نطریه های متعددی در زمینه ی جهت گیری هدف وجود دارد که در زیر به چند تا از این نظریه ها اشاره شده است.
تئوری هوش (مدل دووک)
چه عاملی باعث می شود که افراد اهداف عملکردی یا اهداف یادگیری را انتخاب کنند؟ چرا بعضی از افراد بر نمایش توانایی و بعضی بر رشد توانایی تمرکز می کنند؟ بر اساس مدل دووک این عانل بستگی به باوری دارد که افراد در مورد ماهیت هوش خودشان دارند. در مدل دووک (1988) گر دانش آموزی قائل به نظریه ذاتی درباره هوش و معتقد باشد که توانایی او ثابت است، به احتمال زیاد در هنگام پرداختن به یک تکلیف، هدف عملکرد را انتخاب خواهد کرد. این دانش آموز از آن جا که توانایی را ثابت ادراک می کند، نگران این خواهد بود که عملکرد او چگونه با عملکرد دیگران مقایسه می شود، و سعی می کند از دیگران بهتر باشد. در مقابل کسی که به نظریه افزایشی معتقد است باور دارد که توانایی او می تواند افزایش یابد، بنابراین بیشتر احتمال دارد که اهداف تسلط را برگزیند، مثل تلاش برای افزایش شایستگی خود، نه مقایسه خود با دیگران (پنتریچ و شانک، 2002).
مدل نیکولز
نیکولز (1984) دو نوع جهت گیری هدف با عنوان جهت گیری معطوف به خود و معطوف به تکلبف مطرح کرده است. یادگیرنده با جهت گیری معطوف به تکلیف، یادگیری را به علت موفقیت خود می داند. به همین دلیل در درک و فهم مطالب تلاش بیشتری می کند تا توانایی خود را بهبود بخشد و احساس شایستگی کند. اما یادگیرنده با جهت گیری معظوف به خود توانایی و بهتر از دیگران بودن را برای نمایش قدرت و برتری خود نسبت به دیگران می خواهد. در واقع در این مدل فرض بر این است که نوع جهت گیری که افراد اتخاذ می کنند با باور وی در رابطه با علت موفقیت همخوانی دارد.
مدل میس و همکاران
میس ، بلومندفلد و هویل (1988) در مدل خود سه نوع جهت گیری تبحری، جهت گیری من اجتماعی و جهت گیری کارگریزی را مطرح می-کنند. در جهت گیری تبحری پیشرفت در شکل تبحریابی و فهمیدن موضوع متجلی می شود. هسته محوی در جهت گیری تبحری، تاکید بر خودآموزی است. در جهت گیری من اجتماعی تاکید بر کسب امتیازات بالا و بدست آوردن تاکید اجتماعی است و هسته محوری در جهت گیری کارگریزی اجتناب از شکست است. در این جهت گیری انجام تکلیف با کمترین تلاش به عنوان پیشرفت تلقی می شود.
مدل فورد و نیکولز
فورد و نیکولز (1991) بیان کرده اند که سه زمینه ی کلی وجود دارد که افراد ممکن است در آن بر حسب جهت گیری متفاوت باشند. اولین بعد شامل سبک فعال در مقابل سبک منفعل است. دومین بعد سبک گرایش در مقابل سبک پرهیزی است و سومین بعد سبک حفظ در مقابل تغییر است. جهت گیری فعال به افرادی که در فعالیت ها مشارکت بیشتری دارند، خود جوش و خود جهت ده هستند و رفتارهای برنامه ریزی شده دارند اشاره دارد. در مقابل سبک منفعل بیانگر رفتاری است که بیشتر وابسته به ویژگی های موقعیتی و در یک زمینه مخصوص کارکرد دارند. دانش -آموزانی که دارای سبک فعال هستند خود آغاز کننده گی و خود هدایت کنندگی بیشتری را در یادگیری نشان می دهند. در حالی که دانش آموزان سبک منفعل، رفتاری منفعلانه دارند و منتظرند که دیگران به آنها بگویند که چکار باید بکنند. دومین سبک گرایش در مقابل پرهیزی است که بیان می کند چگونه افراد تمایل دارند که محتوای هدف را بر حسب میزان گرایش به پیامد مطلوب و پرهیز از پیامد نامطلوب مفهوم سازی کنند. سومین بعد سبک حفظ در مقابل تغییر است که به ترتیب اشاره دارد به افرادی که به طور فعالانه در جستجوی حفظ اهداف و رفتارهای کلی هستند و افرادی هستند که به طور پیوسته دنبال تغییرات و ارتقاء اهداف خود می باشند. در حالی که افراد تغییر مدار به یادگیری های جدید علاقه مندند و مرتب سطح پیشرفت خود را افزایش می دهند (فورد و نیکولز، 1991).
