فروید میل جنسی را به طور طبیعی در انسان همانند احساس گرسنگی و میل به غذا می دانست .او میل جنسی را چنین تعریف کرد :"میل جنسی مفهومی از یک تحریک بدنی و روانی است .


پیشینه داخلی و خارجی:
دارد
منابع فارسی:
دارد
منابع لاتین:
دارد
نوع فایل:
Word قابل ویرایش
تعداد صفحه:
53


برای دسترسی به فایل ورد WORD این مقاله ، بعد از پرداخت حق اشتراک فایل شماره 168 را دانلود کنید.

نظریه فروید

فروید میل جنسی را به طور طبیعی در انسان همانند احساس گرسنگی و میل به غذا می دانست .او میل جنسی را چنین تعریف کرد :"میل جنسی مفهومی از یک تحریک بدنی و روانی است . منبع آن محرکی است که در یکی از اعضای بدن وجود دارد و هدف آن ارضاء و به ثمر رساندن تحریک بدنی و روانی است فروید در ابتدا معتقد بود که میل جنسی تنها سائقی است که منشا همه ی رفتار های دیگر انسان است ،ولی پس از چندی در سال 1920 به نظریه غریزه جنسی و پرخاشگری معتقد شد و در بررسی های نهایی خود دو دسته ی عمده غرایز را مشخص کرد :

-غریزه زندگی که شامل لیبدو و اجزایی از من شخصیت فرد است ، غریزه ی زندگی ، دوستی ، عشق ، محبت ، تولید مثل و حفظ و بقای خویشتن را ایجاد می کند . 2-غریزه ی مرگ که بلافاصله پس از تولد به کار می افتد و تمایل به بازگشت دارد و موجب مرگ و نیستی ، کینه و عداوت و انهدام نسل است ، فروید واژه ی لیبدو را در ابتدا در معنای انرژی جنسی به کار برد ،ولی پس از تجدید نظر در نظریه ی انگیزش خویش ، لیبدو را برای تمام غرایز زندگی به کار برد ، به نظر او علاوه بر انرژی فیزیولوژیکی ،انرژی روانی وجود دارد که در فرایندهای روانی نظیر ادراک، یاداوری ، اندیشه و تفکر به کار می رود که به طور کلی ، انرژی محرک شخصیت است ( اوحدی ، 1385) .انرژی روانی عمدتا "انرژی غریزی است و انرژی غریزه ی جنسی در این میان از اهمیت بیشتری برخوردار است " ( هال ، 1956، ترجمه نیک آئین ،1383).

از دیدگاه فروید ، غریزه زندگی که غریزه جنسی مهم ترین آن است ، در مراحل تحول ، در نواحی شهوت انگیز سیر می کند . این جریان از دیدگاه رشد روانی – جنسی به سه دوره اصلی تقسیم می شود: -دوره اول : « دوره تناسلی « از تولد تا حدود 5 سالگی است . -دوره دوم : « دوره نفهتگی » است و از 5 سالگی بلوغ ادامه دارد -دوره سوم : « بلوغ جنسی » است و میل جنسی به شکل نهایی خود تجلی دارد

فروید معتقد بود که در کودک ، در حدود سنین 4 تا 6 سالگی ، غریزه جنسی بدون اینکه رشد کافی داشته باشد ، فعال است و کودک از مالش آلت جنسی خود ، که نوعی استمناء است ، لذت میبرد و موجب تمایلاتی از جمله تمایل پسر به مادر می شود و همچنین دختر سعی می کند پدر راشیفته خود کند . براثر این تمایلات ، عقده اودیپ تشکیل می گردد . عقده اودیپ عبارت است از اینکه هر جنسی از همجنس خود متنفر و به جنس مخالف متمایل می گردد . به نظر فروید حل عقده اودیپ از اهمیت خاصی برخورددار است . زیرا پیدایش تمام بیماری های روانی به حل ناموفق این عقده مربوط می شود. از نظر فروید عوامل برانگیختگی میل جنسی ، عوامل درونی و بیرونی را در بر می گیرد . فکر زیاد ، دقت بیش از اندازه بر یک موضوع جنسی ، از جمله عوامل درونی برانگیختگی میل جنسی و شرایط و اوضاع و احوال مکانی، زمانی و اجتماعی از جمله عوامل بیرونی میل جنسی به حساب می آیند ( کجباف ، 1389 ).

نظریه یونگ

یونگ بر خلاف فروید نقش اصلی را به غریزه جنسی نمی داد ، او انرژی روانی را به منزله ی یک کل واحد در نظر گرفت ، وی اصطلاح " لیبیدو " را به نیروی جنسی محدود نکرد ، بلکه آن را جزئی از انرژی روانی کلی پنداشت ، یونگ با بصیرتی عمیق نشان داد که آنچه روان تحلیل گران از ضمیر ناهشیار بیماران خود بیرون می کشند ، معادل هایی هستند که در اسطوره ها و نمادهای نقاط مختلف جهان اعم از فرهنگ های ابتدایی یا پیشرفته دیده می شوند ، " علی رغم اهمیت انکار ناپذیر جنسیت ، مع ذالک امکان پذیر نیست که همه چیز مطلقا به این غریزه مربوط شود "(یونگ ،1963، ترجمه ی رفیعی و رفیعی ،1389) .

