این نظریه در قالب نظریات مربوط به هویت جنسیتی ، توسط ساندرا بم ارایه شده است . وقتی که کودکان معنا و تصویری از خود می سازند که در بردارنده مفاهیم مردانگی یا زنانگی است هویت جنسیتی شکل می گیرد، و جنسیت به بخشی از خود پنداره آنها تبدیل می گردد (بارون و برن 1991).
پیشینه داخلی و خارجی:
دارد
منابع فارسی:
دارد
منابع لاتین:
دارد
نوع فایل:
Word قابل ویرایش
تعداد صفحه:
75
نظریه طرحواره جنسیتی بم
این نظریه در قالب نظریات مربوط به هویت جنسیتی ، توسط ساندرا بم ارایه شده است . وقتی که کودکان معنا و تصویری از خود می سازند که در بردارنده مفاهیم مردانگی یا زنانگی است هویت جنسیتی شکل می گیرد، و جنسیت به بخشی از خود پنداره آنها تبدیل می گردد (بارون و برن 1991). دیدگاه سنتی روان شناسان این بود که مردانگی و زنانگی در دو سوی مقیاس واحدی وجود دارد – یعنی این که پیوستاری یک بعدی دو قطبی تغییرات را در مردانگی – زنانگی توصیف می کند (هاید، ترجمه، خمسه ،1384). در اوایل سال1970 ساندرا بم و جانت اسپنس و روبرت هلمریچ مطرح کردند که محور زنانگی – مردانگی به اشتباه عنوان شده است و باید دو محور جهت گیری مردانه و زنانه را عنوان کرد. آنها اعتقاد داشتند که جهت گیری مردانه با ویژگیهای مردانه از قبیل پرخاشگری و جهت گیری زنانه با ویژگی های زنانه از قبیل تربیت کننده مستقل از یکدیگر است ، بنابراین دلیلی وجود ندارد که اگر شخصی پرخاشگر و جسور است دیگر نمی تواند فردی تربیت کننده و پرورش دهنده باشد. این رویکرد تصویر نسبی نقشهای جنسیتی را در هم ریخت و یک مبحث جدید روانی – اجتماعی نقشهای جنسیتی و الگوهای قالبی را در مباحث جامعه شناختی – روانشناختی و اخیرا روانشناسی اجتماعی مطرح نمود (ویلکینسون 1996،به نقل از بیگی،1380).
بین سنین 4تا 7 سالگی کودکان به تدریج مفهوم ثبات جنسیتی را می فهمند ، بدین معنی که تشخیص می دهند جنسیت یک ویژگی اساسی و بنیانی برای تعریف و شناخت هر کس است. پس از استحکام این شناخت ها ،ادراکات فرد تحت تاثیر آنچه که درباره جنسیت یاد گرفنه اند قرار می گیرد (بارون و برن 1991). ساندرا بم با ترکیب بعضی از جنبه های تئوری یادگیری اجتماعی تئوری طرحواره جنسیتی را مطرح کرد. بم 1981 دیدگاههای نقش های جنسیتی را با چشم انداز قویتری توسعه داد بر خلاف نقش نسبتا منفعلانه ای که برای کودکان در نظریه یادگیری اجتماعی در نظر گرفته می شود ، تئوری طرحواره جنسیتی مطرح می کند که کودکان به طور فعالانه گروه بندی ذهنی مردانه و زنانه را رشد می دهند، یعنی بچه ها به طور فعالانه اطلاعات در مورد افراد دیگر و رفتار و فعالیتها و نگرشهای مناسب با گروه جنسیتی را سازمان می دهند ، می گویند کامیونها برای پسرهاست و عروسکها برای دخترهاست (مثالی از طرحواره جنسیتی) (هاکنبری و هاکنبری 2004).
به عقیده بم کودکان این آمادگی عمومی را دارند تا اطلاعات راجع به خودشان را بر مبنای تعاریف اجتماعی رفتارهای مناسب برای هر جنس ، سازمان دهی نمایند . زمانی که یک کودک می آموزد که خودش را دختر یا پسر بداند ، صحنه آماده است تا کودک نقش هایی را بیاموزد که این برچسب ها را همراهی میکنند . به موازات رشد کودکان ، آنها به تفصیل عقاید کلیشه ای مربوط به مرد بودن یا زن بودن ( کلیشه های جنسیتی ) را در فرهنگ خودشان می آموزند (بارون و برن، 1991). هدف اساسی بم 1978 از مطالعه نقش های جنسیتی آفرینش مفهومی از سلامت روان است که از تعاریف زنانگی و مردانگی از جهت فرهنگی ، آزاد باشد ( نجاریان، 1377).
