نحوۀ پرورش فرزندان در فرهنگ های مختلف تفاوت های چشمگیری را نشان می دهد. مایکل راتر چهار نوع سبک تربیت فرزند را توصیف کرده است
سبک های فرزندپروری راتر
نحوۀ پرورش فرزندان در فرهنگ های مختلف تفاوت های چشمگیری را نشان می دهد. مایکل راتر چهار نوع سبک تربیت فرزند را توصیف کرده است. تحقیقات بعدی ثابت کرده است که هر روش تربیتی با رفتارهای خاص در دوران کودکی همراه است. هر چند نتایج این پژوهش ها قطعی نیست. چهار نوع سبک تربیت فرزند به توصیف راتر عبارتنداز:
آمرانه : که با قوانین سفت و سخت و غیر قابل انعطاف مشخصی است و ممکن است منجر به عزت نفس پایین، غمگینی و کناره گیری اجتماعی در کودک شود. آسان گیر- مسامحه آمیز : که مشخصۀ آن فقدان تعیین خود و خشونت غیرقابل پیش بینی والدین است و ممکن است که سبب خوداتکایی پایین، اختلال کنترل تکانه و پرخاشگر می شود.
روش مسامحه آمیز-سهل انگارانه : که در آن والدین در پرورش و زندگی کودک دخالت نمی کنند. این روش کودک را در معرض خطر عزت نفس پایین، ضعف خودگردانی و افزایش پرخاشگری قرار می دهد. روش مقتدرانه- دو سویه : که مشخصۀ این روش قواعد محکم همراه با مشارکت دادن فرزند در تصمیم گیری در فضایی صمیمی و محبت آمیز است. اعتقاد بر این است که این سبک تربیتی احتمالاً منجر به خوداتکایی، عزت نفس و پیدایش حس مسئولیت پذیری اجتماعی در کودک می شود (عالیپور بیرگانی، مکتبی، شهنی ییلاق و مفردنژاد، 1390).
الگوی فرزندپروری شیفر
شیفر (1965)، روانشناس آمریکایی از جمله کسانی است که در رابطه با شیوه های فرزندپروری پژوهش های بی شماری را انجام داده است و بر اساس مشاهداتی که از تعامل 1تا 3 ماهه با مادرشان انجام داد الگوی فرزندپروری را بر اساس دو بُعد رفتار والدین یعنی آزادی- کنترل (سهل گیری در مقابل سختگیری) و سردی- گرمی (پذیرش در مقابل طرد) معرفی نمود. بر اساس این طرح عناوین نشان می دهد که والدین از حیث هر دو بُعد در چه وضعیتی ممکن خوانده می شوند. اکنون به شرح مؤلفه های مختلف رفتار والدین نسبت به فرزندان پرداخته می شود
والدین با محبت و آزاد گذارنده: این والدین کسانی هستند که معمولاً در ذهن مردم به عنوان پدر و مادر نمونه شناخته می شوند و فرزند این والدین غالباً فعال، اجتماعی و مستقل است. نسبت به دیگران محبت داشته، خصومتی به فرد و اطرافیانش نمی دهد، گاه احتمالاً کمی پرخاشگر و جاه طلب می شوند (بخصوص در منزل) و در واقع این مؤلفه ها در نتیجۀ احساس ایمنی و عدم وجود پاسخ های نامطلوب از سوی والدین و نشانه های عصبانیت و ناکامی دائمی یا درونی نمی باشد
والدین با محبت و محدود کننده: گاه والدین در ضمن نشان دادن محبت، محدود کننده نیز هستند. فرزندانی که زیر نفوذ این والدین رشد می کنند، معمولاً حالت اتکای بیشتر، صمیمیت زیادتری در مقایسه با فرزندان والدین با محبت و آزادگذارنده نشان می دهند. در روابط خود با همسالان قدرت طلبی ندارند، ضمناً زمان محدودیت نیز اهمیت دارد. محدودیت اولیۀ ایمنی زمانی که طفل کمتر از سه سال دارد تأثیر زیادتری در رفتار او در دوران کودکی و نوجوانی نسبت به محرومیت بعدی (پس از 3 سال) خواهد داشت. محدودیت در سنین بالاتر خصومت بیشتری در طفل بوجود می آورد. در یک پژوهش ملاحظه شده، محدودیت های مادر روی کودکان پسر میان سنین 6 تا 10 سال ایجاد مؤلفه های اتکایی و رفتار پرخاشگرانه شدید نسبت به مادر نمود.
