كودكی، در سادهترین بیان و به عنوان یك گستره سنی متمایز از دورههای دیگر زندگی، به دورهای که از تولد تا نوجوانی ادامه دارد اطلاق میگردد
ویژگی های دوران کودکی
كودكی، در سادهترین بیان و به عنوان یك گستره سنی متمایز از دورههای دیگر زندگی، به دورهای که از تولد تا نوجوانی ادامه دارد اطلاق میگردد. نیازهای آموزشی برای مشخص كردن چرخههای آموزشی به دورههای پیدرپی كودكی اول، دوم و سوم متوسل شدهاند. كودكی به سه دوره كوچكتر تقسیم میشود: كودكی نخست(از تولد تا حدود دو سالگی) کودكی میانه(از دو سالگی تا شش سالگی) كودكی پایانی(از شش سالگی تا دوازده سالگی)
كودكی نخست
كودكی نخست به بخشی از كودكی اطلاق میگردد كه از تولد تا زبان باز كردن ادامه دارد و به اعتبار فقدان ظرفیت استفاده مؤثر از گفتار، این دوره را میتوان دوره پیشكلامی و به دلیل شكلگیری ساختهای ایجادكننده امكان فهمیدن و فهماندن بدون استفاده از گفتار بنابر سازه دریافت و واكنش بر اساس تجهیزات حسی – حركتی، دوره حسی – حركتی نامید. پس از پشت سر گذاردن موقعیت درونرحمی، نوزاد كه وابستگی كامل را تجربه كرده حالا به عنوان یك پایان و در عین حال یك شروع پا به جهان میگذارد. نمو حركتی نوزاد كاملا وابسته به نشو و نمو یافتگی مغز و اعصاب مركزی اوست. نمو حركتی كودك زمانی به انجام میرسد که کودک به سطح نشو و نمای لازم برای تحقق پارهای از فعالیتها رسیده باشد. کودکانی که در محیطهای نامساعد پرورش مییابند ممکن است تا حدی تاخیر حرکتی از خود نشان دهند و در این صورت عوامل محیطی، نقش بارزی در تسریع و تاخیر تحول بر عهده دارد. در کودکی اول، ابتدا باید به خاطر بسپاریم که ظهور توانایی گرفتن، ایستادن، راه رفتن، از یک هوش عملی ابتدایی سود جستن، بروز نخستین نشانههای گفتار و تجلی اولین ارتباطهای عاطفی، در حکم جهتگیریهای مشخص یک انسان در راه تحول قلمداد میشوند(منصور، 1387).
ویژگیهای ذهنی کودک در این دوره
از دید پیاژه، این دوره نقطه شروع فعالیتهای فکری در نخستین مرحله رشد کودک است که به وسیله اعمال حسی و حرکتی مشخص میشود. کودک از طریق فعالیتهای حسی و حرکتی محیط را شناسایی میکند ولی هنوز قادر به تصور و تفکر نیست. در این مرحله هوش کاملا عملی است ولی همین اعمال، اساس فعالیتهای ذهنی بعدی را تشکیل میدهد(سیف، کدیور، کرمی نوری، لطف آبادی، 1390).
رشد عاطفی و اجتماعی
حالات عاطفی کودک، ابتدا به احساس آسایش و عدم آسایش محدود میشود. از زمانی که کودک دریابد که وجود مادر برای ارضای نیازهایش ضروری است، اولین زمینههای آگاهی از عوامل اجتماعی شکل میگیرد. در سه چهار ماهگی، هیجانهای خوشایند کودک به صورت شادی، خنده و صداهای مخصوص در مقابل محرکهای مطبوع دیده میشود(سیف و همکاران، 1390).
یک کودک طبیعی سه تا شش ماهه در مقابل چهره مادر یا افراد غریبه لبخند میزند. در هشت ماهگی چهرهاش با دیدن افراد غریبه تغییر میکند و در اواخر سال اول زندگی، پاسخ عاطفی ترس، گاه به صورت اضطراب کلی و گاه به صورت وحشت از غریبه، ترس از جدا شدن از مادر به وضوح دیده میشود که به تدریج از بین میرود(سیف و همکاران، 1390).
