بِک (1976 . 1967) وجود یک نظام سلسله مراتبی از شناخت ها را در دامنه تفکرات خودبخود سطحی تا طرح واره های شناختی عمقی تر پیشنهاد داد.
طرح واره های غیرانطباقی اولیه و اضطراب اجتماعی
بِک (1976 . 1967) وجود یک نظام سلسله مراتبی از شناخت ها را در دامنه تفکرات خودبخود سطحی تا طرح واره های شناختی عمقی تر پیشنهاد داد. طرح واره های شناختی سازه هایی سازمان یافته از اطلاعات ذخیره شده هستند که ادراک یا به عبارتی برداشت فرد از خود و دیگران، اهداف، توقعات و خاطرات را دربر دارند (بک و دوزویس ، 2001). این طرح واره ها فرایندهای شناختی موقعیتی بعد را هدایت می کنند (یعنی توجه، تفسیر وقایع عنقریب و بازیابی اطلاعات ذخیره شده) و در نهایت به تفکرات خودکار منتهی می شوند.
به این ترتیب، هر چند تفکرات خودکار در یک موقعیت معین سطحی تر و مجاورتر هستند اما از لحاظ کارکردی با طرح واره های عمقی تر ارتباط دارند. یانگ و همکاران کار بِک را بسط داده و مجموعه متنوعی از طرح واره های غیرانطباقی اولیه را شناسایی کردند که فرض می شود علت اصلی اشکال متعددی از آسیب شناسی روانی باشند. طرح واره غیرانطباقی اولیه به عنوان یک الگوی گسترده، بدکار و فراگستر متشکل از خاطرات، هیجانات، شناخت ها و حواس جسمی درباره خود و رابطه با دیگران تعریف شده که در دوران کودکی یا نوجوانی شکل می گیرد و در طول عمر فرد پیچیده تر می شود. نظریه طرح واره غیر انطباقی اولیه مؤلفه پردازش شناختی را که کانون اصلی تعاریف قدیمی تر طرح واره شناختی است حفظ کرد، اما توجه بیشتری را به مضمون موضوعی و شکل گیری ابتدایی طرح واره معطوف داشته است.
یانگ (1999، 1990) طرح واره ها را به پنج دسته گسترده گروه بندی کرده است: حوزه بریدگی و طرد (طرح واره های رها شدگی/ بی ثباتی، بی اعتمادی/ بدرفتاری، محرومیت هیجانی، نقص/ شرم و انزوای اجتماعی/ بیگانگی)، حوزه خودگردانی و عملکرد مختل (شامل طرح واره های وابستگی/ بی کفایتی، آسیب پذیری نسبت به ضرر یا بیماری، خود تحول نیافته/ گرفتار و شکست)، حوزه محدودیت های مختل (طرح واره های استحقاق/ بزرگ منشی، خویشتن داری و خود انضباطی ناکافی)، حوزه دیگر جهت مندی (شامل طرح واره های اطاعت، ایثار، پذیرش جویی/ جلب توجه) و در نهایت حوزه گوش به زنگی بیش از حد و بازداری (شامل طرح واره های منفی گرایی/ بدبینی، بازداری هیجانی، معیارهای سرسختانه/ عیب جویی افراطی و تنبیه).
چندین مطالعه نقش این حوزه های طرح واره ای در جمعی از اختلالات روان شناختی نظیر افسردگی، اختلال شخصیت و اختلال خوردن را به اثبات رسانده اند (بعنوان مثال: هنریچسن، والر و امانوئلی، 2004؛ ریوز و تایلور، 2007 ؛ رایزو و همکاران، 2006). در مقابل مطالعات اندکی به بررسی نقش آنها در اختلال اضطراب اجتماعی پرداخته اند (کالوت، اوروئه و هانکین، 2013 ؛ کالوت، اوروئه، کامارا و هانکین، 2013 ؛ کالوت و اوروئه، 2008؛ هینریچسن والر و امانوئلی ، 2004 ؛پنتوگاویا، کاستیلهو، گالارد و وکالها، 2006).
