ﺧﺎﻧﻮاده اوﻟﻴﻦ ﭘﺎﻳﻪ ﮔﺬار ﺷﺨﺼﻴﺖ و ارزش ﻫﺎ و ﻣﻌﻴﺎرﻫـﺎي ﻓﻜـﺮي اﺳـﺖ ﻛـﻪ ﻧﻘـﺶﻣﻬﻤﻲ در ﺗﻌﻴﻴﻦ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ و ﺳـﺒﻚ و ﺧـﻂ ﻣـﺸﻲ زﻧـﺪﮔﻲ آﻳﻨـﺪه ﻓـﺮد دارد و اﺧـﻼق وﺻﺤﺖ و ﺳﻼﻣﺖ رواﻧﻲ ﻓﺮد ﺗﺎ ﺣﺪود ﺑـﺴﻴﺎردر ﮔـﺮوآن اﺳـﺖ .واﻛـﻨﺶ اﻓـﺮاد در دورانﻧﻮﺟﻮاﻧﻲ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺤﻴﻂ ﺧﻮد ﺑﺎﻟﻄﺒﻊ ﺗﺤﺖ ﺗﺎﺛﻴﺮ ﻣﻮازﻳﻦ اﺟﺘﻤـﺎﻋﻲ و ﻓﺮﻫﻨﮕـﻲ ﮔﺮوﻫـی اﺳﺖ ﻛﻪ در ﻣﻴﺎن آن ﺑﺰرگ ﺷﺪه اﺳﺖ (اﺣﺪي و ﻣﺤﺴﻨﻲ، 1386). ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ ﺣﻔﻆ ارﺗﺒـﺎطﻣﺜﺒﺖ ﺑﻴﻦ واﻟﺪﻳﻦ و ﻧﻮﺟﻮان ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺪ اﻧﮕﻴﺰه وي را در ﻣﻮرد آﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﺗﺤـﺼﻴﻠﻲاش ﻣﺮﺑﻮط ﻣﻲ ﺷﻮداﻓﺰاﻳﺶ دﻫﺪ(ﺷﺎﻣﻠﻮ،1386).
ﺷﻴﻮه ﺗﺮﺑﻴﺘﻲ واﻟﺪﻳﻦ ﺑﻪ ﻃﻮرﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻬﻲ ﭘﻴﺎﻣﺪﻫﺎي ﻣﻬﻤﻲ را ﺑﺮاي ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ ﺗﺤﺼﻴﻠﻲدانش آموزان بهدﻧﺒـﺎل دارد(بیرامی و خسروشاهی،1389).
از آﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻓﺮزﻧﺪان ﻫﺮ ﺧﺎﻧﻮاده، آﻳﻨﺪه ﺳﺎزان ﻣﻤﻠﻜﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ آنهاامري اﺳﺖ ﻛﻪ ﭘﺲ از ﺳﻼﻣﺖ ﺟﺴﻤ ﻲ و رواﻧﻲ ، ازاﻫﻤﻴﺖ وﻳﮋه ﺑﺮﺧﻮرداراﺳﺖ . ﺣﺎل ﺑا ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﻳﻨﻜﻪ ﻓﺮزﻧﺪان در ﻣﺤﻴﻂ ﺧﺎﻧﻮاده رﺷﺪ ﻣﻲ ﻳﺎﺑﻨـﺪ و ﺗﺮﺑﻴـﺖ ﻣـﻲ ﺷـﻮﻧﺪ . ﺑﻨـﺎﺑﺮاﻳن اﻟﮕﻮي ﺗﺮﺑﻴﺘﻲ واﻟـﺪﻳﻦ ﻧﻘـﺶ ﻣﻬﻤـﻲ در ﭘﻴـﺸﺮﻓﺖ ﺗﺤـﺼﻴﻠﻲ ﻓﺮزﻧﺪاﻧـﺸﺎن دارد .