احساس امنیت و دادوستد عاطفی با مادر
اهمیت مادر برای کودک، صرفاً در رفع نیازهای اساسی او خلاصه نمیشود، بلکه همه احساس امنیت کودک وابسته به وجود مادر است. اولین احساس رضایت خاطر در نتیجه مکیدن حاصل میشود. شیر دادن مادر، پیوند عمیق بین مادر و کودک به وجود میآورد و موجب رضایت خاطر مادر و احساس امنیت خاطر کودک میشود(سیف و همکاران، 1390).
ارتباط با بزرگسالان
ارتباط کودک با بزرگسالان و چگونگی آن از مهمترین عوامل رشد کودک میباشد. او با شروع رشد و کسب تجارب ادراکی محیطی، شروع به شناخت افراد در محیط میکند. این شناخت از حدود سه یا چهار ماهگی حاصل میشود. اولین کسی که کودک با او ارتباط برقرار میکند مادر است. پس از پایان سال اول، کمتر به دستکاری اشیا میپردازد و بیشتر به مشاهده و نامیدن و اشاره کردن تمایل دارد. سال دوم زندگی از نظر رشد اجتماعی اهمیت بسیار دارد. از یک طرف تواناییهایی به دست آورده که دوست دارد آنها را به مرحله اجرا بگذارد و از طرف دیگر نیاز او به بزرگسالان هنوز قابل توجه است. کودک در این سنین ضمن احساس امنیت و آرامش در محیط، باید بتواند به راحتی احساسات و تمایلات خود را نشان دهد تا تدریجا استقلال و اتکای به نفس در او رشد کند (سیف و همکاران، 1390).
در چه زمانی کودکان یا نوجوانان رسماً اعلام استقلال می کنند؟
فرد در دو دوره اعلام استقلال می کند؛ در دو سالگی و در دوره ی نوجوانی. دوسالگی زمانی است که شیرخوار از مادر مستقل می شود. در این سن کودک به والد می گوید: « خودم می خواهم کارهایم را انجام دهم. خودم می خواهم غذا بخورم. خودم می خواهم لباس بپوشم». والد احساس می کند کودکش با او لجبازی می کند؛ در حالی که این رفتار راهی برای به دست آوردن استقلال است و شیرخوار به این ترتیب اعلام استقلال می کند. دومین دوره ای که فرد اعلام استقلال می کند، دوره ی نوجوانی است. در این دوره نوجوان می خواهد مستقل شود، اما نه از مادر؛ بلکه از خانواده. در این دوره ارتباطات اجتماعی گسترده تر از فضای خانواده است. نوجوان به سبب نیاز به مستقل شدن برای خودش حریم خصوصی تعریف می کند. وی به شدت از این حریم خصوصی مراقبت می کند. به علاوه مایل است در تصمیم گیری های خانواده نقش داشته باشد و مسئولیت برخی امور را به دست گیرد. این امور ابتدا در حوزه ی فعالیت های ساده و جاری خانواده است که به تدریج به مسائل پیچیده تر منتهی می شود (محمودی قرائی، 1388).
