صمیمیت به عنوان توانایی ارتباط با دیگران با حفظ فردیت تعریف می شود. اینگونه تعاریف مبتنی بر خویشتن حاکی از آن است که فرد به درجه ای از رشد فردی دست یابد تا بتواند با دیگران رابطه صمیمانه برقرار کند.
صمیمیت
مفهوم صمیمیت
صمیمیت به عنوان توانایی ارتباط با دیگران با حفظ فردیت تعریف می شود. اینگونه تعاریف مبتنی بر خویشتن حاکی از آن است که فرد به درجه ای از رشد فردی دست یابد تا بتواند با دیگران رابطه صمیمانه برقرار کند. صمیمیت را می توان به عنوان توانایی شناخت خود در حضور دیگران دانست که خود آگاهی و رشد هویت، برای طرفیت قابلیت شخص در جهت صمیمیت، بسیار ضروری است. مفهوم پردازی رایج از صمیمیت، سطح نزدیکی همسر، به اشتراک گذاری ارزش ها و ایده ها، فعالیت های مشترک، روابط جنسی، شناخت از یکدیگر و رفتارهای عاطفی نظیر نوازش کردن است. فردی که میزان صمیمیت بالاتری را تجربه می کند قادر است خود را به شیوه مطلوب تری در روابط عرضه کند و نیازهای خود را به شکل موثرتری به شریک و همسر خود ابراز کند. رضایت زناشویی می تواند در زوج هایی که میزان صمیمیت بالاتری دارند، بیشتر باشد یا به عبارتی، زوج هایی که صمیمیت بااتری دارند، بیشتر باشد یا به عبارتی، زوج هایی که صمیمیت بالاتری دارند ممکن است قابلیت بیشتری در مواجهه با مشکلات و تغییرات مربوط به رابطه خود، داشته باشند و در نتیجه رضایت زناشویی بالاتری را تجربه کنند (پاتریک ، سلز ، گیوردانو ، فولراد ، 2007).
بنابراین، صمیمیت در ازدواج با ارزش است زیرا تعهد زوجین به اثبات رابطه را محکم می کند و به طور مثبتی با سـازگاری رضـایت زناشویی همراه است. صمیمت اغلب بعنوان یک فرآیند پویا توصیف می شود. به نظر هات فیلد (1988) صمیمیت شامل فرآیندی است که در آن افراد تلاش می کنند به یکدیگر نزدیک شوند و شباهتها و تفاوتهایشان در احساسات، افکار و رفتارها را کشف کنند. به نظر اسـترنبرگ (1987) صمیمیت احـساساتی است که نزدیکی، تعلق و تماس را ایجاد می کند.
اسکنارچ (1991) صمیمیت را فرآیند در تماس بودن، درک خود و افشای خود در حضور همسر مفهوم سازی می کند. اسچافر و اولسون (1981) صمیمیت را فرآیند و تجربه ای می دانند که نتیجه افشای مسائل صمیمانه و در میان گذاشتن تجارب صمیمانه اسـت (به نقل از اعتمادی، 1387).
صمیمیت یک نزدیکی، تشابه و روابط شخصی عاشقانه یا هیجانی با شخص دیگر است که مستلزم شناخت و درک عمیق از فرد دیگر و همینطور بیان افکار و احساساتی است که نشانه تشابه با یکدیگر است. صمیمیت یک فـرآیند تـعاملی اسـت. محور این فرآیند شناخت، درک، پذیرش، همدلی با احـساسات فـرد دیـگر، قدردانی یا پذیرش دیدگاه منحصر بفرد فرد دیگر از دنیاست. صمیمیت یک نیاز اساسی و واقعی انسان است، و تنها یک تمایل یا آرزو نیست (باگاروزی، 2001؛ ترجمه آتش پور و اعتمادی، 1385).
نظریه ها و رویـکردهای صمیمیت
مدل ترکیبی وارینگ
وارینگ (1980،1983) صمیمیت همسران را بعنوان ترکیبی از هفت عنصر زیر تعریف می کند (به نقل از اعتمادی، 1387): محبت یا هیجان : میزانی کـه احـساسات نزدیک هیجانی بوسیله همسر بیان می شود. وقتی احساسات نزدیک هیجانی و محبت بین همسران ابراز می شود، صمیمیت ایجاد می شود.
