درمان وجودی گرا ریشه اش در فلسفه اگزیستانسیالیسم است. می توان گفت که مارتین هیدگر (1971) پدر فلسفه وجودی است که بزرگترین تاثیر بر روان درمانی و مشاوره وجودی داشت
روش درمان وجودی تاریخچه درمان وجودی درمان وجودی گرا ریشه اش در فلسفه اگزیستانسیالیسم است. می توان گفت که مارتین هیدگر (1971) پدر فلسفه وجودی است که بزرگترین تاثیر بر روان درمانی و مشاوره وجودی داشت (به نقل از نلسون ، 2006).
هر چند هیدگر خودش مستقیما و صریحا در مورد روان درمانی چیزی نگفته است. اما مفاهیم فلسفه اش توسط دو تن از روان پزشکان به نامهای بینسونگرا (1996-1881) و بوس (1990-1903) در حیطه درمان به کار گرفته شد و از آن در فهم مشکلات بیماران بهره گرفتند، روش آنها در روان درمانی و استفاده از مفاهیم فلسفه وجودی در درمان نقطه آغازی برای بکار گیری رویکرد وجود گرایی در مشاوره و روان درمانی بود (یالوم ، 1980).
مهم ترین عامل موثر در رشد روان درمانی و درمان وجودی به وسیله دو فیلسوف و روان درمانگری در همین سالها به نامهای دیورزن و کنوارد (2005) انجام گرفته است. باید گفت می (1994-1909) در زمینه وجود گرایی نقش مهمی داشت(یالوم، 2001). در مجموع می توان گفت که شماری از درمانگران آمریکایی سعی کرده اند رشته های متعدد وجودنگری را به صورت یک رویکرد بالینی منسجم به هم نزدیک کنند. آنها اساس فلسفی وجود نگری را به صورتی که سورن کی یر کگارد ، مارتین هایدگر، ژان پل سالتر و مارتین بابر بیان کردند؛ موضوعات بالینی درمانگران وجودی پیشگام، مخصوصا بینزوانگر، باس و می؛ و تجربیات بالینی خودشان را در نظام روان درمانی مشخصی ترکیب کردند.
شخصیت های اصلی در بین این نظریه پردازان عبارتند از: جیمز بوگنتال (1965، 1987، 1990)، ایروینگ یالوم (1980)، و ارنست کین (1970) که در اینجا کار جمعی آنها را بیان می کنیم. مفهوم درمان وجودی وجود درمانی عبارت است از یک رویکرد در مشاوره و روان درمانی که اساسش بر این استوار است که انسان وجودش بر ماهیتش مقدم است. روان درمانی وجودی براساس دیدگاه خود درباره زندگی انسان به اهمیت زندگی آنها می پردازد(نظری و ضرغامی، 1388).
روان درمانی وجودی که رویکرد فلسفی درباره مردم و وجودشان دارد به مضامین و موضوعات مهم زندگی می پردازد. این رویکرد بیشتر نوعی نگرش نسبت به برخی از مضامین و موضوعات مهم زندگی می پردازد. این رویکرد بیشتر نوعی نگرش نسبت به برخی مضامین محسوب می شود تا یک رشته فنون و روش. این مضامین عبارتند از: اصالت، دروغ، همدلی، مرگ و زندگی، آزادی، مسئولیت پذیری در قبال خود و دیگران، معنایابی و کنارآمدن با بی معنایی. رویکرد وجودی بیش از رویکردهای دیگر به آگاهی انسان ها در مورد خودشان می پردازد و آنان را به گونه ای هدایت می کند تا آن سوی مشکلات و وقایع را ببینند (سزاس ، 2005).
این رویکرد درمانی بیش از سایر دیدگاه ها به بررسی آگاهی انسان از خود و توانایی فرد در نگریستن به ماورای مشکلات خویش و مسائل وجودی می پردازد. انسان نمی تواند به تنهایی و جدای از دیگران زندگی کند. عمق بخشیدن به روابط صمیمانه و صادقانه با دیگران از پیشنهاد های روان درمانی وجودی است. در این رویکرد تلاش نمی شود درد و رنج انسان از بین برود، زیرا زندگی انسان ماهیتا توام با رنج است. در عوض به انسان ها کمک می شود، با پذیرش واقعیت درد و رنج برای دردهای زندگی معنا بیابند که در این صورت دردها لذت بخش خواهند شد (نظری و ضرغامی، 1388).
روان شناسی وجودی سعی داد بیشتر از قرار دادن زندگی زیر یک سیستم عقلی و گروههای سازمان یافته، احساس و روح خود زندگی را جذب کنند. به علاوه روان شناسی وجودی در نظر دارد اندیشه های فلسفی اساسی در فهم روان شناختی ما را در بر گیرد و به مراجعان کمک می کند تا درک کنند با داشتن تنگناهای مختلف هم می توانند روی پای خودشان بایستند (جاکوبسن ، 2007).
نگرش آن در مورد انسان: نگرش وجودی دیدگاه قطعی در مورد طبیعت انسان که توسط روان تحلیل گری سنتی و رفتار گرایی افراطی حمایت شده است را رد می کند روان تحلیل گران انسان را به عنوان محصور شده توسط نیروهای نا هشیار و سایقهای غیر منطقی و حوادث گذشته می بینند و رفتار درمانگران موقعیت های فرهنگی و اجتماعی را موثر می دانند اما درمان گران وجودی با وجود اینکه تعدادی از حقیقت ها را تصدیق می کنند در مورد شرایط انسان، بر آزادی ما در ساختن چگونگی مان تأکید می کنند. این رویکرد بر این اساس که ما آزادیم پس مسئولیم در قبال اعمال خودمان، پایه ریزی شده است . ما خالق زندگی خویش هستیم و برنامه کار و اهداف آن را ترمیم می کنیم فرض اساسی وجود اینست که ما قربانیان شرایط محیطی نیستیم، زیرا در حوزه وسیع ما چیزی هستیم که انتخاب کرده ایم باشیم (قاضی، 1383).
