دوره میانسالی در عین حال مسایل و بحران هایی نیز به همراه دارد. در بزرگسالی، مخصوصا در حدود 40 سالگی، همراه با انتقال میانسالی و یا بحران میانسالی است. این انتقال و بحران به شکل های گوناگون و با شدت متفاوت در افراد بروز می کند و نشانه های آن عموما تغییر حرفه و شغل، تغییر باورها و ارزش ها، جدایی از همسر و روی آوردن به دیگری و یا نوعی افسردگی و یاس است.
مشکلات دوره میانسالی و استرس های این دوره دوره میانسالی در عین حال مسایل و بحران هایی نیز به همراه دارد. در بزرگسالی، مخصوصا در حدود 40 سالگی، همراه با انتقال میانسالی و یا بحران میانسالی است. این انتقال و بحران به شکل های گوناگون و با شدت متفاوت در افراد بروز می کند و نشانه های آن عموما تغییر حرفه و شغل، تغییر باورها و ارزش ها، جدایی از همسر و روی آوردن به دیگری و یا نوعی افسردگی و یاس است. چنین وقایعی حاکی از تغییر از جهت گیری بیرونی زندگی، یعنی جستجو برای یافتن جایگاهی در جامعه، به سوی یک جهت گیری درونی، یعنی جستجو برای معنی بخشیدن به دنیای درونی خویش است. این بازگشت به درون ممکن است باعث بی قراری تردید در اهداف زندگی خویش و از دست دادن موقتی لنگرگاه خویش بشود(لطف آبادی، 1393).
تغییرات در زندگی زن میانسال محسوس تر بوده و برای وی مشکل تر و بحرانی تر می باشد. پایان اتکا فرزندان که یکی از نشانه های مهم شروع میانسالی والدین محسوب می شود در مادر تاثیر بیشتری می گذارد. شاید علت اصلی بحران میانسالی از یک سو انباشته شدن تجارب و بهتر دیدن زندگی و از سوی دیگر رسیدن به نیمه راه زندگی و نظاره سراشیب نیمه دوم زندگی و فنای نهایی باشد. افزایش آگاهی از جوانب گوناگون زندگی معمولا در نقطه معینی به جهش و بصیرت فکری و هویت و شخصیت تکامل یافته تر می انجامد و باعث می شود که فرد، خود و دیگران را به چشم دقیق تری ببیند و در صدد بازسازی جنبه هایی از زندگی خود بر آید(لطف آبادی، 1393).
برخی روان شناسان مانند یونگ، اریکسون، وایلنت و لوینسون بروز بحران میانسالی را امری قطعی تلقی می کنند. یونگ، برخلاف فروید، معتقد است که افراد در تمام طول زندگی خود رشد و تغییر می یابند و شخصیت آنها نمود تغییر ناپذیر خصوصیات کودکی آنان نیست. او انتقال به میانسالی را تا چهلمین سال زندگی یک پدیده مهم روان شناسی رشد به شمار می آورد که محور اصلی آن مسایل زندگی خانوادگی و اجتماعی است؛ یعنی شخصیت افراد در جریان بحران میانسالی در جنبه هایی تغییر می یابد که به هدف های زندگی خانوادگی و اجتماعی آنان مربوط است(برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387).
افراد در میانسالی عموما به تجدیدنظر در ایفای نقش پدر و مادری خود می پردازند تا آنکه به نیازهای تغییر پذیر فرزندان نوجوان یا جوان خویش پاسخ دهند. همچنین، این افراد باید نقش خود را برای کمک به والدین پیر خویش ایفا نمایند. به این ترتیب، بزرگسالان در میان فرزندان و والدین پیر خویش ایفا نمایند. به این ترتیب، بزرگسالان در میان فرزندان و والدین خویش وظایف تازه ای را پیش روی خود می بینند(ابوالقاسمی، 1386).
