در این بخش راههایی که دلبستگی ایمن از طریق آنها منجر به استراتژیهای مبتنی بر ایمنی میشود، پرداخته میشود.
پیشینه داخلی و خارجی:
دارد
منابع فارسی:
دارد
منابع لاتین:
دارد
نوع فایل:
Word قابل ویرایش
تعداد صفحه:
78
در این بخش راههایی که دلبستگی ایمن از طریق آنها منجر به استراتژیهای مبتنی بر ایمنی میشود، پرداخته میشود. علاوه بر این، پیشبینیهای شخصی و موقعیتی که به پذیرش استراتژیهای بیشفعالسازی و غیرفعالسازی کمک میکند مورد تحلیل قرار میگیرد
رشد راهکارهای مبتنی بر ایمنی
در مدل شیور و مکالینسر (2002) ایجاد و تشکیل راهبردهای مبتنی بر ایمنی به در دسترس بودن نگارههای دلبستگی و پاسخگویی آنها به تلاشهای جستجوی مجاورت وابسته است. در مدل جدید (2003) گزاره در دسترس بودن نگارههای دلبستگی بصورت دو مرحله رشدی متناوب مشخص شده است. در شکل 1-2 این دو مرحله رشدی متناوب نشان داده شده که شامل تثبیت و تحکیم همتنظیمی به سمت تثبیت و تحکیم خودتنظیمی و همچنین مکانیسمهای روانشناختی که این حرکت را میسر میسازند میباشد.
مرحله اول شامل گسترش و تقویت راهبردهای دلبستگی اولیه (جستجوی مجاورت) و در نتیجه پیشرفت در تنظیم هیجانی با علت کمک نگارههای دلبستگی در دسترس یعنی همتنظیمی میباشد. مرحله دوم شامل گذشتن از همتنظیمی و رسیدن به خودتنظیمی و استقرار خود به عنوان عامل اجرایی اصلی در راهکارهای مبتنی بر ایمنی میباشد. سه مکانیسم عبور از همتنظیمی به خودتنظیمی را تسهیل میکند که شامل گسترش ظرفیتها و زاویه دید، بسط خود و درونی کردن کارکردهایی که در اصل بوسیله نگارههای دلبستگی انجام میگرفته است. این مدل نشان میدهد که چگونه سبکهای دلبستگی نهایتاً از هر موقعیت رابطهای خاص مستقل میشود.
در طی سال اول زندگی، موفقیت در راهبردهای دلبستگی اولیه (جستجوی مجاورت) به توانایی و تمایل مراقب (مادر، پدر و یا هر کسی که از وی مراقبت میکند) در همکاری با نوزاد در همتنظیمی پریشانیها وابسته است. فرض میشود که پاسخهای مثبت از طرف نگارههای دلبستگی، احساس اعتماد در جستجوی مجاورت و درگیری در تلاشهای همتنظیمی به عنوان راههای مناسب، انطباق با مشکلات را تقویت میکند. بعلاوه، این مراقبان نوزاد را تقویت میکنند که مهارتها و رفتارهای جدیدی یاد بگیرند که آنها را در همتنظیمیهای آینده یاری رساند. با این روش تقویتی تواناییهای شناختی آنها افزایش مییابد و بتدریج کودکان راههای متنوع، اصلاحشده، منعطف و بر پایه واقعیتِ بروز پریشانی و جستجوی مجاورت را میآموزند.
اگرچه هم تنظیمی موثر پریشانی به عنوان یک نتیجه مطلوب فعالیت سیستم دلبستگی محسوب میشود اما این پایان راه نیست و اولین گام در رشد راهبردهای مبتنی بر ایمنی است. در حقیقت، فراتر از جستجوی مجاورت، راهبردهای ایمن محور شامل حس تسلط، عامل بودن و استقلال در برخورد با مشکلات میباشد (میکالینسر و شیور، 2003). علاوه بر این، راهبردها منابعی را برای فرد فراهم میآورند تا سلامت روان را حتی در موقعیتهایی که نگارههای دلبستگی وجود ندارند و راههای حمایتی وجود ندارند، فراهم سازند. بنابراین دومین مرحله رشد راهبردهای ایمن محور شروع سال دوم زندگی شامل کسب و تحکیم خودتنظیمی میباشد.
