طرحواره اصطلاحی است که اولین بار توسط آدلر در سال 1929 به کار برده شد. او معتقد بود که آسیب شناسی روانی بازتاب طرحواره های ناسالم و روان نژند است که زیر بنای سبک زندگی به شمار می روند(اسپری ، 1994؛ به نقل از یانگ، 1999).
طرحواره اصطلاحی است که اولین بار توسط آدلر در سال 1929 به کار برده شد. او معتقد بود که آسیب شناسی روانی بازتاب طرحواره های ناسالم و روان نژند است که زیر بنای سبک زندگی به شمار می روند(اسپری ، 1994؛ به نقل از یانگ، 1999). طرحواره ها مجموعه بنیادینی از باور ها هستند که خارج از حیطه ی آگاهی فرد عمل می کنند و بر شیوه ی درک و فهم شخص از تجاربش تأثیر می گذارند و هرگاه شخص با موقعیتی مشابه به موقعیت هایی که در ابتدا باعث شکل گیری طرحواره منفی شده اند روبرو می شود، آن طرحواره فعال می شود( کرینگ و همکاران، 2009)
طرحواره های هیجانی
اگرچه رفتار درمانی شناختی براهمیت شناخت یا تفکر در فعال سازی یا تداوم حالت های خلقی منفی یا اضطراب تاکید می کند،ولی چند سالی است که به نقش قابل ملاحظه ی پردازش هیجانی نیز پی برده است(کاسپر وهمکاران،2000؛گرین برگ و پاپی ویو،1997؛گرینبرگ و سفران،1987؛گرینبرگ،واتسون وگلدمن،1998؛به نقل ازلیهی،1391).
زیربنای مدل هیجان محورگرین برگ،رویکرد تجربی است.این رویکرد تا حدودی ازمدل شناخت درمانی کلاسیک فاصله می گیرد.با این حال به نظر من،راهکارهای مدل هیجان محور گرین برگ،حتی برای شناسایی و تغییر افکار نیز بی نهایت ارزشمندند.این مدل می تواند به بیماران کمک کند که (الف)هیجان های خاص را بشناسند، (ب)افکاری را تجربه کنند که به قول گرینبرگ حاوی طرحواره هیجانی هستند (ج)نیازهای عاطفی خود را بشناسند و (د)بتوانند راهکارهای کارامددی برای ارضاء نیازهای خود پیدا کنند(لیهی ،1390). علاوه بر این بخشی از رویکرد هیجان محور گرینبرگ(2002)،مفهوم فراهیجان است-یعنی اینکه بیمار نسبت به هیجان هایش چه نگرشی دارد.
درمان هیجان محور لسلی گرینبرگ
درمان هیجان محور توسط لسلی گرینبرگ و همکارانش (گرینبرگ، رایس ، الیت ، 1993؛ گرینبرگ و پایی ویو ، 1997) براساس مدل های تجربی، سازنده گرایی و شناختی، تدوین و توسعه یافته است. درمان هیجان محور، مانند طرحواره درمانی، به شدت تحت تأثیر نظریه ی دلبستگی و پژوهش های مبتنی بر فرایند درمان است و خود مقدمه ای شد برای نظریه ی طرحواره درمانی هیجانی لی هی. درمان هیجان محور، تأکید خاصی بر یکپارچه سازی هیجان با شناخت، انگیزش و رفتار دارد. درمانگر به منظور اصلاح هیجان ها، آن را فعال می کند. در این شیوه ی درمانی، شناسایی و بهبود طرحواره های هیجانی اهمیت زیادی دارد.
گرینبرگ و پایی ویو( 1997) این طرحواره های هیجانی را مجموعه ای از اصول سازمان یافته با محتوای فرد- ویژه تعریف می کنند که با هیجان ها، اهداف، خاطرات و تمایلات رفتاری گره خورده اند. طرحواره های هیجانی از تأثیر متقابل تاریخچه ی یادگیری اولیه ی فرد و خلق و خوی فطری او به وجود می آیند.
