نظریات مربوط به نگرش

مشهورترین و مهمترین نظر در زمینه نگرش توسط آیزن و فیش باین ارائه شده است که به کنش عقلانی معروف است. در علوم اجتماعی، از تئوری کنش عقلانی فیش باین و آیزن استفاده بسیاری برای پیش بینی رفتار از روی نگرش ها می شود. مدل آنها با کارهای تجربی قابل توجه، نشان می دهد که نگرش ها در واقع رفتارها را پیش بینی می کنند (باربر ، 2004). در این نظر رفتار در پی زنجیره ای از عوامل بوجود می آید و حلقه ما قبل بروز رفتار، «قصد و نیت» به انجام یک رفتار است؛ قصد و نیت تابع دو متغیر زیر است:

برای دسترسی به فایل ورد WORD این مقاله ، بعد از پرداخت حق اشتراک فایل شماره 40 را دانلود کنید.

الف) گرایش به سوی رفتار: متغیری است فردی و شخصی که طی آن انجام یک رفتار را ازنظر خود (منظور درک خوب یا بد بودن آن) ارزیابی می کند.

ب) متغیر های هنجارهای ذهنی: مبین آن است که شخص برای انجام یک رفتار تا چه اندازه به تایید مردمی که با آن سرو کار دارد توجه می کند. به عبارت دیگر، متغیر هنجار ذهنی منعکس کننده نفوذ و فشار اجتماعی است که شخص آن را برای انجام کاری (رفتاری) احساس و ادراک می کند (رفیع پور، 1387). ساپ و هارود در تحقیق خود درباره «تمایل مردم به خوردن گوشت گاو» متغیر پذیرش اجتماعی را نیز در نظر گرفتند. آنها معتقدند که انتظارات اجتماعی در پیدایش قصد و نیت موثرند. بدین منظور آنها به تئوری گروه مرجع رجوع می کنند گروه مرجع گروهی است که به آن گرایش داریم و با معیارهای آن خودمان و دنیا را ارزیابی می کنیم.

یکی از خصوصیات گروه مرجع این است که مردم به آن دلبستگی هیجانی دارند و از آن خط می گیرند (فرانزوی؛ ترجمه فیروز بخت و قنادان،1381). بر این اساس هر آنچه در یک گروه به عنوان یک مقیاس ارزشی گروهی جا بیفتد بر روی قضاوت و ارزشیابی تک تک افراد تاثیر می گذارد (میرند ، 1968). هر گروه اجتماعی که انسان به آن تعلق دارد و آن را به عنوان گروه مرجع مثبت می پذیرد، یک سیستم از مقیاس های ارزشی تولید می کند که اعضای گروه به دلایل مختلف از جمله فشار هنجاری و هم شکلی خود را موظف به پذیرش و پیروی از آن می دانند. ساپ و هارود معتقدند انتظارات اجتماعی در پیدایش قصد و نیت موثر است. این دو برای متغیر هنجارهای ذهنی دو معرف، نظر دوستان و نظر دوستان را انتخاب کرده اند(رفیع پور، 1387).

رهیافت دیگری که پیشینه مطالعاتی قابل توجهی در جامعه شناسی دارد، توسط کیلکولت مطرح شده است. وی با مطالعه ادبیات پژوهشی رابطه ساختار اجتماعی نگرش، به این نتیجه می رسد که عوامل ساختاری جامعه خصوصا نقش و پایگاه اجتماعی –اقتصادی تاثیر عمده ای در تکوین نگرش های افراد جامعه می گذارند.

