درخصوص راهکارهای مختلف تنظیم هیجان، در مبانی نظری و تحقیقات پیشین، دیدگاههای مختلفی ارائه شده است. راهکارهای متمرکز بر پیشایند و پاسخ گروس (2007) که ذکر شد
پیشینه داخلی و خارجی:
دارد
منابع فارسی:
دارد
منابع لاتین:
دارد
نوع فایل:
Word قابل ویرایش
تعداد صفحه:
60
درخصوص راهکارهای مختلف تنظیم هیجان، در مبانی نظری و تحقیقات پیشین، دیدگاههای مختلفی ارائه شده است. راهکارهای متمرکز بر پیشایند و پاسخ گروس (2007) که ذکر شد، یک نمونه معتبر از این دیدگاهها میباشد. برخی دیگر از محققان همچون گرنفسکی ، کریج و اسپین هاون (2001)، راهکارهای شناختی تنظیم هیجان را مطرح ساختند که شامل موارد زیر است:
سرزنش خود : بدین معنا که فرد، خود را در تجربیات تلخ مسئول و مقصر میداند و به شدت گرفتار احساس گناه است. این احساس گناه بالا ممکن است منجر به بیماریهای روانی همچون افسردگی گردد. بررسیها نشان میدهد که سبکهای اسنادی در سرزنش خود دخیل است و میتواند سرزنش خود در سطح رفتاری با بازده مثبت در عملکرد همراه شود (همان منبع).
سرزنش دیگران : این مفهوم مبتنی بر این فکر است که دیگران مسئول و مقصر اتفاق بدی هستند که برای فرد رخ داده است. مطالعات نشان دادهاند که سرزنش و مقصر دانستن دیگران با بهزیستی هیجانی ضعیف همراه است و در سطح عملکردی با مشکلات رفتاری همراه میشود. سرزنش خود و دیگران مبتنی بر نحوه اسناد فرد به درونی، باثبات و کلی بودن علیت تجارب و وقایع (بخصوص وقایع منفی) میباشند (گرنفسکی و همکاران، 2002).
پذیرش : این موضوع بر پذیرش رویداد و تجربه تلخ و کنارهگیری از آنچه روی داده است، دلالت دارد. پذیرش یک راهبرد مقابلهای است که رابطه مثبتی با خوشبینی و عزت نفس و رابطه منفی با میزان اضطراب فرد دارد. اگرچه خود فرایند پذیرش، خوب است اما برای بسیاری از وقایع، سطوح خیلی بالای پذیرش میتواند نشانگر نوعی از کناره گیری حسی شود و به احساس عدم توانایی در تاثیرگذاری روی وقایع منجر گردد.
نشخوار ذهنی : این مفهوم به معنای تفکر مداوم فرد به احساسات و تفکرات همراه با اتفاق ناخوشایند بدون اقدام موثر در جهت اصلاح محیط بلاواسطه دلالت دارد. پژوهشها نشان دادهاند که شیوه مقابلهای نشخوار ذهنی با سطوح بالای افسردگی همراه است و البته این نحوه تفکر تا حدی هم میتواند به مقابله با شرایط تنیدگی زا کمک کند (گرنفسکی همکاران، 2001؛ گرنفسکی و همکاران، 2002).
توجه مثبت مجدد : این مفهوم به معنای فکر کردن درباره وقایع مثبت به جای منفی میباشد. تحقیقات نشان دادهاند که این راهبرد به خودی خود تأثیر مثبت روی سلامت روانی انسانها دارد؛ اما به کارگیری این راهبرد در سطوح بالا میتواند به عنوان ترک رابطه روانی محسوب گردد. گمان بر این است که این راهبرد در کوتاه مدت یاری دهنده و در طولانی مدت مانع از مقابله سازنده با رویداد های منفی گردد. توجه مجدد به برنامه ریزی : این روند به تفکر دربارهی برنامههایی که برای مداخله در رخدادهای منفی یا تغییر موقعیت اشاره دارد طرح ریزی می شود. این راهبرد لزوماً یک راهبرد مقابله شناختی مثبت است. این راهبرد متمرکز بر عمل است بدین معنا که صرفأ شناختی نیست بلکه همراه با عمل میگردد و رفتاری حقیقی به دنبال دارد. توجه مجدد به برنامه ریزی میان مقابله مواجهه ای (تلاش پرخاشگرانه برای مقابله با موقعیت) و حل مسئله برنامه ریزی شده تمایز قائل می شود. حل مسئله برنامهریزی شده شامل دو مولفه است؛ الف) شناختی: رویکرد تحلیلی به مسئله داشتن ب) رفتاری: تلاش رفتاری برای تغییر موقعیت. این راهبرد همچنین ترکیبی است از دو حوزه از مقابله مسئله محور: الف) حوزه رفتاری (مقابله فعال) ب) حوزه شناختی (برنامه ریزی). بنابراین این راهبرد در هم آمیزندهی عناصر شناختی و رفتاری است، با خوش بینی و عزت نفس رابطه مثبت و با اضطراب رابطه منفی دارد.