وقتی طرحواره های هیجانی فعال می شوند، تأثیر بسزایی در چگونگی تعبیر و تفسیر زقایع زندگی و واکنش به آنها دارند. هدف نهایی درمان هیجان محور، مانند مدل طرحواره، تغییر طرحواره های هیجانی است. درمان با هدف ایجاد طرحواره های جدید، تجربه ی درونی غیر قابل دسترس را وارد حوزه ی آگاهی بیمار می کند( گرینبرگ و پایی ویو، 1997). درمان هیجان محور، مانند طرحواره درمانی، فعال سازی هیجانی را به تنهایی برای ایجاد تغییر کافی نمی داند. تغییر در درمان هیجان محور، مستلزم فرایند تدریجی فعال سازی هیجان است.
این امر با استفاده از تکنیک های تجربی، غلبه بر اجتناب، کاهش رفتار های مختل کننده و تسهیل شرایط بهبود هیجانی، میسر می گردد. درمانگر به بیماران کمک می کند تا احساسات اولیه ی خود را بشناسند و آنها را به زبان بیاورند و سپس به توانایی های درونی خود دست یابند (مانند پاسخ های مقابله ای سازگار). علاوه بر این، درمان هیجان محور، مداخلات درمانی گوناگونی را برای هیجان های متفاوت توصیه می کند. علیرغم شباهت های قابل توجه درمان هیجان محور با مدل طرحواره، چند تفاوت کاربردی و نظری، آن ها را از یکدیگر متمایز می سازد.
مدل طرحواره درمانی هیجانی لیهی( ای اس تی)
مدل طرحواره درمانی هیجانی( ای اس تی) یک مدل فرا شناخت یا فرا تجربه از هیجانات است که هیجانات در آن بخشی از شناخت اجتماعی هستند (لی هی، 2002، 2005آ، 2007 بی؛ ولز، 2009). این مدل اولین بار توسط لی هی(2002) مطرح شد، اما می توان این نظریه را به دنبال نظریه روان شناسی فردی (آدلر، بک و همکاران، یانگ، 1990، 1999) دانست. این مدل نشأت گرفته از کارهای گرینبرگ و پاپی ویو است( یاووز و همکاران، 2011).
مدل طرحواره درمانی هیجانی معتقد است کسانی که طرحواره های ناسازگار هیجانی تأیید شده دارند، به احتمال زیاد در برابر هیجانی خاص مقاومت نشان می دهند و از راهبرد های اجتنابی استفاده می کنند( لی هی، 2003). هم چنین این مدل بر غلبه بر اجتناب، افزایش فرایند های هیجانی و نقش شناخت در تجربه های هیجانی تأکید دارد. در این مدل نقش هیجان ها و راهبرد های پردازش هیجانی برجسته شده است. نظریه طرحواره درمانی هیجانی، یک مدل بالینی است که بر نحوه ی مفهوم سازی افراد از یک تجربه ی هیجانی، نوع انتظاراتشان از آن تجربه، چگونگی قضاوت از درباره ی هیجانشان و رفتار ها و برنامه ریزی های فرد در پاسخ دهی به آن تجربه ی هیجانی، تأکید دارد( لی هی، 2002).
ابعاد طرحواره درمانی هیجانی طیف وسیعی از انعطاف پذیری و سازگاری تا انعطاف پذیری و ناهنجاری را تشکیل می دهند (سیبرستین و همکاران، 2011). که عبارتند از: تأیید طلبی: باور و تلاش در جهت اینکه دیگران احساسات فرد را بپذیرند و آن را معتبر بدانند. قابل درک بودن: ادراک فرد از معنای هیجان ها ( یک هیجان از نظر فرد چیست؟ مثلأ غمگینی برایش چه معنا و دلائلی دارد؟). در این حالت فرد می تواند هیجانات دیگران را بفهمد و دیگران نیز هیجانات وی را درک می کنند. احساس گناه: اعتقاد به این که هیجان های فرد شرم آور، نادرست و خجالت آور است. دیدگاه ساده انگارانه از هیجان ها: در مقابل دیدگاه های پیچیده از هیجان ها قرار دارد. در این حالت فرد در موقعیت های دارای احساسات دوگانه به سختی می تواند عکس العمل نشان دهد و یا آن حالت را تحمل کند و در برابر آن احساس مقاومت کند.