کیلکولت معتقد است که ساختارهای اجتماعی و فرهنگی جامعه به صورت مستقیم و غیر مستقیم نگرش های افراد جامعه را تحت تاثیر قرار می دهند. به زعم وی، تغییرات اجتماعی، نقش های اجتماعی، انتقال نقش، ویژگی های شغلی، زمینه و بستر اجتماعی، پایگاه اجتماعی-اقتصادی، ویژگی های جمعیت شناسی، رسانه های جمعی و غیره، هر کدام به نوعی نگرش های فردی و اجتماعی را تحت تاثیر قرار می دهند روزن اشتیل نیز به چند عامل موثر بر روی نگرش اشاره میس کند که عبارتند از: 1-ارضای نیاز؛ 2- تجربه؛ 3- رضایت افراد؛ 4-میزان دسترسی به اهداف تعیین شده؛ و 5- کارایی بهتر برای حل مسائل (رفیع پور، 1387). نکات ذکر شده از سوی روزن اشتیل در واقع عوامل موثر بر روی نگرش هستند. در آن میان ارضاء نیاز و رضایت افراد دو متغیر خیلی نزدیک و شبیه یکدیگرند، میزان دسترسی به اهدف تعیین شده و کارایی بهتر برای حل مسائل را نیز می توان در واقع اجزایی از همان متغییر ارزیابی فایده در تئوری فیش باین و آیزین در نظر گرفت (رفیع پور، 1387). یکی دیگر از تئوری های پرکاربرد در علوم اجتماعی تئوری تسری است. گرونبرگ بیان می کند که رضایت و عدم رضایت از یک بخش از زندگی بر روی رضایت و عدم رضایت از بخش های دیگر زندگی تاثیر دارد. به طور مثال نارضایتی فرد از زندگی اجتماعی می تواند موجب نارضایتی او از زندگی خانوادگی شود (رفیع پور، 1387).

سیرجی، افراطی ، سیگل ، و جن لی (2001) معتقدند دو نوع تسری وجود دارد: تسری افقی و تسری عمودی. تسری افقی به این معناست که تاثیر رضایت از یک جنبه از زندگی روی رضایت از جنبه دیگر زندگی تاثیر دارد. مثلا رضایت از شغل روی رضایت از خانواده تاثیر می گذارد. برای فهم مفهوم تسری عمودی، لازم است که ابتدا مفهوم سلسه مراتب حوزه ها فهیمده شود. حوزه های زندگی (شغل، خانواده، رفاه، اجتماع و ...) به صورت سلسله مراتبی در ذهن افراد سازمان می یابد. راس این سلسله مراتب، مهمترین حوزه برای فرد است و احساسی که فرد در مورد این حوزه دارد کیفیت زندگی او را مشخص می کند که محققان آن را رضایت از زندگی یا خوشبختی می نامند (سیرجی و همکاران، 2001).

هروشکا تجربه را عامل موثری در پیدایش نگرش می داند. به نظر وی دسترسی به هدف و ارضاء نیاز همواره با احساس رضایت، احساس خوشبختی و تجربیات مطبوع همراه است و برعکس عدم ارضاء نیاز با ناراحتی، نارضایتی و ارزش های احساس منفی همراه می باشد. این خاطرات همراه با احساس های ارزشی آنها در حافظه باقی می مانند و آن چیزی را که تجربه می نامیم، می سازند. بدین ترتیب که تکرار و تراکم تجربه به همراه با احساس ارزشی آن بر روی نگرش تاثیر می گذارند(رفیع پور، 1387).

هر چه میزان دسترسی به هدف و ارضاء نیاز توام با رضایت خاطر فرد باشد تجربه بهتر و خوشایندی از هدف خواهد داشت، لذا نگرش مثبتی پیدا خواهد کرد. از نظر آلپورت ، نگرش عبارت است از یک نوع آمادگی ذهنی و احساسی که به وسیله تجربه سازمان دهی می شود و بر روی عکس العمل های انسان نسبت به کلیه پدیده ها و موضوعاتی که سروکار دارد، تاثیری جهت بخش و پویا دارد (رفیع پور، 1387).

آلپورت می گوید چهار شرط عمده می تواند موجب پیدایش یک نگرش باشد اولین شرط تراکم تجربه است؛ یعنی سروکار داشتن با موضوعی یا گروهی از اشخاص و تجربیات نزدیک یا مشابه. دومین شرط مثبت بر متمایز نکه داشتن آن است یعنی در تجربیات جدیدی که به دست می آیند گرایش فرد را از نگرش های نزدیک به آن متمایز می سازد. سومین شرط بر پایه یک تجربه برجسته قرار دارد که شخص یا موضوعی در آن دخیل است. چهارمین شرط تقلید می باشد. تعریفی که آلپورت در زمینه نگرش می آورد اهمیت تجربه را در شکل گیری نگرش به وضوح نشان می دهد؛ حالتی روانی و عصبی آمادگی که از طریق تجربه سازمان می یابد و تاثیری جهت دار یا پویا بر واکنش افراد به تمام اشیاد و موقعیت های مرتبط با ان واکنش می گذارد (سیرجی و همکاران، 2001).