بیانگر بودن و خـودافشایی : میزانی کـه افکار، عقاید، گرایشات و احساسات در درون رابطه بیان می شود. خودافشایی با صمیمیت ارتباط مثبت دارد وقتی خودافشایی در رابـطه زناشویی تـسهیل می شود، صمیمیت افزایش می یابد. تطابق : میزانی که همسران می توانند با یـکدیگر بـصورت راحـت کار و تفریح داشته باشند. تطابق صمیمیت را بوسیله افزایش زمـان بـا هم بودن در فعالیتهای مشترک ایجاد می کند. همبستگی و تعهد : میزانی تعهد همسران نسبت به رابطه است.تعهد شـرط ضـروری برای سایر ابعاد صمیمیت است،زیرا اطـمینان و اعـتماد در رابطه را تـسریع می کند.
روابط جـنسی : میزانی کـه نیازهای جنسی مبادله و ارضاء می شود.ارضاء جـنسی منعکس کننده بـیشتر با هم بودنهای شدید است که یک زوج تجربه می کنند. تعارض : میزان آسانی حل عقاید مـتفاوت بـین همسران است.مهارتهای حل تعارض بعنوان یک پیـش بینی کننده سطح نهایی صمیمیت در نـظر گـرفته می شود. اختیار : میزان روابط مثبت همسران با خـانواده و دوسـتان است.اختیار مربوط به استقلال از روابط هیجانی قوی با افراد دیگر مانند خانواده اصلی اسـت کـه به زوج اجازه یک فضای هیجانی کـه بـرای رشـد صمیمیت نیاز اسـت، را مـی دهد (یانگ و لانگ،1998؛ لارسون ، هاموند و هارپر ، 1989؛ به نقل از اعتمادی، 1387).
رویکرد تعاملی باگاروزی
صمیمیت یک فرآیند تعاملی است که شامل یک تعداد از ابـعاد مـرتبط می شود. صمیمیت یک نیاز واقعی انسان است کـه ریـشه دارد و در یـک چارچوب نیاز بقا برای دلبستگی رشدی می کند. آشفتگی های شـدید در مـرز دلبستگی مادر-کودک یا شکست دلبستگی کودکی پیامدهایی برای رشد صمیمیت واقعی در زندگی بعدی دارد. نـیاز بـه صمیمیت بعنوان رشد، پختگی، تمایز یافتگی و تظاهر پیـشرفته نـیاز جهانی بـیولوژیکی بـرای نزدیکی بـدنی، ارتباط و تماس با انسانهای دیگر مفهوم سازی می شود (باگاروزی، 2001؛ ترجمه آتش پور و اعتمادی، 1385).
باگاروزی(2001) صمیمیت را شـامل نـه بعد صمیمیت عاطفی، روانشناختی، عقلانی، جنسی، جسمانی، معنوی زیبایی شناختی، اجتماعی-تفریحی و فعلی می داند. شدت کلی نیاز به صمیمیت و ابعاد نـه گانه آن بـرای هر فرد متفاوت از دیگران است. افراد بـا توجه به تفاوتهای فردی در شـدت و نـوع صمیمیت با یکدیگر متفاوتند. با در نـظر گـرفتن این تفاوتها بین افراد، می توان درک کرد که چگونه یک زن و شوهری که نیاز کـلی شان بـرای صمیمیت از نظر شدت نیاز مشابه اسـت، هنوز مـمکن اسـت از در میان گذاشتن تـجربه صـمیمیت در رابطه شان ناراضی باشد. متاسفانه بسیاری از هـمسران ایـن تفاوتها را خوب یا بد، سالم یا ناسالم،خواستنی یا غیر قابل قبول تعبیر و تفسیر می کنند. یکی از وظایف اولیـه درمـانگران کمک به زوجین برای درک و پذیرش تـفاوت در شـدت نیازهاست. زوجهایی کـه بـخاطر عـدم رضایت از نیازهای صمیمیت وارد درمان مـی شود، بتدریج یاد می گیرند که تفاوتشان در شدت نیازهای کلی و شدت ابعاد نیازهای یک موضوع ساده مربوط بـه تفاوت هاست (باگاروزی، 2001؛ ترجمه آتش پور و اعتمادی، 1385).
در ارتـباط با ابعاد صمیمیت باگاروزی به دو مـحور صـمیمیت قـابل قـبول و قـابل پذیرش اشاره می کند:
صمیمیت قابل قـبول و مـتقابل: صمیمیت یک فرآیند پویا و تعاملی است که بر اساس اطمینان و احترام متقابل شکل می گیرد بنابر این هر هـمسر بـاید اطـمینان کامل برای در میان گذاشتن عمیق ترین افکار و احساساتش بـدون تـرس از قـضاوت و ارزیـابی داشـته بـاشد.