در مجموع این مطالعات قلیل حکایت از آن دارند که مرتبط ترین طرح واره ها برای اضطراب اجتماعی طرح واره قطع ارتباط/ طرد، استقلال ناقص، و هدایت توسط سایرین هستند. لذا به جز مطالعه کالوت و همکاران (2013) تمام مطالعات فوق مقطعی بوده اند و اطلاعات چندانی درباره رابطه پیش بین احتمالی در بین طرح واره ها و اضطراب اجتماعی در درست نیست. طرح واره های غیر انطباقی اولیه چطور باعث شکل گیری علائم اضطراب اجتماعی و حفظ آنها می شوند؟ تشابه مضمونی قابل ملاحظه ای بین طرح واره های غیرانطباقی اولیه و سوگیری های شناختی مشخصه افراد دچار اضطراب اجتماعی وجود دارد. حوزه طرح واره قطع رابطه/ طرد شامل طرح واره های مشتمل بر این انتظار است که نیازهای فرد به پذیرش و احترام به طور قابل پیش بینی برآورده نخواهند شد، همان طور که ذکر شد ترس از طرد شدن و ترس از ارزیابی منفی شدن توسط دیگران نقش اصلی در شکل گیری اضطراب اجتماعی و حفظ آن ایفا می کند (ویکس و هاول ، 2012).
افراد دچار اضطراب اجتماعی در موقعیت های اجتماعی عواقب فجیعی را از لحاظ از دست دادن شأن و مرتبه خود و طرد شدن پیش بینی می کنند (کلارک و ولز، 1995). علاوه بر این حوزه قطع رابطه/ طرد شامل طرح واره ناقص بودن یا شرم است که این باور را توصیف می کند که فرد از جهاتی با اهمیت، دچار نقص، مطرود یا بی اعتبار است. مضمون این طرح واره با ادراک منفی از خود به عنوان یک موجود اجتماعی که یک فرد مبتلا به اضطراب اجتماعی به نمایش می گذارد سازگاری دارد (کلارک و ولز، 1995 ؛ هافمن، 2007؛ لدلی و هیمبرگ، 2006).
حوزه استقلال ناقص متشکل از توقعات درباره خود و محیط است که در ظرفیت ادراکی فرد برای کار کردن مستقل یا عمل کردن با موفقیت، دخالت می کند. این حوزه شامل طرح واره شکست است که این باور را تشریح می کند که شخصی که شکست خورده به طور اجتناب ناپذیر باز هم با شکست مواجه خواهد شد یا اینکه از پایه و اساس در زمینه موفقیت به نسبت همتایان خود ناکارآمد و بی کفایت است. این مضمون با باورهای شخص مبتلا به اضطراب اجتماعی مبنی بر اینکه دیگران از نظر اجتماعی کارآمدتر و توانمندترند و خودش در موقعیت های اجتماعی خیلی دست و پا چلفتی عمل خواهد کرد سازگاری دارد.
در خاتمه طرح واره های حوزه هدایت توسط دیگران شامل توجه افراطی به امیال و خواسته های دیگران، به بهاء فدا کردن نیازهای خود است. این حوزه شامل طرح واره فرمانبرداری و تأیید جویی است. فرمانبرداری متضمن واگذاری افراطی کنترل به دیگران است چون فرد حس انقیاد یا اجتناب از طرد شدن را دارد. تأییدجویی نشانگر دغدغه افراطی در مورد تأیید دیگران و راضی نمودن آنهاست. پس این طرح واره ها هم با انگیزه شدید افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی برای گذاشتن تأثیر خوب در ذهن دیگران و اجتناب از طرد شدن توسط آنها و با میل به خودنمایی کمال گرا سازگاری دارد (نپون، فلت، هویت و مولنار ، 2011). بنابراین طرح واره های غیرانطباقی اولیه به هنگام مواجهه فرد با موقعیت های اجتماعی پردازش اطلاعات را هدایت می کنند که به تفکرات خودبخود اضطرابی بارز منتهی می شود (مثلاً اینکه شکست خواهند خورد و از نظر دیگران به طور منفی ارزیابی خواهند شد)، که آن هم به نوبت خود واکنش های اضطرابی را تحریک می کند. این فرضیه قبلاً بررسی نشده است.
