برای روشن شدن فرآیند سازگاری به مراحل مختلف آن و با ذکر ترتیب اشاره می شود:
1) برانگیختگی و احساس نیاز
2) انتخاب هدف و حرکت به سوی هدف جهت ارضای نیاز
3) برخورد با مانع، سد و یا مشکل
4) شکست در روش نخستین و انتخاب روش های جدیدتر
5) کارآمدی یکی از روش های حل مشکل 6) رسیدن به هدف (اسلامی نسب، 1373).
عوامل موثر بر فرآیند سازگاری در یک دسته بندی کلی می توان چهار عامل را در بروز ناسازگاری رفتار نوجوان معرفی کرد:
1) عوامل پزشکی: اختلالات ممکن است به علت محرومیت، فقدان یا نقص عضو یا حسی از حواس پنج گانه باشد.
2) عوامل ترتیبی: باتوجه به نظریات روان پویایی یا رفتار گرایی و سایر نظریه های روانشناسی، چگونگی رابطه اعضای خانواده با کودک و به خصوص مادر در سال های اول زندگی از اساسی ترین عوامل رشد شخصیت شناخته شده است. هرگاه اختلال در این روابط عاطفی ایجاد شود بالطبع امنیت کودک مختل می شود و در نتیجه آثار آن در رفتار کودک منعکس می گردد.
3) عوامل ارثی: کودک پاره ای از خصایص والدین را به ارث می برد و مسلماً این استعداد را خواهد داشت که روزی مانند والدین خود به اختلالات رفتاری مبتلا می شود. اما مسلم است که رفتار بزهکارانه رابه ارث نمی بریم. آنچه به ارث برده می شود ساختمان بدنی، مزاج و گرایش به اجرای عمل در راهی خاص و آمادگی شخص برای رفتار بزهکارانه است.
4) عوامل محیطی و اجتماعی:تغییرات سریع و بزرگ اجتماعی مانند: سیگار، اعتیاد، جنگ، فقر، گرسنگی احتمالاً به ناسازگاری فردی می انجامد، به علاوه باید محیط مدرسه، خانواده، وسایل ارتباط جمعی را نیز در نظر گرفت (مصائبی، درتاج و اسدزاده،1387).
تقسیم بندی دیگری از عوامل مؤثر بر سازگاری نوجوانان وجود دارد که، سه كانون اصلي سازگاري را، خانواده، مدرسه، و دوستان می¬دانند. الف) خانواده خانواده به ويژه مادر نخستين و مهمترين نقش را در رشد شخصيت، فرايند اجتماعي شدن و سازگاري فرد بر عهده دارد، زيرا محيط خانواده، نخستين محيطي است كه در آن كودك،از كيفيت تعاملات انساني آگاهي مييابد.
پژوهشهاي انجام شده نشان ميدهد كه عوامل و روابط خانوادگي از جمله ارتباطات عاطفي درون خانواده بر رشد شخصيت و سازگاري فرد تأثيري بسيار مهم و حياتي دارد (هك ، 2000؛ به نقل از درويزه، 1383).
همچنين پژوهشگران دريافتهاند كودكاني كه در ساختارهاي خانوادگي غير سنتي زندگي ميكنند، سازگاري ضعيفي را به صورت رفتارهايي مانند پرخاشگري و رفتارهاي ضد اجتماعي، مشكلات ارتباطي، ميزان بالاي ترك تحصيل، مصرف مواد مخدر و الكل نشان ميدهند. مشابه همين نتايج در بررسي كودكان طلاق و فرزند خواندهها و نيز كودكاني كه با يكي از والدين زندگي ميكنند، به دست آمده است. (البجيور و همكاران، 2004).