علاوه بر این برای درک اینکه همسر کاملا آنچه را مطرح می شود می پذیرد، یک فرد باید احساس کند که همسرش متقابلا پذیرفته می شود و سطوح عمیق خودافشایی وجود دارد. این پذیرش قابل قبول و متقابل است کـه به رابطه اجازه می دهد به سمت سطوح عمیق اطمینان و عشق حرکت کند. رضایت قابل پذیرش و متقابل: ممکن است از بحث قبلی اینطور استنباط شود که اگر دو همسر در شدت نیازها در یک بعد متفاوت باشند، احساس عدم رضـایت در آن بـعد می کنند. اما اطلاعات بالینی از این دید حمایت نمی کند و وجود اختلاف در ابعاد صمیمیت لزوما به معنای رضایت نیست و ممکن است علیرغم اختلاف در این زمینه باز هم رابطه رضایت بخش باشد. رضایت از نظر صمیمیت یک موضوع کـاملا شـخصی و ذهنی است. این فرآیند ارزیابی ذهنی با در نظر گرفتن دو فرآیند رضایت قابل قبول و رضایت متقابل قابل درک است. رضایت قابل قبول یک رضایت درونی است که یـک فـرد با میزان و کیفیت پذیرش نـسبت بـه همدلی و درکی که همسر در پاسخ به خودافشایی صمیمیانه و ابزار یک نیاز احساس شده نشان می دهد، تجربه می کند. رضایت متقابل یک رضایت درونی است که یک شخص بـا عـمق، میزان، کیفیت خودافشایی همسر و بیان نیاز احـساس شـده برای ابعاد صمیمیت مشترک تجربه می کند (باگاروزی، 2001؛ ترجمه آتش پور و اعتمادی، 1385).
دیدگاه رشد فارمن
توانایی برای صـمیمیت از طـریق یک فرآیند مطالبه کردن انجام می شود. انتظارات مربوط به خود و رابطه و الگوهای ویژه روابط اولیه مـنجر بـه شکل خاصی از درگیر شدن با افـراد و اشـیا می شود. توانایی بـرای صـمیمیت یـک پدیده رشدی است. البته صمیمیت ویـژگی های فوری نیز دارد که کاملا بوسیله توانایی های اولیه مشخص نمی شود. اما از پیش زمینه های اولیه از طریق مجموعه ای از انـفعالات نـاشی می شد. در هر مرحله زندگی کودکی، تجربه با والدیـن و هـمسالان سـاختارهای زیـربنایی کـه توانایی رفتار صـمیمانه بـا بزرگسالان است را شکل می دهد. خودافشایی و صمیمیت در بزرگسالی نتایج کیفی دوران کودکی هستند.
هیچ چیز در کودکی بطور مستقیم این توانایی ها را ایـجاد نـمی کند، اما رویـکرد رشدی به ما اجازه می دهد بین کودکی یـا تـجارب اولیـه بـا هـمسالان و مـحبت بزرگسالی ارتباط برقرار کنیم. یک دیدگاه رشدی همچنین جنبه های پیچیده صمیمیت رفتاری، هیجانی و انگیزش را در نظر می گیرد. برای کسب صمیمیت یک فرد ابتدا باید به سمت نزدیکی برود و آن را جستجو کند و سـپس بتواند صمیمیت را تحمل کند و حتی آن را در آغوش بگیرد. همچنین فرد باید بتواند هیجانات شدید که بخش غیرقابل تفکیک یک رابطه نزدیک است را آزادانه در میان بگذارد. سرانجام فرد باید توانایی خودافشایی، تقابل بالغانه، حساسیت نسبت بـه احساسات دیـگران و علاقه به خوب بودن دیگران را داشته باشد. هر یک از این جنبه های صمیمیت از ترکیب تجارب خانوادگی و همسالان در مراحل اولیه رشد ناشی می شود. کودک باید نزدیکی، تقابل و حل تعارض بین گروههای همسال را نیز تمرین کند. دیدگاه رشـدی از دو بـعد توانایی صمیمیت را بررسی می کند (فارمن، 1999؛ به نقل از اعتمادی، 1387):
الف) روابط اولیه و توانایی برای نزدیکی: از نظر نظری روابط در کودکی با سه جزء نزدیکی و نهایتا محبت ارتباط دارد. اول: رابطه با مراقبین اولیه که تاریخچه پاسـخ دهـی و در دسترس بودن منجر به انـتظارات مثبت دربـاره تعاملات با دیگران می شود. دوم:این روابط زمینه ای برای یادگیری تعامل با همسر را آماده می کند. سوم: از طریق یک تاریخچه مراقبت مسئولانه و حمایت برای استقلال کودک یک حس خود ارزشـی را رشـد می دهد. این ویژگی ها احتمالا زیـربنای رفـتارهایی است که احتمالا با الگوهای بعدی مثل خود اطمینانی ارتباط دارد. این تحارب همچنین کودک را به پذیرش و انتظار انواع خاصی از واکنشها از سوی دیگران هدایت می کند.
