در این مقاله به بررسی رویکردهای مختلفی پرداخته که سعی کردند عوامل نگهدارنده اضطراب اجتماعی را فاش کنند.

 

برای دسترسی به فایل ورد WORD این مقاله ، بعد از پرداخت حق اشتراک فایل شماره 132 را دانلود کنید.

بخش بعدی به بررسی رویکردهای مختلفی پرداخته که سعی کردند عوامل نگهدارنده اضطراب اجتماعی را فاش کنند. اول نظریه های یادگیری ترس و اضطراب مورد بررسی قرار می گیرند، سپس فرضیه کمبود مهارت اجتماعی بررسی می شود. پس از آن این رساله به مدل های شناختی بک و همکاران (1985) ، کلارک و ولز (1995)، رپی و هیمبرگ (1997) می پردازد. این بخش همچنین بر روی یک بُعد فراشناختی (ولز و میتوس، 1994) از اختلالات هیجانی و مضامین بالقوه اش در اضطراب اجتماعی متمرکز می شود.

نظریه یادگیری ترس و اضطراب

مطابق با شرطی سازی کلاسیک (پاولف ،1927) می توان رفتار انسان را واکنشی اکتسابی به محرک های بیرونی دانست. این نظریه حاصل از انجام آزمایش بر روی دستگاه گوارش سگ و مبتنی بر این کشف بود که واکنش غریزی (ترشح بزاق) سگ به محرک مربوطه (غذا) توسط یک محرک بی ارتباط (صدا) تحریک می شود اما مشروط به آنکه دومی برای مدت زمان کافی با اولی همراه باشد. خلاصه اینکه بر طبق شرطی سازی کلاسیک یک محرک شرطی شده یک واکنش فیزیولوژیک را بیرون می کشد. محرک غیرشرطی محرکی است که چنین قابلیتی ندارد. با این حال اگر دو محرک برای مدت زمانی طولانی ترکیب شوند واکنش فیزیولوژیک مشروط به محرک غیرشرطی می شود.

به عنوان مثال در نمونه بسیار معروف آلبرت کوچولو بود که واتسن و راینر (1920) واکنش انزجاری کودک را نسبت به صدای بلند (محرک شرطی) یک جانور خزدار اسباب بازی (محرک غیرشرطی) شرطی کردند. این آزمایش ها به طور اختصاصی تر اسباب بازی های خزدار را به آلبرت نشان می دادند (یک موش صحرایی، یک خرگوش، یک سگ). هنگامی که آلبرت سعی می کرد به اسباب بازی نزدیک شود صدای بلندی در پشت سر کودک ایجاد می شد.

واکنش انزجاری آلبرت به صدا به اسباب بازی های خزدار شرطی شد و به جانوران واقعی و سایر اجسام خزدار نیز تعمیم یافت (مانند پالتو و موی سر واتسن) که بعد از 20 روز محقق شد. آزمایش ها بر این فرض استوار بودند که این واکنش ها مزمن هستند اما با خارج کردن آلبرت از مرکز آزمایشی هیچ وسیله ای برای امتحان کردن آن نداشتند. این آزمایش مؤید این مفهوم کلی بود که نظریه شرطی سازی می تواند واکنش ترس انسان را توجیه کند. با این وجود این آزمایش ها فرصتی برای امتحان کردن وارونه سازی این تأثیرات نداشتند.

ثورندایک (1933) بیان داشت که جانوران (و انسان) قبل از تثبیت واکنشی که از همه مفیدتر بود همه چیز را امتحان می کردند. این رویکرد به تلفیق مفاهیم پاداش و مجازات یا تنبیه انجامید. اسکینر مفاهیم تقویت مثبت و منفی و تنبیه و خاموشی (شرطی سازی عامل) را تحت بررسی قرار داد. انتظار می رفت پاداش باعث تقویت رفتار شود و تنبیه آن را وارونه یا حذف سازد. لذا ماورر (1960) بیان داشته که حتی اگر پاداش و جایزه بتواند رفتار را تقویت کند تنبیه نمی تواند آن را تقلیل دهد. وی پیشنهاد داده که رفتار نوروتیک نتیجه اجتناب است.

مخصوصاً اینکه بر طبق نظریه یادگیری دو فاکتوری (ماورر، 1960) احساساتی مانند ترس و گناه واسطه تسلسل محرک- واکنش بوده اند. بنابراین یک محرک شرطی باید بتواند یک پاسخ یا واکنش هیجانی مانند ترس را برانگیزد. بعد این هیجان به یک محرک تبدیل شده و رفتار اجتنابی را بر می انگیزد و چنین رفتاری نوروز را حفظ می کند. پس بر طبق این مدل، حذف رفتار اجتنابی باید نوروز را کاهش دهد و حل مسئله را ممکن سازد.

 

با این حال سلیگمن (1971) بیان داشت که برخی محرک های غیر شرطی در ترکیب با محرک های شرطی نتوانستند واکنش ترس را ایجاد کنند. این با نظریه شرطی سازی که بر این فرض بود که هر رویدادی (هر محرکی) می تواند یک محرک غیرشرطی شود مغایرت داشت. قابل ذکر است که سلیگمن(1971) نمونه آلبرت کوچولو را به عنوان یک مثال ارائه کرد تا شرطی شدن ترس به اسباب بازی خزدار و نه به واتسن مجری آزمایش ها را تشریح کند. طبق نظریه آمادگی سلیگمن(1971) علت آن بود که برخی ترس ها آماده اند تا به واسطه اهمیت شان در تکامل گونه ها شرطی بشوند.

مثلاً بعضی از محرک ها برای بقای ما تهدید کننده هستند (مثل مار، صداهای خاص و غیره) در حالیکه محرک های دیگر می توانند بی ربط یا حتی مفید باشند که می توانند با ترس های به ترتیب ناآماده و ضد آماده مرتبط باشند. فرض بر این بود که شکل گیری این ترس ها دشوارتر و غلبه بر آنها آسانتر است. اوهمن و مینکا (2001) به طور همخوان با این رویکرد بیان داشتند که فوبی ها ترس های شرطی سازی آماده هستند که با : (1) گزینشگری (فقط یک نهاده خاص می تواند واکنش را بیرون بکشد)؛ (2) خودکار بودن؛ (3) تفکیک یا منفک سازی (واکنش ترس شکل گرفته و چرخه خود را صرفنظر از مداخله کامل می کند)؛ (4) یک مدار عصبی تخصصی، مشخص می شود.