بازارزیابی مثبت : شامل معنای مثبت بخشیدن به وقایع و اتفاقات زندگی میباشد. جنبه اصلی این راهکار تفکر به این امر است که اتفاقات زندگی میتوانند فرد را قویتر کنند و جستجوی جنبههای مثبت یک اتفاق در آن رخ میدهد. این راهبرد نیز با خوش بینی و عزت نفس رابطه مثبت و با اضطراب رابطه منفی دارد. اتخاذ دیدگاه : شامل اتخاذ این دیدگاه یا نحوه تفکر که وقتی یک سری از عوامل با هم همراه شوند و یا نقش یک سری عوامل دیگر اگر ضعیف شود اتفاقی خواهد افتاد. این راهبرد با انواع گوناگونی از بیماری های روانی همبستگی نشان داد. فاجعه آمیز پنداری : شامل نوعی از تفکر است که رخداد را وحشتناک میپندارد و معتقد است که این اتفاق بدترین چیزی است که در زندگی هر کسی رخ می دهد. کاربرد زیاد این راهبرد به مشکلات هیجانی و بیماریهای روانی منجر میشود. در کل به نظر میرسد این راهبرد که با غیرانطباقی بودن، پریشانی هیجانی و افسردگی مرتبط شود.
اما جامعترین طبقهبندی انواع راهکارهای تنظیم هیجان را میتوان در مدل کارور و همکاران (1989) یافت که بر طبق نظر آنها پانزده نوع تنظیم هیجان اشاره میکند، شامل انطباق فعال، برنامهریزی، سرکوب فعالیتهای دیگر، مهار ، جستجوی حمایت اجتماعی ابزاری، تکیه به حمایت اجتماعی هیجانی، تفسیر مجدد مثبت، پذیرش، انکار، گرایش به مذهب، عدم درگیری ذهنی، عدم درگیری رفتاری، تمرکز بر هیجان، شوخی و سومصرف مواد میباشد. در زیر به طور مختصر بدانها اشاره میشود. انطباق فعال: این فرایند به معنای گام برداشتن فعالانه در جهت منابع استرس یا بهبود اثرات آنهاست. انطباق فعال شامل شروع فعالیت جهتدار، افزایش تلاش و کوشش در جهت حل مسئله میباشد. آنچه که در اینجا انطباق فعال خوانده می شود به آنچه که لازاروس و فولکمن (1984) انطباق متمرکز بر مسئله گفتهاند بسیار نزدیک است.
برنامهریزی: این مفهوم به معنای تفکر راجع به این مسئله که چگونه با رویدادهای منفی روبرو شویم. برنامهریزی شامل راهبردهای عملی، تفکر راجع به گام های پیش رو و اینکه چگونه به بهترین صورت میتوان از پس مسئله برآمد، میباشد. این فعالیت کاملاً متمرکز بر مسئله است. سرکوب فعالیتهای دیگر: این مکانیسم به این معناست که فرد پروژههای دیگر را کنار میگذارد و تلاش میکند که تمرکزش با چیزی دیگر غیر از مسئله به هم نخورد. به عبارتی فرد شرکت در فعایتهای دیگر را کنار می گذارد تا هر چه بیشتر بر چالش پیش رو یا تهدید پیش رو متمرکز شود.
مهار: این فرایند به معنای انتظار جهت فرا رسیدن زمان مناسب برای عمل کردن موثر میباشد. این راهکارها شامل عقب کشیدن خود و به صورت ناپخته و نابالغ عمل نکردن است. مهار را میتوان یک راهبرد فعال انطباق دانست، زیرا که رفتار فرد در آن بر مقابله موثر با عوامل تنشزا متمرکز است. از طرفی این راهبرد منفعل است زیراکه همراه با عمل نکردن و انتظار کشیدن میباشد. مهار به معنای یک راهبرد بالقوه در نظر گرفته میشود، و گاهی ضروری است
جستجوی حمایت اجتماعی ابزاری: مردم به دو دلیل میتوانند به دنبال حمایت اجتماعی باشند. اول به دلیل ابزاری، یعنی به دنبال کسب اطلاعات، ایده یا کمک از دیگران بودن که نوعی راهکار مسئلهمدار است و دوم به صورت هیجانی مانند کسب حمایت اخلاقی و جلب دلسوزی، همدردی و درک از سوی اطرافیان که از راهکارهای هیجان مدار به حساب میآیند. این دو از نظر مفهومی با هم متفاوت هستند ولی در عمل اشتراکاتی نیز دارند (آلدوین و رونسون ، 1987).