اضطراب جدایی و استقلال كودک
حس اضطراب جدايي از والدين در روند رشد كودك طبيعي است. زماني كه كودكان بخشي از روز را با كودكان ديگر يا با افراد ديگري مثل دوست، فاميل يا پرستار كودك سپري مي كنند، اگر به رفتار آنها توجه كنيد بعد از گذشت دقايق و ساعاتي متوجه حس تعلق كودك بر والدين خود، مي شويد. از 2 سالگي به بعد كه مادر براي نگهداري از فرزند خود به پرستار كودك يا مهد كودك نياز پيدا مي كند، حتي زماني كه مادر در منزل است و براي آماده سازي نهار يا تماشاي تلويزيون از ديد كودك كنار مي رود حس اضطراب از جدايي در كودك ايجاد استرس مي كند
هر ساله ميليون ها والديني كه در بيرون منزل كار مي كنند و در خانه بچه كوچك دارند، در هنگام خروج از خانه با صحنه هايي مانند گريه و زاري و بي قراري كودك مواجه مي شوند و دوست ندارند بدون مادر يا پدر در منزل بمانند. البته گريه اغلب بچه ها بعد از 5 دقيقه دوري از والدين قطع مي شود ولي همين صحنه جدايي از نظر والدين جهنمي است و در اين باره واقعاً احساس گناه مي كنند. علت اضطراب از جدايي به طور قطعي مشخص نيست، اما راههايي براي تغيير اين شرايط و به حداقل رساندن استرس و ناراحتي وجود دارد. برخي بچه ها از اين كه با شادي و خنده، سينه خيز روي زمين دنبالشان كرده و بچرخند و در طرف ديگر مادرشان را ببينند لذت مي برند و به اين روش مادر مي تواند با دور شدن از منطقه ديد كودك، منزل را ترك كند و بقيه بازي توسط پرستار كودك دنبال شود. اما برخي از بچه ها سمتي كه والدين هستند را رها نمي كنند.
برخي بچه ها به محيط اقوام و خويشان عادت مي كنند، اجباراً نزد شخص ديگري غير از والدين و با شرايط جديد عادت مي كنند. در واقع كودكي كه بيشتر در جمع حضور دارد مشكلات اضطراب از جدايي كمتري دارد. والديني كه براي رفتن بچه ها به تختخواب يا گهواره خودشان مصر هستند، به اهميت استقلال كودك در آرام كردن خود پي برده اند. (البته زماني كه گرسنه نباشد، خيس نكرده باشد يا دچار درد دندان در آوردن نباشد.) بچه ها مي توانند بدون ترس يا عصبانيتي تنها باشند. شما مي توانيد به روشهاي خود تسكيني كودكان خود گوش دهيد مثل آواز خواندن يا آهسته سخن زمزمه كردن، بنابراين خود را در تنهايي اتاق يا تختخواب شان سرگرم مي كنند. اين تنهايي پايه و اساس استقلال اوليه را بنا مي كند كه كودك را از اينكه كاملاً متكي به حضور والدين باشد، حفظ مي كند.
برخي بچه ها ناگزير دچار اضطراب از جدايي مي شوند. آنها در نبود والدين به دلايلي همچون فوت، متاركه، طلاق، گريه مي كنند و فقدانشان را حس مي كنند. احساس ناامني از جانب خود والدين اضطراب از جدايي را ايجاد مي كند(کندی، 2005؛ ترجمه شم بیاتی، 1388). براي به حداقل رساندن اضطراب از جدايي بچه ها اين 5 مرحله را بخوانيد و تا رسيدن به استقلال كودك به آن عمل كنيد:
1. كودك را در همان مراحل اوليه زندگي، اجتماعي بار آوريد. بازيهاي مدت دار زيادي با او انجام دهيد. اگر حوصله بازي و سرگرمي با كودكان را نداريد همراه پرستار كودك يا مادربزرگ يا هر زن مورد اعتماد ديگر، او را هر چند وقت براي نهار و بازي و گردش به بيرون از منزل بفرستيد. 2. كودك را تشويق كنيد و اجازه دهيد با خانواده، دوستان و همسايه ها رفت و آمد داشته باشد. 3. اتاق امني براي كودك مهيا كنيد و اجازه دهيد در اتاق خود سينه خيز رود، بازي كند و كتاب بخواند، به بيرون منزل براي پياده روي رفته دوباره نزد شما بازگردد به او بگوييد كه شما در همين دور و بر هستيد حتي اگر امكان دارد آناً در دسترس كودك نباشيد. 4. اجازه ندهيد دلواپسي و اضطراب شما در جدايي از كودك به او اثر كند چرا كه او براي رشد و نمو خود نياز به استقلال دارد. بگذاريد كودك خودش غذا بخورد والدين براي خواب نيمروز بايستي كودك را بخوابانند، سپس جاي خواب او را تغيير دهيد. هر چه كودك در بين افراد خانواده و فاميل خصوصاً اقوام مادري بيشتر باشد اضطراب از جدايي او كمتر مي شود (کندی، 2005؛ ترجمه شم بیاتی، 1388).