هر چند رویکردهای فوق به طرز مجاب کننده ای مشخص و ساده هستند اما نتوانستند واکنش های نوروتیک یا ترس را که هیچ ارتباط روشنی با یک رویداد ترومایی اولیه یا تجربه ترومایی اولیه نداشتند توجیه کنند. بعلاوه نظریه های یادگیری فوق نقش شناخت و مکانیسم های پردازش اطلاعات در رفتار انسان را نادیده گرفتند و از این گذشته نتوانستند مواردی را توجیه کنند که وقایع پراسترس و ترومایی منجر به شکل گیری ترس ها نشدند. نظریه های یادگیری صرفنظر از محدود بودنشان، باعث ابداع مداخلات رفتاری شدند که به طور گسترده در زمینه سلامت روانی، شامل مقابله با ترس های اجتماعی به کار گرفته شدند. این موارد در بخش درمان ها به بحث گذاشته شده اند که شواهد و نشانه هایی از مداخلات درمانی کاربردی در اضطراب اجتماعی را ارزیابی کرده است.

 

فرضیه نقص در مهارت های اجتماعی

یک گزارش در مورد پایندگی اضطراب اجتماعی پیشنهاد داده که این اختلال به نقص در مهارت های اجتماعی اطلاق پذیر است (کوران ، 1979). مطابق با این رویکرد افراد واجد اضطراب اجتماعی فاقد مهارت اجتماعی کافی هستند. از این رو عملکرد آنها در موقعیت های اجتماعی دچار خدشه می شود. همین باعث ایجاد ترس از این می شود که دیگران ارزیابی منفی از عملکرد آنها داشته باشند، لذا اضطراب شان بیشتر می شود و نیاز به اجتناب از موقعیت های اجتماعی در آنها تشدید می گرد. نقص در مهارت اجتماعی می تواند ماحصل خصیصه های شخصیتی بدکار (مثل کمرویی و بازداری رفتاری) یا عوامل زیست محیطی باشد.

مهارت اجتماعی به ارتباط کلامی اشاره دارد. مثلاً افراد دچار اضطراب اجتماعی نمی توانند در تماس چشمی مناسب درگیر شوند و ممکن است در شروع و ادامه گفتگو مشکلاتی را تجربه کنند(کولبرت، کلامپ، جوناتان، دین و استیون ، 2007). از این رو آموزش مهارت های اجتماعی شامل ایفای نقش و مواجهه واقعی است که تمرین رفتارهای اجتماعی را تقویت می کنند (مثل برقراری تماس چشمی مناسب، پرسش، افشای اطلاعات مربوط به خود و غیره) و هم چنین شامل آموزش صراحت و قاطعیت نیز هست (ویلکینسون و کانتر ، 1982).

 

دیدگاه شناختی بک و همکاران در مورد اختلالات اضطرابی

بک و همکاران (1985) پیشنهاد دادند که اختلالات هیجانی به واسطه تعامل وقایع شناختی، هیجانی و رفتاری تشدید شده در اثر خودشناسی ذخیره شده در حافظه بلند مدت حفظ می شوند. این شناخت از تجربیات قبلی ریشه می گیرد و مجموعه فرض های شناختی و مقررات شناختی (طرح واره) را برای زندگی می سازد. این طرح واره شامل باورهای خشک و انعطاف ناپذیر درباره خویش، دیگران و جهان است. مجموعه شناختی پس از قرار گرفتن در معرض تهدید فعال می شود و فرض ها و مقررات برانگیخته شده و به ارزیابی منفی، توجه گزینشی به چیزهای منفی، احساسات منفی و واکنش های رفتاری منجر می گردد.

بک و همکاران(1985) اضطراب اجتماعی را به اضطراب های ارزیابانه طبقه بندی کردند که ترس مرکزی از ارزیابی منفی مشخصه آنهاست. بر طبق این نظریه یکی از عواملی که ترس را تشدید می کند جایگاه یا منزلت اجتماعی است که به برداشت فرد از جایگاه خود و جایگاه ارزیاب اشاره دارد. برداشت پست بودن از جایگاه خود احتمالاً اضطراب و اجتناب بیشتری را به وجود می آورد، در حالی که برداشت برتر بودن از جایگاه خود باعث افزایش اعتماد به نفس می شود. برداشت فرد دارای اضطراب اجتماعی از جایگاه خود، جایگاه اجتماعی پست است.

به علاوه این مدل بر روی برآورد افراد از مهارت هایشان و بر روی اعتماد به نفس تمرکز کرد. چنین برداشت هایی منفی بودند و پیشنهاد شد که از عمل مناسب بازداری می کنند، در مورد پیش بینی های مضطربانه و فاجعه سازی اغراق می کنند و رفتارهای اجتنابی را افزایش می دهند. مدل بک و همکاران بر خلاف این فرضیه نظریه نقص در مهارت های اجتماعی که می گوید افراد دارای اضطراب اجتماعی واقعاً فاقد مهارت های اجتماعی هستند، این باور را برجسته ساخت که مهارت های اجتماعی خود شخص ناکافی می باشند. سایر شناخت های غیرتطبیقی شامل اغراق در مورد نشانه-های فیزیکی، ترس از به دام افتادن و پیش بینی قضاوت منفی دیگران بودند. یک عامل مهم دیگر ارزیابی عواقب تجربیات اجتماعی منفی بود. بک و همکاران (1985) به طور فراگیر آن را «تنبیه یا مجازات» خواندند. این مفهوم شامل پیش بینی بلایا و صدمه بالقوه به خود اجتماعی و همین طور برآورد این احتمال بود که این فجایع می توانند به وقوع بپیوندند. این باورها با جزئیات بیشتر در مدل رپی و هیمبرگ (1997) مورد بحث قرار می گیرند.

 

به علاوه این مدل در مورد برخی مقررات خشک بحث کرده که طرز رفتار فرد (صحبت کردن، ایستادن و غیره) را در تمام اوقات تعیین می کنند. این مقررات در خدمت کاهش احتمال وقوع تنبیه هستند. از این رو فرد معتقد است که در تمام موفقیت های اجتماعی و تحت هر شرایطی باید از این مقررات پیروی کند. از این گذشته پیشنهاد شده فرد مبتلا به اضطراب اجتماعی تصورات خاصی در مورد خود عمومی یا تصویر اجتماعی اش دارد. چنین تصوراتی شامل نظر فرد در مورد طرز فکر دیگران در مورد او هستند. بر طبق این مدل، شخص با تجربه کردن این تصویر اجتماعی احساس می کند کاستی هایش برملا می شوند و این برملایی با احساس شرم همراه است (بک و همکاران، 1985). این «تصویر اجتماعی» از «خودانگاره از دید ناظر» پیشنهاد شده توسط کلارک و ولز (1995) متمایز است. مورد دوم شامل «برداشت از خود» یا تصویر بصری از خود به گونه ای است که انگار از چشم دیگران دیده می شود. این تصویر اصولاً به واسطه حواس فیزیکی جاری شخص تشدید می شود و منفی و تحریف شده می باشد.

