سیستم مغزی-رفتاری
انگیزش خوشایند و انگیزش آزارنده و مکانیزمهای مغزی پاداش و تنبیه زمینه بررسیهای نوروفیزیولوژیک انگیزش، با آزمایشهای جیمز اولدز (1965، به نقل از گری، 1991) در امریکا رشد چشمگیری یافت.
در آزمایشهای وی، الکترودهایی در مناطق مختلف مغز حیوان قرار داده میشد و حیوان میتوانست با فشار دادن یک اهرم جریان الکتریکی خفیفی را در مغز خود ایجاد کند یا جریانی را که آزمایشگر از طریق الکترود به مغز او ارسال میکرد. قطع نماید. نتایج این بررسیها نشان داد که قرار گرفتن الکترود در مناطق ویژهای، موجب میشود که حیوان ساعتها مغز خود را در معرض تحریک الکتریکی قرار داده و لذت ببرد، و از سوی دیگر قرار گرفتن الکترود در مناطق دیگر، با گرایش حیوان به قطع جریان الکتریکی همراه بود.
فرضیه منطقی برگرفته از این یافتهها چنین بود که در مغز دو نظام انگیزشی متفاوت پاداش و تنبیه وجود دارد. فرض بر این است که نظام انگیزشی پاداش و فعالیت آن با حالات عاطفی مثبت و فعالیت نظام انگیزشی تنبیه با حالات عاطفی منفی همراه است (فلوولز ، 1987).
حال اگر قوانین شرطیسازی را در نظر بیاوریم، باید بپذیریم محرکهایی که قل از وقوع یک پاداش میآیند، ظرفیت فعالسازی مکانیزم مغزی پاداش را به دست میآورند و هرچه این محرکها، از لحاظ زمانی به محرک ذاتی پاداش نزدیکتر باشند، ظرفیت کسب شده قویتر خواهد بود. مکانیزم پاداش از طریق ارتباطهایی که با سیستم حرکتی دارد(یعنی بخشهایی از مغز که فرمانها را به اندامها ارسال مینمایند)، در جهت بیشینه ساختن این تحریکهای پاداش دهنده شرطی یا ثانوی عمل میکند. بدین ترتیب در محیطی که در آن توالی محرکها با نظمی خاص جریان دارد، میتوان ارگانیزم را در جهت محرک ذاتی پاداش هدایت کرد. در واقع میتوان مکانیزم پاداش را مانند ردیاب یک موشک هدایت شونده در نظر گرفت که یک شیب حرارتی را هدف قرار داده و به سمت آن حرکت میکند(گری، 1991).
به همین ترتیب، محرکهایی که به شکل نظامدار قبل از تنبیه میآیند، از طریق شرطیسازی، ظرفیت فعال نمودن مکانیزم مغزی تنبیه را کسب میکنند. هرچه این محرکها به محرکهای ذاتی تنبیه نزدیکتر باشند، این ظرفیت قویتر خواهد بود، ساختار مکانیزم تنبیه به گونهای است که از طریق ارتباطهایش با سیستم حرکتی، در جهت کمینه ساختن درونشدهایش عمل میکند؛ این عمل را از طریق متوقف ساختن رفتار صورت میدهد و به عبارت دیگر، این یک مکانیزم اجتناب فعلپذیر است که به سیستم حرکتی، فرمان توقف میدهد[15]. در زبان سیستمهای کنترل پس خوراندی، مکانیزم پاداش یک مکانیزم پسخوراند مثبت و مکانیزم تنبیه یک مکانیزم پسخوراند منفی است(گری، 1994).
در نتیجه نظام انگیزشی خوشایند، یک سیستم پاداشطلبی یا سیستم رویآورد است که از طریق فعالسازی رفتار به مشوقهای مثبت پاسخ میدهد. این نظام انگیزشی، انرژی دهنده و جهت دهنده رفتار است. به عبارت دیگر، هم مسئولیت فعال ساختن رفتار برای موقعیتهای پاداش-روی آورد شده را برعهده دارد و هم مسئول موقعیتهای اجتناب فعال است که در آن ارگانیزم برای اجتناب از تنبیه باید پاسخ مناسبی ارائه دهد(فلوولز، 1987).