لذا نپون و همکاران (2011) به عنوان تأییدیه ای غیرمستقیم برای این فرضیه دریافتند که نشخوار ذهنی میان فردی واسطه رابطه بین خودنمایی کمال گرا و علائم اضطراب اجتماعی در نمونه ای از دانشجویان بوده است. این مطالعه نیز مقطعی بود پس بررسی رابطه پیش بین در بین متغیرها امکان پذیر نبود. با این وجود بررسی طولی متمرکز بر سایر مشکلات روان شناختی نشان داد که طرح واره ها پردازش اطلاعات موقعیتی را هدایت می کنند. مثلاً طرح واره های مرتبط با خشونت پردازش اطلاعات اجتماعی را هدایت می کنند که آن هم به نوبت، رفتار پرخاشگرانه در آینده را پیش بینی می کنند (کالوت و اوروئه، 2012). در زمینه افسردگی نیز شماری از مطالعات تجربی نشان داده اند که طرح واره های شناختی که به طور آزمایشی فعال شده اند پردازش بعدی اطلاعات را هدایت می کنند و تفکرات نشخواری واسطه بین طرح واره شناختی و افسردگی هستند (اسپاسوجویک و آلوی ، 2001).
از طرف دیگر تفکرات خودآیند هم به نوبت در تقویت طرح واره ها سهم داشته اند. یانگ و همکاران (2003) چند ساز و کار را تشریح کرده اند که طرح واره ها به کمک آنها پایدار می شوند مثلاً کل تفکرات به صورت پیشگویی خودکامبخش هستند که به تقویت طرح واره منتهی می شوند. فرد به واسطه تفکرات خودبخود منفی چنان برداشت غلطی از موقعیت ها دارد که طرح واره تقویت می شود، اطلاعات مؤید طرح واره ها را مورد تأکید قرار می دهد و اطلاعات متناقض با طرح واره را به حداقل رسانده یا انکار می کند. این ساز و کار به توجیه پایداری طرح واره ها با مرور زمان کمک می کند (ریجکبوئر، ون دن برق و ون دن بات ، 2005 ؛ رایزو و همکاران، 2006).
معرفی درمان طرح واره محور توسط یانگ
جفری یانگ (1990) در کتاب «شناخت درمانی اختلال شخصیت: یک رویکرد طرح واره محور» مفهوم « طرح واره غیرانطباقی اولیه » (EMS) را به عنوان ضمیمه ای از کار بک (1967) و بک و همکاران (1979) معرفی نمود اما از طرفی نیز نظریه خود را با یافته های میلون (1981) و گوییدانو و لیوتی (1983) مستند ساخت. یانگ نظر سگال (1988) را بدین مضمون نقل قول کرد: طرح واره ها عنصر سازمان یافته واکنش های قبلی و تجارب گذشته هستند که یک بخش نسبتاً منسجم و پایدار از دانش را می سازند که قادر به هدایت ادراک و ارزیابی های بعدی می باشد. EMS به موضوعات بی نهایت با ثبات و پایدار اشاره دارد که در دوران کودکی شکل می گیرند و در طول عمر فرد کامل و پیچیده می شوند. EMS مانند الگویی برای پردازش تجارب بعدی عمل می کند.