ب)حساسیت نسبت به طرد و روابط رومانتیک: شواهد تجربی نیز ارتباط ایـن رشـد دلبستگی و نزدیکی را نشان می دهد. آنچه افراد را از روابط قبلی می آورند ممکن است روابط رومانتیک را تحت تاثیر قرار دهد. بر اساس رویکردهای بین فردی کلاسیک (بالبی، اریکسون، هورنای و سالیوان) یک راه کلیدی برای بررسی تاثیر روابط گذشته بر روابط رومـانتیک بـررسی اثر این روابـط روی انتظارات دریافت پذیرش و پرهیز از طرد است. بزرگسالی که انتظارات دفاعی طرد را بعنوان نتیجه طرد از والدین یا همسالان رشد داده، نسبت به طرد همسرش حساس خواهد بود.حساسیت نسبت به طرد یک فرآیند شـناختی-هیجانی اسـت کـه از تجربه طرد ناشی می شود. این حساسیت در موقعیتهای اجتماعی که احتمال طرد وجود دارد، فعال می شود. بطور خلاصه حساسیت نسبت به طرد ایـن مـوضوع را مطرح می کند که افراد چگونه فکر کردن، احساس کردن و رفتار کردن در رابطه رومانتیک و تصمیم گیری بـرای تـداوم رابـطه رومانتیک یا پایان آن را بر اساس تجارب اولیه انتخاب می کنند. دو نوع ارتباط بین ظهور روابط رومانتیک و تـغییرات مربوط به قدرت در روابط خانوادگی در خلال دوره انتقال بزرگسالی اولیه وجود دارد.
اول: رشد علاقه رومـانتیک به وظایف جدایی و تـفرد مـربوط می شود. ظهور فعالیت رومانتیک در نوجوانی می تواند بعنوان بخشی از فرآیند کلی رشد استقلال هیجانی دریافت خانواده در نظر گرفته شود. دوم: درگیر شدن نوجوان در روابط رومانتیک همراه با تغییراتی در موقعیتهای بین فردی یا خانواده و وسیله جدا شـدن نوجوان از خانواده در ابعاد مختلف اقتصادی و اجتماعی است. یکی از مسائل مهم در روابط بین فردی حفظ استقلال و فردیت در عین نزدیکی،قرابت و دلبستگی است.که تجارب اولیه دوران کودکی و نوجوانی در رشد این توانایی می تواند نقش اساسی داشته باشد(فالون ، 1991؛ اسکوپر ،1979، به نقل از اعتمادی، 1387).
نظریه دلبـستگی جانسون و ویـفن
جانسون و ویفن (3002؛ به نقل از اعتمادی، 1387) معتقدند مسئله اساسی در زوجهای آشفته دلبستگی ناامن است و نحو ایجاد این ناامنی و تداوم آن و همچنین تغیر سبک دلبستگی زوجین را تبیین می کند. این رویکرد به درمانگر برای درک و تغییر روابط زناشویی که منبع درد است اما می تواند مـنبع لذت و رضایت شود کمک می کند. این دیدگاه معتقد است بسیاری از مشکلات و علائم مراجعین انعکاس مشکلات ناشی از دلبستگی ناامن است. زیرا ناامنی روابط را تخریب می کند و آشفتگی هیجانی ایجاد می کند. دلبستگی ناامن وقتی رشد می کند کـه یـک مظهر دلبستگی (مثل مادر یا همسر) از نظر هیجانی غیر قابل دسترس باشد. عدم دسترسی به مظهر دلبستگی به دلایل مختلف می تواند بروز کند. اول بخاطر اینکه این مظهر دلبستگی خودش دلبستگی ناامن دارد و از نـزدیکی در رابـطه اجتناب مـی کند. افرادی که از نزدیک اجتناب می کنند، برای صـمیمی بـودن بـا دیگران احساس عدم صلاحیت می کنند و وقتی دیگران نیاز به دلبستگی به آنان دارند، تمایل به طرد دیگران دارند. غیر قابل دسترس بودن بویژه در لحظات بـحرانی مـی تواند یـک دلبستگی آسیب زا ایجاد کند. غیر قابل دسترس بودن در لحظات نـیاز شـدید این پیام را ایجاد می کند که نیازمند بودن شرم آور است و احتمالا پرهیز از تمام با دیگران را تسریع می کند. غیر قابل دسترس بودن همچنین وقـتی اتـفاق مـی افتد که مظهر دلبستگی درهیجانات منفی مثل احساس خشم و افسردگی، غوطه ور بـاشد.
