بالغ بر دو دهه است که علاقه پژوهش درباره ارتباط «مذهب» و مقابله، مخصوصا در میان محققان علوم اجتماعی و سلامت افزایش یافته است (پارگامنت و اولسون ، 1992). در سال 1990 پاراگامنت و همکارانش اثرات مثبت انواع مختلفی از »مقابله مذهبی» را یافتند.
مفهوم مقابله دینی بالغ بر دو دهه است که علاقه پژوهش درباره ارتباط «مذهب» و مقابله، مخصوصا در میان محققان علوم اجتماعی و سلامت افزایش یافته است (پارگامنت و اولسون ، 1992). در سال 1990 پاراگامنت و همکارانش اثرات مثبت انواع مختلفی از »مقابله مذهبی» را یافتند. پاراگامنت به بعد مذهبی مقابله اشاره کرده و یاد آوری نمود که مذهب می تواند بخشی از ساخت مرکزی هر فرآیند مقابله باشد. او معتقد است که مذهب منابعی برای افراد در مقابله به موقعیت های مضر یا تهدید کننده اند فراهم کرده و به آنها کمک می کند موقعیت ها را به شکل متفاوتی رزیابی کنند و توانایی آنها را در مقابله با این شرایط افزایش دهد. پاراگامنت عقیده دارد که افراد نمی توانند بدون هیچ تکیه گاهی با حوادث تنیدگی زا روبرو شوند. آنها نظامی از عقاید، اعمال و آرمان ها و ارتباطاتی دارند که مشخص می کند، در لحظه های سخت چگونه رفتار کنند و مذهب یکی از این نظام های جهت گیری است .
او پس از مطالعه گسترده از ارتباط «مقابله» و «مذهب» مطالعاتش را خلاصه کرده و آنها را به صورت نظریه ای در آورد. پاراگامنت (1990) یادآور شد که مذهب در فرآیند مقابله نقش دو سویه دارد:
اول اینکه می تواند با شکل دهی به ماهیت «حوادث استرس زا»، اعمال مقابله ای و نتایج این حوادث، به مقابله کمک کند. ثانیا مذهب می تواند ناشی از مقابله نیز باشد که با عنصر دیگری از فرآیند مقابله ایجاد شده است. مقابله دینی به عنوان روشی تعریف شده است که از منابع مذهبی مانند دعا و نیایش، توکل و توسل بر خداوند برای مقابله با استرس ها استفاده می کند. یافته های اخیر نشان داده اند از آن جا که این نوع مقابله ها هم به عنوان منبع حمایت عاطفی و هم وسیله ای برای تفسیر مثبت حوادث زندگی هستند و می توانند به کار گیری مقابله های بعدی را تسهیل نمایند، از این رو به کار گیری آن ها برای بیشتر افراد مفید واقع می شود (کارور ، 2002).
به طور کلی مقابله دینی متکی بر باورها و فعالیت های مذهبی است و از این طریق در کنترل استرس های هیجانی و ناراحتی های جسمی به افراد کمک می کند. داشتن معنا و هدف در زندگی، احساس تعلق داشتن به منبعی والا، امیدواری به کمک و یاری خداوند در شرایط مشکل زای زندگی، برخورداری از حمایت های اجتماعی و روحانی و نظایر آن همگی از جمله منابعی هستند که افراد مذهبی با برخورداری از آن ها می توانند در مواجهه با حوادث فشار زای زندگی آسیب کمتری را محتمل شوند. به طور کلی مذهب در تمامی عوامل می توانند نقش موثری داشته باشند. به عنوان مثال در ارزیابی موقعیت، ارزیابی شناختی خود فرد، فعالیت های مقابله ای، منابع حمایتی و جز آن که این نوع روی آوری می تواند نقش کاهش دهنده فشار روانی را ایفا نماید (فتحی، 1385).
سبک های مقابله دینی و ارتباط آن با سلامت روان پولنر (1989) بر این اعتقاد است که ارتباط افراد با خداوند یا یک منبع ماوراء طبیعی اثر عمده ای بر توانایی های مقابله ای آنها دارد. «در متون و مآخذ مذهبی بـسیاری تصریح شـده است که در آنها خداوند یا نیروی ماوراء طبیعه به عنوان منبعی برای حمایت، راهنمایی و تسلی دادن تجسم می شود». محققین ایده سـبکهای مقابله ای را تدوین کردند، و نوع شناسی سبک مقابله مذهبی شامل سبکهای اشتراکی ، سبک تـمکین و سبک خـودجهت بخشی را تـوسعه و گسترش دادند (پاراگامنت و همکاران، 2000، 2001، 2004).