بنابراین سال های میانی زندگی با حداکثر عملکرد روانی-اجتماعی و تغییرات کلیدی نظیر تغییرات بیولوژیکی، تغییر در وضعیت سلامتی، کاهس توان جسمی، تغییر در ظاهر، از دست دادن اعضای خانواده یا دوستان، تغییرات شغلی، تغییر دیدگاه ها و همچنین دوره های انتقالی نظیر یائسگی و ترک فرزندان همراه بوده و معمولا ترکیبی از احساسات پیچیده و الگوهای مختلف پاسخ به تغییرات در این سال ها مشاهده می شود (دنرستین و همکاران، 2000 ؛ بلکی ، 2006)؛ و این عوامل منجر به استرس در سالمندان می گردد. افراد در میانسالی معمولا با مسائلی چون تغییرات جسمی و خلقی همراه با سالمندی نظیر چروکیدگی صورت، ضعف جسمانی، اضافه وزن، خلق منفی و .. مواجهند و در نتیجه در معرض کاهش اعتماد به نفس و احساس عدم کنترل بر زندگی، کاهش احساس خوب بودن و ارزشمندی، کیفیت زندگی پایین و افزایش میزان افسردگی و مشکلات روانی قرار دارند. به همین دلیل در معرض استرس بیشتری قرار دارند(میکیل لی و لیون ، 2008؛ آمری و همکاران، 2007).
مدیریت استرس در میانسالی:
میانسالی اغلب زمان بارآوری زندگی است، دوره ای که افراد بیشترین موفقیت و رضایت خاطر را کسب می کنند. با این حال کنارآمدن با تمام تغییرات این دوره، استقامت زیادی می طلبد. و نیازمند به مدیریت آن است. مدیریت استرس در هر سنی اهمیت دارد، اما در میانسالی می تواند افزایش بیماری مرتبط با سن را محدود کند و زمانی که بیماری روی می دهد، شدت آن را کاهش دهد (برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387). لازاروس و فولکمن (1986) دو روش مقابله با استرس را شناسایی کرده اند که عبارتند از:
مقابله های متمرکز بر مسئله، که فعالیت های مستقیم مبتنی بر محیط و خود را در جهت رفع یا تغییر شرایطی که به عنوان تهدید ارزیابی می شوند در بر می گیرد، و مقابله های متمرکز بر هیجان، شامل فعالیت ها یا افکاری است که برای کنترل احساسات نامطلوب ناشی از شرایط استرس زا استفاده می شوند. تحقیقات طولی نشان می دهند بزرگسالانی که استرس را به نحو موثری کاهش می دهند، بسته به شرایط، بین روش های مشکل مدار و هیجان مدار نوسان می کنند. روش آنها سنجیده و با فکر بوده و در ارتباط با خودشان و دیگران، مودبانه است. در مقابل، کنارآمدن بی ثمر عمدتا هیجان مدار و تکانشی یا گریزانه است(برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387).
افرادی هنگامی که از اوایل بزرگسالی به میانسالی می رسند، به نحو موثرتری با استرس کنار می آیند. امکان دارد که آنها در مورد توانایی خود در تغییر دادن موقعیت ها، واقع بین تر شده و در پیش بینی رویداد های استرس زا و برداشتن گامهایی برای اجتناب از آنها، ماهرتر شوند. به علاوه، هنگامی که افراد میانسال بر تجربه ای بسیار استرس زا چیره می شوند، اغلب از منافع شخصی بادوام خبر می دهند. بیماری جدید، دست و پنجه نرم کردن با مرگ معمولا تغییراتی را در ارزش ها و دیدگاه ها به بار آورد، مانند کشف مجدد اهمیت رفتارهای تقویت کننده سلامتی و روابط خانوادگی. بدین ترتیب مدیریت کردن استرس شدید می تواند بستری برای رشد مثبت باشد(برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387). در ادامه روش های موثر کاهش دادن استرس در میانسالی را به صورت خلاصه مطرح می نماییم.
• موقعیت را ارزیابی مجدد کنند:
یاد بگیرند واکنش های طبیعی را از واکنش هایی که براساس عقاید غیر منطقی استوار هستند تشخیص دهند.
• روی رویدادهایی که می توانند کنترل کنند تمرکز نمایند: در مورد رویدادهایی که نمی توانند آنها را تغییر دهند یا ممکن است هرگز اتفاق نیفتندف نگران نباشند؛ روی راهبردهایی برای حل و فصل کردن رویدادهای تحت کنترل خود تمرکز کنند.
• زندگی را قابل تغییر بدانند: انتظار تغییر را داشته باشند و ان را اجتناب ناپذیر بدانند؛ از آن پس بسیاری از تغییرات پیش بینی نشده تاثیر هیجانی کمتری خواهند داشت.
• گزینه ها را در نظر بگیرند: برای عمل کردن عجله نکنند و قبل از عمل کردن فکر کنند.
• هدف های واقع بینانه را برای خود تعیین کنند: هدف های خود را با توجه به توانایی ها، انگیزش، و موقعیت خود تعیین کنند.