والدین متخاصم و محدود کننده: این نوع والدین احساس خصمانۀ شدید در فرزندان خودشان بوجود می آورند، ولی بطور خودآگاه، خصومت را درک می کنند. والدین متخاصم و محدود کننده مؤلفه های عصبی در فرزندانشان بوجود می آورند. این اطفال دارای تمایلات خودکشی بوده و می کوشند خودشان را آزار دهند و در رابطۀ اجتماعی خجول و گوشه گیر هستند.
والدین متخاصم و آزار دهنده: عامل خصومت زمانی که با عامل آزاد گذارندگی همراه شود رفتار پرخاشگرانه و نظارت نشده به شدیدترین وجهی در کودک ظاهر می کند (یارمحمدیان و همکاران، 1388).
الگوی زیگلمن
زیگلمن با ترکیب دو بُعد فرزندپروری-پاسخدهی و مطالبه کنندگی- کنترل کنندگی چهار الگوی فرزندپروری یعنی 1) والدین مقتدر 2) والدین سهل گیر 3) والدین مستبد 4) والدین مسامحه گر ارائه کرده است.
) والدین مقتدر: والدینی که این الگوی فرزندپروری را دارند به فرزندان خود استقلال و آزادی فکری می دهند و آنها را تشویق می کنند و نوعی محدودیت و کنترل را بر آنها اعمال می دارند. در خانواده هایی با والدین مقتدر نظرها و ارتباط اخلاقی وسیع در تعامل کودک و والدین وجود دارد و گرمی و صمیمیت نسبت به کودک در سطح بالاست. کودکان دارای چنین والدینی متکی به نفس هستند، با همسالان روابط دوستانه دارند. با فشار روحی مقابله می کنند سرزنده و با انرژی هستند. این والدین قوانین واضحی را وضع می کنند و به طور پیوسته آن را دقیق اجرا می کنند. امّا آنها دلیل و منطق این قوانین و محدودیت ها را توضیح می دهند، نسبت به نیازها و دیدگاه های کودکانشان پاسخ دهنده هستند و کودکانشان را در تصمیمات خانواده دخالت می دهند. آنها در رویکرد خودشان مستقل و آزادمنش هستند والدین مقتدر بیشترین کمک را به ایجاد و شکل گیری هویت مثبت نوجوانان می کنند. در خانواده هایی با والدین مقتدر، نوجوانان آزادانه و با احساس راحتی بیشتری به والدین خود محبت می کنند. این شیوه فرزندپروری درجات بالاتری از شایستگی، رشد اجتماعی، خود ادراکی و سلامت روانی را به دنبال دارد.