سبک مقابله اشتراکی:
سبک مقابله اشتراکی مصداق افرادی است که در هنگام رویارویی و تشدید مشکلات با استعانت از خداوند به مـقابله بـا مشکلات برمی خیزند. در این سبک مقابله خداوند به مثابه یک همراه در فرایند حل مساله مـشارکت دارد و مـسوولیت حـل مشکل فرایندی است مشترک. سبک مقابله تمکین: سبک مقابله تمکین بیانگر مقابله افرادی است که در حل مشکلاتشان نقش کاملا مـنفعلانه بر عهده دارند،آنها افرادی هستند که بدون هیچ کار و مداخله ای از طرف خودشان،مسوولیت تمام امـور را به خداوند می سپارند. سبک خـودجهت بخشی: سبک خـودجهت بخشی نـیز نمایانگر مقابله افرادی است که مسوولیت کامل مقابله با مشکل را بر عهده می گیرند و اساسا بر این عقیده اند که خداوند در صورت لزوم مهارت مقابله با مشکل و حل موفقیت آمیز را به آنان عطا خواهد کرد (فابریکیتر و همکاران، 2004).
مدل بالا بـه منظور ارزیابی و سنجش مقابله مذهبی تحقیقات قابل ملاحظه ای را باعث شده است. یک مرور مطالعاتی نشان داده است که دیدگاه سبک مقابله ای اشتراکی اساسا برای سلامت روان سودمند و اثربخش است اما نتایج حاصله از این مرور مـطالعاتی در زمـینه سبکهای تمکین و خودجهت بخشی ضد و نقیض است (فابریکیتر و همکاران، 2004). مطالعات انجام شده در این حوزه همواره با انتقاداتی همراه بوده است. ابتدا، در این تحقیقات مشکلات و استرسورهای مطرح شده اکثرا مشکلاتی پایا و ثابت اند (مانند مقابله با مرگ عزیز از دسـت رفـته، یا رویارویی با یک بیماری صعب العلاج) و به موانع و مشکلات موقتی، کوتاه مدت و متغیر توجه نشده است.
دوم، استرسورهای مطرح شده در این تحقیقات مربوط به رویدادهای مهم زندگی اند. در بسیاری از افراد ممکن است مقابله با استرسورهای مـوقتی و روزمـره که اکثرا به واسطه ابزارهای سنجش در این تحقیقات قابل اندازه گیری نیست، در ارتباط میان معنویت و سلامت روان نقش میانجی و تعدیل کننده داشته باشند. سوم اینکه بسیاری از تحقیقات در صدد دستیابی به نوع مقابله ایی هـستند کـه افراد در گـذشته و نسبت به رویدادهای پیشین اسـتفاده مـی کردند، درحالی کـه رویارویی با مشکلات کنونی مورد غفلت قرار گرفته است. و نهایتا اینکه این مطالعات سلامت روان فعلی فرد را به عنوان پیامد تاثیر سبک مقابله ای مـی دانند درحـالی کـه باید تاثیر متغیر مستقل را به همان صورت که سئوالات گـذشته نگرند، در گـذشته پی جویی کرد (فابریکیتر و همکاران، 2004).
مطالعه ای با در نظر گرفتن چهار محدودیت بالا و با استفاده از یک طرح گذشته نگر از افراد خواست که چگونگی مقابله با اسـترسهای عـمده و جـزیی زندگش شان را توصیف کنند (فابریکیتر و همکاران، 2004). فابریکیتر و همکاران با استفاده از مدل معادلات ساختاری بـه این نتیجه رسیدند که سبکهای مقابله ای اشتراکی و تمکین به طور متفاوتی با سلامت روان در ارتباطند. سبک مقابله اشتراکی با پیامدهای مطلوب سـلامت روان مـانند افـزایش سلامت روانشناختی و کاهش آشفتگی های روانی همراه بود، اما سبک مقابله تمکین بـا کـاهش عاطفه مثبت و رضایت از زندگی هنگام رویارویی با استرسهای عمده زندگی در ارتباط بود. مطالعه متفاوتی ارتباط این سبکهای مقابله ای را بـا بـهبودی در مـقابله با بیماری شدید روانی مورد بررسی قرار داد، هدف دیگر این مطالعه دستیابی بـه عـواملی بـود که به طور تاثیرگذاری فرایند بهبود را تسهیل می کنند (یانگاریر-هیکس ، 2004).