مفهوم استقلال از دیدگاه ههای مختلف در دو سال اول زندگی
دیدگاه فروید تقریباً بین سنین یکسال و نیمگی تا سه سالگی ناحیه مقعدی کانون علایق جنسی کودک می شود. کودکان به طور فزاینده ای از احساس های لذت بخشی که حرکات روده بزرگ در غشاءهای مخاطی ایجاد می کنند آگاه می شوند. در حالی که کودکان در اثر رشد و نمو بر عضلات اسفنکتر خود کنترل پیدا می کنند گاهی می آموزند که تا آخرین لحظه جلوی حرکات روده ها را بگیرند تا به این ترتیب فشار وارد بر ناحیه مقعد زیادتر شود و بر لذت دفع و رها سازی نهایی مدفوع افزوده گردد. به گفته فروید کودکان عموماً به محصول زحمت خود (یعنی مدفوع) توجه نشان می دهند و از دستمالی کردن و مالیدن آن به در دیوار لذت می برند(کرین،2001؛ ترجمه فدایی، 1384).
در این مرحله است که نخستین بار از کودکان خواسته می شود از لذات غریزی خود به صورتی کاملاً قاطع چشم بچوشند. تنها عده کمی از والدین حاضر می شوند به کودکان خود اجازه دهند که مدفوع خود را دستمالی و با آن بازی کنند. اکثر والدین به عنوان افراد خوب اجتماعی شده، نوعی تنفر و بیزاری در قبال مواد مقعدی حس می کنند و کاری می کنند که کودکان هم به زودی همان احساس را پیدا کنند. به همین جهت والدین همین که بچه ها آمادگی پیدا کردند، یا شاید زودتر از آن، تمرین نظافت و آداب توالت را برای کودکان آغاز می کنند(کرین،2001؛ ترجمه فدایی، 1384؛ وندرزندن،2001؛ ترجمه گنجی، 1384).
برخی از کودکان در ابتدا به وسیله کثیف کردن عمدی خود مقاومت می کنند. آنا همچنین گاهی به وسیله نمایش اسرافکاری، بی نظمی و کثیف بودن سرکشی می کنند. اینها خصوصیاتی است که به عنوان جنبه های شخصیت «مقعدی دفع کننده» گاهی تا میانسالی ادامه می یابد. به هر حال فروید بیشتر به واکنش مخالف کودک در برابر خواست های والدین توجه داشت. او دید که برخی بزرگسالان به طور افراطی به تمییزی، نظم و قابل اعتماد بودن مقید می شوند. چنین به نظر می رسد که این اشخاص در کودکی احساس می کردند که طغیان در برابر خواسته های والدین کاری بی اندازه مخاطره آمیز است و به همین جهت به جای سرپیچی، به اضطراب به قوانین والدین سر تسلیم فرود آورده اند. به عوض کثیف کردن و مالیدن مدفوع به در و دیوار، به صورت نمونه کنترل بر خود بر آمده اند و نفرت و بیزاری از هر چیز کثیف و متعفن و در ضمن یک نیاز اضطراری برای تمیز و مرتب بودن پیدا کرده اند. چنین مردمی که گاهی لقب «شخصیت های مقعدی وسواسی» هم به آنان داده می شود. با آنکه ضمناً از تسلیم و سرفرود آوردن در برابر مراجع قدرت ناراحت هستند معهذا جرات ندارند نفرت و خشم خود را به صورت علنی آشکار کنند و در مقابل، اغلب به یک سرسختی و لجاجت نافعال گرفتار می آیند؛ آنان به انجام امور مطابقبا برنامه خود اصرار می ورزند و این اغلب در حالی است که دیگران باید منتظر بمانند تا آنان کار خود را انجام دهند. ممکن است آنان در ضمن مقتصد و خسیس بشوند یعنی مثل این است که انان حس می کنند گرچه مجبور بوده اند در کودکی مدفوع خود را به دستور دیگران تحویل دهند، آنان اشیاء دیگر مانند پول را محکم نگاه می دارند و حفظ می کنند و هیچ کس دیگری نمی تواند از آنان بگیرد (کرین،2001؛ ترجمه فدایی، 1384؛ ماسن و همکاران (بی تا) ترجمه یاسایی، 1387؛ شولتز و شولتز، 2005؛ ترجمه سید محمدی، 1390).