2) والدین سهل گیر: والدین شیوۀ سهل گیر نقطۀ مقابل والدین بی توجه هستند. زیرا آنها به صورتی افراطی نسبت به کودکان خودپذیرش و پاسخدهی دارند. امّا آنها توقعی از فرزندان خود ندارند. این والدین از جمله کسانی هستند که به کودکان خود اجازه می دهند با آنان بدرفتاری کنند. در این خانواده، نظم و ترتیب و قانون کمی حکم فرماست و پایبندی اعضاء به قوانین و آداب و رسوم اجتماعی پایین می باشد. بسیاری از این والدین نسبت به آموزش رفتارهای اجتماعی فرزند خود سهل انگارند، بطوری که چندان توجهی به آموزش آداب غذا خوردن به فرزند خود ندارند. کودک را از آسیب رساندن به اسباب خانه یا سایر اشیاء منع نمی کنند. اهمیتی به پاکیزگی یا اطاعت نمی دهند، از نظر آنان پرخاشگری و خودارضایی طبیعی است. اجازه می دهند که فرزندانشان مدت زمان طولانی بدون نظارت یا دخالت بزرگسالان بازی کند. در این خانواده ها هر کس هر کاری که بخواهد می تواند انجام دهد و فرزندان در چنین خانواده هایی دارای استقلال فکری و عملی هستند و به سبب هرج و مرج نوعی تزلزل روحی در اینگونه خانواده ها به چشم می خورد. این تزلزل باعث بی بند و باری کودکان می شود. موجب می شود کودکان نسبت به زندگی احساس مسئولیت نکنند. از ویژگی های دیگر این فرزندان مقاومت در برابر بزرگسالان، اتکاء به نفس پایین، خشمگین شدن تکانشی و پرخاشگر بودن آنها می باشد. و نوجوانان این خانواده ها احتمال بیشتری دارد که در رفتارهای مشکل آفرین درگیر شوند.
3) والدین مستبد: شیوۀ فرزندپروری استبدادی با ویژگی های توقع بالا و پذیرش مشخص شده است. والدینی که این شیوه را دارند ممکن است چنین نگرش هایی داشته باشند «جایی که من می گویم برو» «زیرا من اینطور می گویم» بیشتر جوانان چنین برخوردی را نمی پذیرند و ضد والدینی هستند که از این شیوه استفاده می کنند. این والدین قوانین خود را به صورت انعطاف ناپذیری تحمیل می کنند و از نظر تربیتی خشن و تنبیه گرند. با رفتار بد مقابله می کنند و کودک بد رفتار را تنبیه می کنند، ابراز محبت و صمیمیت آنها نسبت به کودکان در سطح پایین است. آنها (والدین خشن) امیال کودکان را در نظر نمی گیرند و عقایدشان را جویا نمی شوند. کودکان دارای چنین والدینی ثبات روحی و فکری ندارند و خوشبختی را به بخت می پندارند آنها زود ناراحت می شوند و در برابر فشار روانی آسیب پذیرند. والدین مستبد تمایل به یک انضباط مطلق و تنبیهی بدون ارتباط متقابل دارند. به این معنا که آنها فرمان بیشتری به کودکان خود می دهند و زمانی که خواسته هایشان کاملاً انجام نمی شود، به سرعت کودکان خود را تنبیه می کنند. این والدین انتظار دارند بدون هیچ توضیحی از دستورات آنها اطاعت شود. نوجوانان دارای چنین والدینی، رفتار خوبی دارند امّا ممکن است افسرده باشند، این نوجوانان تمایل دارند عملکرد خوبی در مدرسه داشته باشند و در رفتارهای مشکل آفرین درگیر نمی شوند، امّا مهارتهای اجتماعی آنان ضعیف است و عزت نفس پایین دارند
4) والدین مسامحه گر یا بی اعتنا: بر اساس مشاهدات زیگلمن (1999)، این گروه از والدین در مقایسه با والدین بسیار مهرورز و از خود گذشته (سهل گیر) اهمال ورز و مسامحه گر به نظر می رسند. این والدین دارای ویژگی های کنترل کم، خواهندگی کم، پذیرش کم و کم پاسخگو بودن هستند. به نظر می رسد آنها نگران بچه های خود نیستند و حتی ممکن است آنها را طرد کنند، آنها بطوری درگیر مسائل شخصی خود هستند که فرصت های ایجاد و اجرای نظم و قانون در خانواده را ندارند (یارمحمدیان و همکاران، 1388).