البته، شاید به نظر رسد که الگوی اخیر با نوعی حالت هیجانی آزارنده همراه باشد که ارتباطی به نظام انگیزشی خوشایند ندارد. اما این استدلال نیز منطقی به نظر میرسد که پاسخ اجتناب بیشتر از طریق ویژگیهای تقویتکننده مثبت نشانههای ایمنی- محرکهایی که علامتدهنده از بین رفتن احتمال وقوع تنبیهاند-کنترل میشود و این علایم از لحاظ کنشی معادل عالیم پاداشند(مک کین توث، 1974).
در این تفسیر نظام انگیزشی خوشایند، اجتناب فعال را در پاسخ به علایمی آغاز میکند که پیامد آن رساندن فرد به ایمنی است. بنابراین، برچسبهای هیجانی که برای این دو حالت خوشایند به کار میروند عبارتند: از امید برای مقوله روی آورد به پاداش و آسودگی برای اجتناب فعال از تنبیه(مک کین توث، 1974) حال اگر به نظام انگیزش آزارنده بپردازیم، باید بگوییم که کنش آن بازداری رفتار برانگیخته شده، در شرایطی است که علامتها یا محرکهای شرطی خاصی موجود باشند و نشان دهند که ارائه پاسخ، پیامدهای منفی خواهد داشت. خاموشی، در الگوهای پاداش-یادگیری ساده و اجتناب فعلپذیر، در الگوهای تعارض روی آورد-اجتناب دو نمونه مهم از کنشهای این سیستم است. در الگوی خاموشی، ناکامی به منزله حالت آزارندهای است که در پی عدم وقوع پاداش مورد انتظار پدید میآید. علامتهایی که فقدان پاداش مورد انتظار را پیشبینی میکنند-یعنی محرکهای شریط ناکامکننده فقدان پاداش-نظام انگیزشی آزارنده را فعال میکنند و متعاقب آن بازداری رفتار روی آورد، حاصل میشود. در الگوی اجتناب فعلپذیر نیز، رفتار روی آورد(که با نوعی پاداش برانگیخته شده)در پاسخ به علامتها یا محرکهای شرطی تنبیه که ترس یا اضطراب را ایجاد میکنند، بازداری میشود(گری، 1991).
همان گونه که در مورد الگوهای متفاوت نظام انگیزی خوشایند اشاره شد. در اینجا نیز فرض بر این است که ناکامی و ترس/اضطراب به فعالسازی ساختار عصب-فیزیولوژیکی واحدی مربوط میشوند(فلوولز، 1987).
اما گری(1991) اشاره میکند که در مطالعاتی که در مورد حیوانات انجام داده است، مشخص شده که حیوانات به محرکهای آزارنده شرطی و غیرشرطی به شکل متفاوتی پاسخ میدهند. حیوان در پاسخ به یک ضربه الکتریکی دردناک، افزایش فعالیت نشان میدهد؛ میدود، میپرد و به سمت هدف مناسب(برای مثال حیوانی دیگر)حملهور میشود. در حالی که، در پاسخ به محرکی که با ضربه الکتریکی همخوانی دارد، به احتمال زیاد در یک جا خشکش زده و متوقف میماند. وجود تمایز کامل بین مکانیزمهای مغزی تعدیل کننده این دو نوع واکنش را در قسمتهای بعد برجسته خواهیم کرد. تمایز بین محرکهای شرطی و غیرشرطی در مورد محرکهای خوشایند نیز صدق میکند. پاداشهای غیرشرطی(مانند غذا، آب و جفت جنسی)در حیوان، پاسخهای پایانی خاصی را برمیانگیزند که هر یک با محرک غیرشرطی مورد نظر تناسب دارند(مانند جویدن، لیسیدن و جفتگیری کردن). این پاسخهای پایانی میتوانند در یک قالب شرطی نیز ظاهر شوند؛ اما افزون بر این، محرکهای شرطی پاداش الگویی از رفتار(شامل افزایش فعالیت، روی آورد و اکتشاف) را برمیانگیزند که نسبتاً مستقل از محرکهای غیرشرطی خاصی است که با آن جفت شدهاند(گری، 1991).
فرض بر آن است که مکانیزم تنبیه، پاسخهای خاص محرکهای آزارنده شرطی و مکانیزم پاداش، پاسخهای مقدماتی به محرکهای خوشایند شرطی را تعدیل میکند(گری، 1994). گری(1991) برای ارائه تصویری روشنتر از عمکرد مکانیزمهای پاداش و تنبیه و ارتباطهای موجود بین این سیستمها و سایر مراکز، دیاگرامی را ارائه میدهد(شکل 2-1).