مفاهیم مربوط به نقش جنسیتی به آهستگی در حال تغییر است . آنچه ظاهرا تکوین آن آغاز شده آمیختن تدریجی صفات و نقش های مذکر و مونث و ایجاد آندروژنی(مذکر ومونث در یک قالب) است (رایس، فروغان، 1386). صفات مذکر بر اثبات وجود تاکید دارند : رهبری ،سلطه،استقلال رقابت جویی وفردیت . صفات مونث بر یکپارچگی تاکید می کنند:همدردی ،محبت ،و تفاهم .کودکانی که نه واجد ویژگی های جنس مذکر و نه جنس مونث هستند نامتمایز خوانده می شوند.کودکان آندروژنی هم از میزان بالای اثبات وجود و هم یکپارچگی برخوردارند : یعنی هم صفات مونث وهم مذکر.(رایس1386)
به نظر بم دوگانگی جنسی یک جهت گیری نقش جنسیتی است که در آن فرد صفات زیادی از هر دو اسنادهای زنانه و مردانه را در شخصیت خودش یکپارچه و متحد می سازد. با توجه به اینکه،فرض زیر بنایی الگوی وی این است که مردانگی و زنانگی دو بعد مجزا و مستقل هستند (نه دو قطب یک پیوستار) لذا بسته به نمره افراد در هر یک از دو جهت گیری مردانگی و زنانگی ، چهار سنخ شخصیتی امکان پذیر است : سنخ مردانه سنخ زنانه، سنخ نامتمایز و بالاخره سنخ دوگانه جنسی (آندروژن)... بم (1984) چهار سنخ عمده هویت جنسی را توصیف کرده است که دوتای آنهادر وهله اول دربرگیرنده مفاهیم اجتماعی هستند ( نجاریان و خدارحیمی ،1377).
مفهوم روان شناختی آندروژنی که به افرادی با داشتن ترکیبی از ویژکیهای مردانه و زنانه به طور همزمان اشاره میکند توسط پژوهشهای متعددی مطرح شده است .این فکر (ایده) به طور وسیعی به دلیل چهارچوب نظری که بم (1974)درباره آندروزنی داد(دیوکس1984)مشهور شد. مطابق با بم (1974) افراد آندروژن به دلیل داشتن هر دو ویژگیهای مردانه و زنانه ، آرایه های وسیعی از رفتارهای برای آنها فراهم میکند و به آنها اجازه می دهد که به رفتارهای موٍثرتر وابسته به شرایط (موقعیت)بپردازند. بنابراین افراد آندروژنی در روابط میان فردی خود منعطف فرض می شوند.برعکس افراد با نقش آموزی جنسی یک دامنه محدودی از رفتارهای (مردانه یا زنانه)دارند و در روابط میان فردی خود محدودند (مانستد و هستون،1996) .
لیندا جکسون و توماس کش دریافتند که مردان و زنانی که به عنوان دو جنسیتی توصیف شده بودند ، به راستی دوست داشتنی تر و سازش یافته تر ادراک شدند تا کسانی که به شیوه های هماهنگ با نقش های جنسیتی سنتی عمل می کردند (ارونسون، ترجمه، شکرکن ،1385). بم در نظریه خود تحت عنوان نظریه طرحواره جنسیتی از تئوری رشد شاختی و یادگیری اجتماعی استفاده کرد و بر فاکتورهای فرهنگی تاکید کرد فرض این تئوری این است که افراد بر اساس طرحواره های جنسیتی رفتار می کنند کودک آماده است بر اساس تعریف های فرهنگ از نقش های مخصوص به هر جنس، دانش خود را کد گذاری و سازمان دهی کنند اجتماع منبع مهمی برای یادگیری رفتار جنسیتی در افراد است (گازیو و گلیو،2008 به نقل از خانی مجد، پور ابراهیم و فتح آبادی1391).
به عنوان مثال تحقیقی که خمسه 1386 با عنوان بررسی رابطه میزان افسردگی و طرحواره های نقش جنسیتی انجام داد به این نتیجه رسید که تفاوت معناداری بین زنان و مردان در میزان بروز افسردگی وجود دارد که در این میان ویژگی های شخصیتی صرفا زنانه منجر به افسردگی در زنان نمی شود بلکه فقدان ویژگی های مردانه است که افسردگی را افزایش می دهد و از آنجایی که نظام جنسیتی ساختار اجتماعی فرهنگی دارد باید به این مهم از دیدگاه اجتماعی و فرهنگی نگریست (خمسه،1386). کلیشه سازی از طرفی خصوصیات و توانایی هایی را به زنان اختصاص می دهد که در مردان از آنها نشانه ای نیست و از طرف دیگر توانایی ها و خصوصیاتی را به مردان نسبت می دهد که زنان از آنها بی بهره اند بر اساس این کلیشه ها زنان باید پایبند به اصول مذهبی، بی تفاوت به تمایلات جنسیتی، اطاعت پذیر، وابسته، خجالتی و علاقمند به کار در خانه باشند و بر همین اساس به مردان اسنادهایی چون نیاز به موفقیت، کسب موقعیت اجتماعی، اعتماد به خود، پرخاشگری و شجاعت تعلق می گیرد(حجازی 1380 به نقل از حسین زاده و ممبنی 1390).