با رضایت زناشويي برخورد و درگيري بسيار بالاي والدين دانشآموز و ارتباط و دلبستگي ضعيف بين دانشآموز و پدر و مادرش ميتواند بر سازگاري تحصيلي و شخصي و نيز سلامت روانشناختي او تأثير منفي داشته باشد (گردس ، 1994؛ به نقل از عيديان، 1385)
به طور كلي، گويي محيط خانواده مهم¬ترين عامل سازگاري كودك است. عواقب ناشي از تربيت توأم با خشونت و سردي در همان سالهاي اوليه زندگي ظاهر ميشود و دوران مدرسه و حتي نوجواني و بزرگسالي را تحت تأثير قرار ميدهد(كديور، 1382).
ب) مدرسه مدرسه به خاطر مشخص نمودن وظايف و حقوق افراد و انتقال ارزشهاي اجتماعي يكي از مراكز مهم اجتماعي شدن فرد تلقي ميگردد. يك سلسله هنجارهاي رفتاري وجود دارد كه انتظار ميرود افراد در جامعه بزرگتر خود را با آن هنجارها سازگار كنند. در جامعه كوچك مدرسه نيز هنجارهايي از اين قبيل وجود دارد. زماني كه فرد بتواند خودش را با آن هنجارها و انتظارات وفق دهد سازگاري صورت پذيرفته است (ستوده، 1378).
مدرسه در دوره كودكي به منزله موقعيت و شرايط جديدي است كه كودك بايد خود را با آن سازگار كند. كودكاني كه نتوانند خود را با شرايط تازه سازگار كنند در دورههاي ديگر نيز اغلب دچار مشكلات عاطفي و رفتاري خواهند شد. تقريباً 20 درصد كودكان دبستاني دچار انواع اضطراب شديد و غير قابل كنترل ميشوند. فوبي مدرسه نمونهاي از آن است. (برك ، 1383) بطور كلي شاخص سازگاري در مدرسه، اولاً رضايت ذهني فرد از ارتباطات فردي و شخصي و ثانياً عملكرد تحصيلي دانشآموز در مدرسه است (اسكات ، 1999؛ به نقل از عيديان، 1382).
ج) گروه همسالان در اواسط كودكي، اجتماع همسالان بستر بسيار مهمي براي رشد ميشود تماس با دوستان نقش مهمي در درك ديگران و آگاهي از خود و ديگران ايفا ميكند. اين تحولات به نوبه خود به ارتقاي كيفيت تعامل با همسالان كمك ميكند و در سالهاي دبستان بيشتر نوع دوستانه ميشود. در راستاي اين تغيير، پرخاشگري، مخصوصاً حملات بدش كاهش مييابد (رابين ، بوكوسكي و پاركر ، به نقل از برك، 1383).
كودكان طردشده، ناخشنود و منزوي هستند، پيشرفت تحصيلي و عزت نفس كمي دارند، معلمان و والدين آنها را مبتلا به مشكلات هيجاني و اجتماعي ارزيابي ميكنند. طرد همسالان در دوران كودكي با عملكرد تحصيلي ضعيف، ترك تحصيل، رفتار ضد اجتماعي و بزهكاري در نوجواني و مجرم بودن در اوايل بزرگسالي رابطه نيرومندي دارد (برك ، 1383). گروه از طريق اعطاي پاداش و يا انتقاد و تحريم در مقابل همنوايي يا ناهمنوايي، به عبارتي سازگاري يا ناسازگاري اعضاء با هنجارهاي گروه تأثير بسيار نيرومندي را بر رفتار و شخصيت اجتماعي آنها اعمال ميكند.
اين نوع سازگاري هم توسط ديگران و هم توسط پذيرش از طرف ديگران و نيز ميزان رضايت فرد از روابط با ديگران ارزيابي ميشود (ستوده، 1378). چنانچه قبلا بیان گردید، یکی از راه¬های کاهش ناسازگاری اجتماعی نوجوانان، آموزش مهارت¬های ارتباطی به آنان می¬باشد. در ادامه به مفهوم مهارت¬های ارتباطی پرداخته می¬شود.