جستجوی حمایت اجتماعی هیجانی: تمایل برای جستجوی حمایت اجتماعی از نوع هیجانی یک شمشیر دو لبه است. این روش به طرق مختلفی کارکردی است. فردی که با تغییر پر استرس روبرو شده است و احساس ناامنی میکند با کسب این نوع حمایت میتواند به اطمینان لازم دست یابد. بنابراین این راهبرد برگشت به انطباق مسئلهمحور را میسر میسازد. از طرف دیگر گاهی منابع همدردی که فرد مورد استفاده قرار میدهد مفری میشود برای تخلیه هیجانها روی دیگران که این کارکردی سازگارانه نیست و همچنین به نظر میرسد تکیه به آن، نوعی حالت انفعالی را پرورش میدهد. (برمن و تارک ، 1981؛ بیلینگز و موس ، 1984).
تمرکز بر هیجان: این مکانیزم یک راهکار نزدیک به جستجوی حمایت اجتماعی هیجانی که در آن تأکید بر هیجان و تخلیه هیجان است، یعنی تأکید بر پریشانی و غم که فرد تجربه میکند و تخلیه و تهویه و بیرون دادن هیجانها و احساسات (شف ، 1979). این نوع پاسخ گاهی کارکردی و مفید است؛ برای مثال هنگاهی که یک فرد برای انطباق با غم فقدان کسی به سوگواری میپردازد. در اینجا این شک بوجود می آید که آیا تأکید بر چنین هیجانهایی (مخصوصا برای زمان طولانی) میتواند مانع سازگاری و انطباق شود (فلتن ، رونسون و هینریچسن ، 1984)؟ به نظر شیر و کارور (1977) برجسته کردن پریشانی باعث تشدید پریشانی میشود و تأکید بر پریشانی ممکن است فرد را از تلاش مسئلهمدار دور کند.
عدم درگیری رفتاری: این راهکار به معنای کاهش تلاش در جهت برخورد با عوامل نگران کننده است و حتی منجر به کشیدن دست از تلاش برای کسب هدفی میگردد که در آن عوامل نگران کنندهای وجود دارد. عدم درگیری رفتاری با مفهوم درماندگی بسیار درهم تنیده است. در تئوری، عدم درگیری رفتاری زمانی به وقوع می پیوندد که فرد در انتظار نتیجه بسیار ضعیف است.
عدم درگیری ذهنی: شامل انواع فعالیتهایی است که در آن فرد از تفکر راجب ابعاد رفتاری یا اهداف استرس زا دور میشود. راهبردهایی که عدم درگیری ذهنی را نمایش می دهند شامل فعالیتهای جایگزینی است که ذهن فرد را از مسئله دور میکند. خیالپردازی، فرار از طریق خوابیدن، یا پناه بردن به تلویزیون. اگرچه عدم درگیری رفتاری گاهی سازگارانه است ، اما این پاسخها اغلب از انطباق سازگارانه جلوگیری می کند (آلدوین و رونسون، 1987؛ بیلینگز و موس، 1984).
تفسیر مجدد مثبت: لازاروس و فولکمن (1984) به این روش ارزیابی مجدد میگویند. در این راهکار انطباق بر هیجانها متمرکز است تا بر خود مسئله نگرانکننده. برخورد با مسئله نگرانکننده با کلمات مثبت فرد را تشویق میکند تا فعال باقی بماند و بر فعالیتهای مبتنی بر انطباق مسئلهمدار متمرکز شود. انکار: این مکانیزم نوعی پاسخ به محرکهای تنش زاست که گاهی اوقات در ارزیابی اولیه بروز میدهد و شرایط انطباق را تسهیل میکند (کوهن و لازاروس، 1973) در مقابل این دیدگاه وجود دارد که انکار خود مشکلات جدیدی بوجود میآورد بدون اینکه بتوان از طریق آن منبع استرس را نادیده گرفت. به عبارتی دیگر، انکار واقعیت رخ داده، باعث جدیتر شدن رخداد می شود و در نتیجه فرایند انطباق را دشوارتر میسازد (متیوس ، سیگل ، کولر ، تامپسون و وارات ، 1981). دیدگاه سوم بر این است که انکار در مراحل اولیه مقابله با رویداد منفی مفید است اما در مراحل بعدی از انطباق جلوگیری میکند (مولن و سالس ، 1982). مقصود از انکار در این مدل، تکذیب وجود عامل نگران کننده یا واقعی بودن آن می باشد.