کرچفلید کرچ و بلاکی (به نقل از مجدی و رضایی، 1390) برای شکل گیری نگرش ها چند عامل را ذکر می کنند که یکی از انها تعلق گروهی است. براساس این نظریه، یکی از عوامل مهم شکل دهنده نگرش های افراد، تعلق گروهی است بدین معنا که فرد به چه گروهی تعلق دارد. هر اجتماعی در داخل خود دارای گروهایی است که افراد را بر اساس یک علاقه معین گرد هم می اورد و به هم پیوند می دهد. بنابراین گروه هایی که شخص بدانها متعلق است سرچشمه بسیاری از نگرش های او هستند. فرد برای حفظ نگرش های خود نیازمند جلب حمایت دیگران است. همانندی نگرش های افراد گروه فرهنگی معین به این علت است که افراد ان گروه درباره امور، اعتقادات همانندی دارند (کرچفیلد و همکاران ؛ ترجمه صناعی، 1374؛ به نقل از مجدی و رضایی، 1390).

مفهوم ازدواج

ازدواج مقدس ترین و پیچیده ترین رابطه میان دو انسان از دو جنس مخالف است که ابعاد وسیع و عمیق و هدف های متعددی دارد. ازدواج پیمان و پیوند مقدسی است میان دو جنس مخالف بر پایه روابط پایای جنسی، عاطفی و معنوی و بر اساس انعقاد قرارداد شرعی، اجتماعی و قانونی که تعهداتی را برای زوجین به وجود می آورد. بنابراین ازدواج یک تصمیم گیری ظریف و پیچیده است که قبل از هر گونه اقدامی باید تمام جوانب را در نظر گرفت (به پژوه، 1380).

به طور کلی ازدواج، پیوند دو شخصیت است با حفظ نسبت نسبی استقلال هر یک از زن و شوهر، برای همکاری متقابل، نه از بین بردن یک شخصیت به خاطر تکمیل خواسته های دیگری. به عبارت دیگر ازدواج، قراردادی است رسمی، برای پذیرش یک تعهد متقابل جهت زندگی خانوادگی، که آدمی در خط سیر معین و مشخصی از زندگی قرار می گیرد. این قرار داد با رضایت و خواسته طرفین، بر مبنای آزادی کامل دو طرف منعقد شده و در سایه آن روابطی بس نزدیک بین آن دو پدید می آید (دژکام، 1388).

ازدواج ارتباطی است که دارای ویژگی های بی نظیر و گسترده ای می باشد. ازدواج ارتباطی که دارای ابعاد زیستی، عاطفی، روانی، اقتصادی و اجتماعی است. به عبارت دیگر، همزیستی زوجین در درون خانواده، موجب چنان ارتباط عمیق و همه جانبه ای می شود که بی هیچ شک و تردیدی قابل مقایسه با هیچ یک از دیگر ارتباطات انسانی نمی باشد به نحوی که قرارداد ناشی از آن دارای نوعی تقدس است(دژکام، 1388). کارلسون ازدواج را چنین تعریف می کند: «ازدواج فرایندی است از کنش متقابل بین یک مرد و یک زن که با تحقق بخشیدن به برخی شرایط قانونی و بر پا داشتن مراسمی برگزاری زناشویی انجام می گیرد(دژکام، 1388).

کلودی استروس، ازدواج را برخوردی دراماتیک بین فرهنگ و طبیعت یا میان قواعد اجتماعی و کشش جنسی می داند(دژکام، 1388).

