موارد استفاده : تحقیق و آموزش
منابع فارسی: دارد
منابع لاتین: دارد
پیشینه داخلی جدید: دارد
پیشینه خارجی جدید: دارد
نوع فایل: Word قابل ویرایش
تعداد صفحه: 60 صفحه
شماره فایل : 120 mg
ایرلی و ما سكوسكی1 هوش فرهنگی را مشتمل بر سه جزء می دانند : شناختی- فیزیكی و احساس- انگیزشی. به عبارت دیگر باید هوش فرهنگی را در بدن، سر و قلب جستجو كرد. اگرچه اغلب مدیران در هر سه زمینه به یك اندازه توانمند نیستند، اما هر قابلیت بدون دو قابلیت دیگر به طور جدی با مانع مواجه می شود (ایرلی، ماسكوسكی، 2004). 1- عنصر شناختی(ذهن) به مهارت های تفكر عمومی اشاره دارد كه افراد به منظور شناخت چگونگی و چرایی فعالیت در محیط های جدید از آن استفاده می كنند.
این شناخت علاوه بر عقاید و ارزش های افراد، روش ها و رویه هایی را كه دیگران برای انجام كار استفاده می كنند را نیز در بر می گیرد. برای بسیاری از مردم یافتن روزنه ای به فرهنگ های بیگانه دشوار است، اما فردی كه از جنبه های ذهنی و شناختی دارای هوش فرهنگی نیرومندی باشد، مفاهیم مشترك را زود پیدا می كند. شناخت تفاوت های فردی ممكن است پرسیدن سؤالی درباره برانگیزاننده افراد در فرهنگ های گوناگون باشد. یادگیری مفاهیم فرهنگ دیگران به درك و شناخت رفتار های آنان كمك می كند.
2- عنصر روانی و انگیزشی(قلب- دل) به افراد كمك می كند در مقابل موانع پایدار باشند تا بتوانند خود را با فرهنگ دیگران سازگار سازند.این بخش ممكن است مشكل ترین یا مبهم ترین جزء از هوش فرهنگی باشد. ورود به دنیای فرهنگ بیگانه مستلزم غلبه بر یك سری موانع خاص است. داشتن انگیزه و پشتكار و باور قوی در این راه بسیار مؤثر است. فرهنگ ها در بسیاری از موارد با همدیگر متفاوت هستند. به عنوان مثال شیوه دست دادن و نشستن در ملاقات های كاری از كشوری به كشور دیگر تفاوت دارد.
نادیده گرفتن این تفاوت ها به مخدوش شدن ارتباطات منجر می شود. گاهی تعامل افرادی با فرهنگ های متفاوت مثل نزدیك شدن دو آهن ربا با قطب های یكسان است. بدون داشتن انگیزه كافی، هوش فرهنگی بی مفهوم است. این عنصر توانایی همدل شدن را مد نظر قرار می دهد. تمایل به برقراری ارتباط و استمرار در راه رسیدن به هدف، بزرگترین شكاف های فرهنگی را پوشش می دهد.
ادامه مقاله به طور کامل در فایل اصلی موجود است.