او در این شکل، افزون بر مکانیزمهای پاداش و تنبیه و سیستم حرکتی(که به آنها اشاره شد)، یک مکانیزم تصمیم را نیز در نظر میگیرد تا در شرایط تعارض بین روی آورد و اجتناب فعلپذیر به انتخاب مبادرت ورزد.بدون چنین مکانیزمی دستورهای متعارض به طور مستقیم به سیستم حرکتی ارسال میشوند، و احتمالا پیامدهای ناگواری را پدید میآورند.عملکرد مکانیزم تصمیم مبتنی بر قواعد ریاضی است(گری و اسمیت ، 1969) اما آنچه در اینجا اهمیت دارد توجه به این نکته است که مکانیزم تصمیم، یا مدار اتصال بین مکانیزم پاداش و فرمان روی آورد را برقرار میسازد(سمت چپ شکل)، یا مدار اتصال بین مکانیزم تنبیه و فران توقف رفتار را برقرار میسازد(سمت راست شکل)، ولی نمیتواند هر دو جریان را همزمان برقرار کند.
در این شکل همچنین سیستمی با نام مکانیزم برپایی مشخص است.این سیستم درونشدهایی را از مکانیزمهای پاداش و تنبیه دریافت میکند و خود نیز برونشدهایی را به قسمتهای فرمان(یکی برای روی آورد و دیگری برای اجتناب فعلپذیر)ارسال مینماید. بدین ترتیب افزایش شدت فعالیت هر یک از این فرمانها که ارتباطش با مکانیزم تصمیم برقرار گردد، بستگی به دامنه درونشدهایی دارد که مکانیزم برپایی از مکانیزمهای پاداش و تنبیه دریافت میکند. مطلب اخیر بیانگر این نکته است که اگر به عنوان مثال رفتار روی آورد حاصل شود و حیوان همزمان به تهدیدهایی مواجه شود که نشانههای تنبیه را دارند، رفتار روی آورد با قدرت بیشتری جریان خواهد یافت(گری، 1991).
سیستمهای مغزی/رفتاری
توجه به مکانیزمهای مختلف پاداش و تنبیه و مسأله تفاوتهای فردی در حساسیت نسبت به محرکهای مختلف(شرطی-غیرشرطی و خوشایند-آزارنده که در بخش پیشین به آنها اشاره شد) حاصل مطالعاتی است که گری غالبا در چهارچوب بررسیهای آزمایشگاهی یادگیری حیوانات و آثار داروهای روانگردان انجام داده است. به عبارت دیگر، وی با اشاره به سیستمهای زیستشناختی متفاوت که مبتنی بر تکامل مجزای مکانیزمهای پاداش و تنبیه در مغز مهرهداران است، سه سیستم مغزی/رفتاری متفاوت را مطرح میکند که زمینهساز تفاوتهای شخصیتی است. توصیف هر یک از این سیستمها مستلزم تمایزهایی است که(حداقل)در سه سطح صورت میگیرد:
بعد رفتاری(تحلیل درونشد-برونشد سیستم). بعد عصب شناختی(کنشوری و ساختار عصبی سیستم)و بعد شناختی(کنشوری پردازش اطلاعات سیستم). شایسته است که بعد چهارمی تحت عنوان بعد فاعلی (که نمایانگر تجربههای فاعلی همراه با فعالیت سیستم میباشد)نیز در نظر گرفته شود، اما پژوهشهای تجربی ا بزار معتبری برای ارزیابی بعد اخیر نداشتهاند(گری، 1994).
الف)سیستم بازداری رفتاری(BIS) این سیستم بیش از قسمتهای دیگر این الگو مورد بحث قرار گرفته است. شکل 2-2، ارتباطهای درونشد- برونشدی را که معرف BIS، در سطح رفتاری هستند، نشان میدهد. محرکهای شرطی که با تنبیه همخوانی دارند، محرکهای شرطی که با حذف یا پایان یافتن پاداش همخوانی دارند، محرکهای جدید و محرکهایی که به صورت ذاتی برای یک نوع ترسآور هستند در مقوله محرکهای مهم برانگیزاننده این سیستم قرار دارندو(گری، 1991، 1994).