دیدگاههای نظری‌ در مورد ازدواج‌

چگونگی تحوّل ازدواج و خانواده دیوید نـاکس ‌ و کـارولین‌ اسکاچ در مورد ازدواج می‌گویند: ظهور صنعتی‌ شدن، شهری‌ شدن و پویایی‌های اقتصادی،کاهش خانواده‌گرایی و افزایش فردگرایی را در پی داشته‌ است. وقتی‌ اعضای‌ خانواده به عنوان یک واحد اقتصادی‌ با یـکدیگر تـعامل دارنـد، برای‌ بقای‌ خود به یکدیگر وابسته شده و در‌ جهت حفظ مـنافع خـانواده خواهند کوشید. این تمرکز خانواده‌گرا بر نیازهای‌ خانواده، به سمت تمرکز بر‌ رفاه‌ فردی یا فردگرایی حرکت کرده‌ است. تحوّلات‌ دیگر‌ طی 50 سـال اخـیر‌ عـبارتند‌ از: طلاق به عنوان پایان‌ بسیاری‌ از ازدواجها به جای مرگ یـکی از دو طرف؛ ازدواج و ارتباط صمیمانه به عنوان‌ اهداف‌ قانونی و مشروع مطالعات علمی؛ افزایش فمینیسم/ تحوّل‌ نقشهای‌ جنسیتی در‌ ازدواج، تأخیر‌ در‌ سن ازدواج، افزایش پذیرش تـجرّد، همخانه‌ شـدن و ازدواجـهای بدون فرزند (ناکس و اسکاچ، 2005).

شوئن و چونک‌ (2006) معتقدند که انصراف از ازدواج‌ با عواملی چون: افزایش‌ سطح‌ تحصیلات و میزان اشـتغال‌ زنـان، تفاوتهای‌ جنسیتی کمتر در دریافت حقوق، نابرابری بیشتر در بین‌ مردان و نابرابری اقتصادی میان گروههای نژادی مرتبط است (استرانگ ، 2008). گیبسون و دیویس(2005) می‌گویند: بخش وسیعی از«انـصراف از ازدواج»، حد اقـل‌ آن‌ بخشی‌ که‌ در‌ میان‌ محرومان‌ اقتصادی رخ می‌دهد، انصراف از ازدواج واقعی نیست. همچنین می‌گویند: باید این سؤال را از خـود بـپرسیم کـه با وجود نگرش مردم نسبت به ازدواج و امیدشان به اینکه‌ روزی ازدواج‌ خواهند کرد، چه چیزی مـانع ازدواج پدر و مـادران مـجرّد با درآمد پایین می‌شود؟ آنها در مصاحبه‌ای که با تعدادی از زوجهای دارای فرزند به عمل آوردند، سه عـامل مـسائل مالی، کیفیت و دوام‌ ارتباط‌ و ترس از طلاق را به عنوان موانع ازدواج برشمردند (استرانگ، 2008). 

کاهش میزان ازدواج یا نوسان آن استرانگ در کـتاب تـجارب ازدواج و خـانواده (2008) می‌نویسد: بهترین راه برای درک اینکه چه‌ بر سر‌ ازدواج‌ آمده یا می‌آید، استفاده از استدلال آندره شرلین(2004) است مبنی بر ایـنکه ازدواج «غیر رسمی» شده است. غیر رسمی شدن ازدواج به معنی«کمرنگ شدن هنجارهای اجتماعی است‌ که رفتار‌ مردم‌ را در رسـوم مـعمول جـامعه‌ مانند‌ ازدواج تعریف می‌کنند». در نتیجهء تحوّلات گستردهء اجتماعی افراد قادر نیستند به درک مطلوبی از ازدواج و چگونگی رویارویی با آن بـرسند. از دیـدگاه‌ شرلین، با تبدیل زودهنگام ازدواج‌ از‌ حالت عرف به یک‌ نوع‌ دوستی و همدمی، ازدواج به ازدواج‌ فردی مـبدّل شـده است. در ازدواج فردی، هدف افراد بیشتر رفاه و کمال فردی است(استرانگ، 2008).

مبانی نظری مربوط به تغییرات سن و معیارهای ازدواج و همسرگزینی به طـور‌ کـلی، افزایش‌ سـن ازدواج دختران و تغییر معیارهای همسرگزینی را می‌توان از سه رهیافت‌ اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تبیین کرد. رهیافت اجتماعی بـا نـظریهء مدرنیزاسیون، رهیافت‌ اقتصادی با نظریهء مبادله (عرضه و تقاضا) و رهیافت فرهنگی با نظریهء برابری‌ جنسیتی‌ توضیح داده‌ می‌شود. باید‌ توجه داشت کـه نـظریهء مدرنیزاسیون ، دو نظریهء مبادله و برابری جنسیتی را با خود به‌ همراه دارد، ولی برای بررسی‌ دقیق‌تر، هر سـه نـظریه به صورت جداگانه آورده می‌شود (کاظمی پور، 1388).