دیدگاه اریکسون
مرحله خودمختاری در برابر شرم و شک اریکسون با فروید موافق است که شیوه های اساسی این مرحله عبارتند از حبس و دفع یا نگاهداشتن و رها کردن می باشد. در عین حال، اریکسون خاطر نشان هم می کند که این شیوه ها چیزی بیش از منطقه مقعدی را در بر می گیرد. برای نمونه، کودکان با استفاده از دستان خود برای گرفتن سرسختانه اشیاء اغاز می کنند و سپس با بی اعتنایی این اشیاء را به گوشه ای پرتاب می کنند. به محض اینکه کودکان بتوانند به طور مطمئن بنشینند، با دقت اشیاء را روی هم می چینند و ستونی درست می کنند و سپس لحظه دیگر آنها را به هم می ریزند. با افراد دیگر هم چنین رفتار می کنند گاهی آنان را می گیرند و خود را به ایشان می چسبانند و گاهی نیز آنان را به سوی دیگر هل می دهند و با اصرار کنار می رانند (کرین،2001؛ ترجمه فدایی، 1384).
در میان این تکانه های متناقض-یعنی در یک لحظه گرفتن و در لحظه دیگر رها کردن و راندن-کودک در اصل مشغول کوشیدن برای تمرین گزینش است. کودکان دو ساله می خواهند هنگامی که تمایل دارند بگیرند و زمانی که تمایل ندارند رها کنند و به کنار بزنند. آنان مشغول تمرین اراده خود و حس خودمختاری خویشتن می باشند (برک، 2007، ترجمه سید محمدی، 1387).
در سایر موارد نیز بلوغ به صورت حس خودمختاری در جریان سالهای دوم و سوم خود را آشکار می سازد. حال کودکان می توانند بر روی دو پای خود بایستنند و به همت خود آغاز به کاوش جهان می کنند. علاوه بر لین آنان مصر هستند که به دست خود غذا بخورند حتی اگر این امر به معنی تمرین حق آنان برای برپایی آشفتگی و کثافت باشد. گفتار آنان نیز یک خودمختاری و احساس نویافته «خودبودن» را آشکار می کند؛ آنان به طور مکرر واژه های من و مال من را به کار می برند. بیش از همه، آنان خودمختاری خود را در یک واژه «نه» آشکار می کنند. به نظر می رسد کودکان دوساله قادر به گفتن «آری» نیستند، گویا هر موافقت به معنی از دست دادن کامل استقلال آنان است. از طریق «نه گفتن» قوی و مصرانه، کودکان با هر گونه کنترل خارجی مخالفت می کنند(کرین،2001؛ ترجمه فدایی، 1384؛ ماسن و همکاران (بی تا) ترجمه یاسایی، 1387).
