پیدایش دلبستگی و رشد آن را می توان از دیدگاههای روان تحلیل گری، کردار شناسی، رفتار گرایی و شناختی بررسی نمود.
پیشینه داخلی و خارجی:
دارد
منابع فارسی:
دارد
منابع لاتین:
دارد
نوع فایل:
Word قابل ویرایش
تعداد صفحه:
59
پیدایش دلبستگی و رشد آن را می توان از دیدگاههای روان تحلیل گری، کردار شناسی، رفتار گرایی و شناختی بررسی نمود. همه این نظریه های تحولی به گونه ای به رابطه اولیه کودک – مادر و تأثیر سازنده یا مخرب آن بر هیجانات، عواطف و رفتار و در مجموع شخصیت کودکی و بزرگسالی افراد تأکید داشته اند. رابطه مادر – کودک مهم ترین اصلی است که در رشد شخصیت انسان مورد تاکید اکثر روان شناسان قرار گرفته است (ماسن و همکاران، 1380).
نظریه بالبی نشان دهنده کوشش وی برای معنا بخشیدن به داده های تجربی و نظریه ها بوده است. به طور مثال او از پژوهش های اشپیتز ، لورنز ، هارلو و ... سود برده است. او در طی یک دوره چهل ساله، نظریه اش را برای تطبیق داده های جدید تنظیم کرد (فلاناگان ، 1999). بنا بر این در این قسمت برای جمع بندی مطالب و ارزیابی نظریه دلبستگی در پرتو شواهد تجربی به بحث درباره نظریه های دلبستگی قبل از بالبی پرداخته و سپس به بیان نظریه بالبی خواهیم پرداخت.
نظریه روان تحلیل گری فروید
اکثر کار هایی که در زمینه تحول دلبستگی انجام گرفته به طور مستقیم یا غیر مستقیم متأثر از نظریه روان تحلیل گری است. زیر بنای نظریه دلبستگی در واقع همان مبحث روابط موضوعی است که در روان تحلیل گری مطرح شده است (هاریس ، 2004).
بر طبق این دیدگاه فعالیت های مراقبتی از قبیل شیر دادن که برای حیات کودک ضروری است، در شکل دهی دلبستگی نقش اساسی دارد. به ویژه این ادعا فروید که نوزاد انسان نیاز فطری برای مکیدن دارد که باعث تعامل می شود و همراه با تجارب شیر خوردن واقعی ارضاء می شود. نیازی که نوزاد به ارضای دهانی از طریق مکیدن و شکل های دیگر تحریک دهان دارد، باعث می شود که به پستان ارضاء کننده مادر و در نهایت خود مادر دلبستگی پیدا کند. از نظر روان تحلیل گران، نخستین روابط کودک، پایه و اساس شخصیت او را تشکیل می دهد.
بر طبق نظر آنها کودک به این دلیل به چهره دلبستگی (مادر) علاقه مند شده و به او وابسته می شود که به تدریج در می یابد، مادر مسئول ارضا ء نیاز های دهانی اوست( بالبی، 1969). به نظر فروید دلبستگی در کودک یک ارتباط عاشقانه انتخاب شده است. این ارتباط از الگو های رفتاری مراقب شکل می گیرد، سپس ترکیب شده، سازمان یافته و هدف می یابد و به درون داده های محیطی تبدیل می شود.
فروید دلبستگی کودک به مادر را احساس بی همتایی می داند که بدون تغییر در تمام زندگی به عنوان اولین و قوی ترین موضوع عشق می باشد و فرض می کند که این احساس بر اساس لذت دهانی کودک از پستان مادر توسعه می یابد (ماسن و همکاران، 1380) . وی معتقد است که اگر نوزاد می توانست فکر خود را بیان کند، بی شک اعتراف می کرد که مکیدن پستان مادر مهم ترین چیز در زندگی او است ( کرین ، 1388).