نظریهء مدرنیزاسیون: نظریهء مدرنیزاسیون‌توسط ویلیام‌ گـود‌ مـطرح‌ شـد. وی برای تبیین‌ تفاوت سن ازدواج افراد، از مفهوم مدرنیزاسیون اسـتفاده کـرده است. بر این اساس، کاهش یا افزایش سن ازدواج با ‌‌درجات‌ مدرنیزاسیون مقایسه شده است(کاظمی پور، 1388).

مدرنیزاسیون در سطوح فردی و اجـتماعی بـا تأثیرگذاری بر زمان‌ ازدواج‌ صـورت‌ مـی‌گیرد. در میان مهم‌ترین فـاکتورهای مـدرنیزاسیون مـی‌توان به گسترش فرصتهای تحصیلی، تغییرات در نیروی‌ کار و فـعالیتهای شـغلی، اشتغال زنان‌ و شهرنشینی اشاره کرد (آستین‌فشان، 1380).

در جریان‌ مدرنیزاسیون، خانواده‌محوری به فردمحوری تبدیل می‌شود. فرایند مدرنیزاسیون با تـرجیح‌ خـانواده‌ هسته‌ای، فردمحوری در مقابل خانواده‌محوری، بهبود‌ موقعیت‌ زنان، گسترش تحصیلات عـمومی، شهرنشینی و ازدواجهای با انتخاب آزاد، تـشکیل خـانواده در سنین بالاتر را تشویق‌ می‌کند.(محمودیان، 1383). همچنین فرایند مـدرنیزاسیون بـا تغییر نگرشها و ایده‌های افراد جامعه همراه است؛ به طوری که‌ در دنیای مدرن امروزی‌ افـراد بـه نگرشهایی به خصوص در زمینهء انـتخاب هـمسر دسـت یافته‌اند که‌ دایرهء انـتخاب هـمسر را محدودتر می‌کند. بنابراین، با تغییر در نـگرشهای حـاصل از مدرنیزاسیون، سن شروع به زناشویی افراد بالاتر رفته و افراد‌ در‌ سنین بالاتری همسر انتخاب می‌کنند(کاظمی پور، 1388).

نظریهء مبادله: فرض اسـاسی نـظریهء مبادله آن است که مردم در انتخابهای خـود مـنطقی بوده و درصـدد بـه حـد اکثر رساندن سود خـود از انتخاب و برقراری رابطه‌ با‌ دیگران هستند. بارتز و نای با کاربرد این نظریه در مورد ازدواج، دو دسته تعیین‌کننده ازدواج را مـشخص کـرده‌اند: دسته اول، آنهایی هستند که باعث می‌شوند ازدواج بـرای فـرد رضـایت بـیشتری را نـسبت به‌ مجرّد‌ مـاندن تـأمین‌ کند و دستهء دوم، آنهایی هستند که باعث می‌شوند ازدواج در میان بسیاری از جایگزینهای‌ نامطلوب، برای فرد کمتر نامطلوب باشد. آنها با بررسی 32 قـضیهء مـرتبط بـا عوامل اقتصادی- اجتماعی ازدواج، یک قضیهء‌ نظری‌ عام‌ مـطرح کـردند، به ایـن صـورت کـه: هر‌ قـدر‌ تفاوت‌ مثبت بین‌ رضایت مورد انتظار از ازدواج و رضایت دریافت شده از موقعیت کنونی فرد بیشتر باشد، ازدواج‌ زودرس بیشتر خواهد بود (کنعانی، 1385).

مضیقهء ازدواج‌ که‌ یکی‌ از عوامل مؤثّر در افزایش سن ازدواج مطرح‌ شده، از‌ این رهـیافت قابل‌ تبیین است. با توجه به ترکیبات مبادله (عرضه و تقاضا)، هرگاه در بازار ازدواج، تقاضا برای‌ دختران بیشتر از عرضهء‌ آن‌ باشد، سبب‌ می‌شود دختران در سنین پایین‌تری ازدواج کنند و بر عکس، هرگاه عرضه‌ بیشتر از تقاضا باشد، سبب بالا رفتن سن ازدواج دختران می‌شود. لذا، بازار عرضه و تـقاضای ازدواج اسـت که سن ازدواج را‌ تعیین‌ می‌کند(کاظمی پور، 1388).

