خودافشاسازی به فرایندی اشاره دارد که در آن فرد به خود اجازه می دهد تا بوسیله دیگران شناخته شود (میکالینسر و ناچشون ، 1991).
پیشینه داخلی و خارجی:
دارد
منابع فارسی:
دارد
منابع لاتین:
دارد
نوع فایل:
Word قابل ویرایش
تعداد صفحه:
56
خودافشاسازی به فرایندی اشاره دارد که در آن فرد به خود اجازه می دهد تا بوسیله دیگران شناخته شود (میکالینسر و ناچشون ، 1991). نظریه و تحقیقات در حوزه خودافشاسازی بر عامدانه و داوطلبانه بودن فعالیت آشکار کردن اطلاعات، افکار، و احاسات راجع به خود و دیگران (حداقل یک نفر دیگر) اشاره دارد (گرین ، درلگا و متیو ، 2006).
درلگا و گرزلاک (1979) خود افشاسازی را شامل ارائه اطلاعاتی در خصوص حالتهای فردی، تمایلات، رخدادهای گذشته، و برنامه هایی برای آینده میدانند. تحقیقات مربوط به خود افشاسازی به این یافتهها دست یافتهاند که توانایی انتقال احساسات و افکار به دیگران، مهارت اصلی در رشد روابط بین فردی است (آلتمن و تیلور، 1973؛ برشید و والستر، 1978، به نقل از گاردنر، 2011). خودافشاسازی به رشد و تسهیل ادراک متقابل و حمایت متقابل کمک میکند (برگ و درلگا، 1987، چلون ، 1979، به نقل از میکالینسر و ناچشون، 1991). فقدان خودافشاسازی اغلب به نارضایتی و احساس تنهایی در شبکه های اجتماعی میانجامد.
خود افشاسازی یک مفهوم چندبعدی است (برگ و درلگا، 1987، به نقل از میکالینسر و ناچشون، 1991). یک بعد آن بحث تفاوتهای فردی است، در پرداختن به تفاوتهای فردی در خود افشاسازی بحث توانایی یا رغبت فرد برای خودافشاسازی مطرح است (میزانی که فرد دوست دارد خود افشاسازی کند)؛ توانایی و رغبت برای خودافشاسازی می تواند یک صفت باشد یا مربوط به یک رفتار خاص در موقعیتهای بین فردی باشد (سولانو ، باتن و پاریش ، 1982). همچنین تفاوت افراد در خودافشاسازی میتواند از میزان، سطح خصوصی بودن اطلاعات، محتوای اطلاعات افشا شده و هدف خودافشاسازی نشأت گرفته باشد (کوزبی ، 1973،1972).
یکی دیگر از ابعاد اصلی خودافشاسازی مربوط به انعطاف پذیری است (چلون، 1977، 1979، به نقل از میکالینسر و ناچشون، 1991). انعطاف پذیری به توانایی فرد برای توجه به علامتها و نشانههای محیطی و همزمان پذیرش رفتارخود افشاسازی اشاره دارد. انعطاف پذیری در خود افشاسازی به سازگاری اجتماعی و سلامت روان میانجامد (چایکن و درلگا، 1974، چلون، 1979، گودستون و رینکر، 1974، به نقل از میکالینسر و ناچشون، 1991). از نظر چلون (1977) کسی که توانایی تنظیم خودافشاسازی خود را در موقعیتهای اجتماعی مختلف و برحسب تقاضاهای بین فردی و موقعیتی دارد نسبت به کسی که مناسب بودن یا نبودن عمل خودافشاسازی در آن موقعیت درک نمیکند بسیار منطعطفتر عمل میکند (به نقل از میکالینسر و ناچشون، 1991).
یک نکته دیگر در خودافشاسازی «عمل متقابل» است که به تفاوت افراد در پاسخ به خود افشاسازی دیگران اشاره دارد. هنگامی که پذیرنده اطلاعات به تناسب اطلاعاتی که دریافت کرده است خود نیز به افشای اطلاعات اهتمام ورزد، در این صورت عمل متقابل انجام شده است (میکالینسر و ناچشون، 1991). برگ (1987) معتقد است فقط افرادی که پاسخگویی و اعتماد بالایی در مقابل اطلاعات خصوصی که دریافت میکنند، نشان میدهند؛ از نظر بعد عمل متقابل خوب عمل کردهاند. بعد دیگر خود افشاسازی علاقه به عمل خودافشاسازی است (آرچر ، برگ و رانگ ، 1980).