مطالعه ای دیگر که توسط اسپنس و هلمریخ 1987 انجام شد نتایج نشان داد که مردان برزیلی برعکس مردان آمریکایی در مقیاس زنانگی، در مقایسه با مقیاس مردانگی نمرات بالاتری به دست آوردند یعنی در برزیل آنچه که مردانه یا زنانه است با هنجارهای فرهنگ آمریکایی متفاوت است نتایج پژوهش در مجموع حاکی از آن است که دوام و پایداری کلیشه های جنسیتی با تمایز قدرت اقتصادی و توسعه اجتماعی و شرایط فرهنگی ارتباط دارد و تغییر در نگرش های فرهنگی باعث می شود تا الگوهای سنتی نقش جنسیتی به تدریج تغییر کند (خمسه،1386). به دنبال طرح مساله نابرابری های طبقاتی نژادی و فومی و سایر نابرابری های اجتماعی مبحث نابرابری های حاصل از تمایزات جنسیتی مطرح شد پذیرش وضعیت موجود از طرف زنان و مشروع دانستن آن درخواست و انتظار تغییر را کاهش می دهد (اعظم زاده،1384). آگاهی از نابرابری های جنسیتی نخستین مرحله در درک و شناخت وضعیت نابرابر و مورد تبعیض زنان تلقی شده و مرحله ای است که وجود آن برای هرگونه کنش جمعی و بیان انتظارات و مطالبات از جانب زنان لازم شمرده می شود (همان منبع).
در سریال های تلویزیونی زنان و مردان به صورت زنان و مردان سنتی کلیشه ای به نمایش در می آیند بدین ترتیب که زنان موجوداتی فریبکار، ناقص العقل، بی وفا، منفعل و فرودست و در مقابل مردان موجوداتی صادق،عاقل،وفادار، فعال، و فرادست تصویرسازی شده اند (صادقی، فسایی و کریمی،1384 به نقل از علمی و الیاسی1388). واکنش زنان در هنگام خشونت همسر بر روی 125 زن مراجعه کننده به بهزیستی شهر اصفهان نشان داد که حدود 4/50 درصد از آنان در زمان خشونت همسر، هیچ کاری نمی کنند و 2/51 درصد در این زمان از هیچ منبعی کمک نمی گیرند در این تحقیق نتیجه گرفته شد که زنان به طور ناخودآگاه با ایفای نقش انفعالی در برابر خشونت همسر، نقش فعالی را در فروپاشی خانواده ایفا می کنند( بهزاد منش و جوادیان،1383). کلیشه ها اغلب دختران را به تفکر انتقادی از خود و تسلیم پذیری در برابر وقایع پیرامونی وا می دارد و ممکن است بر توانمندی ها و تفکر منطقی آن ها اثرات منفی بر جای گذارد و همین طور کلیشه های مردانه که ابعاد عاطفه و احساس را از مردان سلب می کند موجب بروز تنش و ناسازگاری هایی در روابط اجتماعی آنها خواهد شد به این ترتیب ملاحظه می شود که که آنچه تحت عنوان تفاوت از آن یاد می شوددر واقع بیشتر کلیشه های دست ساز بشر درون اجتماعات انسانی ست نه دقیقا واقعیت های موجود جسمی و فیزیکی تفاوت های موجود بر پایه اتصال متغیر های محیطی و متغیرهایی در ادگیرنده های جامعه قابل تفسیر است برخلاف تصور عامه افراد دوجنسیتی دارای رابط فردی و اجتماعی بهتری هستند و چون دارای دو دسته خصلت ها و صفات زنانه و مردانه می باشند می توانند درک درست تری و در نتیجه واکنش بهتری در رابطه با رفتار افراد مذکر و مونث جامعه داشته باشند (زارع شاه آبادی و سلیمانی 1389).
دسته بندی نقش های جنسیتی زنان و مردان به عنوان مقوله های سیاه و سفید در طول تاریخ، ناشی از سوگیری شناختی در مورد ویژگی های زنان و مردان بوده است زیرا گرایش ذهنی اولیه انسان در برخورد با پدیده های پیچیده، تبدیل نمودن آنها به اموری ساده و قابل فهم تر می باشد. بنا به اعتقاد تایلور و تامپسون (1982، به نقل از اتکینسون و همکاران، 2000، ترجمه براهنی و دیگران،1385) انسان توجه بیشتری به اطلاعات واضح و روشن نشان می دهد تا اطلاعات نا واضح. بنابراین از آنجایی که انسان در هنگام رویارویی با پدیده های پیچیده گاهی بر اساس تعبیر و تفسیر های ذهنی خود، دست به نظریه پردازی شهودی می زند، و این نظریه بردازی های شهودی ارزیابی آدمی را از روابط علت و معلولی دچار سوگیری می کند، در مورد نقش های جنسیتی زنان و مردان نیز که دارای پیچیدگی می باشند دچار چنین سوگیری شده است. به طوری که نقش های جنسیتی نسبت داده شده به مردان، به دلیل دستاوردهای روشن و زود هنگام شان (مانند توانایی نشان دادن خشونت در برابر دشمن و در نتیجه محافظت اطرافیان از خطر و....) به عنوان نقش های جنسیتی برتر و کارآمد در نظر گرفته شد و نقش های جنسیتی نسبت داده شده به زنان ( مانند پرورش و مراقبت از فرزند و آموزش نظم و پشتکار در کارها به او و ....)، باعث شد زن در درجه دوم قرار بگیرد.