این هیجانات منفی بر توانایی فرد برای در دسترس بودن هیجانی اثر می گذارد، زیرا درگیری عاطفی باعث می شود فرد در تشخیص و درک نیازهای هـیجانی فـرد دیگر مـشکل داشته باشد. این افراد همچنین ممکن است در پاسخ به نیازهای دیگران حـتی وقتی نـیاز دیگران را تشخیص می دهند، صلاحیت نداشته باشند. نیازهای دلبستگی در روابط بزرگسالی مانند روابط والدین و فرزندان در کودکی است و مسائلی مانند نـیاز بـه دانـستن اینکه همسر دوست داشتنی، در دسترس، حمایتگر و ثابت است را شامل می شود. بنابر این احساس امنیت، به حس اطمینان بـا تـوجه بـه در دسترس بودن و پاسخگو بودن مظهر دلبستگی و احساس خودارزشی و عدم طرد غفلت اشاره می کند. (جانسون و ویفن،3002؛ به نقل از اعتمادی، 1387).
طرحواره های مربوط بـه دلبـستگی نـوعا مربوط به ترس از طرد بوسیله همسر و آرزو برای نزدیکی یا صمیمیت بیشتر با همسر است، و تـرس از ایـنکه همسر وقتی به حمایت نیاز است غیر قابل اعتماد یا غیر قابل دسترس بـاشد.ذدر روابـط زنـاشویی غیر قابل دسترس بودن هیجانی همسر،ذدلبستگی ناامن را ایجاد می کند و دلبستگی ناامن منجر به افسردگی و خـشم مـی شود. همینطور دلبستگی امن سازگاری را تسهیلی می کند و آشفتگی هیجانی را کاهش می دهد. در حالیکه دلبستگی ناامن هـم آشـفتگی هـیجانی ایجاد می کند و هم روی توانایی فرد برای سازگاری در رابطه اثر می گذارد. به منظور اطمینان از اینکه نیاز به دلبستگی ارضـا مـی شود، بزرگسالان در دسترس بودن همسر و توانایی او برای ارضاء نیازها را بازنگری می کنند. شواهد دال بر غیر قـابل دسـترس بـودن همسر، فقدان حمایت، فقدان عشق و صمیمیت یا طرد منجر به آشفتگی و رشد مشکلات ارتباطی می شود(جانسون و ویفن،3002؛ به نقل از اعتمادی، 1387).
2-2-2-5. رویکرد تکاملی شارپ شارپ (2004) رویکرد رشـدی یـا تکاملی عشق را مطرح می کند. از این دیدگاه رابطه صمیمانه زوجین پنج مرحله تکاملی را طی مـی کند. این مراحل عـبارتند از: 1)عشق رومانتیک؛ 2)عدم توافق و ناسازگاری؛ 3)تمایز و پذیرش؛ 4)هماهنگی؛ 5)عشق با لغانه. الگوهای ارتـباط و تـماس و الگوهای جـدایی و فـردیت در طـی مراحل نقش اساسی دارند. الگوهای ارتـباط شامل سه مرحله مراقبت ،یکی شدن و ایده آل سازی است. الگوهای جدایی و فردیت شامل چهار مرحله ارزیابی مجدد کنترل ، رقابت برای برتری و قـدرت و رقابت سـه تایی می شود. در هر مرحله زوجین وظایف خاصی دارنـد و مـشکلات خـاصی نـیز ممکن اسـت بوجود آید (شارپ، 2004).