آنها علاوه بر سبکهای مقابله اشتراکی، تمکین، خودجهت بخشی، سبک مقابله چـهارمی را نـیز تـحت عنوان «سبک التماس» توصیف کردند. مشخصه اساسی این سبک مقابله ای امتناع فرد از پذیرش وضع موجود و استدعا و دادخـواهی از خـداوند برای مداخله در امور به شیوه ای معجزه آسا برای رسیدن به نتایج مورد نظر خـویش اسـت. التماس کـردن، چانه زدن برای وقوع یک معجزه یا شگفتی عموما با آشفتگی بیشتر و غالبا با سبک ناسازگارانه مـقابله مـذهبی در ارتباط بوده است (یانگاربر-هیکس، 2004، رتنیک ، 2004).
از آزمودنی ها سئوالاتی درباره وضعیت سلامت، نگرشهای مذهبی پرسیده شد، سئوالاتی از قبیل اینکه افراد تـا چـه مـیزان تصمیمات مهم زندگی خود را بر پایه ایمان مذهبی، هذیان های مذهبی، تکنیکهای حل مساله مذهبی و دید شخصی درباره بـهبودی قـرار می دهند. یافته ها حاکی از این انند که رویکرد اشتراکی درمقابله مذهبی در مقایسه با سه سبک مـقابله ای دیـگر بـا درگیری بیشتر با فعالیت های بهبوددهنده و شفابخش در ارتباط است. اتکای صرف به سبکهای مقابله ای خـودجهت بخشی و التـماس با پیامدهای ضعیف بهبودی در مقابله با بیماری و عوامل استرس در ارتباط است.یکی از این تبیین ها که در تعدیل ارتباط بین معنویت و سـایر مـسائل مرتبط با سلامت روان مطرح شده است،چگونگی تاثیر معنویت یا نگرشهای مذهبی بر اسـنادهای فـرد یا ادراکات مرتبط با مکان کنترل آنـها ست (سیبولد و هیل ، 2001).
دیدگاه های کارکردی نگرش دینی 2-4-3-1. نظریهء «میسیاک» به اعتقاد وی، دین، انسان را بـه فلسفه حیات مسلح می کند و بـه عـقل وی روشنگری لازم را مـی بخشد. دین بـرای فـرد، نقشی را ایفا می کند که قطب نما برای کشتی. یعنی جهت زندگی و راهنمایی های لازم در مورد زندگی را در اختیار او قرار می دهد. همچنین باعث تقویت اراده گردیده و به فرد کمک می کند تـا بـه فرمان عقل گردن نهد. دین نیازهای اساسی روح بـه ویژه نیاز به عـشق و جـاودانگی را تحقق می بخشد. «میسیاک» این مساعدت ها را باعث آرامـش روحی، سازگاری را معنوی و قدرت مقاومت در برابر خطرات اخلاقی می داند (به نقل از آلستون و همکاران، ترجمه توکلی، 1384).
مدل کارکردی «الیسون « «الیسون» (1994) معتقد است که تعهد دیـنی از طـریق کارکردهای مختلف بر سلامتی و خوشبختی افـراد تـأثیر دارد. ایـن کارکردها عبارتند از:
1. منابع اجـتماعی زیـادی از جمله یکپارچگی اجتماعی، حمایت اجـتماعی (رسمی و غـیر رسمی) و رضایت خاطر همراه با حمایت را برای افراد فراهم می آورد. 2. پدید آوردن و افزایش منابع روانشناختی ارزشمند اسـت از قـبیل خود احترامی، عزت نفس، کنترل و تسلط فردی بـر امـور زندگی است. 3. الگوی رفـتاری و سـبک زنـدگی به شیوه ای می گردد کـه خطر فشارزاهای حادّ و مزمن را کاهش می دهد و از این زاویه بر سلامتی و خوشبختی افراد تأثیر زیادی می گذارد. 4. با فراهم آوردن مـنابع شـناختی خاصی برای حل مسئله مؤثر و کـارآمد و تـنظیم حالات هـیجانی مـقابله بـا فشارزاها مفید مـی باشد. برطبق ایـن نظریه،اصلی ترین زمینه رابطه بین نگرش دینی و خوشبختی روانی مربوط به خشنودی از زندگی است. خشنودی از زندگی بازتابی می باشد از پیشرفت بـه سـوی اهـداف موردنظر و ارزیابی سازگاری بین شرایط زندگی واقعی و آرمانی (الیسون، 1994).