شواهد تحقیقاتی در این زمینه متناقص است، بعضی از تحقیقات نشان دادهاند که افراد از خود افشاسازی اطلاعات خصوصیتر بیشتر لذت میبرند (آرچر و همکاران، 1980)؛ اما در مطالعات دیگر این یافته رد شده است (درلگا و همکاران، 1973، اهرلیچ و گراون ، 1971، به نقل از میکالینسر و ناچشون، 1991). برگ (1987) بیان میکند که افراد فقط هنگامی به افشای اطلاعات خصوصی علاقهمند هستند که خواستار ایجاد روابط صمیمی و نزدیک با فرد روبرو باشند.
معمولاً مردم خودافشاسازی را دادن اطلاعات به صورت عمدی و غیر عمدی راجع به خود به دیگران میدانند (آرچر، 1980، درلگا و گرزلاک، 1979، به نقل از میکالینسر و ناچشون، 1991؛ دیندیا ، 1988). چگونگی و زمان وقوع خودافشاسازی نحوه تعامل طرفین را تحت تأثیر قرار می دهد (گرین و همکاران، 2006؛ باوالاس ، کوتز و جانسون ، 2000).
بعضی از ابعاد خودافشاسازی چگونگی روابط بین طرفین را تحت تاثیر قرار میدهد؛ مانند تنظیم حریم شخصی که به این امر اشاره داردکه تا چه حد افشاکننده اطلاعات و شنونده اطلاعات میتوانند اطلاعات مورد نظر را شبیه هم پردازش کنند و تا چه حد میتوانند از آن اطلاعات مراقبت کنند (پترنیو ، 2002). صداقت و حقگویی بعد دیگری است که به درستی و اعتبار اطلاعات افشا شده توسط افشا کننده اطلاعات مربوط است. موثر بودن بعد دیگری است که به این امر اشاره دارد که چقدر خودافشاسازی دو طرف را در رسیدن به اهدافشان حمایت میکند.
چند نظریه در زمینه نقش خودافشاسازی در شروع رابطه وجود دارد: نظریه نفوذ اجتماعی ، نظریه کلیک و نظریه استدلالی یا جدلی . بر اساس نظریه نفوذ اجتماعی، در شروع رابطه، افراد بیشتر بر رفتارهای بسیار سطحی و کلیشهای همدیگر تمرکز دارند. اما با پیشرفت رابطه، فرد میبایست فعالیتهای زیادی را پیشبینی کند تا به رابطه ادامه دهد. بنابراین اطلاعات بیشتری بین دو فرد رد و بدل میشود. نفوذ اجتماعی شامل هر رفتار بین فردی شامل کلامی و غیر کلامی (اخم کردن، خندیدن و در آغوش کشیدن) یا محیطی (کشیدن صندلیها کنار هم) میباشد و همهی انواع این رفتارها بر کیفیت رابطه تأثیرگذار است (ونگلیستی و پرلمن ، 2006)
در نظریه نفوذ اجتماعی، خودافشاسازی آرام و به تدریج رابطه را رشد میدهد اما در مدل کلیک سرعت بسیار بیشتر است. در این مدل طرفین رابطه بعد از دیدن همدیگر بسیار سریع دست به ارزیابی میزنند که آیا فرد مقابل مناسب ایجاد رابطه صمیمی است؟ این ارزیابی سریع نیازمند هم عمق بیشتر و هم تعداد موضوعات بیشتر در خودافشاسازی است، و مستلزم این امر است که دو فرد زمان بیشتری را در فعالیتهای اجتماعی با هم باشند و با نیازهای هم منطبق شوند. تحقیقات زیادی از این مدل حمایت کردهاند (برگ، 1984، برگ و مککوین، 1986، سانافرانک و رامیرز ، 2004، به نقل از ونگلیستی و پرلمن، 2006).
در دیدگاه دیالکتیکی، آلتمن و تیلور (1973) به این مسئله میپردازند که الگوهای مختلفی از خودافشاسازی بین افراد در یک رابطه بوجود میآید؛ مانند اینکه چقدر گفتگو باز و در دسترس هست یا بسته و گرفته. طرفین در افشای اطلاعات سطحی یا خصوصیتر متفاوت عمل میکنند، افرادی که به سمت افشای اطلاعات خصوصی نمیروند تمایل دارند که رابطه را در حد خاصی نگه دارند. در این دیدگاه نیروهایی افراد را به سمت هم سوق میدهد (مراقبت، دوستی، بدست آوردن حمایت اجتماعی و اعتماد) و نیروهایی افراد را از هم دور میکنند (خطر طرد شدن، مسخره شدن، آسیب دیدن، آزردن بقیه به در میان گذاشتن مشکلات فردی).