مدل الیوت و مک گریگور
در این مدل علاوه بر هدف عملکردی، هدف تسلط نیز به دو بخش اهداف تسلط گرایشی و تسلط پرهیزی تقسیم می شوند. در این نظریه جهت گیری هدف بر اساس دو بعد اصلی از یگدیگر متمایز می شوند: - شایستگی چگونه تعریف می شود. - شایستگی چگونه ارزش داده می شود. الیوت با رویکرد شناختی – اجتماعی و با ترکیب نظریه های کلاسیک و جدید انگیزش پیشرفت مدل جدیدی را در باب انواع هدف گیری را ارائه نموده و بر این باور بود که مفهوم اساسی پیشرفت برابر با شایستگی و در بحث از هدف گرایی هدف اصلی نیز شایسگی است که شایستگی خود دارای دو بعد تعریف و جاذبه است. منظور از تعریف معیارهای شایستگی در نزد فرد است که در سه گروه مطلق( تعریف شایستگی بر اساس تسلط در تکلیف با مهارت یابی) معیارهای درون فردی( تعریف شایستگی بر اساس پتانسیل درونی و میزان پیشرفت فرد نسبت به گذشته) و معیارهای هنجاری) شایستگی عملکرد نسبت به دیگران) قرار می گیرند. نکته درخور توجه این است که بین شایستگی بر اساس معیارهای مطلق و درون فردی شباهت های مفهومی وعملی زیادی وجود دارد که جداسازی آن ها را از یکدیگر مشکل می سازد. به همین دلیل این دو معیار با هم در نظر گرفته می شوند. بنابراین بر اساس تعریف، شایستگی به دو شکل تسلط محور (بر اساس معیارهای مطلق و درون فردی) و عملکرد محور (بر اساس معیارهای هنجاری تقسیم می شود (الیوت و مک گریگور، 2001).
منظور از جاذبه در بحث از شایستگی، اجتنابی یا گرایشی بودن شایستگی است. جهت گیری هدف می تواند به سمت پیشرفت (کسب نتایج مثبت) یا اجتناب از شکست ( اجتناب از نتایج منفی) باشد. در حالت اول نتایج فرد رویکردی و در کسب موفقیت مورد نظر است و در حالت دوم رفتار فرد اجتنابی و هدف اجتناب از شکست های احتمالی است. الیوت و مک گریگور (2001) بر اساس دوبعد تعریف و جاذبه چهار نوع هدف گرایی را مطرح کرده اند که عبارتند از: جهت گیری تسلط گرایشی، جهت گیری تسلط اجتنابی، جهت گیری عملکرد گرایشی و جهت گیری عملکرد اجتنابی.
در هدف تسلط گرایشی افراد بر رشد شایستگی خود از طریق تسلط بر تکالیف و به دست آوردن مهارت های جدید تمرکز داشته و یادگیری را برای خود یادگیری دوست دارند. این افراد به درگیری در تکالیف چالش برانگیز و درک کامل آن علاقه مند هستند. و هر شکست را موقعیتی برای درک بیشتر و توسعه شایستگی خود می دانند. از نظر این افراد شایستگی، نتیجه غلبه بر مسایل چالش برانگیز و ارتقاء توانایی ها می باشد و معتقدند که میان تلاش و پیامد، همپوشی وجود دارد (کاپلان و ماهر، 2007). در هدف گرایی تسلط، هدف فرد اغلب یادگیری، تسلط بر تکلیف طبق استانداردهای خود تنظیم شده، اصلاح خود، کسب مهارت های تازه، کسب شایستگی، تلاش برای انجام کارهای چالش برانگیز و تلاش برای به دست آوردن فهم و بینش است. باور فرد بر این است که میان تلاش و پیامد کار همپوشی وجود دارد. احساس کفایت فرد مبتنی براین باور است که تلاش راه دست یابی موفقیت است. خطا به عنوان بخش لاینفک فرایند یادگیری محسوب می شود و محرکی برای تلاش و اصلاح عملکرد است ( جوکار، 1386).
