قابل استفاده در: مقاله نویسی و انجام پژوهش های علمی
منابع فارسی: دارد
منابع لاتین: دارد
پیشینه داخلی جدید: دارد
پیشینه خارجی جدید: دارد
نوع فایل: Word قابل ویرایش
تعداد صفحه: 51 صفحه
کد فایل: mb 422
از نظر بسياري از فلاسفه و ديدگاههاي سنتي روانشناسي، مفاهيم «هوش» و «هيجان» دو مفهوم بيارتباط با هم بوده و حتي در مقابل هم قرار ميگرفتند. «هوش» از ديدگاه سنتي عمدتاً به عنوان مفهومي تك بعدي و به معناي توانايي تفكر انتزاعي و تواناييهاي شناختي تعريف شده و هيجانها هم يك سري پاسخهاي سازمان نيافته به محركها انگاشته ميشدند.
اما تحولات عظيمي كه در حوزههاي هوش و هيجان رخ داد، ديدگاههاي سنتي را زير سؤال برده و بر ارتباط نزديك و در هم تنيده هوش و هيجان تأكيد كرد. از پيشگامان اين تحولات در حوزه هوش ميتوان به گاردنر (1983م) و استرنبرگ (1996م) اشاره كرد و در حوزه هيجان از كشفيات ژوزف لي دوكس ،آوريل و نانلي (1994 ـ 1989م) نام برد.
ولي اوج اين تحولات به مطرح شدن مفهوم هوش هيجاني توسط سالوي و ماير (1990م) برميگردد كه آشكارا بر درهمتنيدگي هوش و هيجان تأكيد ميكنند. از نظر آنها هوش هيجاني عمدتاً به عنوان توانايي فرد در بازنگري احساسات و هيجانهاي خود و ديگران، تمييز قائل شدن ميان هيجانها و استفاده از اطلاعات هيجاني در حل مسئله و نظمبخشي رفتار تعريف ميشود.
البته در طول دهه گذشته (از 1995 به بعد) رويكردها و الگوهاي متفاوتي در مورد هوش هيجاني ارائه شده است. معروفترين چهره اين حوزه در ميان عموم مردم دانيل گلمن است كه در كتابي تحت عنوان هوش هيجاني به تشريح عمومي اين سازه، پرداخته است. بارون (1997م) نيز نظريهپرداز ديگري است كه هوش هيجاني و ابعاد آن را مطالعه و بررسي كرده است(ولی الله 1385).
ادامه دارد ...