در نظریه شناختی به سبک های اسنادی منفی و رابطه آن با درماندگی آموخته شده تاکید شده است این نظریه بر جامعه پذیری نقش های جنسیتی و تاثیر آن در افسردگی زنان اهمیت می دهد.
پیشینه داخلی و خارجی:
دارد
منابع فارسی:
دارد
منابع لاتین:
دارد
نوع فایل:
Word قابل ویرایش
تعداد صفحه:
75
در نظریه شناختی به سبک های اسنادی منفی و رابطه آن با درماندگی آموخته شده تاکید شده است این نظریه بر جامعه پذیری نقش های جنسیتی و تاثیر آن در افسردگی زنان اهمیت می دهد بر حسب این نظریه زنان بین پاسخ و بازده پاسخ شان در حیطه های مختلف زندگی ناهماهنگی بیشتری را تجربه می کنند و آموزش و تربیت آنها به گونه ای است که بیشتر با نقش های زنانه نافعالی و درماندگی همانند سازی می کنند نقش زنان اغلب آنها را متعهد ساخته است تا مراقبت جسمانی و عاطفی نسبت به اعضای خانواده فراهم سازند اما به همان میزان حمایت خانوادگی و اجتماعی دریافت نمی کنند لازم به ذکر است که در جوامعی مانند جوامع کشاورزی، و برخی موقعیت های اجتماعی نسبتا برابر مثل دانشجویان دانشگاه و گروه سالمندان تفاوتهای جنسیتی در میزان افسردگی گزارش نشده است و این عدم تفاوت جنسیتی در بروز افسردگی حاکی از تاثیر عوامل محیطی و موقعیتی در برابر تفاوتهای جنسیتی است لذا هنگامی که زنان و مردان در خانواده از موقعیت برابر بهره مند هستند تفاوت در میزان و بروز افسردگی بین دو جنس گزارش نشده است (خمسه 1386).
زنان درماندگیشان را مانند مردان بیان نمی کنند زنان نسبت به مردان به استرس حساس ترند این امکان وجود دارد که زنان به حوادث استرس زایی که در زندگیشان روی می دهد پاسخ های مختلف و همین طور استراتژی مقابله ای متفاوتی داشته باشند (کندلر و همکاران،2001). در پژوهشی که دلا و همکاران در سال 2007 انجام دادند و در آن موش های نر و ماده را آموزش دادند که از شوک خفیفی به مدت 7 روز (استرس قابل کنترل) فرار کنند هر موش به موش دیگر وصل بود برای جلوگیری از فرار آنها (استرس غیر قابل کنترل) ولی با همان مقدار شوک یک روز بعد تمام موش های و همینطور گروه کنترل در یک تکلیف فرار دشوارتر آزموده شدند برخلاف تصور موش های نر فرار را یاد نگرفتند ولی موش های ماده یاد گرفتند تفاوتهای جنسی در رفتار درماندگی به وجود هورمون های جنسی در بزرگسالی وابسته نیست چرا که نه تخمدان برداری ماده ها و نه اخته کردن نرها باعث از میان رفتن درماندگی نشد (دلا، ادکمپ، وتستون و شورس 2007).
نظریه اسناد با قضاوتهای علی و چگونگی تبیین وقایعی که برای خود شخص و دیگران در محیط اجتماعی- فیزیکی رخ میدهد ارتباط دارد محققین علاوه بر بررسی ویژگی های چنین تبیینی بر پیشامدها و پیامدهای آن نیز تاکید دارندتبیین های علی غالبا به سوال چرا پاسخ می دهند بنابراین افکار و یا به عبارت دیگر شناخت ها محور اصلی تحقیقات اسنادی هستند رویکردهای اسنادی از جهتی با نظریه های شناختی تفاوت دارند این رویکردها شرایط فرد در محیط و حالت های انگیزشی را نیز در نظر می گیرند فرض اساسی نظریه های شناختی این است که موقعیت ها و یا محرک ها مستقیما به وجود آورنده رفتار و هیجان نیستند بلکه شناخت های فردی است که بین محرک و واکنش ها نقش واسطه دارد نظریه های شناختی چگونگی انتخاب، پردازش، یادآوری و ارزیابی اطلاعات فرد را در مورد خود و محیط مشخص می کند این فرآیندها در نطریه های اسنادی نیز قابل مشاهده است بنابراین نظریه های اسنادی رویکرد شناختی دارند(خانی اوشانی،1389).
سلیگمن 1975 فرض کرد وقتی انسان ها یا حیوان ها حادثه ای را تجربه می کنند که کنترلی بر آن ندارند انتظار ناتوانی در کنترل موقعیت های مشابه در آنها ایجاد می شود و در آن شرایط مجموعه ای از اثرات درماندگی آموخته شده را ظاهر می سازند(سلیگمن 1975) درماندگی به شکل خودکار نتیجه یک تجربه غیر قابل کنترل نیست در واقع بسته به ادراک فرد از این مطلب است که چرا تجربه غیر قابل کنترل به وقوع می پیوندد بدین ترتیب مفاهیم تبیین و اسناد برای پاسخگویی به کاستی های تئوری اصلی درماندگی آموخته شده بکار برده شد (آبرامسون، سلیگمن و تیزدال1987 به نقل از منیر پور و همکاران 1386).