ﭘﮋوﻫﺶﻫﺎ ﻧﺸﺎن ﻣﻲدﻫﻨﺪ از ﻣﻬﻤﺘﺮﻳﻦ ﻋﻮاﻣﻞ ﺗﺄﺛﻴﺮﮔـﺬار ﺑـﺮ ﺷﺨـﺼﻴﺖ، ﻋـﺰت ﻧﻔـﺲ و رﻓﺘـﺎرﻛﻮدك راﺑﻄﺔ واﻟﺪ- ﻛﻮدك اﺳﺖ (ﺻﺎﻟﺤﻴﻦ، 1382) و رواﺑﻂ ﺧﺎﻧﻮادﮔﻲ ﺑﻪﻃﻮر ﻛﺎﻣـﻞ و رواﺑـﻂ ﺑـﻴﻦﻓﺮزﻧﺪان ﺑﻪ ﻃﻮر ﺧﺎص، اﺛﺮ ﻋﻤﻴﻖ و ﭘﺎﻳﺪاري در ﭘﻲرﻳﺰي رﻓﺘﺎر ﻫﺎي ﻓﺮدي ﻛﻮدك و ﺑـﺮاﻧﮕﻴﺨﺘﻦ روح زﻧﺪﮔﻲ، آراﻣﺶ دروﻧﻲ و ﻋﺰت ﻧﻔﺲ و در ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺑﺮ ﺳﻼﻣﺖ رواﻧﻲ، ﺟﺴﻤﺎﻧﻲ، اﺟﺘماعی و اقتصادی ﻛﻮدك دارد (وﺑﺴﺘﺮ، اﺳﺘﺮاﺗﻮنوﻫﺮﻣﺎﻧﺎن، 2008 به نقل از مزیدی،1388) از اﻳـﻦ رو ﻧﻔـﻮذ واﻟـﺪﻳﻦ ﺗﻨﻬـﺎ در ﺟﻨﺒـﻪ ارﺛـﻲ ﺧﻼﺻﻪ ﻧﻤﻲ ﺷﻮد و اﻧﺘﺨﺎب ﺳﺒﻚ ﻓﺮزﻧﺪﭘﺮوري ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻣﻲﺗﻮاﻧﺪ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻣﻬﻤﻲ در ﺷﻜﻞﮔﻴـﺮي ﻋـﺰتﻧﻔﺲ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ (ﻣﺎﺳﻦ، ﮔﻴﮕﺎن، ﻫﻮﺳﺘﻮن و ﻛﺎﻧﺠﺮ،ترجمه یاسایی 1380 ) تحقیقات کوپر اسميت (1967) در ارتباط با عوامل تشکیل دهنده خودپنداره، تأييد کننده این مطلب است که شیوه فرزند پروری عامل اساسی در رشد خودپنداره ی (مزيدی، 1388). پژوهش ليندزی(2009) نشان دهنده رابطه مثبت بین شیوه پاسخگویی عاطفی مادر با شایستگی ها و رفتارهای جامعه پسند فرزندان بود.
ﻳﻜﻲ از ﻋﻮاﻣﻞ ﺑﺴﻴﺎر ﻣﻬﻢ و اﺛﺮﮔﺬار در ﻋﻤﻠﻜﺮد ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ داﻧـﺶ آﻣـﻮز ان ﻋﻮاﻣﻞ روان ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ آﻧﺎن اﺳﺖ، از ﺟﻤﻠﻪ وﻳﮋﮔﻲ ﻫﺎي روان ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ ﻣﻬﻤﻲ ﻛﻪ ﻋﻤﻠﻜﺮد ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ را ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻗﺮار ﻣﻲدﻫﺪ، ﺧﻮدﭘﻨﺪارهﺗﺤﺼﻴﻠﻲ اﺳﺖ. ﻧﺘﺎﻳﺞ ﭘﮋوﻫﺶ ﺳﻮﻧﮓ و ﻫﺎﺗﻲ (1984 ) ﻧﺸﺎن ﻣـﻲ دﻫـﺪ ﻛـﻪ، ﺧﻮدﭘﻨـﺪاره ي ﺗﺤـﺼﻴﻠﻲ ﺑـﺴﻴﺎر ﺑﻴـﺸﺘﺮ از ﺧﻮدﺑﻴﺎﻧﮕﺮي و ﺧﻮدﭘﻨﺪاره ي اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ را ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻗﺮار ﻣﻲ دﻫـﺪ . ﻫﻤﭽﻨـﻴﻦ گوای ، راﺗﻞ، روي و ﻟﻴﺘﺎﻟﻴن ( 2010 ) در ﭘﮋوﻫﺸﻲ ﻧﺸﺎن دادﻧﺪ ﻛﻪ ﺧﻮدﮔﺮداﻧﻲ و اﻧﮕﻴﺰش ﺗﺤـﺼﻴﻠﻲ در راﺑﻄـﻪ ي ﺑﻴﻦ ﺧﻮدﭘﻨﺪاره و ﻋﻤﻠﻜﺮد ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ ﻧﻘﺶ ﻣﻴﺎﻧﺠﻲ را ﺑﺎزي ﻣﻲ ﻛﻨـﺪ . ﻫﺎﻧـﮓ( 