سبک های فرزندپروری بامریند
بامریند (1991) از سبک های فرزندپروری مستبد، مقتدر و سهل گیر نام می برد. بر اساس نظریۀ بامریند، سبک های فرزندپروری به عنوان واسطۀ بین متغیرهای هنجاری آنان وجامعه پذیری کودکانشان عمل می کند. سبک های فرزندپروری هم دارای نقش حمایتی و هم غیرحمایتی هستند که البته پیامد بکارگیری هر یک از آنها بر تحول کودک متفاوت است. نتایج بدست آمده از برخی پژوهش ها، رابطه ی سبک های فرزندپروری با شایستگی های اجتماعی کودکان را نشان داده است. بامریند در جای دیگر بیان می کند که والدین دیکتاتور، روابط سرد همراه با کنترل زیاد را بر فرزندان خود اعمال می کنند. والدین مقتدر خود را همراه با رابطه ای گرم و پاسخگویی بر فرزندان خود دارند. در حالی که والدین سهل گیر، انتظارات اندکی از فرزندان خود داشته و هیچگونه کنترل و پاسخگویی هم نسبت به آنان ندارند. والدین دیکتاتور اغلب فرزندان خود را تحقیر می کنند و در مورد تنبیه بکار گرفته شده هیچ گونه توضیحی نمی دهند. اجرای تأدیب های قومی سبب اختلال در پردازش کودکان نسبت به پیام ها و محبت های والدین و دیگران می شود و این باعث می شود که آنان در استرس دائم به سر ببرند. والدین مقتدر در حالی که روش های کنترلی را بر فرزندان خود اعمال می کنند، در مورد انجام آن توضیح می دهند و همچنین روش های تقویتی را برای تغییر رفتار کودکان خود بکار می گیرند. در این سبک، مجموعه ای از حمایت های اجتماعی، ارتباط دوسویه، پذیرندگی، پاسخگویی، شکیبایی و خشنودی نسبت به فرزندان دیده می شود.
هیل (1995) نشان داد سبک فرزندپروری مقتدر با سازماندهی و پیشرفت تحصیلی و جهت گیری عقلانی در کودکان رابطۀ مثبت دارد. کودکان والدین مقتدر، سطوح بالاتری از خودمختاری را دارا هستند و از صلاحیت های اجتماعی بیشتری نسبت به دیگران برخوردارند و پرخاشگری کمتری از خود نشان می دهند، دانش آموزانِ با والدین مقتدر بیشتر از دانش آموزان با والدین مستبد و سهل گیر، از شیوه های حل مسئله در شرایط استرس زا استفاده می کنند و ارتباط منفی معناداری بین رضایت مندی از ارتباط با والدین و احساس تنهایی وجود دارد. والدین سهل گیر، هیچگونه کنترلی بر روی کودکان خود ندارند و این کودکان، کمترین میزان اعتماد به نفس، کنجکاوی و خودکنترلی را در هر گروهی از خود نشان می دهند و در کنترل تکانه و تشخیص ارزش ها از ضد ارزش ها مشکل دارند (یارمحمدیان و همکاران، 1388).
مقایسه بین 3 سبک فرزندپروری بامریند
تفاوت های مهم بین گروه والدین مقتدر و والدین مستبد در رفتارهای حمایتی و استفاده از مشوق های مثبت است. والدین مقتدر به تلاش های کودکان در جهت جلب حمایت و توجه پاسخ می دهند و از تقویت های مثبت بیشتری استفاده می کنند. علاوه بر این، والدینی مقتدر در ابراز محبت و تفاهم والد-کودک بطور چشمگیری نمرات بالاتر می گیرند. همچنین والدین سهل انگار در نشان دادن محبت با والدین مقتدر تفاوت فاحشی ندارند، امّا مادران سهل انگار به عنوان تنبیه، کودک را از محبت خود محروم می کنند و به تمسخر او می پردازند. بر اساس مشاهدات بامریند (1967) کودکان والدین مستبد نسبت به کودکان والدین مقتدر در برقراری رابطه با همتاها و احراز موضع فعّال و نیز استقلال رای در رتبه های پایین تر قرار می گیرند. این کودکان همچنین به صورت انفرادی با خصومت نافعّال، منزوی و غمزده، آسیب پذیر نسبت به فشار و محتاط توصیف شده اند. سبک فرزندپذیری دیکتاوری، با کنترل سخت، سطح بالای محدودیت و انضباط ناپایدار و خشن، میزان پایین حمایت هیجانی و گرمی مشخص می گردد.