نظریه «پارگامنت « برطبق نـظر«پارگامنت»، (1997) دین در جـستجوی مـعنی زنـدگی مـی باشد و ایـن جستجو به صورت روش هایی که به امور مقدس مربوط است، انجام می گیرد. در مواقع فشار و رویدادهای ناگوار، معنی زندگی اهمیت بیشتری پیدا می کند و از این رو مقابله را به عنوان جستجوی معنی زندگی در مواقع فـشار تعریف می کند. دین مجموعه ای از معانی همراه با پیام روشن تفسیرهای ممکن از وقایع و موقعیت ها فراهم می آورد (پارگامنت و ماتون ، 1992). به اعتقاد پارگامنت، در طول بحران، دین علاوه بر فراهم آوردن معنی، باعث ایجاد احساس کنترل و عزت نفس می گردد.
پارگامنت و همکاران (1998) مدل دو عاملی الگوهای مقابله دینی مثبت و منفی را ارائه کرده اند؛ الگوی مقابله دینی مثبت که ارزیابی دینی نیکوکاری، مقابله جمعی دینی، تسلیم شدن فعال دینی، تمرکز دینی، بخشش دینی، ارتباط معنوی، مشخص کردن مرزهای دینی، جستجوی حمایت معنوی، کمک دینی، نوکیشی و جهت گیری دینی را در بر می گیرند، ناشی از یک احساس ارتباط ایمن با خدا، احساس معنویت، اعتقاد به وجود معنا در زندگی و احساس تعالی روحی و معنوی است. در حالی که الگوی مقابله دینی منفی که ارتباط شکننده با خدا، دیدگاه نومیدانه نسبت به دنیا و کشمکش دینی برای یافتن معنا در زندگی ناشی می شود، شامل ارزیابی مجدد خدای تنبیه گر، ارزیابی مجدد پلیدی، ارزیابی مجدد قدرت خدا، طفره روی دینی، تقاضای شفاعت مستقیم، نارضایتی معنوی و نارضایتی دینی بین فردی است.
پارگامنت، (1990) سه شیوه تعامل بین دیـن و مـقابله را بیان می کند: 1. دین می تواند در تمام بخش های فرایند مقابله شامل ارزیابی، فعالیتهای مقابله، نتایج و انگیزش، تأثیرگذار باشد. بنابراین متغیرهای میانجی مانند محدودیت های فردی و اجتماعی و نیز چگونگی ادراک فرد از منابع مقابله و رویدادهای فشارزا، تحت تأثیر نگرش دینی قرار می گیرد. 2. دین در فرایند مـقابله بـا تأثیر بر سبک زندگی و باور آور نمودن آن و همین طور تأثیر بر ادراک، یعنی درک معنی زندگی و احساس کنترل داشتن در موقعیت فشارزا،مداخله می کند و باعث می گردد که فرد از برخورد بـا وقـایع ناگوار و پیامدهای نامطلوب در امان مـانده و از ایـن برخوردها وقایع نامطلوب جلوگیری نماید.
بنابراین، دین در باز تعریف مشکل و مسئله به گونه ای که قابل حل باشد، کمک می نماید و موجب می شود که افراد از نظر هیجانی خود را حفظ کـرده و در بـرخورد با آن موقعیت از طریق مـعناجویی و امـیدوار ماندن، تلاش نماید. 3. دین از طریق اسنادهای دینی، منجر به فرآیند مقابله می گردد. همین طور بر روی نتایج و پیامدهای حاصل از عوامل فشارزا تأثیر می گذارد.به عبارت دیگر، تفسیر افراد از نتایج و پیامدهای مربوط به رویدادها و حوادث زندگی، تحت تأثیر باورها و اعتقادات دینی قـرار می گیرد. به اعـتقاد«پارگامنت»، مقابله دینی و ایمان اغلب باعث فراهم آوردن حمایت برای افراد در بحران ها می شود اما گاهی راه حل های مستقیمی ارائه نمی دهد (پارگامنت و ماتون، 1992).