پذیرش: راهکارهای مقابلهای عکس انکار، پذیرش است. پذیرش به عنوان نوعی پاسخ انطباقی کارکردی است، بدین معنا که وقتی فردی واقعیت شرایط نگران کننده را می پذیرد، استنباط چنین است که وی برای مقابله با این شرایط تلاش خواهد کرد. پذیرش به دو جنبه از فرایند انطباق اشاره دارد. الف) پذیرش واقعی بودن شرایط نگران کننده که مربوط به ارزیابی اولیه است ب) پذیرش نقصان در راهکارهای انطباقی فعال ضمن موفقیت که مربوط به ارزیابی ثانویه است. البته پذیرش در موقعیتهایی که عامل نگرانکننده نیاز به انطباق را میطلبد، اهمیت بیشتری دارد تا موفقیتهایی تنشزایی که براحتی قابل تغییر هستند (کارور و شیر، 1981).
گرایش به مذهب: گرایش به مذهب جهت انطباق و تغییر هیجانات منفی نیز یکی از راهکارهای مقابله ای به حساب میآید. پژوهشها بیانگر آن هستند که این روش برای بسیاری از مردم دارای اهمیت وافری است (مککر و کوستا ، 1986). از جمله عللی که مردم برای تغییر هیجانات منفی خویش و مقابله با شرایط ناگوار به مذهب روی میآورند، میتوان به موارد متعددی اشاره کرد از جمله مذهب به عنوان منبع حمایت هیجانی، مذهب به عنوان وسیلهای برای تفسیر مجدد مثبت و رشد و همچنین روشی برای انطباق فعال. شافرانسک (1994) نیز معتقد است که مذهب میتواند به عنوان منبعی برای جستجوی معنا و همچنین چارچوب مسأله، در تنظیم هیجانات نقش مؤثری ایفا کند. از جمله راهکارهای مذهبی جهت انطباق شامل نماز خواندن، قران خواندن، روزه گرفتن، دعا کردن، شرکت در فعالیتهای مذهبی، انفاق کردن و اعمالی از این دست میباشد .
شوخی: نوعی راهکار شناختی است که فرد در برخورد با عوامل تنشزا جهت ایجاد نگاه متفاوتتر و مثبتتر از آن استفاده می کند. در این راهکار، فرد به دنبال کاستن از شدت تنش و چالش مسئله با استفاده از شوخی و دیدن جنبه های جالب قضیه میباشد. سؤمصرف مواد: استفاده از انواع مواد مخدر و نوشیدنی در جهت مقابله با تنش و فرار از مسئله را شامل میشود. این راهکار در کوتاه مدت به فراموشی مسئله و کاستن از شدت تنش منجر میشود اما پژوهشهای متعدد غیرانطباقی بودن آن و پیامدهای ناگوار آن را نشان دادهاند.
همان طور که بیان شد تنظیم هیجانی در کارکردهای متعدد روانی، شناختی، فیزیولوژیکی و رفتاری افراد تاثیرگذار است (گروس و تامپسون، 2007). بنابراین با تنظیم هیجان مؤثر، ارزیابیها و واکنشهای ذهنی افراد در برخورد با حوادث استرسزا تعدیل شده و منجر به واکنشهای شناختی، انگیزشی و رفتاری مناسب و مورد نیاز در چنین شرایطی میگردد (لازاروس، 1991؛ فرندهنلر و هیز ، 1995، به نقل از گروس و تامپسون، 2007). علیرغم چندین دهه تحقیق بر روی اهمیت بافت اجتماعی، بویژه خانواده، تا کنون تحقیقات بسیار کمی در زمینه تأثیر روابط اجتماعی در رشد عواطف و کارکردهای تنظیمی صورت گرفته است. در واقع، اگرچه اکثر روانشناسان معتقدند که خانواده تأثیر مهمی بر رشد عواطف کودکان و نوجوانان دارد؛ اما چگونگی این تأثیرگذاری کمتر روشن شده است.
یکی از عوامل و فرایندهای مهم و زیربنایی، سبکهای دلبستگی افراد میباشد و تحقیقات متعدد نشان دادهاند که سبک دلبستگی افراد تمام سطوح کارکردی افراد در برخورد با حوادث سخت را متأثر میسازد (گیلات ، بانگ ، شیور، وندیکن و میکالینسر، 2005). بنابراین در پژوهش حاضر ابعاد دلبستگی به عنوان یک متغیر پیشبین اساسی مدنظر قرار گرفته است.