2011 ) ﻧﺸﺎن داد ﻛﻪ ﺧﻮدﭘﻨﺪاره ي ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﻻ ﺑﺎ ﻋﻤﻠﻜﺮد ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ ﺑﺎﻻ ﻣﺮﺗﺒﻂ اﺳﺖ و ﺧﻮدﭘﻨﺪاره ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺑﺎ ﻋﻤﻠﻜـﺮد ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ ﭘﺎﻳﻴﻦ.
مکائیلی و همکاران (1391) در پژوهش خود با عنوان ارﺗﺒﺎط ﺧﻮدﭘﻨﺪاره و ﻓﺮﺳﻮدﮔﻲ ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ ﺑﺎ ﻋﻤﻠﻜﺮد ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ داﻧﺶآﻣﻮزان دﺧﺘﺮ به این نتیجه رسیدند که ﺑﻴﻦ ﺧﻮدﭘﻨﺪاره ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ، ﻓﺮﺳﻮدﮔﻲﺗﺤﺼﻴﻠﻲ و زﻳﺮﻣﻘﻴﺎس ﻫﺎي آن (ﺧﺴﺘﮕﻲ، ﺑﻲﻋﻼﻗﮕﻲ و ﻧﺎﻛﺎرآﻣﺪي ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ) ﺑﺎ ﻋﻤﻠﻜﺮد ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ راﺑﻄ ﻪي ﻣﻌﻨﺎداري وﺟﻮد دارد.
نظر به کمبود پژوهش های در باب رابطه بين شیوه های تربيتی والدين و خودپنداره مرتبط با مدرسه و رابطه این دو متغیر با پيشرفت تحصيلی در ميان دانش آموزان ابتدايی، محقق درصد برآمد به منظور یافتن پاسخ به ابهامات موجود دراین زمینه به تحقیق فعلی مبادرت کند.
اما در این تحقیق محقق قصد دارد کاری جديد را انجام داده و تعامل اين دو جنبه را با يکديگر ترکیب نماید یعنی رابطه شیوه های تربیتی والدین و خودپنداره مرتبط با مدرسه در خودپنداره مرتبط با مدرسه مورد بررسی قرار داده و به اين سؤال پاسخ دهد آيا شيوه های تربيتی والدين درتعامل با خودپنداره مرتبط با مدرسه با پیشرفت تحصيلی رابطه دارد.
خانواده مهمترين محيط اجتماعي است كه رشد و تكامل كودكان را تحت تاثير قرار ميدهد. مثلاً نوع روابط خانوادگي تا حدود زيادي سرنوشت و ويژگيهاي شخصيتي آيندهي كودك را تعيين ميكند و تجارب خانوادگي مختلف، باعث شكلگيري ادراكهاي متفاوتي از «خود» ميشود. با وجود پذيرفته شدن تاثير عوامل موروثي و محيطي در رشد و تكوين شخصيت، خانواده هم چنان به عنوان اولين و مهمترين پايگاهي كه كودك در آن از كيفيت روابط انساني آگاه يافته و در شكلگيري ويژگيهاي شخصيتي فرد نقش بسزايي ايفا ميكند و نيز از لحاظ سازگاري فرد با جامعه و شناخت فرد از خودش داراي آثار وسيعي ميباشند.