بنا به نظر گیبونز، همبی و دنیس(1997) و کنراد و هریس(2002) با افزایش سطح تحصیلات، اشتغال و کسب درآمد اقتصادی زنان نسبت به گذشته، تمایل زنان برای تغییر نقش های جنسیتی، بیش از مردان است. بنابراین احتمال می رود تعداد بیشتری از زنان، رفتار انفعالی خود را در برابر تبعیض ها و خشونت ها در فضای خانواده تغییر داده و رفتار فعالانه تری را برای کسب قدرت در خانه نشان دهند. کلیشه های جنسیتی نگرش هایی هستند که با مقاومت در برابر هرگونه تغییر تکرار و بازتولید می شوند این کلیشه ها فراگیر و رایج که شامل ذهنیت هایی ایستا، ثابت، و معمولا فاقد اساس علمی اند در ادراک ما از خود و دیگران نقش مهم ایفا می کنند (بهرامی، 1386).
گرچه برخی تفاوتهای واقعی بین مردان و زنان در برخی جنبه های زندگی اجتماعی وجود دارد اما شدت و گستردگی این تفاوت ها بسیار کمتر از آن چیزی ست که کلیشه های جنسیتی بیان می کنند با این وجود متاسفانه این واقعیت که کلیشه های جنسیتی نادرستند مانع اثرات زیان آور آنها نمی گردد و تبعیض علیه زنان و انتظارات بیش از حد مردان را به دنبال دارند (بارون و بیرون1977 به نقل از علمی و الیاسی1388).
زو و بیان2005 در پژوهشی که در چین انجام دادند به این نتیجه رسیدند که چگونگی دسترسی زنان چینی به منبع کار و درآمد از یک سو به طور مستقیم نقش آنها را در تصمیم گیری های خانوادگی افزایش داده و از سوی دیگر به صورت غیر مستقیم با تعدیل نگرش های نقش جنسیتی و ایدئولوژی جدایی طلبی جنسیتی، موقعیت آنها را در روابط قدرت با شوهرانشان بهبود بخشیده است و همینطور یکی از عواملی که باعث توازن قدرت در خانواده و تغییر توزیع قدرت از عمودی و یک سویه به افقی و دوسویه(متقارن) می شود اعتقاد به قالب های جنسیتی است بلاد معتقد است که بهترین و مطلوب ترین نوع تصمیم گیری ها، نه تنها باید برابر و صمیمانه باشد بلکه باید دو جانبه بودن را نیز در بر گیرد. (امینی، امینی، حسینیان1392). بم در اوایل دهه 70 میلادی در واکنش به نابرابری جنسیتی مفهوم آندروژنی(دوگانگی جنسی) را مطرح نمودند فرض او این بود که هر فرد اعم از زن یا مرد، صرفه نظر از فشارها و نیازها می تواند زنانه یا مردانه عمل کند به دنبال نظریه پردازی بم تحقیقاتی در زمینه نقش های جنسیتی انجام پذیرفت که نشان داد افراد دارای ویژگی آندروژنی در روابط زناشویی( گارسیا، 1987، به نقل از نجاریان و خدارحیمی، 1377) و از لحاظ بین فردی خشنود ترند.(روزنویک و دالی، 1989، به نقل از نجاریان و خدارحیمی،1377) یافته هایی نیز مشخص نمود که سنخ جنسیتی مردانه از سایر سنخ های جنسیتی منحرف تر و پرخاشگرتر است (فین، 1986، به نقل از نجاریان و خدارحیمی، 1377).