یونگ به کهن الگوهایی علاقه داشت که محتوا و نیروی هیجانی و هزاران سال عمر داشتند از جمله آنیما و آنیموس که معرف خصوصیات جنس مخالف هستند مثل احساسات، نگرش ها و ارزش ها . آنیما بخش زنانه ی روان مردان است مثل احساسی و هیجانی بودن و آنیموس بخش مردانگی روان زنان و خصوصیاتی چون منطقی و خردمند بودن را در بر می گیرد ، این تلقی که مردان و زنان بخش هایی از هورمون های یگدیگر را نیز ترشح می کنند ، با این حال انسان ها از لحاظ برخورداری از خصوصیات روانی جنس مخالف با یگدیگر فرق دارند .

یکی از مفروضات اصلی آنیما و آنیموس این است که زن ها به طور سنتی هیجانی و دلسوزند و مردها منطقی و قدرتمند ند ولی در مورد آنیما و آنیموس نباید اینقدر تنگ نظر بود ، هاردینگ (1970) چهار نوع کهن الگوی زنان را در حین پرورش آنیموس توصیف می کند . یونگ معتقد بود زنان و مردان برای متوازن کردن شخصیت شان باید آنیما و آنیموس خود را بروز دهند ، در غیر این صورت باخطر ناپخته بودن یا مردانگی و زنانگی کلیشه ای مواجهه خواهند شد . کشف و بررسی آنیما و آنیموس در روان درمانی نه تنها بروزبخش های ناهوشیار را به دنبال دارد بلکه میل جنسی افراد و میل جنسی آنان درجریان انتقال نسبت به درمانگر را نیز فاش می کند (شارف ،ترجمه ی فیروزبخت ، 1388) .

نظریه آدلر

آدلر نیز مانند یونگ انگیزه اصلی آدمی را میل جنسی نمی دانست و میل به قدرت را کلید فهم انگیزش آدمی معرفی کرد .فروید به پدیده پرخاشگری غیر جنسی توجهی نکرد . ولی نظریه آدلر درست بر محور همین موضوع دور می زند .تفاوتی که بین این دو نظریه به چشم می خورد این است که آدلر این استعدادها را به صورت آزار گری – آزاد طلبی در نظر نمی گیرد ، بلکه از آنها به عنوان « احساس کهتری » و آرزوی قدرت یاد می کند . و فقط جنبه های معقول این پدیده را می نگرد . ( فروم ، 1995 تر جمه سلطانی ، 1369) .

طرفداران فروید احساس کهتری را مشتق از احساس اختگی یا قطع آلت تناسلی که ناشی از ترس ناهشیار در برابر از دست دادن آلت تناسلی خود یا ناقص ماندن آن است ، می دانند . آدلر این مکانیسم را معکوس می سازد و عقیده دارد که عقده اختگی مشتق از احساس کهتری است که بر دستگاه جنسی یا تجربه جنسی مستولی و تثبیت می شود (دادستان و محمود ، 1378) .

گر چه آدلر قبول نداشت که تمایلات جنسی ، محرک اصلی زندگی است اما به عنوان یکی از تکالیف زندگی آن را پذیرفت به نظر وی واقعیت زیستی این است که بصورت جنسی موجودیت پیدا کرده ایم . تکلیف زندگی آموختن این واقعیت است که هر دو جنس می توانند در رابطه جنسی لذت و معنی متقابل بیابند . بنا به تعریف نقش جنسی حال بر پایه ی توصیف ها و پندارهای قالبی فرهنگی باید بکوشیم با جنس دیگر و نه جنس مخالف رابطه برقرار کنیم ( پروجاسکاو نروکراس ،1330، ترجمه سید محمدی ، 1390).

نظریه فرانکل

عشق تنها راهی است که با آن می توان ژرفای وجود دیگری را دریافت . کسی نمی تواند از وجود و سرنوشت فرد دیگری کاملا آگاه شود ، مگر آنکه عاشق او باشد . در معنای درمانی فرانکل عشق ، پدیده ای نیست که از پدیده اصلی دیگری زاییده شده باشد . عشق به اصطلاح اعتلا یافته غریزه جنسی نیست ، بلکه خود مانند غریزه جنسی پدیده ای اصلی و ابتدایی است . میل جنسی معمولا حالتی است از بیان عشق و وقتی جایز و حتی مقدس است که مرکبی برای عشق باشد . پس عشق اثر جانبی میل جنسی نیست ، بلکه میل جنسی راهی برای درک عشق است ( کجباف، 1381 )

نظریه اریک فروم

براساس نظریه اریک فروم ، میل جنسی یکی از مظاهر استقلال است که در سالهای اولیه زندگی نمایان می شود . زشت شمردن آن سبب واپس زدگی میل جنسی و احساس گناه در کودک شده و لاجرم او را مطیع تر می کند . شکستن تابوی جنسی اقدامی است عصیانگر در جهت پس گرفتن استقلال شخصی ، ولی با این روش نمی توان به آزادی بیشتری دست یافت . در حقیقت تابوها سبب توجه ذهنی به امور جنسی و گمراهی می شود ، ولی این امر ازادی به با ر نمی آورد » ( اوحدی ، 1381 ).