• منظم ورزش کنند: کسی که وضعیت جسمانی خوبی دارد، هم از لحاظ جسمانی و هم هیجانی بهتر می تواند با استرس برخورد کند.
• روش های آرمیدگی را یاد بگیرند: آرمیدگی به تمرکز مجدد انرژی کمک می کند و ناراحتی جسمانی استرس را کاهش می دهد. کلاس ها و کتاب های خود یاری می توانند این روش ها را آموزش دهند.
• برای کاهش دادن خشم از روش های سازننده استفاده کنند: علاوه بر روش های فوق، در پاسخ دادن درنگ کنند. برای کنترل بر انگیختگی خشم از رفتارهای تحریک کننده ذهن (از 10 به صورت معکوس شمارش کنند) استفاده کنند، بعد به حل مساله آرام و خویشتندار بپردازند.
• کمک اجتماعی بخواهند: دوستان، اعضای خانواده، همکاران، و گروههای پشتیبانی سازمان یافته می توانند به شما کمک کنند تا نحوه کنترل کردن موقعیت استرس زا را یاد بگیرند(برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387).
دوران پیری(60 سالگی به بالا):
پیری مرحله پیشرفته زندگی است و مردان و زنان سالخورده ای که خوب زندگی کرده فرزندان شایسته تربیت کرده و در تولید و خدمات فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی آثار مثبتی از خود به جای گذاشته اند شایسته بیشترین احترام و حمایت هستند(لطف آبادی، 1393). پیری مرحله ای است که در آن جنبه های منفی و مثببت زندگی در کنار هم قرار می گیرند. اگربتوانیم بر جنبه های مثبت این مرحله تاکید کنیم و در عوض از جنبه های منفی آن بکاهیم، پیری به دوره ای مطلوب تبدیل خواهد شد(احدی و جمهری، 1389).
تعیین سن آغاز پیری کار دشواری است. در جامعه ای که انتظار مردم تا 65 سال باشد طبیعی است که زمان آغاز پیری اکثر افراد آن در حدود 55 سالگی خواهد بود؛ اما اگر طول عمر متوسط مردم 80 سال باشد نمی توان کسی را به سن 65 یا 70 سالگی نرسیده است پیر به شمار آورد. آنچه در کشور ما اتفاق می افتد این است که بتدریج پیران نه تنها «بیشتر» بلکه «جوانتر» نیز خواهند شد. نکته دیگر اینکه خود پیری هم دو بخش اصلی دارد:
سالخوردگی و از پای افتادگی. اکثریت پیران را سالخوردگانی تشکیل می دهند که سرزنده و روی پا هستند و سایر پیران کسانی هستند که از پای افتاده و ناتوانند. پیری فقط مساله جسمی نیست بلکه یک عارضه روانی اجتماعی نیز هست. آدمی به همان اندازه پیر است که احساس پیری می کند. افرادی که سلامت روانی طبیعی دارند معمولا در نوجوانی خود را جوان می پندارند و در دوره پیری احساس پختگی و بزرگسالی می کنند؛ یعنی در نوجوانی سن خود را بیشتر و در بزرگسالی و پیری سن خود را کمتر احساس می کنند(لطف آبادی، 1393). ویژگی های جسمانی:
رسیدن به سنین بالای زندگی نتیجه عوامل پیچیده ای است که اهم آنها عبارتند از:
وضعیت ژنتیک فردف وضع تغذیه، بهداشت و عوامل محیطی دیگر، اما در هر صورت رسیدن به پیری همراه با تغییرات جسمی ببخصوص بخصوص کاهش قدرت بینایی و شنوایی و چشایی و بویایی و کاهش قدرت بدنی و هماهنگی حرکتی و سرعت واکنش در مقابل محرکهاست. از میان اندامهای بدن، سلامت مغز دیرتر از همه کاهش می یابد. مغز یک فرد سالخورده سالم خیلی شبیه به مغز یک فرد جوان و سالم است و کارکرد های گذشته خود را حفظ می کند. در عین حال که سلامتی مغز در افراد مختلف کیفیت یکسانی ندارد، تعداد سلول های مغز تا اوایل پیری کاهشی را نشان نمی دهد. همچنین خواب افراد سالخورده سبکتر است و کمتر خواب می بینند. چین و چروک های بدن، به دلیل کم شدن چربی و لاغر شدن عضلات زیر پوست، بیشتر می شود(لطف آبادی، 1393).