علاوه بر این ها مدل بک و همکاران (1985) در مورد تأثیر واکنش خودبخود ابتدایی به تهدید بحث کرده است. در اضطراب اجتماعی این مدل سیستم پاراسمپاتیک و واکنش های فیزیولوژیک «یخ زدن یا انجماد» مانند تهی شدن را مقصر می داند. این واکنش ها از تفکر زمان بازداری می کنند و می توانند تداخلی منفی در عملکرد داشته باشند. در خاتمه این مدل بر روی رفتارهای «حفاظتی» فرد مانند اجتناب، گریز و پنهان شدن تمرکز کرده است. این رفتارها در کوتاه مدت باعث آرامش می شوند اما در بلند مدت رفتارها و تفسیرهای منفی را تقویت می کنند. خلاصه اینکه این رویکرد پیشنهاد داده که عوامل شناختی، فیزیکی و رفتارهای متعددی باعث حفظ و پایداری اضطراب اجتماعی می شوند

. عوامل شناختی عبارتند از: مقررات خشک، پیش بینی در مورد فجایع اجتماعی بالقوه، تفسیر غلط از حواس بدنی و تعبیر جایگاه اجتماعی خود به عنوان جایگاهی پست. عوامل فیزیکی عبارتند از واکنش های فیزیولوژیکی ابتدایی به تهدید مانند یخ زدن و همینطور علائم فیزیولوژیکی اضطراب. و بالاخره عوامل رفتاری عبارتند از اجتناب، گریز و رفتارهای حفاظتی معکوس و زیانبار . با توجه به موارد فوق این رویکرد چندین فرضیه علمی را ساخته که در زیر بحث می شوند.

مدل شناختی کلارک و ولز (1995) برای اضطراب اجتماعی

بررسی مکانیسم های پردازش اطلاعات در اختلالات اضطرابی باعث ساخت مدل های پیشرفته تر اضطراب اجتماعی شد. مثلاً مدل شناختی کلارک و ولز (1995) برای اضطراب اجتماعی با کمک گرفتن از یک مدل فراشناختی اختلالات هیجانی (ولز و میتوس ، 1994) بر فرایندهایی نظیر نشخوار ذهنی، نگرانی و توجه متمرکز بر خویش تأکید ورزیدند. کلارک و ولز (1995) در شروع با یک جمله که: هسته اصلی اضطراب اجتماعی میل شدید به انتقال یک تأثیر ذهنی مطلوب و خاص از خود به دیگران و ناامنی بارز از نظر توانایی انجام آن می باشد» یک مدل شناختی از فاکتورهای دخیل در حفظ ترس های اضطراب اجتماعی شامل سه فرایند را پیشنهاد دادند (شکل 1).

اول افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی به هنگام ورود به یک موقعیت اجتماعی میل دارند آن موقعیت را خطرناک ادراک کنند و دچار این دغدغه می شوند که شاید نتوانند تأثیر ذهنی مطلوبی بر روی دیگران داشته باشند. این افراد مضطرب شده و توجه خود را از تمرکز ظاهری بر روی افراد پیرامون خود، به مشاهده جزء به جزء و نظارت بر خود متمرکز می کنند که منجر به آگاهی افزوده از واکنش های اضطرابی ترس آلود و اختلال در پردازش اطلاعات ظاهر می شود. بر طبق این مدل، پس از آن از اطلاعات درونی مانند افکار، احساسات و حواس بدنی شامل اطلاعات بازدارنده حاصل از نظارت بر خود استفاده می کنند تا به استنباط طرز تفکر مردم درباره خود بپردازند و بدینوسیله یک تأثیر ذهنی منفی از خود مردمی خودشان بسازند که واکنش های اضطرابی را تحریک می کند.

این تأثیر ذهنی اغلب شکل تصاویر ذهنی را به خود می گیرد که از دید ناظر تجربه می شود یعنی خودنگری به طوری که گویی فرد دیگری به او می نگرد. این تصویر اغلب فاجعه بار است (یعنی دیدن خودی که عملکرد بدی دارد و مرتب عرق می ریزد یا سرخ می شود) و فرد مبتلا به SAD آن را تصویری واقعی که دیگران می بینند تلقی می کند. این مدل می گوید اطلاعات منابع خارجی مسدود شده و از دسترسی به هر بازخورد مثبت اجتماعی بازداری می کنند، فرد مبتلا به اضطراب اجتماعی را در سیستم بسته ای حبس می کنند که نشانه های ترس در آن توسط فرد ساخته می شوند. اضطراب واکنش های نابجایی را تحریک می کند که آنها نیز به نوبه خود باعث ایجاد دورهای باطل یا حلقه های معیوب می شوند: (1) نشانه های جسمی و رفتاری (مثل سرخ شدن) به منبع جدید خطر ادراکی تبدیل می شوند؛ (2) مشغله فکری با واکنش های جسمی و ا فکار خود ارزیابی منفی و (3) رفتار نامهربانانه دیگر که مؤید ترس های اضطراب اجتماعی است.

دوم، کلارک و ولز پیشنهاد کرده اند که افراد مضطرب از نظر اجتماعی احتمالاً رفتارهای ایمنی جویی را نشان می دهند که برای بهبود عملکردشان مناسب است. به عنوان مثال آنها از تماس چشمی اجتناب می ورزند تا نارضایتی یا عدم تأیید دیگران را نبینند. یا اینکه علائم خود را پنهان می کنند (مثلاً با پوشیدن پلوور یقه اسکی سرخ شدن را پنهان می کنند؛ یا لیوان نوشیدنی را با دو دست می گیرند تا از لرزش دست ها اجتناب کنند)، و یا اینکه فقط از موقعیت ترس آور اجتناب می ورزند (مثلاً رد کردن سخنرانی در محل کار). این مدل رفتارهای ایمنی را برای حفظ اختلال پیش بینی کرده است. اینها از عدم تأیید ترس های اضطراب اجتماعی پیشگیری می کنند، مشکلات خود را مثلاً با داشتن ظاهری نامهربان وخیم تر می کنند و لذا بیشتر احساس اضطراب می کنند. از این رو رفتار ایمنی باعث ایجاد این باور می شود که موقعیت های اجتماعی خطرناک هستند، که در واقع در غیاب فاجعه-ی اجتماعی ترس آور تقویت می شود.