اریک فروم سایق جنسی را از سه سالگی به بعد در تحول روانی انسان مطرح می کند و درباره ی احساس گناه ناشی از محدودیت آن چنین می گوید : " اگر اصول اخلاقی بر اساس مراجع قدرت سایق جنسی را عامل گناه "بداند ، همه دارای یک منبع گناه تمام نشدنی خواهیم بود و می توان گفت که همه از سه سالگی به بعد همواره سرشار از گناه بوده ایم ، زیرا انسان نمی تواند از میل جنسی فارغ شود و اگر آن میل ، عیب تلقی شود ، احساس گناه طبیعی است ، محدودیتی که به امور جنسی تحمیل می شود به احساس گناه می انجامد که دست آویزی برای وضع اصول اخلاقی قدرتگر است ، به نظر می رسد که نسل جوان خود را از احساس گناه جنسی آزاد ساخته است ، که البته پیشرفت کمی نیست ، در جامعه ی غربی به علت جهت گیری مصرفی ، از میل جنسی برای پوشاندن فقدان صمیمیت بهره گیری می‌شود ، نزدیکی جسمانی، به وسیله ای برای پوشاندن عیب بیگانگی انسان تبدیل شده است، صمیمیت عاطفی و هماهنگی اصیل بین دو نفر را می توان به خوبی با صمیمیت جسمانی پیوند داد .

اما این دو نوع صمیمیت ، یکسان و از یک نوع نیستند " اریک فروم ارضای میل جنسی را نوعی سایق هیجانی بیولوژیکی به حساب آورده است که با نیاز های اجتماعی یا هیجان های اجتماعی از قبیل همبستگی ، عشق ، نفرت که از ساختار بر می خیزد ، تفاوت دارد . فروم علی رغم اینکه میل جنسی را رفتاری می داند که دارای عناصر شبه غریزه است ، عوامل موثر بر آن را ناشی از یادگیری و فرهنگ به شمار می آ ورد ، اودر این باره این گونه اظهار عقیده می کند . " رفتارهای چندی داریم از قبیل _ پرخاشگری دفاعی ، فرار و تا حدی رفتار جنسی که در آن ها عناصر شبه غریزه موجود است اما در آنجا هم نباید واقعیت های مربوط به یادگیری و نفوذ فرهنگ را که سایق های فطری در آن دخل و تصرف می کنند ، از نظر دور داشت "( فروم ،1995 ، ترجمه ی تبریزی ،1368) .

به نظر فروم ،" زن مردی خواجه نیست و جنسیت او اختصاصا زنانه است و طبیعت مردانه ندارد ، احتیاج به از میان بردن تنش فقط جزئی از انگیزه جاذبه جنسی دو جنس برای یگدیگر است " به طور کلی ، این جاذبه معلول احتیاج به غیر همجنس است ، در حقیقت ، جاذبه ی شهودی به هیچ عنوان فقط در جاذبه جنسی جلوه نمی یابد ، مردانگی و زنانگی، نه تنها در عمل جنسی ، بلکه در صفت ها و منش شخص نیز وجود دارد ، در مجموع به نظر فروم آنچه فروید به آن بی توجه بوده است ، جنبه ی" روان زیستی " مسائل جنسی ، تمایل دوقطبی مذکر ومونث و آرزوی این دو قطب است . فروم می گوید ؛ انتقاد من به نظریه فروید این نیست که او روی مسائل جنسی زیاد از حد تکیه کرده است ، بلکه به سبب این موضوع بود که او نتوانسته امور جنسی را عمیقا در یابد ، و اولین قدم را در راه کشف اهمیت شور و هیجان ناشی از روابط متقابل اشخاص بر داشت ، و مطابق با مقدمات فلسفی این مطالب را از نظر زیست شناختی مورد بحث قرار داد ، ولی با پیشرفت تحصیلی روانی لازم است با انتقال بینش فروید ، از زیست شناختی به ابعاد زیستی و وجودی ، مفاهیمی را که وی عنوان کرده است ، اصلاح کنیم وآن ها را عمیق تر سازیم " ( فروم ، 1962، ترجمه ی سلطانی ، 1369) .

