به طور کلی مردم شاد هستند(دینر و دینر،1996)، در بین پژوهشگران این سؤال مطرح است که آیا این نمای مثبت در طول زمان تغییر می کند یا خیر؟ آیا بهزیستی در طی دوره زندگی پایا باقی می ماند یا دستخوش تغییر می شود؟
پیشینه داخلی و خارجی:
دارد
منابع فارسی:
دارد
منابع لاتین:
دارد
نوع فایل:
Word قابل ویرایش
تعداد صفحه:
55
به طور کلی مردم شاد هستند(دینر و دینر،1996)، در بین پژوهشگران این سؤال مطرح است که آیا این نمای مثبت در طول زمان تغییر می کند یا خیر؟ آیا بهزیستی در طی دوره زندگی پایا باقی می ماند یا دستخوش تغییر می شود؟ اگر تغییری صورت می گیرد آیا افراد در سنین پیری سال های طلایی را تجربه می کنند؛ یعنی رضایت و خرسندی بیشتری را تجربه می کنند یا سنین میان سالی زمان بحران است و سنین پیری به واسطه فقدان های چندگانه با افسردگی بیشتری همراه است و منجر به دید منفی به زندگی می شود؟ نظریه های اولیه برای نشان دادن روندهای تحولی ممکن در عاطفه، به این نتیجه رسیدند که سیر بهزیستی هیجانی موازی با عملکرد جسمی است. بدین ترتیب که در جوانی، به بالاترین سطح می رسد و بعد از آن افت می کند(بنهام،1951 ؛ بوهلر ،1935).
به علاوه در رویکردهای پیشین سنین میانسالی به واسطه پرسیدن این سؤال از خود که در زندگی هدفمان چه بوده و هم چنین به واسطه رو به رو شدن با افسردگی ناشی از تصور مرگ، این دوره به عنوان نقطه عطفی برای بحران ها مورد ملاحظه قرار می گرفت(لاوتون، کلبان و دین ، 1993). به هر حال یافته های تجربی از این نظریه ها حمایت نکرده اند. هم مطالعات قبلی و هم مطالعات اخیر تفاوت های سنی ناچیزی در رضایت از زندگی و بهزیستی یافته اند. به علاوه محققین دریافتند شواهدی دال بر بحران میانسالی با شکست رو به رو شده اند(مک کری و کوستا ، 1990، کوپر و هلمز ، 1997).
بعضی از مطالعات حتی بهزیستی بیشتری در بین افراد مسن تر یافته اند. بدین ترتیب که افرادپیر اضطراب کمتر و رضایت بیشتر(لاوتون و همکاران ،1993)، و موازنه بیشتری از عاطفه مثبت نسبت به عاطفه منفی را نسبت به همتایان جوانشان گزارش می کنند(ریف ، 1989).
با توجه به این که عاطفه مثبت و عاطفه منفی فقط در حد متوسطی با هم همبسته هستند و در زندگی شخص با رویدادهای یکسان همبسته نیستند. بنابراین ساز و کار بنیادی مرتبط با تغییرات سنی در بهزیستی شخص، هنگامی به بهترین وجه فهمیده می شود که عاطفه مثبت و عاطفه منفی به طور مجزا مورد بررسی قرار گیرد. چون بهزیستی اغلب به عنوان تعادل بین عاطفه مثبت و عاطفه منفی تصور شده است(ریف، 1989)، افزایش بهزیستی باید محصول افزایش در عاطفه مثبت، کاهش در عاطفه منفی یا ترکیبی از هر دو عامل باشد.