اسناد علی یک فرآیند است که از طریق آن افراد به عوامل ایجاد کننده یک حادثه پی می برند نظریه هایی که به عواقب این ادراک های علی می پردازند اغلب نظریه های اسنادی نامیده می شوند طبق نظر وینر 1985 علل درک شده یک حادثه عمدتا بر اساس سه بعد درونی-بیرونی، پایدار-ناپایدار و کلی اختصاصی تغییر می کند بعد درونی به طور ویژه در تولید عواطف مرتبط با عزت نفس(مثل غرور و گناه) و عواطف بین فردی(مثل خشم) نقش دارد بعد پایداری و کلی نیز از طریق انتظارهای موفقیت و شکست به عوامل انگیزشی از قبیل شدت و مدتی که یک شخص رفتار ویژه ای را انجام می دهد ارتباط می یابد اسناد پیامدهای موفق به عوامل پایدار منجر به افزایش انتظار موفقیت در آینده و موجب تداوم رفتار در مواجهه با موقعیت های مشکل می گردد در حالی که اسناد پیامدهای ناموفق به عوامل پایدار به کاهش انتظار موفقیت از یک سو و تمایل به ترک کوشش از سوی دیگر می انجامد(منیرپور و همکاران1386
باورهای مخرب در مورد موفقیت
) کمال طلبی در عمل:هرگز نباید شکست بخورم یا مرتکب اشتباه شوم. 2) کمال طلبی ادراکی: اگر اشتباه کنم یا آسیب پذیر باشم دیگران مرا دوست نخواهند داشت. 3) اعتیاد به موفقیت: ارزش من به عنوان یک انسان بستگی به موفقیت، هوش، استعداد، موفقیت شغلی، درآمد یا وضع ظاهرم
باورهای مخرب درمورد عشق
اعتیاد به تایید و تصدیق: برای اینکه ارزشمند باشم همه باید مرا تایید و تصدیق کنند. 5) اعتیاد به عشق: اگر کسی مرا دوست نداشته باشدنمی توانم خوشبخت شوم اگر کسی مرا دوست نداشته باشدلایق زندگی نیستم. 6) ترس از طرد شدن اگر مرا رد کنی اگر مرا تایید نکنی معلوم می شود اشکالی در من است اگر تنها باشم باید احساس بدبختی و بی ارزش بودن بکنم
باور مخرب در مورد اطاعت و فرمانبرداری
) راضی کردن دیگران:باید همیشه ترا راضی کنم حتی اگر در این جریان آسیب ببینم. 8) سرزنش کردن خود: مسائل موجود در رابطه من تقصیر من است. باور های مخرب در مورد توقع داشتن: 9) ناامید بودن: مسائل من حل نشدنی است هرگز احساس خوشبختی نمی کنم.باورهای مخرب در مورد اضطراب: 10) فوبیای خشم:خشم خطرناک است باید هرطور شده ازآن اجتناب کنم. 11) فوبیای عاطفی: هرگز نباید بترسم مشوش شوم هرگز نباید احساس نابسنده بودن، حسادت، یا آسیب پذیری داشته باشم نباید با احساساتم دیگران را برنجانم. 12) تصور اشتباه: همه مردم مانند یکدیگر فکر می کنند اگر کسی به شکل تحقیر آمیز به من نگاه کند همه به پیروی از او با من اینگونه برخورد می کنند. 13) اشتباه مرکز توجه بودن:صحبت کردن با مردم به این می ماند که روی صحنه زیر نور روشن نور افکن ها ایفای نقش می کنی اگر آنها را تحت تاثیر قرار ندهی آنها مرا دوست نخواهند داشت. 14) همیشه باید قدرتمند باشم هرگز نباید ضعیف ظاهر گردم. (دیوید برنز، به نقل از قراچه داغی 1385).
الگوی نموداری درماندگی آموخته شده بر اساس دیدگاه شناختی بدین صورت است: الگوی شناختی در درماندگی آموخته شده، اطلاعات در مورد شرایط ساختار شناختی یا پردازش اطلاعات که به یادگیری، انتظار و پیش بینی می انجامد رفتار بر اساس انتظار و باور. سلیگمن بر این باور است که افراد بر اساس سبک توصیفی شان دست به تغییر رویداد ها می زنند (کریمی،1389). بر همین اساس در پژوهش مربوط به درماندگی اموخته شده نتایج جالبی به دست آمده که نشان می دهد نزدیک به صد درصد سگ های گروه کنترل یعنی آنهایی که قادر به پریدن و اجتناب از شک بودند، یادگیری جدید را آموختند اما در مورد گروه شوک- عدم توانایی قطع شوک، این رقم پایین تر از پنجاه درصد بود.
اسکینر اعتقاد دارد سگ ها فقط یاد می گیرند که اگر کمی زوزه بکشند آزمایشگر شوک برقی را قطع خواهد کرد و با این بیان خط بطلان بر درماندگی آموخته شده می کشند. سلیگمن مانند سایر شناختی ها بر نقش باور و آگاهی و روند تاثیرگذاری آنها بر زندگی تاکید می کند، گرچه این گفتار همپوشی هایی با دیدگاههای بک و الیس دارد اما از زاویه ای به داستان نگریسته که جالب است، سلیگمن اعتقاد دارد انسان در هنگام ترس از آینده منفی گرایی می کند و همین مسئله موجب می گردد تا با ریزبینی زیاد به اشتباه های خود بنگرد و توانایی های خود را نادیده بگیرد (همان منبع،1389).