نظریهء برابری جنسیتی: تحلیل جنسیتی تحلیلی است که روابط میان زن و مرد‌ را‌ در جامعه‌ بررسی و تبیین می‌کند. پذیرش برابری جنسیتی، فراتر از پرداختن به موضوع جنسیت است. جنسیتی اندیشیدن، موجبات بروز پدیده‌ای‌ به‌ نام‌ طبقه‌بندی جـنسیتی را فـراهم می‌کند. برخی تفاوت‌ نقشها، بها دادنها، تشویقها، مزایای اجتماعی و غیره به صورتی‌ متفاوت‌ شامل‌ دو جنس شده و سبب‌ به وجود آمدن تبعیض جنسیتی می‌شود. تبعیض جنسیتی نشان می‌دهد که‌ زنان‌ و مـردان در جـامعه‌ نسبت به یکدیگر جایگاهی متفاوت و نـابرابر دارند(کاظمی پور، 1388).

ملاحظه مـی‌شود که در برابری‌ جنسیتی، بیشترین‌ بحث، برابری فرصت بین دو جنس است. برابری از لحاظ آموزش، اشتغال، مشارکت اجتماعی و غیره. با توجه‌ به‌ این‌ دیدگاه، زنان در زمینهء فرصتهای شغلی، آموزشی و غیره سعی می‌کنند گام‌به‌گام مردان پیـش رونـد. در نتیجهء این‌ برابری‌ جنسیتی (یا‌ رقـابت جـنسیتی)، سن ازدواج زنان به تأخیر می‌افتد(کاظمی پور، 1388). 2-1-7. نگرش به ازدواج نگرش به ازدواج عبارت است از عقیده ذهنی و باورهای فرد در مورد ازدواج (بارتین و روسین، 1998) که در مراحل اولیه زندگی شکل گرفته و سازه ای نسبتا ثابت است (ترینت و سوت، 1991).

شکل گیری نگرش به ازدواج از دو رویکرد نظری قابل توجیه است. اول آنکه براساس نظریه دلبستگی رابطه والدین یا مراقبان اولیه (به خصوص مادر) در ایجاد الگوهای فعال درونی نقش دارند(میکیولنسر و شرور، 2007). الگوهای فعال درونی ممکن است یکی از مکانیسم هایی باشد که از طریق آن نگرش نسبت به صمیمیت انتقال می یابد (ریچ و همکاران، 2004). دوم آن که براساس نظریه یادگیری اجتماعی، والدین ایده های خود را راجع به رابطه با جنس مخالف را از طریق الگوسازی و یادگیری جانشینی به فرزندان خود انتقال می دهند و نگرش فرزندان نسبت به صمیمیت از طریق مشاهده والدین و روابط بین آنها الگوبرداری می شود (سگرین و همکاران، 2005).

از طرف دیگر فرزندان تجربه رابطه خود و والدین را به عنوان مبنایی برای ایجاد صمیمیت در روابط به کار می برند. این یادگیری از منابع دیگری مانند رسانه ها، مدرسه، یا دوستان نیز صورت می گیرید (ریسچ ، جودل و ایسلز ، 2004). تحقیقات نشان داده است که ساختار و محیط خانواده اصلی در نگرش به ازدواج و نیز زندگی خانوادگی فرزندان نقش دارد (کری، 2005).

بوئن از طریق فرایند انتقال بین نسلی بیان می کند که چگونه الگوهای ارتباطی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود 12. نگرش ها یکی از ابزار هایی هستند که این پدیده از طریق آن اتفاق می افتد(ریسچ و همکاران، 2004). به عنوان مثال افرادی که طلاق والدین خود را تجربه کرده اند نگرش های مثبت تری نسبت به طلاق دارند (امتو و بوس ، 1991). در نسل های پیشین، ازدواج را انتقال قطعی به بزرگسالی می دانستند. مسئولیت های مهم بزرگسالی در گذشته در این موارد خلاصه شده اند: حمایت، تامین و تدارک که تمام آنها در گرو وظایفی نسبت به دیگران هستند (گیلمور، 1990)، اما پژوهش های جدید روشن می سازند که اکثریت جوانان در آستانه بزرگسالی دیگر ازدواج و سایر رویداد های مهم (از قبیل فارغ التحصیلی، اشتغال و والد شدن) را شاخص های مهم بزرگسال شدن نمی دانند (بری، 1991؛ به نقل از دیباج، 1393).