ارتباط با ارزش های والا: اعتقاد به اینکه یک تجربه ی هیجانی می تواند یک ارزش بالاتر را شفاف سازی کند و بینش نسبت به آن ارزش را به وجود آورد. قابل کنترل بودن: پیش بینی فرد از اینکه در مواجه با هیجان ها، چه میزان می تواند خود را کنترل کند و اینکه آیا در موقعیت ها نیز می تواند به اندازه ای که تخمین می زند، خود را کنترل کند. کرختی: فقدان هیجان های قوی، انزوای هیجانی. در این حالت فرد نسبت به موقعیت ها و هیجان ها بی تفاوت است و گاه حتی تظاهر به بی تفاوتی می کند. عقلانیت: بیش از حد تکیه بر منطق کردن، ضد هیجانی. باور فرد بر اینکه باید به «فرد بهتری بودن» برسد. در نتیجه هیجان ها را نادیده می گیرد و ر همه ی امور بر منطق تکیه می کند.
طول مدت هیجان ها: پیش بینی زمان به طول انجامیدن یک هیجان. توافق عمومی: باور اینکه احساسات دیگران با احساسات فرد مشابه است. پذیرش احساس ها: میزانی که افراد به خود اجازه می دهند تا در مقابل یک احساس منع شده مقاومت کنند. نشخوار ذهنی: تمایل فرد برای یافتن جواب سؤالات پاسخ داده نشده و ماندن بر سر یک هیجان خاص. افرادی که در این طرحواره نمره بالایی را نشان می دهند دائمأ در افکار خود به دنبال پاسخ گویی به سؤالاتی هستند که برای آنها جوابی نیافته اند و نیز در یک هیجان خاص ( مثل خشم) متوقف می شوند و نمی توانند به موارد دیگری درباره ی موقعیت برانگیزاننده ی خشم فکر کنند.
ابراز: تمایل و آمادگی فرد برای تجربه هیجانات و بیان آن ها. توانایی و چگونگی نگرش فرد برای ابراز هیجان های خود. سرزنش: تمایل فرد برای پیدا کردن یک دلیل موجه برای هیجانی خاص. دظر فرد درباره ی قضاوت دیگران نسبت به هیجان های وی و تلاش در جهت پیدا کردن یک دلیل موجه برای آن هیجان تا مورد سرزنش خود و دیگران قرار نگیرد( سیبرستین و همکاران، 2011).
دستیابی به هیجان ها
برخلاف شناخت درمانی که برنقش محوری افکار وباورها در شروع وتداوم افسردگی و اضطراب تاکید می کند،رویکرد هیجان محور به تقدم هیجانها معتقد است.علاوه بر این در رویکرد هیجان محور هیجانها را نوعی طرحواره هیجانی تلقی می کنند که محتوای شناختی را نیزدر بر می گیرد. شناخت درمانگران به نقد و بررسی محتوای شناختی طرحواره می پردازند(گرین برگ،2002؛گرین برگ وسفران،1987).
گرین برگ بین هیجانهای اولیه و ثانویه تفاوت قایل می شود. هیجان های اولیه،احساس های زیر بنایی هستند،درحالی که هیجان های ثانویه،ممکن است دسترس پذیرتر باشند یا اینکه دفاعی باشند علیه هیجان های اولیه. به عنوان مثال فردی ممکن است خشم خود را خیلی آشکار ابراز کند(نمونه ای از هیجان ثانویه)،اما ممکن است هیجان اولیه پشت این خشم،ترس یا آزردگی خاطر باشد.برای بعضی از افراد راحت تر است که خشم را کنترل کنند،چون ممکن است بیان ترس یا آزردگی خاطر را نشانه ضعف یا شکست تلقی کنند واین امر را غیر قابل تحمل بدانند.