همانطور که ذکر شد محققان بر سر تعریف مفهوم خودافشاسازی به توافق کامل نرسیده اند. برای مثال، بعضی از آنها معتقدند که تمام شکلهای ارتباطات کلامی و غیرکلامی که مطالبی راجب خود فرد را آشکار میسازند همان خودافشاسازی هستند. بنابراین مثلاًٌ خالکوبی و جواهرات فرد میتواند چیزهای خاصی را راجع به شخصیت آن فرد نشان دهد که به عنوان نوعی خودافشاسازی محسوب میشود. خنده یا لبخند ما هم میتواند به عنوان نوعی خودافشاسازی محسوب شود. گرچه بین خودافشاسازی غیرارادی و ارادی و هدفمند تفاوت وجود دارد (جرارد ، 1971). در خودافشاسازی هدفمند و ارادی، طرف مقابل بدون هیچ شکی و ابهامی از احساس و عمل شما آگاه می شود. در خودافشاسازی هدفمند، حداقل تعامل دو نفر لازم است که یکی از آنها تمایل آزادانهی برای انتقال اطلاعات راجب خود به دیگری دارد (درلگا، متز ، پترونیو و مارگولیس ، 1993).
خود افشاسازی معمولا بصورت پیغام هایی کلامی که شامل عبارت هایی چون «من احساس میکنم» و یا «من فکر میکنم» می باشد، اما پیغام های غیر کلامی مانند لباس پوشیدن به سبک خاصی به منظور انتقال اطلاعات به دیگران نیز نوعی خودافشاسازی محسوب می شود. روزنفلد (2000) میگوید: خودافشاسازی فرایندی است که در آن اجازه دستیابی به مسائل خصوصی و رازها صادر میشود.
خودافشاسازی می تواند در مورد اطلاعات بسیار حساس (مثل ترسهای شخصی، اعتقادات مذهبی عمیق و یا اعتراف به کارهای بد) و یا در مورد اطلاعات کمتر حساس (مثل ترجیح پیتزای خانگی) رخ دهد. اگرچه خود افشاسازی برای هر فردی حتی با اطلاعات سطحی نقش مهمی در شروع رابطه دارد، اما خودافشاسازی با اطلاعات شخصی تر نتایج مهمتر و معنادارتری در رشد و حفظ رابطه دارد (روبین ، 1970، چلون، وارینگ ، وسک ، سالتان و اگدن ، 1984، به نقل از گرین و همکاران، 2006).
تحقیقات اولیه راجع به خودافشاسازی بر آشکارسازی خود واقعی یا وجود و ماهیت فردی برای دیگری تاکید داشتند (جرارد، 1971؛ آلتمن و تیلور، 1973؛ فروم ، 1956، به نقل از گرین و همکاران، 2006). البته مهم است که بین خودافشاسازی فردی (خودافشاسازی راجب خود) و خودافشاسازی ارتباطی (خودافشاسازی با تأکید بر رابطه با دیگری و تعامل با دیگران) تمایز صورت گیرد. اما هر دو فرم خودافشاسازی در رشد و نگهداری روابط نزدیک بسیار مؤثر است (درلگا و همکاران، 1993). خودافشاسازی شخصی (یک روز شلوغ داشتم) به همسر یا نامزد در مورد نوع فکر و احساس خود فرد اطلاعات می دهد، اما خودافشاسازی رابطهای (نمی توانم راهی بهتر از با تو بودن برای آخر هفته تصور کنم!) به همسر یا نامزد اطلاعاتی راجع به وضعیت رابطه میدهد (وارینگ، 1987، به نقل از گرین و همکاران، 2006).