 

سوم، این فرضیه مطرح شده که افراد مبتلا به SAD قبل و بعد از ترک موقعیت اجتماعی به طور گزینشی اطلاعات منفی را بازیابی و به آنها فکر می-کنند. آنها به خاطر ماهیت مبهم تعاملات اجتماعی به مرور جزء به جزء موقعیت می پردازند و بر روی شکست هایشان در گذشته و تصویر منفی خود متمرکز می شوند. این «اضطراب انتظار» و پردازش پس از واقعه موقعیت های اجتماعی منفی بافی آنها را بدتر می کند، نگرانی شان از نظر بی کفایتی اجتماعی را تأیید می کند و باعث حفظ تصویر منفی شان از خویش می شود. یک مضمون مدل این است که وقتی افراد مبتلا به SAD در پردازش انتظاری یا پس از واقعه درگیر می شوند، به طور معمول تحت تأثیر همان سوگیری های شناختی موجود در خود موقعیت اجتماعی قرار می گیرند.

چهارم، کلارک و ولز این فرض را مطرح کرده اند که افراد مبتلا به SAD نقص عملکردی ناشی از اضطراب را نشان می دهند و در مورد اینکه مردم چقدر عملکرد آنها را منفی ارزیابی می کنند و همچنین عواقب این ارزیابی ها، اغراق می کنند. هر چند فاجعه ای ترس آور به ندرت در بیشتر اختلالات اضطرابی بروز می کند اما اضطراب تا حدودی افراد دچار اضطراب اجتماعی را متأثر می سازد. به عنوان مثال اضطراب باعث سرخ شدن، لرزش دست ها، صدای متشنج، یا تکلم اجباری می شود. به علاوه، رفتارهای ایمنی و اجتنابی، فرد دچار اضطراب اجتماعی را به سوی رفتار نامهربان و بدخلقی به هنگام مضطرب بودن سوق می دهند.

سرانجام، چرا شخص مبتلا به اضطراب اجتماعی موقعیت ها را به شیوه ای غیرانطباقی پردازش می کند؟ فرض بر این است تأثیرات فرضیات زیربنایی و پایدار و باورهای منفی درباره «خویش» نظیر «من احمق هستم»، «من جذاب نیستم» یا «بی کفایت هستم» توسط موقعیت های تهدید کننده-ی ادراکی فعال می شوند. به گفته کلارک و ولز نشانه های اجتماعی مبهم هستند و در حالی که افراد فاقد اضطراب اجتماعی با آن مشکلی ندارند، افراد مبتلا به SAD عمدتاً به واسطه احتمال ارزیابی منفی شدن توسط دیگران نگران و تهدید می شوند. بنابراین نشانه هایی که دیگران می دهند برای آنها برجسته و مهم می شود و روش عادی پرداختن به ابهامات اجتماعی (مثلاً این پرسش از کسی: که منظورش واقعاً چه بوده) برای شخص مبتلا به اضطراب اجتماعی بی نهایت تهدید کننده می شود. به طور اختصاصی تر اینکه علاوه بر باورهای شرطی و غیر شرطی ناسازگارانه و معیارهای بالا، این مدل سه مکانیسم شناختی را در حفظ اختلال اضطراب اجتماعی مقصر دانسته است.

این سه مکانیسم شامل پردازش انتظاری، تمرکز بر روی یک تصویر درونی از دید ناظر و پردازش پست مورتم یا پس مرگی یا در واقع همان پردازش پس از واقعه هستند. این مدل بر این فرض است که افراد دارای اختلال اضطراب اجتماعی باورهای منفی انعطاف ناپذیری درباره خویش دارند. این باورها می توانند غیر شرطی «مثل: من بی ارزشم» و شرطی «مثل: اگر علائم اضطراب را نشان دهم مردم فکر می کنند غیر عادی هستم» باشند. به علاوه این مدل معیارهای کمال گرا نظیر «هر نشانه ای از اضطراب یک نشانه ضعف است» را مقصر دانسته است. این باورها زیر بنایی هستند و با ورود به یک موقعیت چالش انگیز یا تهدید کننده فعال می شوند.

 

پردازش انتظاری به نگرانی قبل از ورود به موقعیت اجتماعی اشاره دارد. مطابق با این مدل (کلارک و ولز، 1995) افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی انتظار بدترین عواقب ممکن را دارند، شکست را پیش بینی می کنند، خودانگاره منفی می سازند و شکست های گذشته را به یاد می آورند. پردازش انتظاری به اجتناب و به کارگیری رفتارهای ایمنی ختم می شود (ولز، 2007). به علاوه پردازش انتظاری فرد را برای ورود به یک موقعیتِ حالت متمرکز بر خود مستعد می سازد.

توجه متمرکز بر خود کانون مدل کلارک و ولز (1995) است. فرد پس از ورود به موقعیت اجتماعی بر خود تمرکز می کند و از حواس بدنی و نشانه های هیجانی اضطراب آگاه می شود. در حالت متمرکز بر خویش بودن، مکرراً یک خودانگاره یا برداشت از خویش شکل می گیرد. این انگاره یا تصویر از دید یک ناظر است، گویی که بازتاب آن چیزی است که دیگران می توانند ببینند. با این حال این برداشت از خویش معمولاً سو گرفته و تحریف شده است. این تصویر عملاً مبتنی بر تفسیر غلط از حواس بدنی می باشد، مثل تفسیر عرق کردن طبیعی به عنوان عرق کردن بسیار شدید.

پردازش پس مرگی یا پس از واقعه شامل اندیشیدن به وقایع اجتماعی گذشته است و یک فرایند نشخوار ذهنی برای تحلیل تجارب قبلی از نظر خطاکاری ها و کاستی های ادراکی می باشد. این فرایند سوگیری شده چون اطلاعات پردازش شده در حالت متمرکز بر خویش جمع آوری می شوند. از این رو ممکن است اطلاعات غیر تأییدی بالقوه (مثل بازخورد اجتماعی مثبت) دسترس ناپذیر باشند.

مدل شناختی رپی و هیمبرگ (1997) برای اضطراب اجتماعی

این مدل با این مفهوم کلی شروع می شود: افراد دچار اضطراب اجتماعی بر این فرض هستند که مردم ذاتاً ایراد گیرند، یعنی: «احتمالاً آنها را به طور منفی ارزیابی می کنند» و «اهمیت فراوانی برای ارزیابی مثبت شدن توسط دیگران قائل هستند» (رپی و هیمبرگ، 1997). مطابق با مدل مذکور این باورها زیربنای عوامل اصلی نگهدارنده اختلال، در کنار باورها درباره عواقب منفی وقایع اجتماعی هستند.