از آنجا که به نظر می رسد در این مرحله کودکان کنترل بیشتری بر خود دارند و خودسری و عمد در آنان به حد بالایی می رسد، اجتماعات از طریق والدین تصمیم می گیرند که حال زمان مناسبی جهت آموختن شیوه های درست رفتار به کودکان است. همانگونه که فروید ملاحظه کرده است، والدین به کودکان اجازه نمی دهند که از مقعدی بودن خود به نحوی که مایل هستند لذت ببرند، بلکه برعکس به آنان می آموزند که بصورتی مناسب از نظر اجتماعی رفتار کنند. والدین اغلب ااز راه شرمنده ساختن کودکان از رفتار کثیف و نامناسب مقعدی، آداب تئالت رفتن را به آنان می آموزند. گرچه ممکن است کودکان مدتی در برابر تربیت توالت مقاومت کنند اکا سرانجام به آن گردن می نهند(کرین،2001؛ ترجمه فدایی، 1384).
اریکسون هم قبول دارد مبارزه مربوط به «توالت-روده» مهم است اما او در ضمن تذکر می دهد که مبارزه میان اراده ها-بین خودمختاری کودک و مقرررات جامعه- در عرصه های دیگر هم روی می دهد. برای نمونه هنگامی که کودکان برخوردن غذا توسط خود و در نتیجه آشفتگی و کثافت کاری اصرار می ورزند، والدین می کوشند که رفتار آنان را تحت نظم در آوردند. به گونه ای مشابه، والدین دیر یا زود تصمیم می گیرند که کودکان دوساله آنان نباید و نمی توانند به هر تقاضا «نه» بگویند. کودکان دو ساله همچون هر کس دیگر باید در اجتماع زندگی کنند و به خواسته های دیگران احترام بگذارند. از این قرار، تعارض در این مرحله یک امر کاملاً عمومی است. اریکسون این تعارض را به صورت خودمختاری در مقابل شرم و شک تعریف می کند. خودمختاری از درون سرچشمه می گیرد، بر اثر بلوغ زیستی، توانایی انجام دادن امور توسط خود فرد، کنترل عضلات اسفنکتر توسط خود فرد، ایستادن بر روی پای خود، به کار بردن دستهای خود و غیره پرورش می یابد. از سوی دیگر شرم و شک، ناشی از آگاهی از انتظارات و فشارهای اجتماعی است. شرم عبارت از این احساس که شخص به چشم دیگران خو جلوه نمی کند. برای نمونه دختر کوچکی که لباس زیر خود را خیس می کند نسبت به این وضع خود آگاهی می یابد و از اینکه دیگران او را در این حالت ببینند نگران می شود. شک از این واقعیت سرچشمه می گیرد که شخص آن قدرها هم نیرومند نیست و دیگران می توانند شخص را کنترل کنند و کارها خیلی بهتر صورت دهند(کرین،2001؛ ترجمه فدایی، 1384؛ ماسن و همکاران (بی تا) ترجمه یاسایی، 1387). خوشبختانه کودکان می توانند بدون از دست دادن بسیاری از حس اولیه خود مختاری خویشتن، سازگاری با مقررات اجتماعی را بیاموزند. در برخی فرهنگ ها والدین می کوشند به کودکان خود در این مورد کمک کنند. آنان به ملایمت می کوشند به آموختن رفتار اجتماعی به کودک کمک کنند بدون اینکه به اراده کودک آسیب برسانند. والدین دیگر متاسفانه به این اندازه حساس نیستند. آنان ممکن است زمانی که کودکان خود را آلوده می کنند بیش از حد آنان را شرمنده سازند، ممکن است بکوشند هر رفتار مخالف آمیز کودکان خود را در هم شکنند، یا ممکن است کوشش های کودکان خود را برای انجام امور توسط خویشتن و بدون واسطه، مورد استهزاء قرار دهند. در چنین مواردی ممکن است در کودکان احساسات دائمی شرم و شک به وجود آید که موجب جلوگیری از تکانه های آنان برای تصمیم گیری به وسیله خویشتن گردد(کرین،2001؛ ترجمه فدایی، 1384).