کلی (2002) الگوریتمی را برای خودافشاسازی پیشنهاد کرده است. اول اینکه آیا اطلاعات خصوصی هستند یا رازگونه (خصوصی به اطلاعات شخصی اشاره دارد که هیچکس حق ندارد از آنها مطلع شود؛ در حالی که راز به اطلاعاتی اشاره دارد که امکان دستیابی دیگران به آن وجود دارد)؟ اگر اطلاعات راز هستند؛ سوال بعدی این است که آیا آن فرد هدف مناسبی برای خودافشاسازی دارد (یعنی کسی که آن راز را به دیگران نگوید، فرد را به صورت منفی ارزیابی نکند و وی را طرد نکند). گام بعد این است که آیا دیگران دوست دارند آن راز را بدانند و آیا نگهداشتن راز به وسیله دیگران کاری دشوار است؟ و بسته به این عوامل افراد تصمیم به خودافشاسازی میگیرند (به نقل از گرین و همکاران، 2006)؟
مسیر حرکت از سمت سبکهای دلبستگی به خودافشاسازی از طریق مدلهای کارکردی درونی و اهداف تعاملی است. تجارب دلبستگی مدلهای کارکردی درونی را ایجاد میکند، که در اثر نحوه و چگونگی پاسخگویی و در دسترس بودن نماد دلبستگی در موقعیتهای پراسترس بوجود میآید (میکالینسر و ناچشون، 1991). این مدلهای کارکردی درونی دیدگاههای خاص فرد را نسبت به کسانی که وی میخواهد با آنها تعامل کند، ایجاد میکند (شیور و هازان، 1988) و اهداف فرد را در تعاملات اجتماعی شکل میبخشد؛ این دیدگاهها و اهداف بر الگوهای خودافشاسازی تأثیرگذار است (برگ، 1987، میلر و رید ، 1987، به نقل از میکالینسر و ناچشون، 1991).
تفاوت در خود افشاسازی در افراد با الگوهای دلبستگی متفاوت از اهداف متفاوتی که در تعاملات اجتماعیشان دارند نشأت میگیرد. در رابطه با افراد دلبسته ایمن به علت پاسخگویی و در دسترس بودن نگارههای دلبستگیشان، پیشبینی میشود که آنها به احتمال زیاد در زمان مناسب از خودافشاسازی استفاده کنند و نسبت به خودافشاسازی دیگران بسیار حساس و پاسخگو باشند. افراد ایمن به علت داشتن والدین گرم و پاسخگو از دیگران انتظار دارند که در موقعیتهای پر استرس پاسخگو و مسئول باشند و مورد عشق، مراقبت و حمایت افراد نزدیک قرار بگیرند ( شیور و هازان، 1988).
این انتظارات مثبت و احساسات گرم فرد را متقاعد میسازد که روابط صمیمانه امری لذتبخش و پاداش دهنده است و بنابراین روابط صمیمانه با دیگران را رشد و توسعه میدهد. این هدف تعاملی، خودافشاسازی را رشد و گسترش میدهد و خودافشاسازی به عنوان یک راهبرد برای شکل دادن به روابط و تنظیم پریشانیها استفاده میگردد (میلر و رید، 1987، به نقل از میکالینسر و ناچشون، 1991).
هدف ایجاد صمیمیت، انعطاف در خودافشاسازی را افزایش میدهد، که بنابراین برای خودافشاسازی، شخص مناسب انتخاب میشود و در شرایط بسیار مناسب به وقوع میپیوندد؛ و این نوع از خودافشاسازی بسیار مؤثر است. همچنین ایجاد هدف صمیمت، افراد دلبسته ایمن را نسبت به خودافشاسازی طرف مقابل، بسیار حساس و پاسخگو میسازد تا از این طریق بتوانند نیازهای طرف مقابل را برآورده سازند و جو صمیمی و مهربانانهای را ایجاد کنند (برگ، 1987). اهداف تعامل در افراد ایمن، کسب صمیمیت و نزدیکی هیجانی به دیگران است (شیور و هازان، 1988). افراد ایمن اطلاعات شخصیشان را برای دیگران افشا میکنند و در برابر خودافشاسازی دیگران هم مسئول و پاسخگو هستند. مدلهای کارکردی و اهداف تعامل در افراد ایمن، خودافشاسازی پاسخگو (که خودافشاسازی محض نیست و پاسخگویی در برابر خودافشاسازی دیگران میباشد) را نیز در بر دارد.
در افراد با دلبستگی اجتنابی، پیشبینی میشود که آنها از خودافشاسازی اجتناب کنند. افراد اجتنابی از احساس امنیت در دلبستگی برخوردار نبودهاند (بالبی، 1982؛ شیور و هازان، 1988) و در هنگام کسب حمایت مورد طرد و تنبیه قرار گرفتهاند. بنابراین برای مقابله با پریشانی حاصل از طرد و تنبیه، از دیگران فاصله میگیرند. بر اساس عقیده شیور و هازان (1988)، کودکان یا نوزادان اجتنابی میآموزند که تعامل با افراد مهم در زندگی دردناک است و تجربه طرد و تنبیه زیادی به همراه دارد؛ بنابراین از تعاملات صمیمی چه به شکل جستجوی حمایت و یا دادن حمایت اجتناب میشود.