اریک فروم عشق را نتیجه رضایت کافی جنسی نمی داند ؛ بلکه کامیابی جنسی را نتیجه عشق می شناسد. او در مطالعه مشکلات جنسی این موضوع را نشان می دهد و می گوید : مطالعه یکی از متداولترین مشکلات جنسی ، یعنی ، سردمزاجی زن و ناتوانی روانی – جنسی مرد نشان می دهد که علت واقعی این مشکلات ، ناآگاهی از روشهای درست جنسی نیست ، بلکه علت واقعی منهایی است که عشق را غیر ممکن می سازد .ترس یا تنفر از غیر همجنس اساس این مشکلات است که موجب می شود شخص خودش را کاملا در اختیار طرف مقابل نگذارد . بی پیرایه عمل نکند ، به شریک جنسی خود در صمیمیت و هم آغوش اعتماد نکند کسی که از نظر جنسی دچار منع شده است اگر بتواند خود را از ترس یا تنفر برهاند و در نتیجه در عشق ورزیدن توانا شود ، مشکلات جنسی وی نیز حل خواهد شد ، و اگر نتواند ، هر چه در روابط جنسی آزموده باشد بی حاصل است ( کجباف ، 1381 ).

انسان موجودی اجتماعی نیز محسوب می شود ، زیرا به منظور ارضای سایق های لیبیدو و صیانت ذات نیاز به دیگران دارد ؛ کودک محتاج مادر است ، اشخاص بالغ نیاز به جنس مخالف دارند ، احساس های نظیر مهربانی و عشق پدیده های تلقی می شوند که همراه و ناشی از لیبیدو هستند ، مردم برای ارضای سایق های روانی خود محتاج یکدیگرند ، فروم در نهایت معتقد است که "انسان جنسی و چهره دیگر از " انسان اقتصادی " کلاسیک است ؛ یعنی ، آن انسان تک افتاده و خود کفا باید با دیگران رابطه برقرار کند تا آن ها متقابلا بتوانند نیاز های یکدیگر را بر آورده سازند ، نیاز های انسان جنسی ، فیزیولوژیکی و لیبیدوی است ، که به طور عادی از رابطه با جنس مخالف ارضا می شود ، در هر دو ، انسان ها از هم بیگانه اند در رابطه آنها با یکدیگر فقط به وسیله هدف و سایق مشترک برقرار می شود ( فروم ، 1995، ترجمه ی تبریزی ، 1368 ) .

نظریه هورنای

هورنای از کسانی است که بر نظریه فروید انتقاد وارد کرده است . او در این باره می گوید : در هر صورت تجربه نشان می دهد که ارتباط بین محبت و تمایل جنسی یک ارتباط حتمی ، ضروری و همیشگی نیست ؛ یعنی نمی شود گفت که این دو ، یک پدیده هستند یا ریشه و محرک واحدی دارند . به نظر من محبت پدیده ای کاملا جدا از تمایل جنسی است که می توان گفت تنها در بعضی موارد با یکدیگر ارتباط پیدا می کنند و در یکدیگر تأثیر می گذارند ( اوحدی ، 1385 ) .

به نظر هورنای محبت پدیده ای کاملا جدا از تمایل جنسی است که می توان گفت تنها در بعضی موارد با یکدیگر ارتباط پیدا می کنند و در یکدیگر تاثیر می گذارند ، گاهی تمایل جنسی وجود دارد ، بی آنکه توام با محبت باشد ؛ گاهی محبت وجود دارد ، بی آنکه آمیخته به تمایل جنسی باشد ، مثل عشق مادرـ فرزندی ، گاهی هم این دو مرتبط و آمیخته با یکدیگرند .گاهی یکی جانشین دیگری می شود ، گاهی یکدیگر را تقویت یا تضعیف می کنند و به طریقی در یکدیگر تاثیر می گذارند ، ولی مسلما از دو مقوله ی متفاوت هستند .

وی معتقد است که نه تنها علت و ریشه ی " احتیاج عصبی به محبت " عقده های جنسی نیست ، بلکه بسیاری از انحراف ها و ناتوانی ها جنسی ، ناشی از احتیاج عصبی به محبت است ، و منشا احتیاج عصبی به محبت نیز اضطراب اساسی است " هورنای معتقد است علت این که در بعضی مواقع نیاز به محبت کلا ، به صورت تمایل جنسی در می آید ، عوامل مختلفی ، از جمله شرایط و اوضاع و احوال فرهنگی و تربیتی است . عامل دیگر ، چگونگی وضع جسمی و فیزیکی است ؛ بعضی افراد بطور طبیعی و غریزی تمایل شهودی قویتری نسبت به دیگران دارند . در این صورت احتمال این که نیازهای روانی خود را از طریق نزدیکی جنسی و دفع شهوت ارضا نمایند زیاد می شود .