انتظار داریم افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی در رویارویی با یک موقعیت اجتماعی در پردازش غیر تطبیقی اطلاعات مربوط به خویش درگیر شوند. چنین اطلاعاتی می توانند درونی و بیرونی باشند. از این رو مؤلفان پیشنهاد دادند که سیستم پردازش اطلاعات چند تکلیفی است. اطلاعات درونی، برگرفته از تمرکز بر روی خویش هستند.به ویژه این که توجه فرد با ورود به موقعیت اجتماعی به طور خودکار به سوی بازنمودی ذهنی از خویش جهت می گیرد. این بازنمود یا تصویر اجتماعی برگرفته از اطلاعات ذخیره شده در حافظه بلند مدت (مثل عکس، بازخورد اجتماعی) است. لذا توسط اطلاعات جدید حاصل از تجارب جاری مرتباً به روز می شود. این اطلاعات جدید می توانند بر پایه نشانه های فیزیکی و همینطور نشانه های ظاهری یا بیرونی استوار باشند. پس تصویر اجتماعی منوط به تأثیرات زیست محیطی، تجارب اجتماعی و حواس بدنی قابل تعویض می باشد.

به نظر می رسد این تصویر شباهت های خاصی با «خودانگاره از دید ناظر» کلارک و ولز (1995) داشته باشد. هر دو مفهوم با توجه متمرکز بر خویش ارتباط دارند و تحت تأثیر تفسیر غلط حواس بدنی قرار می گیرند. با این وجود خودانگاره کلارک و ولز (1995) اصولاً به عنوان یک تصویر بصری واقعی تعریف شده، یک کاریکاتور از خویش که در موقعیت های اجتماعی از روی عادت و به طور خودجوش برانگیخته می شود. مشخص شد این تصویر منفی، تحریف شده، از دید ناظر و مرتبط با خاطرات ویژه تجارب منفی است (هاکمن، کلارک و مک مانیوس ، 2000؛ هاکمن، سوروی و کلارک، 1998؛ ولز و همکاران، 1998). این مفهوم، پیش بینی رپی و هیمبرگ (1997) بر این مبنا که خودانگاره سیال است و مرتباً به روز می شود، را به چالش می کشد.

 

رپی و هیمبرگ (1997) علاوه بر توجه متمرکز بر خود بر نقش سوگیری توجه خارجی نیز تأکید ورزیده اند. این مدل پیشنهاد داده که افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی به طور گزینشی به اطلاعات ارزیابانه منفی توجه می کنند. با توجه به این که سایرین منتقد شناخته شده اند، فرد محیط را به دنبال علامت هایی از قضاوت منفی (شکست در رسیدن به انتظارات) جستجو می کند. از این رو توجه او به پردازش درونی و بیرونی تجزیه می شود. این فرایندها اضطراب موقعیتی و رفتارهای اجتنابی را تقویت می کنند که بیشتر باعث تقویت چرخه های نگهدارنده اختلال می شوند.

خلاصه اینکه فرد دارای اضطراب اجتماعی در موقعیت های اجتماعی بر روی بازنمود ذهنی خویش متمرکز می شود. به موازات آن، فرد محیط بیرونی را به دنبال علائمی از ارزیابی منفی (بازخورد اجتماعی منفی) جستجو می کند. انتظارات مفروض دیگران و بازنمود خویش بر قضاوت فرد از لحاظ احتمال این که بتواند طوری عمل کند که به انتظارات دیگران برسد تأثیر می گذارد. علاوه بر این، پیش بینی عواقب منفی واقعه اجتماعی نیز افزایش می یابد. رپی و هیمبرگ (1997) پیشنهاد دادند که عوامل فوق در موقعیت های اجتماعی فعال می شوند. با این حال مؤلفان مشخص کردند که همین چرخه ها زمانی صورت می گیرند که یک واقعه اجتماعی عنقریب پیش بینی می شود و تعمق بر روی یک واقعه قدیمی انجام می گیرد.

 

مقایسه دو مدل شناختی کلارک و ولز(1995) و رپی و هیمبرگ(1997)

با اتکا به چارچوب های تقریباً یکسان که در آن فرآیندهای شناختی برای ایجاد و حفظ اضطراب اجتماعی پدیدار می شوند، اختلاف در ساختار تکمیل شده دو مدل بیشتر از حد معمول است. پس فرضیه هر دو مدل این است که پردازش شناختی سو گرفته زیر بنای اضطراب اجتماعی است و آن را حفظ می کند، این سوگیری اصولاً توجهی، تفسیری و حافظه ای است. آنها این فرضیه مشترک را دارند که افراد مبتلا به SAD به هنگام ادراک تهدیدات اجتماعی توجه را به درون خود معطوف می دارند و یک تأثیر ذهنی را از خود می سازند که معتقدند دیگران از آنها دارند. رپی و هیمبرگ یک بازنمود ذهنی از خود به چشم مخاطبین را بر حسب فرمول بندی کلارک و ولز از تأثیر ذهنی از خویش به عنوان یک موجود اجتماعی را پیشنهاد کرده اند که اغلب شکل تصویری از دید ناظر یا بیننده را به خود می گیرد. اما مدل ها از نظر دامنه سوگیری توجه با یکدیگر فرق دارند. بر خلاف گزارش رپی و هیمبرگ، کلارک و ولز پیشنهاد داده اند که توجه منحصراً بر خویش متمرکز می شود، در حالی که در گزارش رپی و هیمبرگ پیشنهاد شده که افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی هم بر اطلاعات درونی و هم بر اطلاعات خارجی یا بیرونی تمرکز می کنند که در حالت دوم بر روی علائم ارزیابی منفی احتمالی از سوی مخاطبین تمرکز می شود.

هر دو مدل فرضیه ای مشترک دارند که می گوید سوگیری تفسیری یک عامل نگهدارنده در SAD می باشد. اول این که مدل ها بر این فرض استوارند که اشخاص مبتلا به اضطراب اجتماعی موقعیت های اجتماعی را به روشی تهدید کننده تر از افراد فاقد اضطراب اجتماعی تفسیر می کنند. پس در یک موقعیت اجتماعی، ادراک منفی از خویشتن که در تصویر از خود به تصویر کشیده می شود تحت تأثیر تفسیر منفی اطلاعات حاصل از نظارت جزء به جزء بر حواس بدنی، احساسات و رفتار قرار می گیرد. به علاوه مدل ها در این فرض توافق نظر دارند که افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی عملکرد خود را به طور منفی ارزیابی و دست کم می گیرند.