هدف افراد اجتنابی در فاصله گرفتن از دیگران به عدم رفتار خودافشاسازی، عدم پاسخگویی به خودافشاسازی طرف مقابل منجر میشود. الگوی خودافشاسازی در افراد با دلبستگی اجتنابی بصورت تأکید بر ایجاد فاصله و عدم دلبستگی در روابط اجتماعی است (بالبی، 1982؛ شیور و هازان، 1988؛ میکالینسر و ناچشون، 1991). چون هدف تعامل در این افراد بر حفظ فاصله از دیگران تأکید دارد. افراد اجتنابی تمایلی برای ایجاد خودافشاسازی صمیمی برای دیگران، پاسخگویی صمیمانه به خودافشاسازی دیگران و علاقه به افرادی که خودافشاسازی میکنند، ندارند.
در افراد اضطرابی، نظریهها و تحقیقات نمیتوانند پیشبینی دقیقی انجام دهند. از یک طرف، نیاز شدید افراد اضطرابی به دلبستگی و آرزوی آنها برای نزدیکی به دیگران (بالبی، 1982؛ شیور و هازان، 1988) آنها را وادار میکند تا برای دیگران خودافشاسازی کنند. از طرف دیگر عزت نفس پایین افراد اضطرابی، آنها را به سمت اجتناب از خودافشاسازی سوق میدهد (کولینز و رید، 1990). در کل پیشبینی قدرتمند الگوی خودافشاسازی در افراد اضطرابی ممکن نیست (میکالینسر و ناچشون، 1991). الگوی خودافشاسازی در افراد اضطرابی پیچیدهتر و ترکیبی از الگوی افراد اجتنابی و ایمن است. شیور و هازان (1988) معتقدند که افراد دلبسته اضطرابی از طرفی میل شدیدی به کسب حمایت جبرانی از نگارههای دلبستگی دارند و از طرفی ترس از طرد شدن را تا حدی احساس میکنند. بنابراین نمیتوان از آنها الگوی خاصی از خودافشاسازی را مشاهده کرد
یافتههای تحقیق میکالینسر و ناچشون (1991) نشان داد که افراد با دلبستگی ایمن و اضطرابی نسبت به اجتنابی، خودافشاسازی بیشتری نشان میدهند. افراد ایمن و اضطرابی، اطلاعات شخصی بیشتری را فاش میکنند، احساس بهتری از تعامل دارند و به سمت شخصی بیشتر جذب میشوند که خودافشاسازی بیشتری انجام دهد. در مقابل، خودافشاسازی در افراد اجتنابی به خودافشاسازی و احساسات طرف مقابل وابسته نیست. در نهایت اینکه، افراد با دلبستگی ایمن، انعطافپذیری و تقابل بیشتری را نسبت به افراد اضطرابی و اجتنابی در خودافشاسازی نشان میدهند
همانطور که در تحقیقات خودافشاسازی (مثلاً برگ، 1987) مشخص است، افشای اطلاعات خصوصی برای ایجاد صمیمیت ضروری است ولی کافی نیست. افراد میبایست نبست به طرف مقابل پاسخگو باشند تا احساس اعتماد را درطرف مقابل افزایش دهد. خودافشاسازی پاسخگو در افراد ایمن بهترین راهبرد برای توسعه روابط صمیمی با دیگران است و این امر مطلوب افراد ایمن است. در تحقیقی که توسط اینزورث و همکاران (1978) بر روی ارتباط نحوه تعامل والد-فرزند و سبکهای دلبستگی انجام شد، مشخص گردید که افراد ایمن بوسیله مادرانی پرورش مییابند که بصورت کلامی و غیرکلامی به نیازهای کودکانشان پاسخگو و حساس هستند. بنابراین در بزرگسالی نیز آنها در زمان مناسب از خودافشاسازی استفاده میکنند و به خودافشاسازی دیگران نیز پاسخگو هستند.
