قابل استفاده در: مقاله نویسی و انجام پژوهش های علمی
منابع فارسی: دارد
منابع لاتین: دارد
پیشینه داخلی جدید: دارد
پیشینه خارجی جدید: دارد
نوع فایل: Word قابل ویرایش
تعداد صفحه: 37 صفحه
کد فایل: mb 407
همانگونه كه اشاره شد روانشناسي مثبت مبتني بر اصول و مفروضههايي است كه بهنوعی در تقابل با اصول و مفروضههاي روانشناسي معمولي و بهویژه روانشناسي باليني قرار دارند. اصليترين اين تفاوتها در اصول و مفروضههای مرتبط با سرشت و ماهيت انسان است.
سليگمن و چيكزنت ميهاي (2000) متذكر ميشوند كه روانشناسي معاصر اولويت را به آن مفهومي از انسان داده است كه تا حد زيادي بر مبناي آسيبشناسي، ضعف و ناكارآمدي است يعني يك روانشناسي پزشكي محور ! سليگمن در اثر ديگري (2002) در اشاره به همين مفروضه اساسي است كه مينويسد «روانشناسي موشكي است كه به تقليد از موشك ديگري كه بهاصطلاح روانپزشكي ناميده شده به پرواز درآمده است» يورگنسن و نفستاد ( 2004).
از اينجاست كه مادوكس اين روانشناسي را پيرو ايدئولوژي بيماري مينامد، كه مفروضه اساسي آن ضعف، بيماري و بيتوجهي به تواناييها و توانمنديهاي افراد است. سليگمن (2002) مفروضههاي اصلي روانشناسي مثبتگرا را چنين برشمرده است: اما در روانشناسي مثبتگرا مفروضه اصلي مبتني بر پتانسيلهاي ذاتي انسان براي رشد و كمال است.
در اين گرایش (مثبتگرا) آدمي موجودي است كه در او تواناييهاي بالقوهاي براي رشد و تحول به وديعه گذاشته شده است و اين مفهومسازي همان است كه در تمايلات يا گرايشات شكوفاسازي كه توسط راجرز يا مزلو ذكر گشته به چشم ميخورد. يورگنسن و نفستاد (2004) مفهوم محوري در روانشناسي مثبتگرا را توانمنديهاي خوب ميدانند.
ادامه دارد ...