ویژگی های روانی و عاطفی:
بدیهی است که انسان در 70 سالگی بیشتر از 40 سالگی تجربه دارد. با تغییر و پیشرفت تکنولوژی، اکثر افراد برای همراهی با زمان باید متحول شوند. دگرگونی در نقش خود شیوه زندگی شده است. از طرف دیگرانسان در 70 سالگی به مرگ نزدیک می شود، این امر می تواند اثرات روانی داشته باشد.
دگرگونی های روانی را می توان به دو گروه تقسیم کرد:
الف) دگرگونی های شناختی، یعنی دگرگونی هایی که شیوه تفکرر، همچنین توانایی ها را تحت تاثیر قرار می دهد؛ ب) دگرگونی هایی که عاطفه و شخصیت را شامل می شود(ابوالقاسمی، 1386).
نظریه فروید در مورد پیری:
مهمترین نظریه رشد شخصیت، نظریه رشد فروید است که هرگز از دهه اول زندگی فراتر نمی رود. فروید معتقد است که شخصیت در 5 سالگی تثبیت می شود یا پس از آن خیلی کم تغییر می کند. فروید بیشتر به دگرگونی های عاطفی و شخصیتی همراه رشد و کمال توجه کرده است. پس مطابق با نظریه فروید، تغییرات خاصی در زمان پیری نداریم (ابوالقاسمی، 1386).
نظریه پیاژه در مورد پیری:
وی بیشتر توجه خود رابیشتر بر تغییرات شناختی، تحول شیوه های تفکر، تحول استعدادها برای حل مسائل و تحول ادراک متمرکز می کند. از آنجا که تحول سریع استعداد ها در دوران تحصیل اتفاق می افتد، نظریه پردازان شناخت، تحقیقات خود را روی هم رفته به اولین دهه زندگی محدود کرده اند. با وجود این، امروزه عقیده بر این است که بعضی از اشخاص مسن، زمانی که به پایان زندگی خود نزدیک می شوند، تا مراحل اولیه رشد شناختی پسروی می کنند. بنا به فرضیه پژوهشگران اروپایی افراد مسنی که به زوال عقل (جنون پیری) مبتلا شده اند، قدرت نگهداری ذهنی در حال پسروی است(ابوالقاسمی، 1386).
نظریه اریکسون در مورد پیری:
به نظر اریکسون این همان پختگی یعنی یکپارچگی خود در مقابل ناامیدی است، که اگر تعارض حل شود جنبه مثبت یعنی خردمندی جذب ایگو می گردد. این مرحله هنگامی است که شخص در مرحله نهایی فعالیت ها و کوشش های زندگی خود قرار دارد و می تواند گذشته ها را جمع بندی نماید. تقریبا در تمام فرهنگ ها این مرحله زمانی است که سن پیری آغاز می شود. در این مرحله، مسایلی مثل از دست دادن قدرت و سلامتی جسمی، بازنشستگی، بیکاری، کم شدن درآمد، از دست دادن اقوام و دوستان و احتیاج به برقراری مجدد ارتباطات اجتماعی و روانی با دیگران و به خصوص با همسالان نمودار می شود(ابوالقاسمی، 1386).
استرس در سالمندان:
سالمندی چالشی است که بر کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه تاثیر گذاشته است. در هر ماه تعداد یک میلیون نفر به جمعیت بالای 60 سال جهان افزوده می شود (مایا و همکاران، 2006). سالمندی افق پیش روی هر انسانی است که به عمر طبیعی خود زندگی را ادامه می دهد و با تغییرات بیولوژیکی، فیزیولوژیکی، بیوشیمی و آناتومی همراه است (فینیز ، 2000). این مرحله از عمر نیز مانند سایر مراحل مرحله گذار است و دارای بحران های خاص خود می باشد، به ویژه که تفاوت اساسی آن گذر از این مرحله به مرحله ای است که برای بسیاری ار افراد ناشناخته و گاهی آمیخته با ترس و ابهام است. افراد سالمند با مرحله ای روبه رو می شوند که باید تلاش کنند انسجام خود را بازیابند، چرا که همزمان با این مرحله رویدادهای دیگری در زندگی فرد در حال وقوع است یا وقوع یافته است. مانند رفتن فرزندان از خانه که والدین پس از سالها زندگی با ایشان و بودن در کنار یکدیگر با یک خلاء عاطفی ارتباطی روبرو می شوند. به این سندرم، سندرم کاشانه خالی گفته می شود. افرادی که دچار سندرم کاشانه خالی می شوند دارای روابط ضعیف تر و حمایت اجتماعی کمتر بوده و علائم افسردگی و احساس تنهایی بیشتری را دارا هستند (مارکر و همکاران، 2008).