از سوی دیگر، سبک فرزندپروری اقتدارمنش، با ترکیبی از کنترل بالا، حمایت هیجانی بیشتر، سطح نامناسب استقلال و روابط دو سویه بینی بین والدین و کودک، شناسایی می شود. بر پایه پژوهش های انجام شده، این سبک فرزندپروری با پیامدهای تحولی مثبت همچون پیشرفت تحصیلی بیشتر، اتکاء به خود بیشتر و کج روی کمتر و روابط بهتر با همتایان رابطه دارد و در نهایت سبک فرزندپروری سهل گیرانه که با فقدان کنترل والدین و پاسخ دهی به خواسته های کودک مشخص می شود
والدین آزادمنش، مجموعۀ فعالیت های فرزند خود را هدایت می کند. امّا برای او نیز، در داخل محدودیت های منطقی، انعطاف پذیری، اجباری مزاحم و بیهوده کننده نیست. آنها علت تحمیل قوانین را توضیح می دهند. با فرزند خود بحث می کنند و به تمایلات و نیازهای او پاسخ می دهند. سبک آزادمنشی، معمولاً ناراضی، در خود فرو رفته و بی اعتماد اند. کودکانی که خودمختاری، کنجکاوی و تسلط بر خودِ ضعیف تری نشان می دهند، به والدین سهل گیر تعلق دارند (اکوردودو ، 2010).
مؤلفه های سبک های فرزندپروری
در الگوهای نظری جدید از سبک های فرزندپروری، به ابعاد و مؤلفه های این سبک توجه ویژه ای گردیده است. بر طبق این پژوهش ها، سبک های فرزندپروری اقتدار منش شامل ابعاد گرمی و حمایت گری، خودتنظیمی ، و خودمختاری می باشد. سبک های فرزندپروری دیکتاتوری نیز شامل 3 بُعد اجبار فیزیکی ، خصومت کلامی ، غیرتوضیحی-تنبیهی و در نهایت سبک فرزندپروری سهل گیرانه، شامل یک بُعد مهم به نام بی توجهی است.
ویژگی ارتباطی (حمایتی و پذیرا) که حمایت هیجانی، ارتباط دوسویه، محیطی منعطف، همراه با پاسخدهی والدین را شامل می شود. ویژگی نظم و کنترل در سبک اقتدار منش، پاسخ دهی منطقی برای انجام امور، فراهم سازی محیطی برای بیان احساسات و عقاید فرزندان و استفاده از نظرات آنان در ایجاد قواعد خانوادگی است. بُعد اجبار فیزیکی به معنای بکارگیری فراوان تنبیهات، نامشخص و خشن، همراه با کنترل زیاد و پذیرندگی پایین برای فرزندان می باشد. بُعد خصومت کلامی با بکارگیری انتقادهای مخرب برای ایجاد نظم در فرزندان مشخص می شود. و بُعد غیر توضیحی-تنبیهی با بکارگیری تنبیهات و حقیر کردن فرزندان با ارائۀ توصیفی بسیار اندک و یا بدون آن می باشد. و در نهایت ویژگی های بی توجهی که ارائه خواسته های اندک همراه با محدودیت های بسیار کم از فرزندان را شامل می شود (اندر و گالی ، 2009).