تفاوت های اساسی بین این دو مدل در موارد زیر شکل می گیرد: (1) فرض اضافی کلارک و ولز در مورد رفتار ایمنی، و (2) فرض های پیشنهادی رپی و هیمبرگ بر این مبنا که افراد مبتلا به SAD (الف) معیاری را می سازند که معتقدند دیگران از آن در ارزیابی آنها استفاده می کنند؛ (ب) ادراک خود از عملکردشان را با این معیار مقایسه می کنند و (ج) معتقدند که در حد انتظار نخواهند بود. در نتیجه مدل های شناختی کلارک و ولز (1995) و رپی و هیمبرگ (1997) تداخل یا همپوشانی قابل توجهی دارند. به علاوه جنبه های متفاوت این مدل ها در واقع به شناخت این اختلال کمک می کند. به طوری که یک فرمول بندی جدید، یعنی مدل جامع حفظ روان شناختی اختلال اضطراب اجتماعی هافمن (2007) شدیداً از مدل های فوق و تحقیقات دهه اخیر کمک گرفته است. با در نظر گرفتن این که مدل هافمن از بسیاری از تحقیقات پیشین بهره برده و نظر به اینکه بخش های اساسی اش مطابق با دو مدل قبل است، بنابراین می توان نتیجه گرفت که روی هم رفته مدل های کلارک و ولز، و رپی و هیمبرگ برای SAD زیربنای محکمی را فراهم ساخته اند که پژوهشگران و متخصصان بالینی می توانند به آن اتکا کنند.

دیدگاه فراشناختی

با توجه به موارد فوق به نظر می رسد مدل شناختی کلارک و ولز برای اضطراب اجتماعی (1995) شرح مبسوطی را راجع به فرایندهای شناختی مقصر در اختلال اضطراب اجتماعی ارائه می کند. به علاوه پژوهش ها فرضیه های متعددی را تأیید کرده اند که از این مدل به دست آمده است. ولز و متیوس (1994) پیشنهاد دادند که فراشناخت مکانیسم های شناختی غیرتطبیقی و راهبرد های مقابله ای مربوطه را حفظ می کند. فراشناخت به معلومات یا باورهای ثابت درباره شناخت خود فرد، و آگاهی از عوامل تأثیرگذار بر کارکرد این سیستم، نظم دهی و آگاهی از وضعیت فعلی شناخت، و ارزیابی اهمیت افکار و خاطرات اشاره دارد. فراشناخت به عنوان باورها و طرز فکرهای مربوط به شناخت تعریف شده است. مثلاً شناخت درباره شناخت و تفکر درباره تفکر. به عبارتی فراشناخت به مجموعه ای از راهبردها، دانش و فرایندها اشاره دارد که شناخت را ارزیابی، نظارت، و کنترل می کنند. به رغم گنگی در مفهوم سازی اصطلاح فراشناخت، تعریف آن بر اساس اجماع عمومی: دانش و کنترلی است که افراد بر شناخت و تجارب یادگیری خود دارند (زاهدی تجریشی، محمدخانی و جدیدی ، 2011).

فراشناخت مفهومی چند وجهی است. اکثر نظریه پردازان با متمایزسازی دو وجه اساسی فراشناخت یعنی تنظیم فراشناختی و دانش فراشناختی (یا باورهای فراشناختی) موافق هستند. تنظیم فراشناختی به فرایندهایی اشاره دارد که شناخت را هماهنگ و تحت نظم در می آورند که شامل فرایندهای پایین- به بالا به نام نظارت شناختی (مثلاً نظارت بر منبع در بازیابی حافظه) و فرایندهای بالا- به- پایین به نام کنترل شناختی. دانش فراشناختی یعنی معلومات اخباری در مورد شناخت که آن را از حافظه بلندمدت می گیریم و مشتمل بر معلومات یا ایده ها، باورها و نظریه هایی تلویحی یا صریح درباره خود شخص یا دیگران به مثابه موجوداتی شناخت پذیر و روابط آنها با تکالیف، اهداف، اعمال، یا راهبردهای شناختی گوناگون می باشد.

مدل «کارکرد اجرایی خود تنظیمی » (S-REF) یک عامل کلی آسیب پذیری در برابر آسیب شناسی روانی است. این مدل درباره نحوه درگیر شدن عوامل فراشناختی در پیشرفت و پایداری اختلالات روان شناختی، مفهوم سازی مفصلی ارائه می دهد. بر اساس مدل کارکرد اجرایی خود تنظیمی، دانش فراشناختی افراد را مستعد شکل دهی الگوهای خاص پاسخ دهی به افکار و رویدادهای درونی می سازد که این الگوها با تمرکز افراطی بر خود، الگوهای باز گردانی تفکر، اجتناب، سرکوب افکار و نظارت بر تهدید (پایش تهدید) مشخص می شوند (اسپادا، نایکویک، مونتا و ولز ، 2008). بر اساس مدل کارکرد اجرایی خود تنظیمی علت اصلی آسیب پذیری در برابر اختلالات هیجانی، توجه افراطی به خود، باورهای غیر منطقی و فرآیندهای بازتابی خاص است (ولز و کارترایت- هاتون، 2004).

این مدل برای کاهش ناهماهنگی ادراک شده بین اهداف درونی و شرایط بیرونی از راهبردهای مختلف از جمله جذب اطلاعات به درون باورها، سرکوب فکر، نشخوار فکری و نگرانی، به منظور جلوگیری از ورود محرک های ناراحت کننده به هشیاری و... استفاده می کند (ولز، 2002؛ گارسیامونتز، کانگاس و پریرز- آلوارس، هیدالگو و گوتیررز ، 2005). این بخش در مورد نظریه های قبلی فراشناخت بحث می کند که با شرح مبسوطی از پیشرفت مدل S-REF و مضامین آن در اضطراب اجتماعی دنبال می شود.

 

فلاول (1979) مدلی برای نظارت شناختی را معرفی کرد که بر طبق آن سیستم های خودباوری به همراه دانش فراشناختی در حافظه بلند مدت ذخیره می شوند. این فرادانش به شناخت افراد از خودشان به عنوان موجودی شناختی اشاره دارد و شامل باورهای درون فردی، میان فردی و عمومی درباره کارکرد شناختی می باشد. علاوه بر این مدل فوق بر روی فعالیت فراشناختی متمرکز شده که تجربیات، اهداف و اعمال فراشناختی را در بر می گیرد. این رویکرد نشان داد که فراشناخت می تواند نقش مهمی را در رشد و نمو و آموزش فرزند افراد ایفا کند.