از نظر بم(1983-1993) در فرهنگ هایی مانند جامعه آمریکایی که تمایزات جنسی قویا تقویت می شود کودکان می آموزند که از جنسیت برای معنا بخشیدن به تجربه خود و پردازش اطلاعات جدید استفاده کنند از طریق این فرآیند مردم صفات یا شخصیت هایی کسب می کنند که با ادراک آنها در مورد خودشان به عنوان مرد یا زن همخوانی دارد آنها چارچوب های کلی جنسیتی را که در حکم ساختارهای شناختی ست به وجود می آورند تا مردم را در جذب و سازماندهی بینش یاری می دهند از نظر او شخصیت جنسیتی شده چیزی فراتر از مجموعه صفات مردانه یا زنانه است همچنین راهی برای نگریستن به واقعیتی ست که آن صفات را در خلال یک عمربر ساخت خود تولید و باز تولید میکند از این نظر جهان بزرگتر اجتماعی ماده خامی تدارک می بیند که از آن هویت های جنسی ساخته می شوند و این هویت ها نیز به نوبه خود، سمت و سوی ادراک و کنش را مشخص می سازد (بم،1993؛ به نقل از سفیری و ایمانیان).
بنابراین گروه های حامی زنان می کوشند با نگرش ها و اعتقاداتی که خشونت علیه زنان را تقویت می کند به طور گسترده ای مبارزه کنند(هیست، 1999به نقل از وردی نیا و همکاران). زمانی که افراد یک الگوی ویژه از صفات مرتبط با جنسیت را کسب کرده و کلیشه های جنسیتی را پذیرفته اند تمایل دارند تا برحسب تصورات و باورهایشان درباره رفتارهای متناسب با جنسیت (کلیشه های جنسیتی) عمل کنند لذا شناسایی میزان شیوع کلیشه های جنسیتی گامی مهم در پیشگیری از پیش داوری و تبعیض جنسیتی(به ویژه علیه زنان) محسوب می گردد (علمی و الیاسی1388). هرزوگ (2007) نگرش های نقش جنسیتی سنتی در میان مردان را به عنوان عامل زیر بنایی تجاوز به عنف قلمداد کرده است و همچنین بیان نمود که عقاید مرسوم در مورد نگرش های نقش جنسیتی در زنان با تحمل خشونت مردان نسبت به زنان ارتباط دارد بنابر این پذیرش خشونت به عنوان یک نقش جنسیتی مردانه باعث می شود که پسران خشونت را وسیله ای برای اداره خشم و تضاد بدانند که موجب رشد نگرش های منفی نسبت به زنان در آنها می شود و زنان نیز آن را به عنوان جنبه متعارف روابط نزدیک در نظر می گیرند (ایتاف و بریجز،2004، به نقل از حسین زاده ملکی،1388).
به اعتقاد بم در اواخر قرن بیستم جامعه آمریکا بر قطبی شدن جنسیت تاکید دارد و باور به اینکه آنچه برای زنان پذیرفتنی و شایسته است برای مردان قابل قبول و شایسته نیست و برعکس و اینکه دوری کردن از استانداردهای صلاحیت زنانگی و مردانگی غیرطبیعی و یا غیراخلاقی ست از نظر او این تصورات بخشی از چارچوب کلی جنسیتی درونی شده کودکان می شود به صورتی که به تفکر در مورد جنسیت دیگر به مثابه جنس مخالف سوق داده می شود (سفیری و ایمانیان،1388). زنان و مردان همدیگر را به عنوان جنس های مخالف و متفاوت تلقی می کنند فقط حدود 12 درصد از زنان و مردان بر این عقیده اند که هیچ اختلاف مهم جنسیتی وجود ندارد (همان).
نوابی نژاد (1383) در مقاله ای تحت عنوان راهبردهای خانواده درمانی متناسب با خشونت خانگی بیان نمود که مرد مرتکب خشونت می شود زیرا هنجارهای فرهنگی در باورهای او این گونه است که خشونت روش کارآمد در حل تعارض های میان فردی است و مرد باید سلطه گر باشد تا بتواند کنترل همسر و اعضای خانواده خود را به دست آورد. تحقیقات نشان داده اند که خشونت خانگی با قدرت تصمیم گیری نامساوی همبستگی دارد میزان خشونت علیه زنان در بین زوج هایی که شوهر سلطه جو و مرد سالار است بسیار بالاتر از زوج هایی مساوات گرا است (آسایی،2003 ). در جامعه آمریکا از دید بم مرد محوری حکم فرماست مرد محوری به باوری اشاره دارد که مردان و مردانگی برتر از زنان و زنانگی ست و مردان و مردانگی استاندارد و حد مطلوب است (سفیری و ایمانیان،1388)
کلیشه های جنسیتی که از دبستان شروع می شوند زمینه ساز خشونت است این کلیشه ها افراد جنس زن را محکوم به انجام امور خانگی و شبه خانگی و محدود شدن در نقش های خاص می کنند. نگرش ها و واکنش افراد نقش بزرگی نه تنها در گزارش کردن خشونت بلکه در نوع واکنش قربانیان در مقابل تجربه های خشونت موثر است (شلدون و پرنت 2002 به نقل از وردی نیا و همکاران 1389). کلیشه های جنسیتی به باز تولید خشونت دامن می زند خشونت به دو دسته تقسیم می شود: خشونت آشکار و پنهان خشونت های پنهان به زیر مجموعه ریزتر خشونت های روانی و اقتصادی تقسیم می شود. خشونت اقتصادی شامل: استثمار، ناامنی شغلی، محرومیت مالی، شغل کم درآمد، کار منجر به مرگ، بی کاری و شغل های کاذب(تن فروشی، رقاصی، پااندازی، مطربی، شیره کش خانه، روسپی خانه، قهوه خانه، قاچاق فروشی)، کار طاقت فرسا. خشونت روانی شامل: نگاه اروتیک، تجاوز، خود کشی، طرد شدن، کم انگاری، طلاق، ترک همسر، جلوگیری از رشد زن، انگ زدن، احساس ناامنی، فرار از خانه، نازایی، ربودن دختر،تعدد شرکای جنسی، ترشیدگی، محرومیت از حمایت خانواده، تعصب، کمبود عاطفی، بدنامی، افترا، تنهایی، رقابت هووها، محرومیت جنسی، هوو آوردن، خود کشی و شب زفاف تقسیم می شوند.