افراد مسنی که روابط اجتماعی سازنده ای با دیگران شکل می دهند در تمامی ابعاد کمتر آسیب می بینند (ایکسوجی و همکاران، 2011؛ بلزنیر و ربیسکا ، 1998). از طرفی به دلیل پیری تدریجی و از بین رفتن توان برخی از قسمت های بدن مشکلات سلامتی نیز به مشکلات سالمندان اضافه خواهد شد. این مشکلات علاوه بر تغییر در خودپنداره، هزینه های مالی گزافی را نیز به سالمندان تحمیل خواهند کرد. جمع این رویداد ها یا هر یک به تنهایی ایجاد استرس می کند و در صورتی که ادامه یابند منجر به نشانگان انطباق عمومی خواهند شد (گراهام و همکاران، 2006) که بر سلامت روانی سالمند تاثیر خواهد گذاشت. شدت استرسی که سالمند متحمل می شود با سبک مواجهه ای وی ارتباط تنگاتنگی دارد (سوزا و همکاران، 2009).
سالمندانی که انسجام خود را حفظ می کنند، انرژی خود را به امور مهم تر و چشمگیر تر اختصاص می دهند و امور کمتر مهم را به دیگران واگذار می کنند (برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387). افراد سالمند از اینکه نشان دهند به دیگران وابسته هستند احساس رنج می کنند. آنها ترجیح می دهند در اوج فرزانگی همچنان مستقل بمانند، آنها می دانند که مراقبان آنها نیز دچار فشار روانی و بی حوصلگی خواهند شد و به همین دلیل نمی خواهند حس سربار بودن داشته باشند. به ویژه اینکه تحقیقات نشان داده اند مراقبان سالمندان نیز فشار روانی شدیدی را متحمل می شوند(لئونارد ، 2010).
مقابله با استرس سالمندی:
آگاهی از مسائل و مشکلات دورهء سالمندی، مشاور را در انتخاب روش برخورد درست و نیز فراهم آوردن امکانات و وسـایل لازم بـرای کمک به حل مشکلات سالمندان یاری می دهد. آنچه را که همه سالمندان بدان نیاز مـبرم دارنـد، گوش دادن فـعال به گفته هایشان و بذل توجه و محبت و صمیمیت به آنان است. این موارد در تمام روش ها و فنون مـشاوره بـاید به طور جدّی مورد توجه مشاور قرار گیرد. برخی روش های مقابله با استرس سالمندان را می توان چـنین خـلاصه کرد:
1. ارائه اطـلاعات در زمینه عامل استرس زا و افزایش دانسته های آنان که در نهایت می تواند به مقابله با استرس و در نتیجه به کـاهش آن مـنتهی شود. نوع و میزان اطلاعات مورد نیاز، به موقعیت و وضعیت سالمند بستگی دارد و در انتقال آنها بـاید اصـول لازم رعـایت شود تا مؤثر و مفید افتد. 2. انجام برخی اعمال و تلاش های مستقیم با سالمند که به کاهش عامل اسـترس زا(استرسور) منجر مـی شود، نظیر تـجویز داروهای مناسب، و تشکیل جلسات مشاورهء فردی و گروهی (شفیع آبادی، 1384). انسان در هر سنّی قابلیت تغییر و دگرگونی دارد. بـه عـقیده بلسکی(1991) شیوهء مشاوره و روان درمانی شناختی-رفتاری در تغییر شناخت های معیوب، الگوی فکری غیر معقول، و استرس های دورهء سالمندی بسیار مؤثّر است. به نـظر بـک(1973) اولین گام مهم در مشاوره و روان درمانی شناختی تعیین هدف ها به طور عینی و رفتاری اسـت. در ایـن زمینه باید به سالمند فرصت کافی داده شود تـا بـا دقـت هدف های خود را مشخص سازد و با مشاور در مـیان بـگذارد. گاهی ضرورت ایجاب می کند که مشاور برای کمک به سالمند از ابزار و وسایل مختلف نـظیر تـخته، گچ، کاغذ، و ماژیک در جلسه مشاوره استفاده کند(به نقل از شفیع آبادی، 1384).
22