با این وجود هارتمن (1983) پیشنهاد داد فراشناخت می تواند در اختلالات هیجانی هم نقش داشته باشد. به ویژه این که این مؤلف بیان داشت که یک عامل مشترک در بین افراد دارای اضطراب اجتماعی درگیری افزوده در پردازش اطلاعات خود محور است. این نوع پردازش شامل نظارت بر فعالیت شناختی در موقعیت های اجتماعی است. ماهیت این نظارت، فراشناختی می باشد. پس پیشنهاد هارتمن (1983) که از نظریه کنترل شناختی اجتماعی (کارور و چییر ، 1981) گرفته شد، این است که افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی با نظارت و کنترل افکار، احساسات و رفتارهای خود در موقعیت های اجتماعی در کارکرد فراشناختی افراطی درگیر می شوند. این فعالیت می تواند در حالی که افراد را از تکلیف مورد نظر جدا کرده، باعث اضطراب و عملکرد اجتماعی ناقص بشود. پس تفسیر بازخورد افراد دیگر می تواند دشوار، سوگرفته و نادرست بشود.

هارتمن (1983) در ادامه پیشنهاد داد که این تفسیرهای سو گرفته برعزت نفس تأثیر می گذارند. بنابراین اضطراب اجتماعی از دو جزء اصلی تشکیل شده: فعالیت فراشناختی متمرکز بر خود و عزت نفس پایین. مؤلف (هارتمن، 1983) یک رویکرد درمانی را پیشنهاد داد که بر توانمندسازی و تقویت توجه متمرکز بر دیگران تمرکز کرده است. اما این رویکرد نتوانست تمایز واضحی بین نظارت فراشناختی و توجه متمرکز بر خویش را ارائه کند. این رویکرد سعی داشت مشکل مربوط به اینکه آیا طرح واره ها کارکرد شناختی تحریف شده را تحریک می کنند یا خیر، یا اینکه آیا رابطه ای به شکل دیگر وجود دارد یا خیر را بررسی کند.

به ویژه هارتمن (1983، ص 445) پیشنهاد داد که افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی فقط به این دلیل که اکثر اوقات به خود فکر می کنند میل دارند طرح واره های متعددی از خویش داشته باشند. با این حال این مدل نتوانست نشان دهد این مسئله چطور امکان پذیر است. ظاهراً این مدل بر روی پردازش متمرکز بر خویش به عنوان یک فعالیت فراشناختی تمرکز کرده در حالی که مشخص نکرده این فراشناخت چطور بر چنین پردازشی اثر می گذارد. به علاوه این مدل بررسی نکرده که آیا این فعالیت فراشناختی تحریف شده و افراطی هست یا خیر. به عنوان مثال شاید چنین باشد که افراد دارای اضطراب اجتماعی در نظارت طولانی مدت درگیر می شوند و لذا توجه را به سمت خویش معطوف می دارند و شاید چنین باشد که این نظارت به اطلاعات نادرست درباره کارکرد خویش باز می گردد و لذا عمل و تمرکز بر خویش بیشتری را تحریک می کند (نظارت).

مدل های فوق فعالیت فراشناختی را در حفظ مشکلات هیجانی و مخصوصاً در اضطراب اجتماعی (هارتمن، 1983) و اسکیزوفرنی و خشم دخیل دانسته اند (نلسون، استوارت، هووارد و کرولی ، 1999). با این وجود مدل هارتمن (1983) اصولاً بر پردازش متمرکز بر خویش در حین نادیده گرفتن سایر ویژگی های مهم اضطراب اجتماعی نظیر نگرانی و نشخوار فکری تمرکز کرد. همچنین این رویکرد نتوانست مدلی را مفهوم سازی کند که توضیح دهد فعالیت فراشناختی چطور بر توجه متمرکز بر خویش اثر می گذارد.

مدل کارکرد اجرایی خود تنظیمی (S-REF)

مدل S-REF (ولز و میتوس، 1994) تحقیقات گسترده ای بر روی پردازش اطلاعات را برای ساخت یک مدل فراشناختی جامع برای اختلالات هیجانی مدنظر قرار داد. این مدل با پیشنهاد یک مدل اجرایی که مشتمل بر چندین مکانیسم شناختی بود به بررسی مسئله خودتنظیمی پرداخت. این مکانیسم ها سندرم توجه شناختی (CAS) را می سازند که شامل نگرانی، نشخوار ذهنی، نظارت بر تهدید و رفتارهای بی تأثیر (مثل اجتناب) است که کانون اختلالات روان شناختی محسوب می شوند. این سندرم در تمام اختلالات هویداست اما تظاهرات آن از نظر کمیت و مضمون متفاوت می باشند. از همه مهم تر اینکه این مدل یک نقش حیاتی را برای فراشناخت در نگهداری اختلال هیجانی پیشنهاد داد.

به ویژه این مدل یک ساختار سه سطحی متشکل از پردازش سطح پایین، پردازش کنترل شده و ذخیره سازی دانش فراشناختی را پیشنهاد داد. پردازش اتوماتیک سطح پایین اطلاعات مربوط به محیط خارج و حالت جاری خویش را فراهم می سازد. این پردازش اصولاً غیر ارادی و خودکار است و حداقل توجه را می طلبد. سه نوع اطلاعات وارد سطح هدف می شوند: محرک های بیرونی، اطلاعات مربوط به حالت جسمی فرد (مثل آهنگ قلب) و اطلاعات مربوط به حالت شناختی فرد. این اطلاعات به صورت افکار مزاحم وارد خودآگاه می شوند (ولز و میتوس، 1994).