راهکارهای پرورش استقلال در نوزدادان و کودکان
جداسازی برای خواب: 12 تا 18 ماهگی مناسب ترین سن جداسازی کودک برای خواب است. اتاق مستقل، روحیه استقلال را در او ایجاد می کند. واگذاری امور شخصی: کودک از 2 سالگی به بعد مایل است کارهای شخصی اش( غذاخوردن، لباس پوشیدن، به پا کردن کفش و...) را خود انجام دهد. حتی این میل گاهی در کودکان 6 ماهه هم دیده می شود که دست مادر را کنار می زند تا خود شیشه شیر را بگیرد؛ پس به این میل فطری اش توجه و از آن استفاده کنید. برای انجام امور شخصی کودک، زمان ویژه ای را در نظر بگیرید تا او را هنگام رفتن به میهمانی یا مهدکودک در تنگنا قرار ندهید و دستپاچه نکنید. در صورت ضرورت می توانید از او بخواهید تا برخی کارها( کشیدن زیپ شلوار، بستن دکمه های پیراهن، بستن بند کفش ها و...) را داخل خودرو انجام دهد. بازی: بازی هایی از قبیل خاله بازی یا خانه بازی می تواند استقلال او را تقویت کند؛ زیرا در قالب بازی، زندگی مستقلانه را تمرین می کند(کندی، 2005؛ ترجمه شم بیاتی، 1388). چند توصیه از مراقبت شدید کودک خود بپرهیزید. در ناسازگاری های او با خواهر و برادر دخالت نکنید. مو، بلوز و یقه او را صاف نکنید. اگر کسی از فرزند شما مطلبی را می پرسد، به جای او پاسخ ندهید. امور پیش گفته، استقلال کودک را به خطر می اندازد(کندی، 2005؛ ترجمه شم بیاتی، 1388).
روشهای تشویق به استقلال در کودک
۱ - بگذارید کودک مالک بدن خود باشد. ( خودداری از کنار زدن مداوم موهای کودک ، تکاندن خاک لباسش ، مرتب کردن یقه اش و...) ۲ – خودتان را از جزئیات زندگی کودک دور نگاهدارید ( وقتی تکالیف مدرسه تو انجام می دی راست بشین ،موهاتو از جلوی چشمت بزن کنار ،دگمه های آستینت را ببند و ...). ۳ – هر قدر کودک کم سن و سال باشد ، درباره اش جلوی روی او صحبت نکنید . ۴ – بگذارید کودک خود پاسخ بدهد (نشانه واقعی احترام به استقلال کودک این است که به سئوال کننده بگویید « خودش به شما می گه ، اون خودش می دونه » ). ۵ – به آمادگی « نهایی » کودک احترام بگذارید ( گاهی اوقات کودک می خواهد به طور حتم کاری انجام دهد ولی از نظر جسمی و عاطفی هنوز برای آن کار آمادگی ندارد ،به جای مجبور کردن کودک می توان به او قوت قلب داد که آمادگی نهایی را به دست خواهد آورد ). ۶ – مواظب « نه » های زیادی باشید، بعضی از کودکان یک « نه » صریح را جمله ای مستقیم علیه استقلالشان تلقی می کنند، تعدادی جانشین های مفید هست که می توانند بدون مواجهه و برخورد ، قاطع باشند : ۷ - اگر امکان دارد « بله » را جانشین « نه » کنید.( می تونیم بریم بازی ؟ به جای « نه ، تو هنوز ناهار نخوردی » بگویید « بله ، البته کمی بعد از اینکه نهار خوردی ») ۸ ـ برای فکر کردن کمی به خود وقت دهید. ( می تونم خونه دوستم بخوابم ؟ به جای « نه ، تو هفته پیش اونجا بودی » بگویید « بذار در موردش فکر کنم »)