باید توجه داشت که اگر چه دو محرک نخست(محرکهای شرطی تنبیه و فقدان پاداش) مبتنی بر پدیده یادگیری هستند، -BIS خود در فرایندهای یادگیری نقشی ندارد. شکلگیری تنبیه شرطی و علامت محرکهای ناکامی براساس فرایند کلی خاصی است که در سایر اشکال شرطیسازی صورت میگیرد و این پدیده بر عهده سیستمهای مغزی دیگر است. از سوی دیگر، باید این نکته را نیز در نظر گرفت که شیوهای که طی آن BIS به این محرکهای شرطی پاسخ میدهد نیز یاد گرفته نشده است.
ارگانیزم به شکل ذاتی میداند که چگونه به تهدید پاسخ دهد، اما باید یاد بگیرد که چه چیزی تهدیدکننده است، و حتی در برخی شرایط این را نیز یاد نمیگیرد، زیرا همان گونه که اشاره شد، در مورد محرکهای ترسآور ذاتی، BIS تقریباً به صورت خودکار پاسخ میدهد(گری، 1991) رفتارهایی که با این محرکها برانگیخته میشوند عبارتند از: بازداری رفتاری(مختل شدن رفتار جاری)، افزایش سطح برپایی به گونهای که رفتارهای بعدی(که میتوانند ادامه عمل مختل شده نیز باشند) با قدرت و/یا سرعت بیشتری انجام شوند.
افزایش توجه به شکلی که اطلاعات بیشتری، بخصوص در مورد اجزای جدید محیط، دریافت شوند(گری، 1994). باید توجه داشت که BIS نمایانگر یک سیستم واحد است، نمی توان انتظار داشت که تعدادی ارتباط ارتباط مجزا بین هر یک از درونشدها و برونشدها وجود داشته باشد و در واقع هر درونشدی تمامی برونشدها را برمیانگیزد. همچنین مطالعاتی که تأثیر داروها و ایجاد ضایعه در مغز حیوانات را پیگیری نمودهاند به این یافته رسیدهاند که میتوان با این مداخلهها، تمامی برونشدهای این سیستم را مختل کرد، بدون آنکه در سایر سیستمها اثری بر جای گذاشه شود(گری، 1994).
در بین مداخلههایی که به شکل اختصاصی ارتباطهای درونشد-برونشد BIS را متوقف میسازند، استفاده از داروهای ضد اضطراب اهمیت ویژهای دارد.بنزودیازپینها ، باربیتوراتها و الکل سه دسته مهم از دارهایی هستند که اضطراب را کاهش میدهند(هاکوپین و اولندیک ، 1994).
در واقع بررسی آثار این داروها نقش مهمی در شکلگیری مفهوم BIS داشته است. به سخن دیگر آثار انتخابی داروهای ضد اضطراب بر کنشوری BIS، در پذیرش این فرض که فعالیت این سیستم با اضطراب درآمیخته، نقش مهمی را ایفا کرده است، بر این اساس، میتوان به صورت نظری، حالت ذهنی خاصی را که همراه فعالیت BIS وجود دارد، به عنوان اضطراب تلقی کرد. اگر بخواهیم با توجه به درونشدها و برونشدهای این سیستم به ارائه تعریفی عملیاتی از اضطراب مبادرت ورزیم، باید بگوییم حالتی است که در آن فرد به یک تهدید (محرکهایی که با تنبیه یا فقدان پاداش همخوانی دارند)یا ابهام(موقعیتهای ناشناخته و جدید)با واکنش توقف، خیره شدن، گوش دادن و آمادگی برای، پاسخ میدهد(گری، 1991).
از لحاظ عصبشناختی، مجموعه ساختهایی که کنشهای BIS را بر عهده دارند، در سیستم جداری -هیپوکمپی قرار دارند. سه بخش اصلی ساختمانی این سیستم عبارتند از:تشکیلات هیپوکمپی ناحیه جداری (که متشکل از ناحیه جداری میانی و ناحیه جداری جانبی است)و مدار پاپز (گری، 1994).