افراد با جهت گیری هدف تسلط اجتنابی در جهت اجتناب از شکست و خطا، از دست دادن مهارت ها و رها کردن تکالیف به صورت نا تمام تلاش می-کنند. بنابراین در هدف تسلط اجتنابی شایستگی به صورت دست یابی کامل به تکالیف تعریف نمی شوند. از جمله ویژگیهای افراد با تسلط اجتنابی ، ترس از نفهمیدن مطالب، شکست در یادگیری مواد درسی، فراموشی آنچه یادگرفته اند و از دست دادن مهارت ها، توانایی ها و حافظه خود می باشند (الیوت و مک گریگور، 2001).
هدف گرایی عملکرد نشان دهنده تمرکز بر نمایش شایستگی و توانایی است و اینکه توانایی فرد در مقایسه با دیگران چگونه ارزیابی خواهند شد. این نوع هدف گرایی با تلاش برای پیشی گرفتن از عملکرد هنجاری، تلاش برای بهترین بودن، استفاده از معیارهای مقایسه اجتماعی، پرهیز از قضاوت نامطلوب در مورد توانایی و یا کودن به نظر رسیدن همراه می باشد (پنتریچ و شانک، 1386). در این نوع جهت گیری، فرد بر این باور است که میان موفقیت و توانایی همپوشی وجود دارد. موفقیت و برتری بر دیگران با حداقل تلاش، شرایطی است که فرد در آن احساس کفایت می کند (جوکار، 1386). افراد با جهت گیری عملکرد گرایشی به واسطه نشان دادن شایستگی برتر نسبت دیگران و به دست آوردن قضاوت های مطلوب درباره ی پیشرفت هایشان برانگیخته می شوند. این افراد یادگیری را به عنوان وسیله ای برای نمایش قدرت و برتری خود نسبت به دیگران می خواهند. در واقع در این جهت گیری فرد اهدافی را دنبال می کند که در جمله هنجار شایستگی است. برای این افراد میان موفقیت و توانایی همپوشی وجود دارد و زمانی احساس غرور و شایستگی می کنند که دیگران احساس مثبتی نسبت به آنان داشته باشند. در ضمن این افراد خود را در معرض مساییل چالش انگیز قرار نمی دهند یعنی بیشتر تکالیفی را انتخاب می کنند که یا بسیار آسان یا بسیار دشوار است. چرا که در انجام تکالیف آسان به تلاش زیادی نیاز ندارند و برای شکست احتمالی در تکالیف دشوار توجیه دارند (کاپلان و ماهر ، 2007).
افراد با جهت گیری هدف عملکرد- اجتنابی به واسطه اجتناب از نشان دادن شایستگی پاییین تر نسبت به دیگران و پرهیز از دریافت قضاوت های منفی درباره ی پیشرفت هایشان برانگیخته می شوند (کاپلان و ماهر، 2007). به عبارت دیگر در هدف عملکرد- پرهیزی، شایستگی یعنی اجتناب از شکست. افراد با این نوع هدف گرایی همیشه ترس از شکست و نگریسته شدن به عنوان فردی کند آموز دارند و نگران این مساله هستند که از سوی افراد مورد سرزنش و تنبیه قرار گیرند. در نتیجه این افراد یادگیری به عنوان وسیله ای برای جلوگیری از شکست می دانند چرا که معتقدند با شکست توانایی آنان زیر سوال می رود وممکن است در نگاه دیگران بی کفایت و یا ناتوان به نظر آیند، پس تمام تلاش خود را می کنند تا از این امر اجتناب کنند (پنتریچ و شانک، 1386).
مدل الیوت و مک گریگور
در مدل الیوت و مک گریگور (2001) شایستگی بر اساس معیارهای مطلق و درون فردی و یا بر اساس معیارهای هنجاری تعریف می شود. هنگامی که شایستگی بر اساس معیارهای درون فردی تعریف می شود فرد به دنبال فهم تکلیف یا کسب مهارت و دانش است. شایستگی بر اساس معیارهای هنجاری نیز بدین صورت است که فرد عملکرد خود را با دیگران مورد مقایسه قرار می دهد وبه دنبال کسب تایید برای ثبات شایستگی خویش و یا پرهیز از عدم تایید نزد دیگران خواهد بود. در بعد ارزش، تمرکز روی گرایش یا جلو رفتن، منجر به حرکت فرد به سوی وضعیت های نهایی مثبت یت مطلوب و تلاش برای رخ دادن آنها می شود، در حالی که تمرکز روی اجتناب یا جلوگیری فرد را به دوری گزیدن از وضعیت های نهایی منفی یا نامطلوب و اجتناب از رخ دادن آن ها هدایت می کند.