عامل دیگر ، کیفیت روابط جنسی شخص است . کسانی که رابطه ی جنسی رضایت بخشی ندارند و نمیتوانند از نزدیکی جنسی ، لذت سالم و طبیعی ببرند ، بیشتر حریص می شوند و احتمال اینکه ارضای نیاز های روانی خود را در امور جنسی جستجو کنند ، زیادتر می شود ، او می گوید : " بسیاری از افراد عصبی تمام روابط را تنها از دریچه ی امور جنسی نگاه می کنند ومیل ارضای شهوت با یک کیفیت اجباری و اضطراری بر کلیه ی روابط آن ها حاکم است. در حالی که ، بعضی افراد عصبی ، تمایل جنسی متعادل و متعارفی را دارا هستند" ( هورنای ، 1950، ترجمه مصفا ، 1369) .

البته منظور از خوداری این نیست که شخص عصبی رغبتی به امور جنسی ندارد یا از رفتار جنسی به کلی اجتناب می ورزد ، او ممکن است به رفتار جنسی اقدام کند ، ولی به علت حساسیت ها و ناراحتی های روانی خود نتواند از آن لذت ببرد ، یا ممکن است رغبت داشته باشد ، ولی باز به علت همین موانع روحی دچار سردی و ناتوانی گردد ، یا ممکن است قادر به تماس جنسی سالم و طبیعی نباشد ، و در مقابل تمایلات انحرافی پیدا کند".

هورنای افراد عصبی را در سه گروه قرار داد که از آمیختگی احتیاج عصبی به محبت و تمایل جنسی پدید آمده اند . گروه اول : با یک حالت ولع و عطش سیری ناپذیر و اجباری مداوم به دنبال ارضای شهوت هستند و از این شاخه به آن شاخه می پرند ، از رفتارها و حالت های آنان می توان فهمید که اینها به شدت احساس ناامنی روحی و بی پناهی و بی کسی می کنند و اگر حتی برای مدت کوتاهی امکان رفع شهوت بر انسان پیش نیاید و با کسی رابطه جنسی برقرار نکند ، فوق العاده مضطرب و ناراحت می شوند .

گروه دوم : در عین حال که تمایل شدید و اجباری دارند به علت ترمزها و مشکلات درونی خود ، عملا قادر به تماسهای جنسی نیستند و با وجود این با یک حالت بی تفاوتی به هر کس که در تماس و رابطه ی آنها قرار گیرد گرایش پیدا می کنند . گروه سوم : نیز که در امور جنسی و اصولا هرگونه تماس با انسان ها دارای ترمزهای روحی هستند ، بی اختیار و اجبارا به استمنا متوسل می شوند .این ها از دفع شهوت به وسیله ی استمنا بیشتر لذت می برند تا از طریق رابطه ی جنسی عادی و طبیعی " ( اوحدی ، 1385). هورنای رفتار جنسی را این گونه تبیین می کند ؛ " چنین رفتاری در واقع راه و روشی است برای کاشتن یا از میان برداشتن احساس نا ایمنی " ( کجباف ، 1389) .

نظریه مزلو

در دیدگاه مزلو نیاز به ارضاء تمایلات جنسی هم ردیف نیاز به پاسخگویی به انگیزش هایی چون نیاز به هوا ، تشنگی ، گرسنگی و نیاز به خواب و غیره و در رده نیاز های فیزیولوژیک ، یا همان نیازهای اساسی و اولیه و زیر بنای انسان و هر موجوده زنده دیگر می باشد.به اعتقاد مزلو ، رابطه جنسی ، همچون عشق ، جایگاه ویژه ای در اصول روانشناختی انسانها بخصوص انسانهای با درجات بالای سلامت روانی ( خود شکوفا ) ، دارد . وی می گوید : تمایلات جنسی و عشق می توانند در افراد سالم به طور کامل تری در هم ترکیب شوند و غالبا چنین نیز می شوند . این دو مقوله در زندگی افراد سالم ( خود شکوفا ) به سوی ترکیب و ممزوج شدن با یکدیگر گرایش دارند ( اوحدی ،1385).

"مزلو بیان مینماید : " لذات جنسی در شدیدترین و وجدآورترین حد خود در افراد شکوفا وجود دارد . افراد خودشکوفا ( سالم ) ، اوج لذت جنسی را وسیله ای برای دستیابی به هم جوشی کامل و عشق واقعی می دانند . اوج لذت جنسی در افراد خودشکوفا ، اغلب تجربه ی عمیق و عارفانه است و در عین حال ، نداشتند رابطه ی جنسی نیز توسط این افراد ، راحت تر تحمل می شود . این افراد نیاز به لذت جسمی ندارند و هنگامی که پیش آید ، به سادگی از آن لذت می برند . (مسترز ،2002، ترجمه ی اوحدی 1384) .

