قابل استفاده در: مقاله نویسی و انجام پژوهش های علمی
منابع فارسی: دارد
منابع لاتین: دارد
پیشینه داخلی جدید: دارد
پیشینه خارجی جدید: دارد
نوع فایل: Word قابل ویرایش
تعداد صفحه: 28 صفحه
بعد از پرداخت حق اشتراک فایل شماره 328 را دانلود کنید.
نقطه عطف دانش بشري درباره خويشتن دروني در سال 1944 به وجود آمد. يعني در زماني كه رنه دكارت اصول فلسفه را نوشت. دكارت مطرح كرد كه ترديد ابزار اصلي پرسش است. دكارت استدلال نمود كه اگر شك ميكنيم، و سپس فكر ميكنيم، پس وجود داريم و در نتيجه وجود وابسته به ادراك است (پوركي ، 1988، ص 13).
نقطه عطف دوم در توسعه نظري خودپنداره نوشتههاي زيگموند فرويد بود كه درك جديدي از اهميت فرايند رواني دروني ارائه نمود. او مطرح كرد كه خودپنداره در نظام اوليه رواني فرد ايجاد ميشود. آنا فرويد در سال 1946 مطرح نمود كه خود تفسيري و رشد، هسته مركزي خود يا ego ميباشد (پوركي، 1988).
مهمترين تحول در زمينه خودپنداره به نظريه راجرز برمیگردد. راجرز خويشتن را جزء مركزي و محوري سازگاري شخصي و شخصيتي ميداند. راجرز «خود» را به عنوان محصول اجتماعي كه خارج از روابط درون فردي رشد ميكند و براي ثبات تلاش ميكند، توصيف نمود.
او معتقد بود كه نيازي اساسي در بشر وجود دارد و آن توجه مثبت از طرف ديگران و نيز از طرف خود فرد است و نيز عقيده داشت كه در هر شخص تمايل به سمت خودشكوفايي و رشد وجود دارد و بروز آن توسط يك محيط جالب و جاذب امکانپذیر است (اسميت و همكاران 1978، به نقل از پوركي، 1988، ص 14).
ادامه دارد ...