سه مکانیسم متفاوت و مربوط در فرایند عبور از همتنظیمی به خودتنظیمی وجود دارد. اولین مکانیسم «فعالسازی سیستمهای رفتاری دیگر» است که پس از بدست آوردن حس ایمنی دلبستگی بدست میآید. فعالسازی چیزی که بالبی (1969/1982) به آن «سیستم جستجو » میگوید، باعث میشود که کودکان و نوجوانان تا حدی از والدین خود فاصله بگیرند و در محیط اطراف به جستجو بپردازند. به این صورت آنها راجب خود و دنیای اطراف چیزهایی میآموزند که منجر به رشد مهارتهای تنظیمی آنها میگردد. در همین زمان، آنها میآموزند که میتوانند در دنیا تنها باشند و کارهای جدیدی را مستقلانه انجام دهند: فعالسازی چیزی که بالبی به آن سیستم مراقبت میگوید باعث میشود که کودکان و نوجوانان یاد بگیرند که چگونه پریشانی دیگران را نیز تنظیم کنند. این آموختهها حس تسلط را در آنها قدرت میبخشد و به تنظیم پریشانیهای خودشان نیز کمک میکند. در مجموع فعالسازی این سیستم رفتاری مهارتهای تنظیمی افراد را گسترش میدهد و به کودکان و نوجوان این اطمینان را میدهد که با استفاده از منابع خود هم میتوانند پریشانیها و مشکلات خود را حل کنند.
دومین فرایند مهم «بسط خود» (آرون و آرون، 2006) میباشد. محققان ادعا دارند که یک نتیجه مهم شناختی رابطه نزدیک با نگارههای دلبستگی این است منابع و قدرتهای نگارههای دلبستگی را درونی کرده و از آنِ خود میکنند و در خودپندارههای خود جای میدهند. فرایند بسط خود در هر سنی با دسترس بودن نگارههای دلبستگی اتفاق میافتد. در طی مرحله همتنظیمی، پاسخهای نگارهها با نیازهای فرد هماهنگ است و نگارهها به عنوان بخشی از خود تجربه میشود. بنابراین، فرد منابع نگارههای دلبستگی را بخشی از خود میسازد، که این منابع رشد حس تسلط و اعتقاد به اینکه میتوانند از پس مشکلات برآیند را رشد میدهد. کوهات (1971) به سومین فرایند که در طی زندگی اتفاق میافتد مخصوصاً در کودکی و نوجوانی، درونی کردن میگوید.
این فرایند شامل درونیسازی کارکردهای تنظیمی است، مخصوصاً آئینه سازی عواطف که در اصل و ابتدا توسط نگارههای دلبستگی انجام میشده است، کم کم فرد میآموزد که این رفتارها را خودش به تنهایی و مستقل انجام دهد. این فرایند درونیسازی از اثر متقابل بین همتنظیمی و رشد احساس ثابت خودارزشی بوجود میآید. از یک طرف، هم تنظیمی موثر پریشانی، احساسات مثبت راجع به ارزش خود و خودکارآمدی را پرورش میدهد (بالبی، 1973)، از طرف دیگر، تحکیم حس خودارزشمندی و خودکارآمدی باعث احساس عدم نیاز ضروری به هم تنظیمی میشود، چون افراد به تواناییهای خود در اداره پریشانیها به تنهایی اعتماد میکنند.
هم تنظیمی مخالف خودتنظیمی نیست، بلکه رشد خودتنظیمی هیجانی بستگی به در دسترس بودن نگارههای دلبستگی دارد. بدون همتنظیمی موثر پریشانی، فعالسازی سیستمهای رفتاری دیگر، بسط خود و درونیسازی متوقف میشود و خودتنظیمی هیجانی حاصل نمیشود. همینطور تحلیلها نشان میدهد که رشد خودتنظیمی بطور کامل همتنظیمی را متوقف نمیکند بلکه فرد همچنان در مواقع نیاز میتواند از همتنظیمی استفاده کند. برای مثال جستجوی حمایت در مواقعی که فرد با یک رویداد دردناک یا تغییر شدید روبرو میشود که ممکن است منابع درونی و احساس ارزشمندی خود را از دست دهد اتفاق میافتد.
علاوه بر این بازنمایی های شناختی نگارههای دلبستگی بطور خودکار در مواقع رویارویی با خطرها فعال میشود که اعتماد به نفس فرد در مورد اینکه حمایت وجود دارد را افزایش میدهد، در نتیجه خودتنظیمی هیجانی افزایش مییابد (میکالینسر و شیور، 2007). در حقیقت، شواهدی وجود دارد که نشان میدهد تهدیدها بازنمایی ذهنی نگارههای دلبستگی را فعال میسازند (مکالینسر و همکاران، 2002) و کارکرد تنظیم هیجانی را پرورش میدهد.