پردازش کنترل شده (یا «سطح آنلاین» ) ارادی یا اختیاری است و معمولاً فرد از آن آگاه می باشد. این پردازش تابع یا به عبارتی وابسته به منابع توجهی و خودآگاهی ذخیره شده در حافظه بلند مدت است. به ویژه این نوع پردازش شامل اجرای مکانیسم های مورد نیاز در زندگی روزمره برای نیل به اهداف خودتنظیمی است. مثلاً این مکانیسم ها شامل پردازش اطلاعات و رفتارهای مقابله ای هستند. انباره دانش فراشناختی (یا فراسیستم، ولز، 2009) شامل خودآگاهی ذخیره شده در حافظه بلند مدت است. این خودآگاهی می تواند عملی و بیانی باشد. دانش عملی شامل طرح های فراشناختی است که اجرای سبک های پردازش کنترل شده را هدایت می کنند. این طرح ها شامل مقررات و مهارت های فکری لازم برای هدایت شناخت به سوی کاهش ناسازگاری بین حالت ادراکی جاری و حالت مطلوب هستند. این حالت مطلوب هدفی برای اجرای سبک پردازش انتخابی است. اهداف حیاتی هستند و با رسیدن به حالات تطبیقی و عملکردی ارتباط دارند.

 

خودآگاهی بیانی شامل باورهای فراشناختی است. باورهای فراشناختی به شناخت خود فرد مربوط می شوند و در 2 حوزه متمایز می شوند: باورهای مثبت (مثلاً نگرانی فرد را بر می انگیزد تا اقدام نموده و مسئله را حل کند) و باورهای منفی. باورهای منفی به کنترل ناپذیری مکانیسم های شناختی(مثلاً نگرانی قابل کنترل نیست) و احتمال اینکه این مکانیسم ها سبب آسیب شوند (مثلاً نگرانی بیش از حد سیستم ایمنی فرد را ضعیف می کند) اشاره دارند. به علاوه مدل S-REF پیشنهاد کرده که باورهای غیر شرطی در مورد خویش (مثلاً من دوست داشتنی نیستم) احتمالاً در ذخیره سازی خودآگاهی دخیل هستند.

علاوه بر موارد فوق، در هر زمان مشخص می توان آرایش ها یا الگوهای گوناگون پردازش را در سطح پردازش کنترل شده اجرا کرد. آرایش مربوطه در اختلالات روان شناختی به آرایش کارکرد اجرایی خود تنظیمی S-REF مصطلح است. S-REF شامل پردازش خویشتن می باشد که معمولاً تکراری بوده و نمی تواند به نیل به هدف ختم شود. S-REF شامل سندرم توجهی شناختی مشتمل بر مکانیسم هایی نظیر نگرانی، نشخوار ذهنی، نظارت بر تهدید، اجتناب و رفتار ایمنی است. طبق این مدل (ولز و متیوس، 2004) درگیری افراطی در S-REF و در این مکانیسم ها اختلالات هیجانی را حفظ می کند. در خاتمه مدل S-REF دو روش تجربه کردن افکار را پیشنهاد داده است: روش هدف و روش فراشناختی.

از یک طرف در روش هدف قاعده حاکم این است که افکار واقعیت هستند و لذا تهدیدات، بالقوه هدفمند و عینی بوده و اقدام به عمل ضروری می باشد (ولز، 2002). این یک حالت ذهنی است که در آن وقایع ذهنی به صورت واقعیت تجربه می شوند و زمانی مفید واقع می شود که با تهدیدی مواجه شویم که اقدام فوری را می طلبد مثل پرواز یا نبرد. با این وجود در اختلالات روان شناختی، این روش در نبود تهدید، بر تجربه تفکر فرد چیره می شود. به عنوان مثال ممکن است یک فرد مبتلا به اضطراب اجتماعی با این فکر وارد موقعیت شود که «همه به من زل زده اند، مسخره به نظر می رسم». این تفکر در روش هدف به صورت یک واقعیت تجربه می شود و بدین وسیله باعث فعال شدن پردازش خویشتن و راهبرد های مقابله ای غیرتطبیقی یا ناسازگارانه می شود مثل اجتناب و گریز.

در این صورت خویشتن پردازی، فرد را از ارزیابی خطر و صحت افکار اولیه باز می دارد. علت آن است که خویشتن پردازی منابع پردازش اطلاعات و توجهی را که ماهیتاً ظرفیت محدودی دارند درگیر می کند. از طرف دیگر روش فراشناختی به تجربه کردن افکار به صورت رویدادهای ذهنی اشاره دارد. یعنی تفکرات به طریقی گسسته، صرفاً به صورت تفکر به جای واقعیت تجربه می شوند و در نتیجه قابل ارزیابی هستند. این روش بررسی و اصلاح افکار و طرز فکر را ممکن می سازد و در نتیجه می تواند CAS را مختل و استراتژی های مقابله ای غیر تطبیقی را حذف کند.

این مدل S-REF پیشنهاد داده که افراد معمولاً انعطاف پذیر هستند و می توانند از روشی به روشی دیگر تغییر موضع بدهند. با این حال در اختلالات روان شناختی افراد غالباً در روش هدف قرار دارند. شاید دلیل اش این باشد که افراد فاقد انعطاف پذیری شناختی یا یک طرح فراشناختی تطبیقی هستند، یا اینکه اهداف آنها غیر تطبیقی می باشند. از این رو هدف درمان فراشناختی که در بخش دیگر بحث می شود توانمندسازی افراد برای اکتساب یک روش فراشناختی است که به آنها اجازه دهد از افکار ناراحت کننده فاصله بگیرند، از خویشتن پردازی جدا شوند و راه های تطبیقی بیشتری برای پردازش را ابداع کنند که به رفتارهای مفید و یاور منتهی شوند.

خرید و دانلود فوری این فایل

قیمت : 39000 تومان





فروش ویژه پنج فایل دلخواه

آیا فایل های بیشتری نیاز دارید؟ ... آیا تخفیف می خواهید؟ ...

با پرداخت حق اشتراک به مبلغ 64000 تومان فایل های دلخواه خود را از این سایت دانلود کنید.

با پرداخت 64000 تومان حق اشتراک: تعداد 5 فایل دلخواه خود را از بین همه فایل های سایت انتخاب و دانلود کنید:

 

فایل های سایت عبارتند از:

 فایل مبانی نظری روانشناسی و مدیریت و... با لیست منابع

فایل مقالات پیشینه تحقیق با لیست منابع

فایل word مقالات بیان مسئله با لیست منابع

فایل word پروپوزال های باکیفیت و عالی با لیست منابع (عنوان همه پروپوزال ها)

و فایل های پاورپوینت و ...

فایل های تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرها

 برای خرید حق اشتراک کلیک کنید...


نکته مهم: با خرید حق اشتراک تا یکسال فرصت دارید با ارسال شماره تراکنش به ایمیل زیر ده فایل را دریافت کنید.

اگر مشکلی در دریافت فایل داشتید ایمیل بزنید:

iranprojhe@gmail.com

یا در ایتا پیام بدین. ارسال مستقیم پیام در ایتا

کد فایل را حتما بفرستید

یا