خشونت آشکار به زیر مجموعه های کوچکتر تهدید، کتک و دشنام تقسیم می شوند( واصفی و ذوالفقاری 1388). در جوامع مطیع پرور زن مطیع ترین لایه اجتماع به شمار می رودکه برای ادامه حیات همواره به سکوت و فرمان برداری تشویق می شود در این چرخه زن برای مقاومت در برابر خشونت ها گرفتار از خود بیگانگی می شود اما برای اثبات موجودیتش می کوشد رفتاری مردانه داشته باشد(واصفی و ذوالفقاری، 1388). نظمی که مردان را به کنترل زنان میگمارد بی نظمی ست زیرا خشونت از آن سرچشمه می گیرد(محمدی اصل،1388)
خشونت پنهان
در جوامع سنت گرا به طور معمول هرگونه تشخص مستقل برای فرد به ویژه زن، را به رسمیت نمی شناسند و ارزش ها همواره بر محوری یکنواخت دور می زند که در این محور کمتر کسی امکان می یابد شخصیت مستقل خویش را بروز دهد به همین دلیل برای گسترش این فضا ارزش هایی همچون مطیع بودن، ناتوانی، تقیه، اختفای شخصیت حقیقی به انواع گوناگون در هیئت فرهنگ بازدارنده متجلی می شود (احمدی خراسانی، 1384). به گفته گالتونگ با نهادینه کردن خشونت ساختاری و درونی کردن خشونت فرهنگی خشونت مستقیم نیز به صورت خشونت نهادینه شده در جامعه وجود خواهد داشت به عبارت دیگر آنجایی که فرهنگ خشونت وجود دارد خشونت نیز امری طبیعی تلقی می شود (جهانبگلو،1384). در زندگی زناشویی وقتی مرد می خواهد با برون ریختن خشم خود در محیط اطرافش تغییر ایجاد کند این برون ریزی سبب می شود تا روابط زناشویی تیره شود پس از آنکه عادت مخرب تهاجم در فردی شکل گرفت، تکرار می شود افکار زن این عمل را به صورت عادتی همیشگی در می آورد ( باراش، 1382). خودپرستی از قضا بیشتر در مردانی ست که بر هیچ کس دیگری تسلط ندارند به جز به زن و فرزندان تیره بخت خود ( میل، 1379).
در نظام سرمایه داری مردسالارانه که برای بقای خود بر استثمار طبقه کارگر و بهره گیری خاص از زنان متکی است زنان شهروندان درجه 2 محسوب می شوند و انواع صفت بندی های نهادی را برای تداوم این سلطه گری ایجاد می کنند به عقیده شیلا روبوتام زنان به طور عمده محکوم به شغل هایی با حداقل امنیت هستند( هام، 1382). برتراندراسل معتقد است که وارد شدن انگیزه اقتصادی در روابط جنسی همیشه فاجعه آمیز است شرکت در یک عمل جنسی با رضایت واقعی و بدون اعمال زور مستلزم آن است که افراد به لحاظ اقتصادی و روانی با هم یکسان باشند اما مردمی که از لحاظ پایگاه اجتماعی فروترند در این گونه روابط فشار جنسی بر آنها وارد میشود (سوبل، 1382).