افراد خود شکوفا ( دارای سلامت روانی ) دقیقا متوجه این امر شده اند که تا نیازهای پست تر ارضاء نشوند ، نیازهای والاتر ، آن چنان که باید و شاید ، مورد توجه قرار نمی گیرد . اما به محض ارضاء ، این نیاز های پست تر ، از خود آگاهی خارج شده و مشغله ی ذهنی نخواهد بود . همین امر در رابطه ی جنسی نیز صادق است . از رابطه ی جنسی می توان صمیمانه بهره مند شد حتی اگر به نظر برخی ، هیچ نقش محوری در فلسفه ی حیات نداشته باشد و می توان ماورای امکان بهره جویی افراد عادی و توده ی عام اجتماع از آن لذت برد . رابطه ی جنسی ، چیزی است که باید از آن برخوردار شد ، چیزی که باید آن را عادی فرض نمود ، چیزی که باید پایه واساس قرار گیرد ، چیری که همانند آب ، هوا و غذا اهمیتی اساسی و محوری دارد و به هر حال ، ارضای آن باید امر مسلمی در نظر گرفته شود . چنین نگرشی ، تناقض ظاهری را در افراد خود شکوفا مبنی بر اینکه آنها به طور همزمان بسیار شدیدتر از افراد عادی از روابط جنسی لذت می برند و در عین حال آن را در چهارچوب داوری کلی ، بسیار کم اهمیت تر تلقی می کنند ، مرتفع و روشن می سازد ( کجباف ، 1389) .

مزلو رفتار جنسی را انگیزشی می داند که در واقع می تواند در فردی میل به اطمینان یافتن از مردانگی یا زنانگی خویش باشد یا در فرد دیگری به معنای میل به تاثیر گذاردن ، تمایل به صمیمیت ، دوستی ، ایمنی ، عشق یا ترکیبی از آنها باشد . " میل جنسی در خود آگاه این افراد ممکن است محتوای یکسانی داشته باشد و احتمالا تمام این افراد به اشتباه گمان می کنند که تنها به دنبال ارضای جنسی هستند . رفتار جنسی و امیال جنسی خود آگاه می توانند به طور شگفت آوری ریشه های پیچیده ای در مقاصد ناخودآگاه داشته باشند . " با این تعبیر ، مزلو رفتار جنسی را در خود آگاه فرد می داند که گاهی مقاصد و اهداف هوشیار را بر آورده می سازد و ریشه های در ناهوشیاری دارد . " مزلو رسیدن به اوج لذت جنسی در افراد سالم با اهمیت تر از اوج لذت در افراد عادی می داند .

در افراد سالم اوج لذت جنسی ، اغلب یک تجربه ی ژرف و اسرار آمیز است و با این همه ، این گونه افراد نداشتن رابطه جنسی را به آسانی تحمل می کنند . این امر از نظر مزلو تناقض آمیز نیست ، چرا که پویایی نظریه ی انگیزش تبعیت می کند . به این معنی که عشق در سلسله مراتب نیازها ، نیازی بالاتر است و ارضا شدن ونشدن نیازهای پایین تر ( مثل نیاز جنسی ) را کم اهمیت تر می سازد . اما هنگامی که نیاز به عشق بر آورده شد ، ارضای نیازهای پایین تر نیز شادی آور خواهد بود ( مزلو ، 1962، ترجمه ی رویگریان ،1367 )

گرایش به تک همسری همانند گرایش به پاکدامنی یا طرد و نفی رابطه ی جنسی نیست ، بلکه مسئله دقیقا این است که هر چه رابطه ی عشقی به طور عمیق تر رضایت آمیز باشد ، ضرورت کمتری برای هر نوع اجباری به روابط جنسی با افراد سوای همسر به وجود می آید ( کجباف ، 1389) .

نظریه وجود نگری

تمایلات جنسی برای وجود نگرها کمتر از صمیمیت اهمیت دارد آنها فرض می کنند که اگر افراد آزادند که صمیمی باشند در نظر گرفته نمی شود این که بگوییم باید جنسی باشیم و یا نباید جنسی باشیم . چنانچه تصمیم بگیرند جنسی باشند ، آزادند که چنین باشند. از دید آنها بر خلاف روان تحلیل گر از تمایلات جنسی جوهر بشریت نادرست است . ما می توانیم از نظز جنسی آزاد باشیم یعنی آزادیم زمانی به امیال جنسی مان بگوییم ، آری که معتقدیم بهتر است بگوییم : آری ؛ و آزادیم به امیال جنسی مان بگوییم : نه زمانی که بهتر است بگوییم : نه ، ما فقط در پاسخ به فرهنگ بسیار سرکوب گرمان ، یعنی گفتن فقط آری ـ بهتر است که درمان جنسی وجودی نوعی درمان شهوت رانی در نظربگیریم زیرا درمانجویان ترغیب می شوند کل بدنشان را به عنوان موجودات شهوانی احساس کنند . که از لمس کردن و لمس شدن از سر تا نوک پا و نه فقط تناسلی به تناسلی لذت می برند ( پروجاسکا و نور کراس ، 1330 ، ترجمه ی سید محمدی ،1390) .

