قابل استفاده در: مقاله نویسی و انجام پژوهش های علمی
منابع فارسی: دارد
منابع لاتین: دارد
پیشینه داخلی جدید: دارد
پیشینه خارجی جدید: دارد
نوع فایل: Word قابل ویرایش
تعداد صفحه: 29 صفحه
بعد از پرداخت حق اشتراک فایل شماره 236 را دانلود کنید.
عوامل مختلفی بهزیستی را دستخوش تغییر می کند. ویلسون (1967) نشان داد که عوامل غیر شخصیتی، بهزیستی را تحت تأثیر قرار می دهند. او گفت افراد خرسند، افرادی جوان، سالم، تحصیل کرده، با درآمد بالا، برون گرا، خوش بین بدون نگرانی، مذهبی، متأهل، با عزت نفس بالا، با روحیه شاد، برخوردار از هوش سرشار و فروتن هستند. عواملی چون سن، درآمد و تحصیلات تأثیر چندانی بر بهزیستی ندارند.
شواهد پژوهشی فراوانی وجود دارد که نشان می دهند حوادث نا مطبوع زندگی قادرند بهزیستی روان شناختی را تحت تأثیر قرار دهند و مختل کنند و به ایجاد مشکلات روانی مانند افسردگی و اضطراب منجر شوند. بر این اساس داشتن فرزند معلول که ماهیتی تقریباً ثابت و تنش زا دارد می تواند با ایجاد تنیدگی به کاهش بهزیستی روان شناختی منتهی شود. روی بهزیستی روان شناختی نشان داده است مادران دارای فرزند عادی دارای مؤلفه های خود مختاری، تسلط بر محیط، رشد شخصی و پذیرش خود، نسبت مادران دارای فرزند معلول وضعیت بهتری دارند، اما در مؤلفه ی داشتن هدف در زندگی، مادران گروه دوم بهتر بودند.
از مشکلاتی که در میان مادران کودکان کم توان ذهنی شیوع دارد، افسردگی است. تحقیقات نشان داده اند که حدود 30 تا 35 مادران این کودکان نمرات بالایی در آزمون های افسردگی دریافت کرده اند و دارای علائم بالینی مربوط به افسردگی هستند. مادران علاوه بر تحمل مشکلات ناشی از مراقبت از کودک معلول، باید با مشکلات مربوط به هزینه بالای اقتصادی، کاهش روابط اجتماعی با آشنایان و بستگان، احساس گناه از به دنیا آوردن فرزندی مشکل دار و نگرش های منفی اطرافیان نیز کنار بیایند که این موارد می توانند افسردگی ای ایجاد کنند که ناتوان کننده باشد اما پژوهش ها نشان داده اند که وجود افسردگی والدین، خصوصاً مادران، کودکان معلول با متغیر های مختلفی مانند نوع معلولیت،داشتن منابع مالی بسنده یا سطح اقتصادی اجتماعی متوسط و بالاتر و حمایت های اجتماعی مناسب ارتباط دارد و متغیر های فوق می تواند تأثیر کم توانی ذهنی را تعدیل کنند. بررسی ها حاکی از این بوده اند که افسردگی با برخی از ویژگی ها و صفات شخصیتی، تعدیل میشود (میکائیلی، 1388).
تفاوت های جمعیت شناختی و ابعاد بهزیستی روان شناختی نتایج بررسی ها نشان داده اند بهزیستی روان شناختی و مؤلفه های آن در هر برهه ای از زندگی و در رابطه با ویژگی های جمعیت شناختی وضعیت متفاوتی دارند و این عوامل قادرندسطح بهزیستی روان شناختی را تحت تأثیر قرار دهند (ریف، 1995).
بررسی های انجام یافته حاکی از ارتباط آن با ویژگی هایی مانند سن، جنسیت، تحصیلات و شغل بوده اند. علاقه به متغیر سن در بهزیستی روان شناختی به دلیل علاقه ی روان شناسان به رشد مادام العمر می باشد. علاوه بر این سن و تحصیلات نشان دهنده ی نوعی جایگاه در ساختار اجتماعی می باشند که می توانند بر این متغیر اثر گذارند (کیس، اشموتکین و ریف، 2002).
پژوهش ها نشان می دهند وضعیت فرد در مؤلفه ها در سنین مختلف تفاوت دارد. مؤلفه های احساس تسلط بر محیط و خود مختاری با افزایش سن افزایش می یابند، خصوصا در فاصله جوانی تا میانسالی، در مقابل، مؤلفه های احساس هدف در زندگی و رشد شخصی با افزایش سن به سوی بزرگسالی کاهش می یابند. بیشترین کاهش در فاصله بین میانسالی تا پیری رخ میدهد. اما در مؤلفه ی پذیرش خود تفاوت های سنی مشاهده نشد و یافته های مؤلفه ی ارتباط مثبت با دیگران متناقض بوده است. نتایج مربوط به مطالعات تفاوت های جنسیتی در متغیر بهزیستی روان شناختی متفاوت بوده اند.
پژوهش شلدون و الیوت (1999) حاکی از نبود تفاوت معنی دار در متغیر فوق بین دو جنس بوده است. اما چاو (2007) در مطالعه خود نشان داد زنان دانشجودارای سطح بالاتری از بهزیستی روان شناختی در مقایسه با مردان دانشجو هستند. آن ها دارای خودپنداری مثبت تر، ارتباط مثبت با دیگران و ارتباط نزدیک با دوستان بوده اند و پیشرفت تحصیلی بیشتری داشتند. بسیاری از محققان انتقاد دارند وجود منابع حمایتی و تنش زای متفاوت ، سبک های متفاوت تعاملی و ارتباطی ، انتظارات دیگران ، شیوه های مقابله با تنش متفاوت و نقش های جنسیتی متفاوت برای هر جنس ،قادرند سلامت و روانی به صورت مثبت یا منفی تغییر دهند (لینگو ، 2002) .
وانگ و میائو (2007) معتقدند زنان و مردان در ابعاد مختلف بهزیستی روانشناختی باهم متفاوتند . زیرا منابع استرس و امکانات متفاوتی در اختیار هر جنس قرار میگیرد که باعث به وجود آمدن تفاوت در وضعیت سلامتی آن ها می شود . شغل و تحصیلات نیز به عنوان یک متغیر جمعی شناختی در بررسی های گوناگون مورد توجه بوده اند . نتایج مطالعه کی یس و همکاران (2002) نشان داده است افرادی با تحصیلات دانشگاهی و سطوح بالا از نظر نیم رخ بهزیستی روان شناختی سطح مطلوبتری نسبت به افرادی با تحصیلات پایین تر قرار دارند . علاوه بر این با افزایش تحصیلات ، بهزیستی روان شناختی هم افزایش می یابد .
ادامه دارد ...