علاوه بر این گرین برگ و سفران(1987)،معتقدند که بعضی از افراد،به صورت ابزاری از هیجانها استفاده می کنند-بدین معنی که هدف آنها از بیان هیجان،برانگیختن پاسخی در دیگران است. به عنوان مثال ،بیماری ممکن است گریه کند تا در دیگران احساس گناه ایجاد کند،اما در عین حال ممکن است هیجان زیر بنایی و اولیه او ترس باشد. در چنین مواردی ،درمانگر باید به بیماران کمک کند تا لایه های مختلف هیجان های خود را بشناسند.
گرین برگ(2002) برای رسیدن به چنین هدفی از چند تکنیک نجربی استفاده میکند که ممکن است موثر باشند. این تکنیک ها عبارتند از دقت به احساسات بدنی،تمرکز برآنها و تجربه کردن احساسات،شناسایی افکار همراه هیجان،نام گذاری هیجان،دقت به اطلاعات همراه با هیجان،ثبت هیجان،مشاهده حالت های تجزیه ای در بیان احساسات،بازگو کردن حالت هیجانی و بیا نیارها.
شناسایی طرحواره های هیجانی
افراد در مفهوم سازی هیجانات و راهبردهای کنارآمدن باهیجان ها،کاملا با یکدیگر فرق می¬کنند (لیهی ،2002). وقتی که هیجان ناخوشایندی (مثل ناراحتی،خشم یا اضطراب) فعال می شود،افراد با افکار ورفتارهای مختلفی به ان پاسخ می دهند. به عنوان مثال، بعضی افراد وقتی که دچار اضطراب می شوند، ممکن است با افکار مشکل آفرین،به اضطرابشان واکنش نشان دهند، افکاری مثل:این اضطراب حالا حالاها طول خواهد کشید،روی این هیجان هیچ کنترلی ندارم، هیچکس چنین احساساتی ندارد (توافق اندک). به همین دلیل آنها از داشتن احساس اضطراب خجالت می کشند یا احساس گناه می کنند وممکن است هیجان را نپذیرند.علاوه بر این چنین افرادی ممکن است اعتقاد داشته باشند که نباید هیجان خاصی را تجربه کنند،چون دیگران آنها را درک نمی کنند.
آنها ممکن است فکر کنند باید منطق باشند ونباید احساسهای پیچیده ای داشته باشند.من مقیاس طرحواره های هیجانی لیهی(لیهی،2002) را تهیه کردم که می توان از آن برای شناسایی طرحواره های هیجانی استفاده کرد،بسیاری از این طرحواره ها با افسردگی،اضطراب و اختلالات مزمن شخصیت رابطه نزدیکی دارند(ولز وکارتر،2001).
هریک از طرحواره های هیجانی تاثیر خاصی برچگونگی پردازش هیجانی دارند.مدل فراهیجانی یا فرا شناختی پردازش هیجانی براین اصل استوار است که چگونگی مفهوم سازی هیجان ها و راهبردهای پاسخدهی به هیجان ها بر تداوم افسردگی،اضطراب و خشم و... تاثیر بسزایی می گذارد (لیهی،2000).
تعریف طرحواره های هیجانی
طرحواره های هیجانی مجموعه ای از اصول سازمان یافته یا محتوای فکر فرد تعریف می شود که با هیجانات، اهداف، خاطرات و تمایلات رفتاری گره خورده اند. طرحواره های هیجانی از تأثیر متقابل تاریخچه یادگیری اولیه فرد و خلق و خوی فطری او به وجود می آیند. وقتی طرحواره های هیجانی فعال می شوند، تأثیر به سزایی در چگونگی تعبیر و تفسیر وقایع زندگی و واکنش به این وقایع دارند. (لی هی،2002طرحواره های هیجانی را در 14 بعد مطرح می کند: تأیید طلبی، قابل درک بودن ، احساس گناه ، ساده اندیشی درباره هیجان ها ، ارزش های والا ، قابل کنترل بودن ، بی حسی ، منطقی بودن ، مدت زمان هیجانات ، توافق ، پذیرش احساسات ، عقلانیت ، بیان احساس ، سرزنش