با اینکه کلمه نه کوتاه است و بعضی از جانشین های آن طولانی به نظر می رسد، اگر مشاجره معمول را که ناشی از گفتن « نه » است در نظر بگیریم ، اغلب طولانی ترین راه ، کوتاهترین می شود. در مورد تشویق به استقلال شخصیت ، پند و اندرز دادن به کودکان با استقلال آنها مغایرت دارد. وقتی به کودک پند می دهید آنها احساس می کنند خودشان نمی فهمند ( مثلاً با خود می گویند: چرا خودم اینطور فکر نکرده بودم ؟) یا ممکن است احساس رنجش یا خشم کنند . وقتی کودک بفهمد که چه باید بکند و چه می خواهد بکند ، احساس اطمینان در او رشد می یابد و اعتماد به نفس پیدا می کند و مشتاق است تا مسئولیت تصمیم خود را خود به عهده بگیرد . ولی بین نادیده انگاشتن افراطی مشکلات کودکان و بی درنگ پند و اندرزگویی به آنان، کارهای بسیاری است که والدین می توانند به آن بپردازند و با توجه به مشکل و موقعیت موجود قادر به ابداع روشهای گوناگون خواهند بود ، برای مثال می توان به شیوه های زیر اشاره کرد(کندی، 2005؛ ترجمه شم بیاتی، 1388) : الف – به فرزندان کمک کنید تا به احساسات وافکار پیچیده خود نظمی بدهند ب – مشکل را به صورت سئوال مجدد مطرح کنید
پس از آنکه کودک فرصتی یافت تا بیشتر در مورد افکار و احساساتش یقین حاصل کند، حال می تواند بهتر به نظریات والدین یا پندها و راه حلهای پیشنهادی آنها گوش دهد، بویژه اگر به روشی مطرح شود که نشانگر احترام به استقلال او باشد، مثلاً اگر جمله با « نظرت در این باره چیه ... » یا « چطوره این را هم مورد بررسی قرار بدی ... » آغاز شود ، بیانگر این واقعیت است که « پند و اندرزی که می دهید ،به نظر شما خردمندانه است و می تواند در نظر کودک چندان هم خردمندانه نباشد». در هر حال شایسته است که فرزندان قدر و قیمت عقاید والدین خود را بدانند، حتی اگر تشخیص دهند اکنون موقع عمل کردن به آنها نیست.
کودکانی که در خانواده هایی بزرگ می شوند که خوبی هایشان مورد قدردانی قرار می گیرد، احتمالاً احساس خوبی درباره خود دارند و بیشتر از عهده مبارزه با مشکلات زندگی برمی آیند و نسبت به سایرین هدفهای بالاتری برای خود تعیین می کنند . «ناتانیل براندن » می نویسد: « برای رشد و تحرک روان شناسانه یک انسان ، قضاوتی مهم تر و عاملی قطعی تر از ارزیابی ای که او از خودش به عمل می آورد، وجود ندارد. ماهیت خودارزیابی، اثرات عمیقی بر روند اندیشه، عواطف، امیال، ارزشها و هدفهای بشر می گذارد و تنها کلید عمده سلوک و رفتار اوست». تمجید کردن نیز یکی از روشهایی است که می تواند به کودکان کمک کند تا از خود تصوری مثبت و واقع گرایانه داشته باشند . کلمات ارزیابی کننده مانند خوب ،زیبا ، خارق العاده ، عالی و ... احتمالاً کودک را ناراحت می کند
تمجید وقتی مثمر ثمر است که: - بزرگتر آنچه را می بیند یا احساس می کند ، با قدردانی توصیف کند. - کودک پس از شنیدن توصیف بتواند خود را تحسین کند . نکته اصلی این است واژه ای بیابیم تا به کودک در مورد خودش چیزی بگوید که احتمالاً از قبل نمی دانسته است. تصویری فوری از خودش برایش ترسیم کنید. روش تمجید و ستایش بسیار عملی است. موضوع این است که باید به طور واقعی نگاه کنید و به طور واقعی توجه کنید ، سپس با صدای بلند اعلام کنید که چه دیده اید و چه احساسی دارید. باعث تعجب است که جریانی به این سادگی اثری چنین ژرف داشته باشد و باز باید گفت کودکان از توصیفات کوچک روزمره می آموزند که نیرویشان چقدر است (کندی، 2005؛ ترجمه شم بیاتی، 1388).