نظریه راجرز

بنابر نظریه راجرز، جامعه ما به طور سنتی برای ارزش جنسی ، شرایط بسیار محدودی را وضع می کنند این شرایط محدود کننده باعث شده است که افراد زیادی برای اینکه احترام بیشتری به خود قائل شوند . ارزش مسائل جنسی را نادیده بگیرند .شاید در واکنش به این ممنوعیت های بیش از حدی آن به افراط کشیده می شویم و معتقد باشیم برای اینکه احساس با ارزش بودن بکنیم باید از لحاظ جنسی موفق باشیم مرتبا در حالت اوج لذت جنسی باشیم. همیشه بر انگیخته باشیم و روان سازی و نعوظ خود را حفظ کنیم. هرگز سریعا انزال نکنیم بلکه همیشه انزال کنیم قسمت اعظم اضطراب عملکرد جنسی که مسترز و جانسون ( 1970 ) توصیف می کنند در واقع بازتاب محدود کننده ای است که می گوید باید در رابطه جنسی موفق باشیم نه اینکه طبیعی باشید فعالیت جنسی طبیعی به فعالیتی گفته می شود که نه عملکرد گرا باشد نه هدف گرا به عبارت دیگر در گروه یک رابطه صمیمی اتفاق بیفتد ( اوحدی ، 1385 ).

نظریه پرلز

پرلز سائق انسان را وضعیت های ناتمام یا گشتالت های ناقص می داند ما به طور منظم به سراغ این گشتالت های تکمیل نشده می رویم ، زیرا آنها را به ترتیب اهمیت منظم کرده ایم . اضطراری ترین وضعیت تا ارضاء نشود ، هدایت کننده افکار و رفتار ماست. سپس بهتریتن وضعیت بعدی نمایان می شود و به همین ترتیب ادامه می یابد. براساس دیدگاه پرلز، مشکلات جنسی فرد زمانی رخ می دهد که به عنوان یک وضعیت ناتمام در فرد باقی بماند و تمامیت او و کل وجود انسانی را به مخاطره اندازد . به اعتقاد پرلز ، افراد زیادی از پدر و مادر و فرهنگ خویش آموخته اند که باید انگیزه های خود را فرونشانند و در نتیجه از بیان انگیزه هابیم دارند . با این حال ، جوشش های سرکوب شده به سادگی ناپدید نمی شوند و از راههای دیگری خود را نمایان می سازند . به طور مثال ، چه بسا تمایلات قوی جنسی و عطشی فراوان به رابطه و آمیزش جنسی به صورت زهد و پرهیزگاری و انجام افراطی عبادت های مذهبی یا ریاضت های خاص بروز و تظاهر می نماید . بدین ترتیب با تعارضات و عقده های روانی حاصله ، سلامت روانی فرد از بین رفت، دچار اختلال روانی می گردد ( اوحدی ، 1384) .

پرلز ( 1970 ) علاوه بر قبول غریزه جنسی ، به اهمیت غریزه ی دیگری معتقد است که آن را برای فهم رفتار انسان لازم می داند . او این غریزه را غریزه ی اشتیاق یا گرسنگی می نامد ، که به اعتقاد او هدفش حراست از نفس است ، در صورتی که هدف غریزه جنسی ، بقای نسل است . به اعتقاد پرلز ، انسان به منزله ی یک ارگانیزم و یک کل است که نیاز شدیدی به محیط و تعامل با آن دارد . انسان موجودی منفعل نیست ، بلکه ادراک کننده ای فعال است و تمایل اساسی هر ارگانیزمی ، تلاش برای کسب تعادل است ؛ تعادلی که هرگز به طور ثابت و دائمی حاصل نمی شود . هدف اصلی ، تلاش برای کسب تعادل و کاهش تنش هاست که برای ارگانیزم لذت بخش است . هدف تحقیق بخشیدن خویشتن است ، البته آن طور که هست . بر اساس چنین دیدگاهی ، مشکلات جنسی فرد زمانی رخ می دهد که به عنوان یک وضعیت ناتمام در فرد باقی بماند و تمامیت او و کل وجود انسانی را به مخاطره اندازد (کجباف، 1389).