از نظر یانگ (1990) EMS (طرح واره غیرانطباقی اولیه) عبارتست از باورهای غیر مشروط درباره خود در ارتباط با محیط. EMS ها خود ابدی ساز هم هستند و لذا در برابر تغییر نسبتاً مقاوم می باشند. یانگ (1990) ادعا کرده که EMS ها در اوایل زندگی شکل می گیرند و اغلب کانون اصلی خود انگاره یک فرد را می سازند. از این رو تهدید تغییر طرح واره بیش از حد برای سازمان شناختی هسته ای (کانونی) مخرب است. EMS ها به طرزی معنی دار عودکننده و بدکار هستند و می توانند باعث درماندگی روان شناختی، روابط مخرب، عملکرد ناکافی یا افراطی در کار، اعتیاد یا اختلالات روان- تنی بشوند. EMS ها به طور معمول با وقایع محیطی مرتبط با طرح واره های خاص فعال می شوند و رابطه نزدیکی با موازین بالای عاطفه و احساس دارند و احتمالاً دستاورد تجارت بدکار با والدین، خواهران و برادران (همشیرها)، همسالان و غیره در طول سال های اول زندگی هستند. بیشتر طرح واره ها به جای این که در اثر وقایع ترومایی مجزا پدید آیند از طریق الگوهای جاری تجربیات مرتبط روزمره که به طور فزاینده طرح واره ها را تقویت می کنند ظاهر می شوند. میلون (1981) بیان داشت که تجارب معنی دار اوایل زندگی هرگز دوباره پدیدار نمی شوند بلکه آثار آنها باقی می ماند و نشانه هایی را به جا می گذارند.
درمان فراشناختی
مدل های تئوریک SAD (کلارک و ولز، 1995 ؛ رپی و هیمبرگ، 1997) تا حد زیادی از تحقیقاتی الهام گرفته اند که شناخت ما از این اختلال و درمان روان شناختی آن را گسترده تر کرده اند. هیمبرگ در یک تفسیر کوتاه مشخص کرده که مدل های جاری به ابداع درمان های مناسب و مؤثر منجر شده اند، اما از طرفی اعتراف کرده مراجعین متعددی وجود دارند که تا حد مطلوب بهبود حاصل نمی کنند (هیمبرگ، 2009). هر چند رفتار درمانی های شناختی اثربخشی در درمان SAD را نشان داده اما میزان متوسط اثربخشی 80/0 هم چنان متوسط باقی مانده است (باتلر، چاپمن، فورمن و بک ، 2006). اخیراً تعداد زیادی از پژوهشگران (مثل رپی و آبوت ، 2007) شواهد تجربی ای را در حمایت از نقش فرایندهای شناختی (مثل ادراک منفی از خویشتن، سوگیری توجه ) در حفظ این اختلال ارائه کرده اند.
هر چند پژوهشگران شروع به اثبات کاهش اضطراب اجتماعی از طریق دستکاری مستقیم این فرایندها کرده اند (رپی، گاستون و آبوت، 2009)، اما تا به امروز بررسی ناچیزی بر روی تأثیر نسبی اجزاء مختلف درمان صورت گرفته است (مک مانیوس، پییرهوی، لارکین و کلارک ، 2010). مطابق با مدل های شناختی SAD افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی به واسطه سوگیری در پردازش اطلاعات مشخص می شوند که اضطراب در موقعیت های اجتماعی را حفظ می کنند (رپی و هیمبرگ، 1997؛ کلارک و ولز، 1995). در واقع شواهد تجربی تأکید کرده اند که افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی سوگیری هایی را در توجه، تفسیر و تصویر و انگاره نشان می دهند. به علاوه مدل ها هم نشان می دهند این سوگیری ها آثاری دو سویه دارند و می توانند یکدیگر را تحت تأثیر قرار دهند
. این امکان وجود دارد که اشکال مختلف سوگیری شناختی و نتایج شان ادغام شوند و با هم به طور افزودنی برای حفظ اختلال عمل کنند (هیرش، کلارک و متیوس ، 2006). علاوه بر این امکان دارد قابلیتی برای یک مکانیسم زیربنایی مشترک سوگیری های شناختی در SAD وجود داشته باشد که به طور همزمان هم بر توجه (تغییر توجه به سوی محرک های تهدید کننده) و هم بر تفسیر (ارزیابی منفی بازخورد اجتماعی مبهم) اثر گذاشته و تصویر یا انگاره ای منفی را به وجود آورند (متیوس، مکینتاش و فولچر ، 1997). با این حال بیشتر تحقیقات بر روی فرایندهای شناختی در SAD به بررسی سوگیری های متفاوت به طور جداگانه پرداخته اند و لذا آثار ترکیبی شان را مورد بررسی قرار نداده اند. در ادامه این سه فرایند در اختلال اضطراب اجتماعی و درمان آن مورد بررسی قرار خواهند گرفت.