در واکنش به فهم علل و عوامل مؤثر در خشونت، نقش آسیبهای محیطی و شرایط تربیتی و غیره، رویکردهای هدفمند و چند بعدی جامعی، در سال های اخیر شکل گرفته اند:
دیدگاه زیستی
میزان همگامی ارثی بالاتری در خانواده های افراد خشن دیده می شود و عوامل زیستی متعددی مانند تأثیر داروها و سوء مصرف مواد، سطح هورمون ها، صدمه به مناطق خاص مغز و ناقلان عصبی به تناوب در فرآیند خشونت دخیل دانسته شده اند(خدایاری فرد، 1386).
دیدگاه فروید
پس از بروز جنگ جهانی اول، فروید وجود غریزه ای به نام تاناتوس یا نیروی مرگ را عنوان کرد که انرژی آن در جهت تخریب زندگی است. وی این نظریه را مطرح کرد که به موجب آن تاناتوس با مکانیزم های جابه جایی، نیروی خود را به سمت بیرون معطوف می کند و مبنای خشونت بر ضد دیگران واقع می شود. در واقع پرخاشگری به طور عمده از تغییر جهت غریزة خود تخریب گر مرگ به سمت دیگران ریشه می گیرد (اولسن و همکاران، 1990).
دیدگاه یادگیری اجتماعی
خشونت، رفتاری است که مثل سایر فعالیتها اکتساب و حفظ می شود. از نظر این دیدگاه خشونت فردی ریشه در عواملی چون تجربة گذشته فرد پرخاشگر، یادگیری و طیف وسیعی از عوامل مربوط به موقعیت بیرونی او دارد. برای مثال، سربازان در زمان جنگ، به خاطر کشتن افراد دشمن، نشان لیاقت می گیرند. تجربه رفتارهای متضاد والدین، مصرف مواد در منزل، فقدان کارکردهای مناسب خانواده، مشاهده مصرف مواد توسط والدین و خشونت آتی می تواند احتمال ارتکاب کودکان به خشونت خانوادگی و نیز مصرف مواد را در بزرگسالی افزایش دهد که تداوم بین نسلی اعتیاد و خشونت را همراه با تغییرات ساختاری خانواده به دنبال دارد و در این شرایط رواج دور باطل اعتیاد و خشونت خانوادگی افزایش می یابد(خدایاری فرد، 1386).
دیدگاه اسناد
: اسنادهای همسران و کودکان در مورد شرایط زندگی، به رضایت و خشونت آنها از خانواده بر می گردد. همسران افراد معتاد، احتمالاً مشکلات زناشویی و رفتارهای منفی و پرخاشگرانة شوهر یا همسر معتاد را به ویژگی های شخصیتی کلی او نسبت می دهند و این رفتارها را تعمدی، با بدخواهی و مستحق سرزنش می دانند. از عواقب اسنادهای منفی و نامناسب، کاهش رضایت خانوادگی و کیفیت سیستم حمایتی خانوادگی است. که خود رابطة مستقیمی با خشونتهای خانوادگی دارد(ابراهیم پور، 1390).
دیدگاه گرایش به خشونت
مردان یا افراد خشن گرایش بیشتری به استفاده از خشونت در زندگی خانوادگی دارند . با این حال، سطح کلی میزان پرخاشگری افراد در سیستم خانوادگی با زیر بنای اعتیاد، دقیقاً تمایل به ارتکاب خشونت را توجیه نمی کند، بلکه پرخاشگری کلی افراد معتاد با عوامل دیگری چون تجربة میزان استرس، استفادة ابزاری از خشونت و عدم وابستگی عاطفی بین طرفین ارتباط نزدیکی دارد (رمضانی، 1391).
دیدگاه فمینیستی
پدیده های تاریخی، مرد سالاری، شرایط اجتماعی و سیاسی ارکان خشونت را فراهم می سازد. تصمیم گیرهای عمده توسط معتاد، سبک تصمیم گیری مردسالارانه، زمینة ساختاری پدر سالاری اجتماعی در تعامل با هم می توانند در شرایط نابرابری ساختار بالا، نرخ خشونت را به میزان زیادی افزایش دهند(صولتی و همکاران، 1381).
هر کدام از دیدگاه های فوق، پدیده خشونت خانوادگی را براساس مبانی تئوریک خود مورد مطالعه قرار می دهند. خشونت از نظر ما یک پدیدة چند بعدی است که از تعامل بین عوامل فردی (مثل برانگیختگی فیزیولوژیک، برانگیختگی جنسی، درد و ... ) موقعیتی (مثل ناکامی، رنجاندن مستقیم، خشونت تلویزیون و ... ) و عوامل اجتماعی (مثل آلودگی هوا، سر و صدا، ازدحام و ... ) ناشی شده است و تحت تأثیر عوامل تاریخی و فردی، تعامل اعضای خانواده ودیگران، نهادها و ساختارهای اجتماعی سیاسی رسمی و غیر رسمی (فرهنگ به معنای عام) است (اولسن و همکاران، 1990).