از نظر وی هر فردی در طول عمر خود هزاران تعبیر و تفسیر در مورد خدا، زندگی و خودش به عمل می آورد کـه تـنها در بعضی از شـرایط تعبیر و تفسیر دینی خوانده می شود. یعنی تأثیر مثبت تجربه دینی موقعی است که دین مرکز چهارچوب داوری فرد قرار گـیرد و همین طور سیستم نگرش دینی فرد برای انواع مختلف تجربه ها باز باشد. بنابراین،یک سـیستم دیـنی کـاملا بسته، سخت، دقیق و اجباری به صورت منفی بر مقابله اثر می گذارد. برای تأثیر مثبت دین بر مقابله، تعبیر و تفسیر دینی (ارزیابی) نباید این گونه باشد که مـوقعیت و رویـداد ناگوار به عنوان تنبیه از سوی خداوند در نظر گرفته شود (غضنفری و یزدانی، 1385).
برای بعضی از افراد در برخی شرایط فـرایندهای مـقابله دیـنی ممکن است اثرات زیان آوری داشته باشد. برای مثال افرادی که عقایدشان را بر دیگران تحمیل می کنند، پاسخ های بـی خاصیت و غیر قابل انعطاف نسبت به فشارهای روانی دارند و رنج های خود را تنبیهی می دانند که مـستحق آن می باشند از این جـمله اند (غضنفری و یزدانی، 1385). «پارگامنت» (1990) پیشنهاد کرده است که رابطه بین دین و خوشبختی روانی را از طریق مدل مقابله دینی، بهتر می توان تبیین نمود. وی این الگوی نظری را یک ماهیت پیچیده می داند که طی یک فرایند مستمر، دین با زندگی افـراد به نحوی پیوند می خورد که به آنان اجازه می دهد تا با فشارزاهای زندگی خود سروکار داشته باشند (به نقل از مالتبی و همکاران، 1999)
نظریه کرک «پاتریک « از نظریه «پاتریک» دین را می توان به عنوان فرایندی از دلبستگی در باورهای دینی مفهوم سازی نموده و رفتارها را بصورت نظام دلبستگی در انـسانها مـورد توجه قرار داد. از نظر وی، نظریه دلبستگی بالبی نیز به عنوان شیوه ای برای سازمان بندی و تفسیر رفتارهای دینی مورد توجه قرار گرفته است (مک فادن ، 1998).
نظام رفتاری زیستی، رابطه بین فردی میان نوزاد و مراقبین را شکل می دهد. این نـظام، نوزادان را قـادر می سازد که در حضور موضوع دلبستگی احساس امنیت کنند و همچنین بتوانند به اکتشاف و دستکاری محیط پیرامون خود بپردازند. برپایه تجارب دلبستگی اولیه، کودک طرحواره های هیجانی-شناختی را به روابط بین فردی نیز گسترش می دهد و این تـحول بـعدا می تواند با یک موضوع دلبستگی ماوراء طبیعی همراه شود. پاتریک عقیده دارد که تصور خداوند می تواند به صورت جانشینی برای شکست های اولیه تحول دلبستگی ایمن باشد و یا اینکه تداوم روابط والدینی اولیه باشد کـه یـا بـه صورت ایمن جلوه گر می شود و یـا غـیر ایـمن. فرد با نگرش دینی با این ایمان پیش می رود که هنگامی که او را خطری تهدید می کند خداوند برای محافظت و تسلی دادن در دسترس خواهد بود. همین طور در مـواقع دیـگر دانـش فرد از وجود خداوند و قابل دسترس بودن آن، به او امکان مـی دهد کـه با مسائل و مشکلات زندگی با اطمینان خاطر مقابله نماید (مک فادن، 1998).