در عوض جوانان بیشتر به ویژگی های درونی به عنوان معیارهای خود برای بزرگسالی اشاره دارند. به طور خاص، جوانان معتقدند که وقتی به بزرگسالی می رسند که مسئولیت زندگی خود را قبول کنند، به استقلال مالی برسند و تصمیم گیری های مستقل بنمایند. اگر چه این شاخص های نوین بزرگسالی به عنوان بازتابی از ارزش های فرد گرایانه تعبیر شده اند. زیرا این شاخص ها بر خودکفایی و اعتماد به نفس تاکید می کنند، بررسی دقیق تر آنها نشان می دهد که شاخص های فوق ممکن استنوعی پختگی ارتباطی باشد که فرد را برای ازدواج و زندگی خانوادگی آینده آماده می سازد (برگر، 2006؛ به نقل از دیباج، 1393).

علاوه بر اینکه آستانه بزرگسالی دوران آمادگی برای ازدواج است، باید توجه داشت که این دوران زمانی است که حداقل برخی از جوانان اقدام به ازدواج می کنند. هر چند طی 50 سال گذشته سن میانگین اولین ازدواج به طور مداوم افزایش یافته است، اما تمان جوانان ازدواج تا دههی بیست یا بیشتر عمر خود به تعویق نمی اندازند. در آمریکا 25% زنان و 14% مردان سنین 24-20 سال ازدواج کرده اند. با یک اقلیت معنادار از جوانای که در اواخر دهه ی زیر بیست و دهه ی بیست خود ازدواج می کنند، اغلب جوانان در آستامه بزرگسالی با خواهران و برادران، دوستان و سایر افرادی هم نسل خود آشنا هستند که ازدواج کرده یا در تدارک ازدواج هستند.

از این بافت اجتماعی، نوعی فرهنگ ازدواج ناشی می شود که ازدواج را به گزینه ی نزدیک و محتمل تر زندگی نسبت به دوره نوجوانی تبدیل می کند. درون چنین شرایطی، جوانان در آستاه ازدواج، فلسفه ازدواج خود را تشکیل می دهند که شامل میزان تمایل آنها به ازدواج، سن ایدالی که دوست دارند در آن سن ازدواج کنند، نوع فردی که تمایل به ازدواج با او دارند و احساس آمادگی فردی آنها برای ازدواج می گردد (دیباج، 1393).

خرید و دانلود فوری این فایل

قیمت : 39000 تومان





فروش ویژه پنج فایل دلخواه

آیا فایل های بیشتری نیاز دارید؟ ... آیا تخفیف می خواهید؟ ...

با پرداخت حق اشتراک به مبلغ 64000 تومان فایل های دلخواه خود را از این سایت دانلود کنید.

با پرداخت 64000 تومان حق اشتراک: تعداد 5 فایل دلخواه خود را از بین همه فایل های سایت انتخاب و دانلود کنید:

 

فایل های سایت عبارتند از:

 فایل مبانی نظری روانشناسی و مدیریت و... با لیست منابع

فایل مقالات پیشینه تحقیق با لیست منابع

فایل word مقالات بیان مسئله با لیست منابع

فایل word پروپوزال های باکیفیت و عالی با لیست منابع (عنوان همه پروپوزال ها)

و فایل های پاورپوینت و ...

فایل های تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرها

 برای خرید حق اشتراک کلیک کنید...


نکته مهم: با خرید حق اشتراک تا یکسال فرصت دارید با ارسال شماره تراکنش به ایمیل زیر ده فایل را دریافت کنید.

اگر مشکلی در دریافت فایل داشتید ایمیل بزنید:

iranprojhe@gmail.com

یا در ایتا پیام بدین. ارسال مستقیم پیام در ایتا

کد فایل را حتما بفرستید

یا