در مقابل، افراد اجتنابی در موقعیتهای تهدیدآمیز، بجای اینکه بر افراد تأکید داشته باشند، بر موقعیتها تأکید دارند و بنابراین در بزرگسالی سطح پایینی از خودافشاسازی را نشان میدهند و کمتر به خودافشاسازی دیگران توجه میکنند. بر این اساس، افرادی که افکار و احساسات درونی خود را آشکار میکنند، روابط و عواطف خود را در طی زمان رشد میدهند. خودافشاسازی در طی زمان هم از نظر عمق (خصوصی بودن اطلاعات) و هم تنوع موضوعها افزایش یافته و باعث رشد رابطه میگردد. در مقابل میزان خودافشاسازی با تخریب روابط کاهش مییابد. در راستای این عقاید کولینز و میلر (1994) یک فرا تحلیل انجام دادند که در آن ارتباط بین روابط و خودافشاسازی مورد بررسی قرار گرفت. الف) افراد برای آنهایی که دوست دارند بیشتر خودافشاسازی میکنند، ب) افرادآنهایی را دوست دارند که بیشتر برای آنها خودافشاسازی میکنند، ج) افراد آنهایی را بیشتر دوست دارند که بیشتر راجع به اطلاعات شخصیشان برای آنها خودافشاسازی کردند.
خود افشاسازی برای کسب اهداف مهمی چون رشد نزدیکی روابط، کسب حمایت عاطفی و کنترل ضروری است. اما برای کسب این اهداف تعاملی مواردی چون نوع اطلاعات افشا شده، عکسالعمل پذیرنده اطلاعات، درک اولیه فرد افشاکننده و فرد گیرنده اطلاعات از اتفاقات پیش آمده ضروری میباشد (گرین و فالکنر ، 2002).
تأثیر خودافشاسازی بر سلامت روان بسیار به عکس العمل اولیه پذیرنده اطلاعات وابسته است (کلی، 2002، به نقل از گرین و همکاران، 2006؛ پنبیکر، 1997). حمایت اجتماعی واسطه بین خودافشاسازی و بهزیستی است و حمایت اجتماعی بیشتر با بهزیستی بیشتر همراه است. پنهان کردن افکار، احساسات و حتی رفتار میتواند به عنوان منبع استرس و افزایش دهنده احتمال مبتلا شدن به بیماری عمل کند (پنبیکر، 1997)؛ در مقابل خودافشاسازی بر بهبود سلامت روان مؤثر است (گرین و همکاران، 2006). محققان در مطالعهی نشان دادهاند که بازداری روانشناختی ممکن است کارکرد ایمنی را تضعیف کند و بر رشد بیماری ها تأثیر گذارد (کول ، کمنی ، تیلور و ویسچر ، 1996).
سرکوب افکار و احساسات از طریق عدم خودافشاسازی، نتایج شناختی منفی در پی دارد. بر اساس مدل رازداری، رازداری یک سری فرایندهای شناحتی خاص را به راه می اندازد که تمایل وسواسگونه به افکار پنهان را در فرد به وجود میآورد. تلاش برای فکر نکردن به آن افکار و احساسات، این افکار مزاحم را در ذهن بیشتر میکنند و فرد دوباره باید تلاش بیشتری برای سرکوب آنها انجام دهد (اسمارت و وگنر، 1999).
از دیدگاه فرایند شناختی (لپور ، راگان و جونز ، 2000)، صحبت راجع به افکار و احساسات پرتنش با یک فرد مطمئن و توانا احساس غصه و تنش را کاهش می دهد. کسانی که میتوانند رخدادهای پرتنش را به کلمه تبدیل کنند (بیان کردن و نوشتن) بهتر میتوانند معنای آن تجربه را درک کنند. نوشتن مؤثر راجب افکار و احساست خود هم برای فرد سلامت روان شناختی و فیزیکی به همراه دارد. درک و پذیرش این نکته که دیگران به شما گوش میدهند ، احساس ارزشمندی را برای فرد به همراه دارد و انزوای اجتماعی را کاهش میدهد (ریس ، شلدون ، گابل ، روسکو و ریان ، 2000).
تحقیقات بر ارتباط بین خودافشاسازی و سلامت اغلب بر مزایای خودافشاسازی در انطباق با رخدادهای منفی زندگی و افکار و احساسات منفی تأکید دارند (گرین و همکاران، 2006). اما خودافشاسازی با احساس هیجانهای مثبت و لذت نیز رابطه مثبت دارد. در همین راستا، گابل، ریس، ایمپت و آشر (2004) بیان داشتند که خودافشاسازی رخدادهای شخصی مثبت با افزایش عواطف مثبت روزانه و بهزیستی (صمیمت، رضایت زناشویی) همراه است.