نظریه فمینیستی

فمینیست ها معتقدند که رضایت جنسی برای هر دو طرف رابطه اهمیت دارد و تبلور این بحث در تصویری آرمانی خلاصه می شود که ازدواج را نوعی مشارکت جنسی رضایت بخش می داند.فمینیست ها معتقدند مؤانست جنسی معمولا با معیارهای مردانه تعریف می شود یعنی زنان باید از تماس دخولی مردان لذت ببرند و گرنه سرد مزاجند . سرد مزاجی معمولا مشکل زن به حساب می آید نه ایراد شریک رابطه او . به اعتقاد فمینیست ها برای تعریف تمایلات جنسی نیز از اصطلاحات مردانه استفاده می شود .مدام گفته می شود میل جنسی در زن ضعیف است اما باید مرد را به سوی خود بکشد و از همین رو نیاز داردکه با خرید لباس های هوس انگیز خود را خوشگل کند مرد را از نظر جنسی فاعل و مهاجم و اسیر شهوتی مهار ناپذیر جلوه می دهند که فقط با کامیابی از زن سیراب می شود صرف نظر از اینکه زن مایل باشد یا نباشد . رادیکال فمینیست ها مدعی اند که هر گونه پیشروی جنسی مرد بر خلاف میل زن را می توان شکلی از تجاوز به حساب اورد که جامعه ما آنرا نادیده می گیرد و در واقع تجاوز را نهادینه می کند به همین مقیاس بهره کشی جنسی از زنان ودختران در خانه ، محصول همان تصویری است که مردان را صاحب امیال جنسی مهار ناپذیر و زنان را قربانی آن معرفی می کند زیرا بهره کشان غالبا مردان و قربانیان اغلب زنان اند. از اینرو بسیاری از فمینیست ها معتقد ند شکل هایی که برای روابط جنسی ساخته و پرداخته می شود در خدمت تعیین هویت زنان است و ریشه آن نیز در ایدئولوژی خانواده و تجربیات زندگی خانوادگی است .هر چند تمام گرایشهای فمینیستی به نابرابری در رابطه جنسی به عنوان یکی از ابعاد نابرابری جنسیتی توجه کرده اند ، اما از دیدگاه های متفاوتی به تبیین این نابرابری پرداخته اند و برخی از گرایشهای فمینیسم ، از جمله فمینیسم رادیکال ، تأکید بیشتری براین جنبه از نابرابریها داشته اند ( ابوت و والاس ، 1912 ، ترجمه نجم عراقی ، 1380 ) .

نظریه رشد شناختی

لارنس گلبرگ که یکی از نظریه پردازان اخلاقی است درباره تناسب رفتار جنسی با جنسیت فرد معتقد است که کودکان مفاهیم جنسی و عشقی را به تدریج یاد می گیرند ؛ مطمئنا آنان خود ، هویت خویشتن را معین کرده و هویت جنسی دیگران را تشخیص خواهند داد . وقتی پسر یا دختر هویت جنسی خود را شناخت ، از والد همجنس خود بعنوان الگوی خود پیروی خواهد کرد ( اوحدی ، 1385)

تئوری رشد شناختی با نظریه ی تحلیل روانی در مواردی به هم شبیه هستند از جمله : 1-هویت جنسی در آغاز به وجود می آید . 2-تقلید رفتارهای متناسب هر جنس با جنسیت خویش ( نقش جنسی ) ، پس از هویت جنسی پدید خواهد آمد . کلبرگ ( 1976) ، دربار ه ی تناسب جنسی با جنسیت ، معتقد است که : کودکان مفاهیم جنسی و عشقی را به تدریج یاد می گیرند ، مطمئنا آن ها خود ، هویت خویشتن را معین کرده و همچنین هویت جنسی خود را خواهند شناخت ، از والد همجنس خود به عنوان الگوی رفتار جنسی خود پیروی خواهد کرد . کلبرگ معتقد است که " کودک تا سن 6-5 سالگی ، مفهوم ثبات جنسی را به خوبی نخواهد یافت . ثبات جنسی به این معنی است که زیست شناسی جنسی انسان از موقعیتی به موقعیت دیگر و از زمانی به زمانی دیگر ، تفاوت نمی کند .به فرض ، پسر 4 ساله معتقد است که اگر لباس دخترانه بپوشد یا موهایش بلندتر شود ، می تواند دختر شود و اگر بخواهد می تواند مادر شود . " این پسر بچه هنوز مفهوم ثبات جنسی خود را که قابل تغییر به جنس مخالف نیست ، درک نمی کند . او تغییر لباس و شکل ظاهری بدن را در جهت تغییر جنسیت انجام می دهد ولی به آن دست نخواهد یافت ( کجباف ، 1389 ) .

خرید و دانلود فوری این فایل

قیمت : 39000 تومان





فروش ویژه پنج فایل دلخواه

آیا فایل های بیشتری نیاز دارید؟ ... آیا تخفیف می خواهید؟ ...

با پرداخت حق اشتراک به مبلغ 64000 تومان فایل های دلخواه خود را از این سایت دانلود کنید.

با پرداخت 64000 تومان حق اشتراک: تعداد 5 فایل دلخواه خود را از بین همه فایل های سایت انتخاب و دانلود کنید:

 

فایل های سایت عبارتند از:

 فایل مبانی نظری روانشناسی و مدیریت و... با لیست منابع

فایل مقالات پیشینه تحقیق با لیست منابع

فایل word مقالات بیان مسئله با لیست منابع

فایل word پروپوزال های باکیفیت و عالی با لیست منابع (عنوان همه پروپوزال ها)

و فایل های پاورپوینت و ...

فایل های تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرها

 برای خرید حق اشتراک کلیک کنید...


نکته مهم: با خرید حق اشتراک تا یکسال فرصت دارید با ارسال شماره تراکنش به ایمیل زیر ده فایل را دریافت کنید.

اگر مشکلی در دریافت فایل داشتید ایمیل بزنید:

iranprojhe@gmail.com

یا در ایتا پیام بدین. ارسال مستقیم پیام در ایتا

کد فایل را حتما بفرستید

یا