در سطح شناختی، مفهوم کلیدی BIS در مقایسهگر خلاصه میشود، یعنی سیستمی که لحظه به لحظه رویداد احتمالی بعدی را پیشبینی و این پیشبینی را با رویداد واقعی مقایسه میکند. در واقع این سیستم:
1)اطلاعاتی را که بیانگر حالت کنونی جهان ادراکی هستند، در نظر میگیرد؛
2)به این اطلاعات، اطلاعات دیگری را میافزاید که مربوط به برنامه حرکتی کنونی فرد است؛
3)از اطلاعات ذخیره شده حافظه که نمایانگر نظمجوییهای گذشته، در برقراری ارتباط بین رویدادهای محرک هستند، استفاده میکند؛
4)به همین ترتیب، از اطلاعات ذخیره شده در حافظه که نمایانگر نظمجوییهای گذشته در برقراری ارتباط بین پاسخها و رویدادهای محرک بعدی هستند، سود میجوید؛5)بر مبنای این منابع اطلاعات، حالت بعدی مورد انتظار در جهان ادراکی را پیشبینی میکند؛6)این پیشبینی را با حالت واقعی جهان ادراکی مقایسه میکند؛
7)در مورد اینکه آیا بین این پیشبینی و حالت واقعی، توافق یا عدم توافق وجود دارد، تصمیم میگیرد؛
8)اگر بین این دو وضعیت توافق وجود باشد، مراحل یک تا هفت از نو جریان مییابند؛
9)اگر بین پیشبینی و حالت واقعی عدم توافق باشد، برنامه حرکتی جاری را متوقف میسازد و برونشدهای BIS را(که قبلا در شکل 2-2 مورد اشاره قرار گرفت)پدید میآورد تا اطلاعات بیشتری را دریافت کند و مشکلی را که موجب اختلال در این برنامه شده، حل نماید.
باید توجه داشت که کاربرد این الگو برای مفهوم اضطراب، متمرکز بر گام شماره 9 و پیامدهای بعدی آن است(گری، 1994). ب)سیستم جنگ/گریز(FFS) ارتباطهای درونشد-برونشد خاصی که معرف سیستم جنگ/گریزند، در شکل 3 منعکس شدهاند. در حالی که BIS به محرکهای آزارنده شرطی پاسخ میدهد، پاسخ FFS در برابر محرکهای آزارنده غیرشرطی است و در حالی که پاسخهای BIS از طریق توقف، خیره شدن، گوش دادن و آماده شدن برای فعالیت نمایان میگردد، پاسخهای FFS به شکل پرخاشگری دفاعی غیرشرطی و یا رفتار گریز ظاهر میشوند(آدامز ، 1979).
قبل از آنکه شرایط متمایز پدید آمدن جنگ و گریز را بررسی کنیم، باید بین دو نوع رفتار جنگ تمایز قایل شویم. مطالعات مختلفی که در مورد گونههای حیوانی انجام شدهاند، حمله د فاعی(که از جانب حیوان تهدید شده علیه حیوانی که از نوع خود یا یک مهاجم صورت میگیرد)و حمله تهاجمی(که از جانب حیوان مهاجم علیه سایر حیوانات صورت میگیرد)را مشخص ساختهاند(کور و پیکینگ ، 1995). باید توجه داشت که حمله یا پرخاشگری دفاعی، برونشدی است که در برابر محرکهای آزارنده ظاهر میشود. از سوی دیگر، همان گونه که اشاره شد، این محرکهای آزارنده غیرشرطی گاهی رفتار گریز و گاهی نیز رفتار جنگ را در پی دارند. این مسأله ممکن است در پذیرش FFS به عنوان یک سیستم واحد، تردید ایجاد کند. با وجود این، بررسیهای آزمایشگاهی در این مورد نشان دادهاند که ظهور رفتار جنگ یا گریز به تفاوت تنبیه درونشد بستگی ندارد، بلکه به سایر محرکهایی که در زمان تنبیه حضور دارند، وابسته است(گری، 1994).
آزمایشهای متعدد ازرین و همکارانش(1967،گری، 1991) نشان میدهند که اگر ضربه الکتریکی به پای حیوان در شرایطی صورت گیرد که هیچ چیز مناسبی در محیط حیوان برای حملهور شدن نباشد، گریز غیرشرطی ظاهر میشود، اما اگر شئ یا موضوع مناسبی در محیط باشد، محتملترین پاسخ، حمل با آن شئ است-حتی اگر هیچ ارتباطی با ارائه ضربه نداشته باشد. البته مناسبترین موضوع برای حمله، حیوانی دیگر است، اما حملهها میتوانند علیه هر چیز دیگر نیز صورت گیرند. عوامل زیادی وجود دارند که بر احتمال رفتار پرخاشگرانه در پاسخ به تنبیه تأثیر میگذارند، اما در مجموع میتوان این نتیجه کلی را گرفت که پدید آمدن جنگ یا گریز، تا حد زیادی به محرکهایی که در زمان تنبیه در محیط وجود دارند، وابسته است.