نظریه «والریت « و«لاری « برطبق این دیدگاه باورها و نگرش دینی در مؤلفه های شناختی از جمله تفسیر وقایع، خوش بینی یا بـدبینی و نـوع تـفکر افراد تأثیر داشته و این مؤلفه ها نیز به نوبه خود در روابـط بین جسم و ذهن اثر می گذارد. آنان اعتقادات دینی را به سیستم اجتماعی و پیچیده تأثیر زیادی بر رفتار و نگرش های مهم از قـبیل بـرنامه ریزی، کار، سیاست و چـگونگی تفسیر رویدادهای زندگی داشته و محرک مهمی در زندگی و نیز باعث توجه فرد بـه رژیـم غذایی و ورزش می باشد و از این طریق منجر به ارتقاء سطح سلامتی، بهداشت روانی و افزایش طول عمر می گردد (والریت و لاری، 1995).
نظریه «لوین « در مورد اثـرات تـجارب دیـن بر سلامتی و کارکردهای روانی-اجتماعی آن، «لوین»، (1994) معتقد است که این اثرات می تواند ناشی از عـوامل زیـر باشد: 1. دستورهای دیـنی، رفتارهایی را مجاز می شمارد که به انجام دادن آنها، سلامتی انسان تأمین شده و انجام رفتارهای غیر مجاز را که سـلامتی را بـه مـخاطره می اندازد، منع می کند. برای مثال، مصرف کردن الکل، مواد مخدر،داروها،رژیم غذایی و فعالیت های دیگر.
2. دستورهای دینی بعضا به صورت جمعی اجـرا مـی شود و همین باعث حمایت اجتماعی، احساس تعلق و دوستی های صمیمی برای فرد می گردد. لوین معتقد است ارتباطات اجتماعی هـمچون سـپری (احیانا از طـریق شیوه های ایمنی شناختی عصبی روانی) از تأثرات زیان بار فشار و خشم جلوگیری می نماید. 3. باورها و عقاید دینی باعث ایـجاد صـلح، اعتماد به نفس و احساس هدفمندی می گردد و همین طور می تواند احساس گناه و مظنون بودن به خود را بـه وجـود آورد.. بـنابراین، باورهای دینی در سلامتی افراد تأثیر می گذارد و این طور به نظر می رسد که عقاید دینی خاص،با عقاید مرتبط بـا سـلامتی یا شخصیت های سالم همگرایی داشته باشد.
4. انجام مراسم دینی فردی و درگیر شدن فرد در عبادات و تـمرینات عـبادی بصورت شـخصی باعث رهایی فرد از اضطراب و ترس شده و احساس تنهایی او را از بین می برد و حس عشق و احترام را در او بر مـی انگیزاند. در ایـن رابـطه «گریفیث « و همکاران معتقدند که مشارکت در نماز و عبادت می تواند مزایایی داشته باشد همانند آنچه افراد از روان درمـانی بـهره مند می شوند. بیان هیجان و مشارکت فعال در فعالیت های برخی از کلیساهای آفریقایی و آمریکایی باعث تخلیه عاطفی افراد شده است و تنیدگی و نـگرانی های عـاطفی را کاهش می دهد. نمادهای غیر کلامی مراسم عبادی از جمله نماد معماری نیز می تواند احساس کنترل، نظم و قـدرتمندی ایـجاد نموده و از این راه، سلامتی افراد را ارتقاء بخشد (معتمدی، 1381).
5. اعتقاد صرف بـه ایـنکه دیـن باعث افزایش تندرستی می شود، نوعی تأثیر دارو نما می تواند داشـته باشد.
نظریه مرتون مرتون، (1968) کارکردهایی را بـرای گروه های دینی تشریح کرده است. از نظر وی، گروه های دینی نقش گروه های مرجع هنجاری دارند و هـدف گـروه های مرجع، فراهم کردن چهار چوبی بـرای ارزیـابی شرایط رفـتار و نـگرش خـود می باشد. به عبارت دیگر، افراد با عضویت و شرکت در ایـن گـروه ها، می توانند رفتار و تفکر خود را مورد ارزیابی قرار دهند. او دو نوع کلی از گروه های مرجع را از هـم مـتمایز کرده که یکی نوع مقایسه ای و دیگری نـوع هنجاری می باشد. نوع مقایسه ای چـهار چـوبی را ارائه می دهد که افراد می توانند خـود را بـا دیگران مقایسه کنند و نوع هنجاری، معیارهایی را در اختیار افراد قرار می دهد. گروه های مرجع دینی بیشتر نـقش هـنجاری را بر عهده دارند و معیارهایی را ارائه مـی دهند کـه از طـریق آن، افراد رفتارهایشان را تـحت کـنترل قرار می دهند (روشن و ساعد، 1387).