دلیل مزاحمت های جنسی در قلمرو عمومی نوعی تربیت خانوادگی ست به گونه ای که مردان زنان را به عنوان ابژه جنسی نگاه می کنند رعایت نکردن حقوق شهروندی و احترام نگذاشتن به آن بی توجهی به ارزش ها و اخلاق نیز دلایل دیگر است که باعث رواج این نوع آزارها در سطح جامعه می شود (قندهاری1384). ازدواج نکردن زنان نیز باعث ایجاد خشونت های پنهان می شود و تنها محور مهم در وجود زنان جوانی و تن بکر و تازه شان است (همان). زنان بازیچه هوسرانی مردانند چه در قالب زنانی پاکدامن و چه در قالب زنانی تن فروش و بدنام به این ترتیب در معرض خشونت های پنهان قرار می گیرندبرای هردو گروه از زنان عمل جنسی حاصلی جز خدمت رسانی ندارد تنها تفاوت این امر در بها و مدت وابستگی است و این که در نوع اول از طرف مردی واحد اجیر می شوند و در نوع دوم خادم مشتریانی می شوند که مزدشان را نقد پرداخت می کنند(همان) تجاوز جنسی یکی از موزیانه ترین اشکال فشار اجتماعی است زیرا مدام به زنان موقغیت آسیب پذیرشان را یادآوری می کند کیت میلت اشاره می کند که معنای اجتماعی تجاوز جنسی که به عنوان شهوترانی شناخته می شود در جهت تحقیر و ضغیف کردن زنان عمل می کند بیشتر روابط ناهمجنس خواهانه مانند تجاوز جنسی هستند اما در هاله ای از روابط رومانتیک پنهان شده اند تحت نظام مرد سالاری نه تنها زنان اسباب لذت جنسی تعریف می شوند بلکه تصور می شودمردان کششی مقاومت ناپذیر نسبت ربه آمیزش جنسی نسبت با زنان دارند ( هام1382).
نگاه های خریدارانه مردان به زنان از جمله عوامل ستم و شئ انگاری زنان است، مردان با نگاه هایشان آزادی را از زنان سلب می کنند در حالی که نگریستن بیشتر از سوی مردان انجام می شود و زنان در انتظار توجه مردان هستند تحت سیطره همین نگاه ها زنان از صحنه اجتماع دور می شوند زنان برای حضور در جامعه خود را تحریک آمیز و لوند جلوه می دهند زن زمخت و بی بهره از جذابیت ناامید از افسون گری و به نحوی انفعالی تسلیم می شود این زنان از مرکز فاجعه می گریزند و به مکان های بزرگتر می روند تا در آن گم شوند یا جزیی از جامعه محسوب نشوند شکل دیگری از خشونت اثبات پاکدامنی زن در شب زفاف است (کار1388).
نظر به اینکه خشونت علیه زنان مسئله ای ست جهانی ، بازتاب آزار زنان در جامعه بین المللی نیز وسیع بوده است در چهارمین کنفرانس حقوق بشر در وین خشونت علیه زنان یکی از سوژه های دارای اولویت برای بررسی در کنفرانس تشخیص داده شد و این نکته مهم مورد تایید قرار گرفت که خشونت جسم، روان و آزادی زنان را تهدید می کند زیرا مردان در اعمال خشونت نقش اصلی را دارند. شرکت کنندگان در چهارمین کنفرانس حقوق بشر تاکید کردند که قضات، دفاتر پلیس، دفاتر وکالت، کانون های حمایت از خانواده، معلمان ، پدران و به طور کلی حامیان حقوق زنان باید ریشه های فرهنگی همسر آزاری را بررسی کنند. همچنین آنها اعلام کردند که نگرش مردان نسبت به زنان را باید تغییر داد و زنان نیز باید به مردان یاری رسانند تا در برداشت های خود نسبت به افراد جنس زن تجدید نظر کنند (کار،1381). پیش از طرح موضوع در چهارمین کمیسیون حقوق بشر در وین، کمیسیون حقوق بشر در پنجاهمین نشست خود طی قطعنامه 45/19694 مورخ 4 مارس 1994 میلادی تصمیم گرفت تا برای یک دوره سه ساله رابطه مخصوصی را برای بررسی اعمال خشونت بر زنان، علت و پیامدهای آن تعیین کند تا هر سال گزارشی در این خصوص به کمیسیون ارائه دهد( همان، 1381).
قالب های فکری جنسی
تجلی به ویژه جالبی از قالب فکری سازی ، در ادراک تفاوتهای جنسی روی می دهد. کی دیوکس و همکارانش نشان دادندکه تقریبا در جهان، زنان نسبت به مردان کم جرات تر و بیشتر اهل مراقبت و آرامشند(ارونسون 1386). امکان دارد که این ادراک کاملا وابسته به نقش باشد بدین معنا که به طور سنتی، نقش فراهم کننده محیط مناسب در خانه، به زنان واگذار شده است و بدین ترتیب ممکن است آنها مراقبت کننده تر تلقی شوند(دواکس و لافرنس به نقل از ارونسون،1386 ).