بنابراین به جای تفکر در مورد دو سیستم پاسخ در برابر دو نوع متفاوت تنبیه، بهتر است که یک مکانیزم واحد جنگ/گریز را در نظر بگیریم که اطلاعات را در مورد تمامی تهدیدهای غیرشرطی دریافت میکند و سپس بر پایه بافت کلی محرکها که تنبیه در آن بافت صورت گرفته، فرمان جنگ یا گریز را صادر میکند. همان گونه که اشاره شد داروهای ضد اضطراب پاسخهای BIS را به درونشدهای متناسب آن کاهش میدهند، اما این گروه از داروها پاسخهایی را که در قبال محرکهای آزارنده غیرشرطی ظاهر میگردند، کاهش نمیدهند. در مقابل، داروهای ضد درد ، مانند مرفین ، پاسخ به این محرکها را کاهش میدهند؛اما بر پاسخی که در قبال محرکهای آزارنده شرطی بروز میکند، تأثیری ندارد(گری، 1994).
به همین ترتیب BIS و FFS مبانی عصبشناختی متفاوتی دارند.پژوهشهای مبتنی بر تحریک عصبی و ایجاد ضایعه در مغز، ساختهای خاصی را برای این سیستم در مغز شناسایی کردهاند.یکی از این ساختها بادامه و دیگری هیپوتالاموس میانی است. بادامه یک تأثیر بازدارنده بر هیپوتالاموس میانی دارد و این بخش از هیپوتالاموس نیز خود یک تأثیر بازدارنده بر برونشد نهایی میان مغز اعمال مینماید. ناحیه اخیر تارهای آورانی را دریافت میکند که اطلاعات محرک دردناک را منتقل میسازند. هم این بخش میان مغز و هم بادامه، گیرندههای تخدیری فراوانی دارند و بنابراین، احتمالا آثار ضد درد و مخدرهای درونزاد و برونزداد از طریق این نواحی تعدیل میشوند (پاساسالیس و فیوری ، 1996).
ج)سیستم فعالساز رفتاری(BAS) نظام ارتباطهای درونشد-برونشد خاصی که معرف سیستم فعالساز رفتاری است، در شکل 4 آمده است. این شکل نمایانگر یک نظام پسخوراند مثبت ساده است که از طریق محرکهایی که با پاداش یا فقدان تنبیه همخوانی دارند، فعال میشود و به گونهای عمل میکند که مجاورت فضایی-زمانی به این محرکها افزایش یابد.با افزودن این فرض که محرکهای شرطی خوشایندی از این نوع، به نسبت مجاورت فضایی[زمانی خود با محرکهای خوشایند غیرشرطی(هدفها)، موجب فعالسازی BAS میشوند، با سیستمی مواجه هستیم که به طور کلی قابلیت هدایت ارگانیزم به اهدافی را دارد(مانند آب و غذا)که برای بقا ضروری هستند(دویچ، 1964، به نقل از گری، 1994).
به عبارت دیگر، هدف BAS، شروع و هدایت رفتار اکتشافی مبتنی بر روی آورد است که ارگانیزم را به تقویت کنندهها نزدیکتر میکند. در سطح عصبشناختی، پیشرفتهای سریع دهههای اخیر در شکلگیری الگوهای عصب- روانشناسی احتمالی BAS نقش قابل توجهی داشته است.
مؤلفههای کلیدی عصبشناختی BAS عبارتند از: عقدههای پایه (جسم مخطط پیشین و پسین و پالیدوم پیشین و پسین)، تارهای دپامینرژیکی که از مزنسفال (جسم سیاه و هسته A10) صعود کرده و به عقدههای پایه عصبرسانی میکنند، هستههای تالاموسی که ارتباط نزدیکی با عقدههای پایه دارند(گروز ، 1983). فالوس (1982) با بررسی این سیستم در آزمودنیهای انسانی، فعالیت BAS را با واکنشپذیری سیستم عصبی خودمختار همراه دانسته است. اگر چه، مطالعات اندکی ارتباط BAS و حالتهای هیجانی را در انسان بررسی نمودهاند، میتوان انتظار داشت که این سیستم، زیر ساخت حالتهایی چون انتظار خوشایند (امید)و خوشحالی باشد(گری، 1994).