طبق این نظریه تـعلق داشـتن به گروهی که یک چهارچوب مرجع هنجاری را تشکیل می دهند، الزاما به معنی عمل کردن فـرد در آن چـهارچوب نمی باشد، زیرا افراد می توانند همزمان به چند گـروه مـرجع متعلق بـاشند و بـه سـختی می توان تعیین کرد که کـدام گروه در رفتار، نقش مهم تری دارد (روشن و ساعد، 1387). عامل دیگری که باعث تغییر توانایی گروه های دینی در ارائاه خدمات به عنوان یک گروه مـرجع مـی شود، وضعیت اجتماعی این گروه هاست. اگر افراد به تـعدادی از افـراد یـا گـروه هایی خـارج از گروه دینی دسـترسی داشـته باشند، احتمال تأثیر این گروه دینی به عنوان یک گروه مرجع در تعیین فضای گروه (مانند کلیسا یا مسجد) با هـم تعامل بـیشتری داشـته باشند، احتمال تأثیر گروه بر رفتار افراد بـیشتر مـی شود (موزیک و هـمکاران 2000).
مذهب و سلامت جسمانی نتایج تحقیقات مختلف نشان می دهد بین مرگ و میر ناشی از بعضی از بیماری ها و مذهب رابطه وجود دارد. کامستوک و پارترچ (1972) در بررسیهای خود به این نتیجه رسیدند که میزان مرگ و میر ناشی از بیماری های قلب و عروق (بیشتر ناشی از استعمال دخانیات و تغذیه) سیروز کبدی (ناشی از مصرف الکل)، مشکلات ریوی (ناشی از مصرف سیگار)، سرطان دهانه رحم (ناشی از بی بندباری جنسی) و ایدز و سایر بیماری های عفونی (ناشی از رفتار پر خطر جنسی) در افراد مذهبی و کسانی که در مراسم مذهبی شرکت می کنند به طور معناداری کمتر می باشد.
علت اصلی پایین تر بودن میزان مرگ و میر ناشی از این بیماری ها و طول عمر بیشتر در افراد مذهبی سبک زندگی سالم تر، اجتناب از رفتارهای پر خطر جنسی، مصرف کمتر سیگار، الکل و تغذیه و آرامش مناسب می باشد. همچنین تحقیقات نشان می دهد استرس و فشار روانی سیستم ایمنی بدن را تضعیف می کند و خلق مثبت، آرامش و ادراک حمایت اجتماعی باعث ارتقای عملکرد سیستم ایمنی بدن می شود. تحقیقات نشان می دهد مذهب و رفتارهای معنوی از طریق ایجاد آرامش ذهنی، کاهش استرس و فشار روانی، رابطه با خداوند و خلق مثبت حاصل از شرکت در مراسم های مذهبی و عبادت و افزایش حمایت اجتماعی باعث بهبود عملکرد سیستم ایمنی بدن می شود (دباغی، 1388).
رابطه مذهب و هیجان مثبت نتایج تحقیقات نشان می دهد حضور در مکان های مذهبی و انجام فعالیت های مذهبی باعث افزایش هیجان های مثبت می شود (دباغی، 1388). آرجیل (1996) در یک پژوهش علمی، هیجان های ایجاد شده توسط فعالیت های مختلف تفریحی مورد بررسی قرار داد. نتایج این مطالعه نشان داد که مراسم دینی و مذهبی، مانند سایر فعالیت های تفریحی از قبیل موزیک و رقص باعث افزایش هیجان های مثبت و شادی می شود. این محقق علت این مسئله را ناشی از عوامل تعالی و رشد شخصی، تجربه های عرفانی و درونی و عامل اجتماعی موجود در مراسم مذهبی می داند که هریک از این عوامل عناصری از شادی و بهزیستی را در خود دارند. نتایج سایر تحقیقات نشان می دهد عبادت نیایش باعث افزایش شادی و بهزیستی وجودی می شود (به نقل از دباغی، 1388).
23