آلیس ایگلی، وندی وود، و جانت سوییم نشان دادند در مقاسه با مردان زنان تمایل به نشان دادن رفتارهایی دارند که به بهترین وجه می توان آنها را از لحاظ اجتماعی حساس، دوستانه تر، و دلواپس تر برای بهروزی دیگران توصیف کرد، در حالی که مردان به رفتارهایی تمایل دارند که سلطه گرتر مهارکننده تر، و مستقل تر هستند (ایگلی،1995) لازم به گفتن نیست که در این خصوصیات بین مردان و زنان وجه اشتراک زیادی وجود دارد همه ما مردانی را دیده ایم که از لحاظ اجتماعی حساس بوده اند و زنانی را که چنین نبوده اند و مسئله مورد نظر درست همین است : خواه زیر بنای این قالب فکری، اجتماعی، و خواه زیستی باشد بکار گیری قالب فکری برای همه زنان و یا همه مردان فرد را از این حق محروم میسازد که با او به عنوان یک فرد با خصوصیات و استعدادهای ویژه اش رفتار شود. اشکال ظریفی از پیشداوری در مورد زنان نیز اعمال می شود داریل و ساندرابم پیشنهاد می کنند که پیشداوری علیه زنان در جامعه ما نمونه ای از یک طرز فکر ناآگاهانه است (ارونسون به نقل از بم و بم،1970).
یعنی مجموعه عقایدی که ما تلویحا می پذیریم بدون اینکه از آنها آگاه باشیم زیرا حتی نمی توانیم مفاهیمی مغایر با آنها را درباره دنیا تصور کنیم. در این فرهنگ مثلا ما چنان بار آمده ایم که نمی توانیم حتی تصور هم بکنیم که زنی به عنوان راننده کامیون یا نگهبان به کار مشغول شود و شوهرش در خانه بماند و جارو کند و از بچه ها نگهداری کند اگر چنین موقعیتی به اطلاع ما برسد فورا به این نتیجه گیری می پردازیم که آن زوج باید عیب و نقصی داشته باشند برای اینکه در جامعه ما حق انتخاب چنین ترتیبی از زندگی وجود ندارد همان طور که ماهی از مرطوب بودن محیطش آگاه نیست ما نیز وجود این طرز فکر را تشخیص نمی دهیم زیرا بسیار متداول و معمول است (ارونسون به نقل از ویتزمن، ایفلر،هوکادا، و راس).
مرد محوری هم به مردان و هم به زنان لطمه می زند چرا که مرد محوری همه افکار و احساساتی را که از لحاظ فرهنگی زنانه است را تحقیر می کند به گونه ای که رد شدن از مرزهای جنسیتی برای مردان معنای منفی تری نسبت به زنان دارد (بم،1993) مطالعات روت هارتلی به راستی نشان می دهند که کودکان در پنج سالگی مفاهیم کاملی از آنچه را که رفتار مناسب زنان و مردان را تشکیل می دهد کسب کرده اند. ( ارونسون به نقل از هارتلی،1960) . به طور سنتی از مردان انتظار می رود که نان آور، آغاز کننده و پرخاشگر باشد و احساسات لطیف تر و آسیب پذیری های خود را پنهان کنند (شکر کن، 1389). به طور سنتی زنانگی همراه با اضطراب بالا و عزت نفس پایین و پذیرش اجتماعی پایین مربوط بوده است( شکر کن به نقل از گری 1389).
در تحقیقی که خمسه ای در سال 1385 انجام داد به این نتیجه رسید که زنان دارای کلیشه های جنسیتی صرفا زنانه نارضایتی جنسی بیشتری را گزارش کردند طرحواره های نقش جنسیتی زنانه مبتنی بر کلیشه های فرهنگی (مطیع بودن، تسکین بخش دیگری بودن.......) در ارزیابی ذهنی زن هنگام پردازش اطلاعات جنسی (هنگام برخورد با محرک جنسی از سوی همسر) مداخله می کند و به تفسیر متفاوتی از محرک های جنسی می انجامد در واقع طرحواره های نقش جنسیتی زن متن و زمینه ای را فراهم می کندکه محرک جنسی صرفا جنسی ارزیابی نشود و زنان به علت وجود طرحواره های ذهنی و کلیشه های فرهنگی که در این زمینه بازداری کننده است در این قسمت با اشکال بیشتری مواجه هستند چرا که زنان در فرهنگ ما پذیرفته اند که درباره تمایلات جنسی خود در زندگی زناشویی کمتر صحبت کنند و نارضایتی خود را کمتر ابراز دارند محرک جنسی از طریق دو جنبه پردازش می شود پردازش نخست تحریک نیمه آگاه در سیستم لیمبیک که طی چند ثانیه پرخون شدگی اندام تناسلی را به دنبال دارد و این محرک همزمان به شکل شناختی نیز پردازش می شود که این پردازش شناختی در زنان تحت تاثیر کلیشه های جنسیتی است(آیا رفتار جنسی من مناسب اسب؟ آیا حامله نخواهم شد؟ آیا مورد پسند همسر خود هستم؟) زنان همیشه با این کلیشه روبه رو هستند که نارضایتی خود را کمتر ابراز کنند (خمسه 1385).