بسياري از جامعهشناسان و روانشناسان معتقدند كه ريشهي بسياري از مشكلات رفتاري و انحرافات شخصيتي در كودكان را بايد در الگوهاي تربيتي والدين و ويژگيهاي شخصيتي آنها جستجو نمود تجارب اوليهي كودك در خانواده، سازنده و زيربناي شخصيت و رفتارهاي بعدي كودك است و حتي ريشه بسياري از انحرافات شخصيتي و بيماريهاي رواني را در پرورش نخستين كودك بايد جستجو كرد(فرضي گلفزاني، 1379).
هيچ بستري از نظر قدرت و تاثير، با خانواده برابري نميكند. خانواده بين افراد، پيوندهايي برقرار ميكند كه منحصر به فردند؛ زيرا پايگاهي است كه كودكان در آن مهارتها، ارزشها، اخلاق و چگونگي ادراك خود و ديگران را ميآموزند. اگر ارتباط و پيوندها متقابل، صميمي و خشنودكننده باشد، سلامتي رواني را براي افراد به همراه دارد در صورتي كه اين روابط، سرد يا سركوبگرانه باشد، مشكلاتي را براي والدين و فرزندان در پي خواهد داشت (پارك و بوريل ، 1998 به نقل از برتون، فيپس و كورتيس ، 2002،ترجمه جاودان،1383) برخي از پژوهشگران، خانواده را مجموعهاي از روابط وابسته به هم در نظر ميگيرند. مثلاً در نظريهي «سيستمهاي بومشناختي » عقيده بر آن است كه رفتارهاي هر كدام از اعضاي خانواده، بر رفتار ساير اعضاء تاثير ميگذارد (برونفن برنر ، 1989 و 1995 ترجمه جاودان،1383).
روابط والد- فرزند و ساير اعضاي خانواده را ميتوان به عنوان نظام يا شبكهاي از بخشهاي متفاوتي دانست كه در كنش متقابل با يكديگرند.اين كنش متقابل و نوع روابط عاطفي والد- فرزند، باعث ايجاد انتظارات و واكنشهاي خاصي در مورد«خود» ميشود.
البته رفتارهاي مبتني بر انديشه و ادراك كودك، ممكن است مورد تشويق والدين قرار گيرند، و در نتيجه بر دامنهي بروز و گسترش رفتار و تصورات افزوده شود. ويا ممكن است از سوي والدين سركوب شده و توجهي به آنها نشود از اين رو نوع پالايشهاي فكري كودك به طور مستقيم و ياغيرمستقيم كه از سوي والدين صورت ميگيرد و بازخوردهاي حاصله در روند نظام شكلگيري شخصيت فرزند و نگرشهاي او نقش مهمي ايفاء مينمايد و زيربناي سبك ادراكي او را از «خود» پايهريزي ميكند (ميون و گلدستين، 2002 ترجمه جاودان ،1383).
بدون شک نقش خانواده بعنوان مهمترين عامل تعيين کننده در رفتار فرزندان است يکی از مشکلات عمده ای که معمولاً والدين با آنها مواجه هستندعدم اطلاع کافی از چگونگی کاربرد شيوه های تربيتی مناسب در قبال فرزندانشان می باشد.والدين معمولاً از نتايج برخورد با فرزندانشان يا بازخوردی دريافت نمی کنند و يا پدر و مادر نمی داند درهرسنی از فرزندانشان چه انتظاراتی بايد داشته باشند و اين عدم آگاهی والدين از شيوه های صحيح تربيتی فرزندان موجب مشکلات دررفتار والدين با فرزندان شده و متعاقباً در شکل گيری خود پنداره نامناسب فرزندان نقش دارد.
پزوهش حاضر در پی آن است تا بررسی کند شيوه های فرزند پروری تا چه حد در شکل گيری خود پنداره تحصيلی فرزندان نقش داشته و می تواند بعنوان متغير هایی پيشرفت تحصيلی دانش آموزان را فراهم نمايد.