نظریه شخصیت در صورتی که اصطلاح شخصیت به یک رشته صفات ثابت درون شخص اشاره داشته باشد، وجودنگرها از آنها ناخشنود نخواهند بود. از نظر آنها، وجود نوعی فرایند شکل گیری، شدن و هستی است که ثابت نیست یا با صفات به خصوصی مشخص نمی شود. هستی نوعی فعل، وجه وصفی است که به فرایندهای فعال و چویا اشاره دارد. وجود فقط درون فرد روی نمی دهد بلکه بین افراد و دنیای آنها صورت می گیرد (پروچاسکا و نورکراس،2007؛ ترجمه سید محمدی ،1392).
از لحاظ پدیدار شناسی، دنیایی که با آن ارتباط برقرار می کنیم برداشت خود ماست و بسته به اینکه چقدر سنت گرا باشیم، کم و بیش برداشت دیگران را منعکس می کند. ما در ارتباط با سه سطح دنیای خود وجود داریم که عبارتند از: بودن- در- طبیعت؛ که حاکی از ارتباط با جنبه های زیستی و مادی دنیای ماست، بودن- با -دیگران؛ که به دنیای اشخاص، دنیای اجتماعی اشاره دارد، بودن –برای – خویشتن، به معنای دنیای خودان است و نحوه ای که درباره خود می اندیشیم (پروچاسکا و نورکراس،2007؛ ترجمه سید محمدی ،1392).
وقتی ما- با –دیگران- هستیم، می دانیم که آنها موجودات آگاهی هستند که می توانند به ما بیاندیشند، ما را ارزیابی کرده و درباره ما قضاوت کنند. این می تواند باعث شود که از دیگران بترسیم و بخواهیم از آنها بگریزیم. غالبا آنچه که دیگران درباره ما فکر یا حساس می کنند پیش بینی کرده و رفتار خود را طوری هدایت می کنیم که تاثیر خوبی بر آنها داشته باشد. متاسفانه این نحوه ای است که معمولا با دیگران هستیم، سطحی از وجود که به بودن-برای-دیگران معروف است(پروچاسکا و نورکراس،2007؛ ترجمه سید محمدی،1392).
خوشبختانه اوقات ارزشمندی با افراد خاص نیز وجود دارند که می توانیم خودمان باشیم، و صرف نظر اینکه چقدر احمق یا غمگین بوده، مضطرب یا عصبانی باشیم، اصلا نگران نیستم که آنها درباره ما چه فکر می کنند. وقتی که برای-خودمان-هستیم، به وجودمان می اندیشیم، آن را ارزیابی و درباره آن قضاوت می کنیم (پروچاسکا و نورکراس،2007؛ ترجمه سید محمدی،1392). هنگامی که سعی می کنیم وجود سالمی را بیافرینیم، با مساله انتخاب کردن بهترین راه بودن- در طبیعت، بودن-با- دیگران، و بودن – برای خودمان روبرو می شویم. با نمایان شدن هشیاری، در می یابیم که دنیا چقدر مبهم و پذیرای تعبیرها متفاوت است (پروچاسکا و نورکراس،2007؛ ترجمه سید محمدی،1392).
گزینه وجودی برای زیستن چیست؟ بهترین گزینه اصیل بودن است. از نظر وجود نگرها، اصالت به خودی خود پاداش است. وجود اصیل، گشودگی به طبیعت، به دیگران، و به خودمان را به همراه دارد، زیرا تصمیم گرفته ایم که مستقیما با دنیا روبرو شویم بدون اینکه ان را از خود یا خود را از آن پنهان کنیم. گشودگی به معنی آن است که آدم های اصیل آگاه ترند، زیرا تصمیم گرفته اند چیزی را از خود پنهان نکنند. وجود اصیل آزادی خود انگیخته بودن با دیگران را نیز به همراه دارد، زیرا مجبور نیستیم نگران باشیم که شاید چیزی درباره خود برملاسازیم که با آنچه وانمود کرده ایم که هستیم، مغایر باشد. وجود سالم، این آگاهی را نیز به همراه دارد که هرگونه رابطه ای که داریم، اصیل است و اگر کسانی برای ما اهمیت قائل باشند، این واقعا خود ما هستیم که به آن اهمیت می دهند نه به صورت ظاهری که به خاطر آنها ساخته شده است(پروچاسکا و نورکراس،2007؛ ترجمه سید محمدی،1392).
وجود اصیل تا اندازه ای به این دلیل سالم است که در آن، سه سطح هستی یا وجود ما به جای اینکه در تعارض باشند، یکپارچه یا متصل هستند. ما خود را هماهنگ احساس می کنیم: نحوه ای که در طبیعت هستیم، نحوه ای است که خود را به دیگران نشان می دهیم و در ضمن نحوه ای است که می دانیم کیستیم. بنابراین وجود سالمف رابطه همزمان و هماهنگ با هر سطح از وجود را شامل می شود بدون اینکه روی یک سطح به قیمت سطوح دیگر تاکید شود، مثل فدا کردن ارزیابی خودمان برای کسب تایید دیگران(پروچاسکا و نورکراس،2007؛ ترجمه سید محمدی ،1392).