ظهور انقلاب صنعتی و گسترش روز افزون فرایند تفکیک و تمایز اجتماعی در جوامع بشری، ضرورت سازماندهی و چرخش در فرایند توسعه را از حیث نظری و عملی به همراه داشت به گونه ای که رویکردهای مختلفی در باب چگونگی و کم و کیف توسعه مطرح شدند.
کیفیت زندگی: کلیات کیفیت زندگی: ظهور انقلاب صنعتی و گسترش روز افزون فرایند تفکیک و تمایز اجتماعی در جوامع بشری، ضرورت سازماندهی و چرخش در فرایند توسعه را از حیث نظری و عملی به همراه داشت به گونه ای که رویکردهای مختلفی در باب چگونگی و کم و کیف توسعه مطرح شدند. در آغاز وجه غالب این رویکردها تمرکز بر رشد اقتصادی بود و از منظر رفاه و بهزیستی اجتماعی، گزاره ثروت بیشتر به خوشبختی بیشتر افراد می انجامد، اصلی پذیرفته شده تلقی می گردید.
لیکن از اواسط دهه 1960 میلادی، با بروز و ظهور پیامدهای منفی حاصل از رشد از سویی و برجسته شدن دغدغه های جدید از سوی دیگر، جایگاه رشد اقتصادی به عنوان هدف اصلی توسعه مورد پرسش و تردید قرار گرفت و تلاش هایی انجام شد تا رشد اقتصادی و سیاست های مربوط به آن به عنوان هدف بلکه به عنوان یکی از ابزار های دستیابی به اهداف توسعه در نظر گرفته شود. در اوایل دهه 1990 مولفه های مربوط به توسعه ی اجتماعی نظیر سرمایه اجتماعی، همبستگی اجتماعی و ... نیز به ادبیات توسعه راه یافت و به تعبیری در سلسله مراتب اهداف توسعه تغییراتی حاصل گردید و با تاکید سازمان ملل، بهزیستی اجتماعی و کیفیت زندگی در راس هدف قرار گرفت که کاهش فقر و تخریب محیط زیست، افزایش بهداشت و طول عمر و به طور کلی ارتقا کیفیت زندگی را به همراه دارد (غفاری، کریمی و نوذری، 1391).
مفهوم کیفیت زندگی ابتدا به حوزه های بهداشتی و بیماری های روانی محدود می شد، اما در طی دو دهه گذشته، این مفهوم از زمینه های بهداشتی، زیست محیطی و روانشناختی صرف به مفهومی چند بعدی ارتقا یافته (عنبری، 1389) و مورد توجه تعداد زیادی از حوزه های مطالعاتی قرار گرفته است. از این رو ست که براساس پایگاه داده ها موسسه اطلاعات علمی، از 1982 تا 2005 بیش از 55 هزار تحقیق در مورد کیفیت زندگی صورت گرفته است (رضوانی و منصوریان، 1387).
امروزه کیفیت زندگی را به عنوان عنصری کلیدی در سیاست گذاری و بررسی سیاست های حوزه عمومی مورد بحث قرار داده و از آن به عنوان شاخص توسعه نام می برند. این سازه بعد از طرح اولیه در دهه 1930 تاکنون تحولات بسیاری یافته و برای اندازه گیری میزان پیشرفت و ترقی جوامع از آن استفاده روز افزونی می شود. از اواخر دهه 1970 علاقه به مفهوم کیفیت زندگی به شکل معناداری افزایش یافت. از این تاریخ به بعد بحث های کیفیت زندگی بیشتر در سه حوزه پزشکی، روان شناسی و علوم اجتماعی متمرکز شد. در واقع از دهه 1930 تا به امروز بر تعداد حوزه های مطالعه این سازه افزوده شده است. این امر موجب ایجاد ادبیات گسترده ای برای شاخص توسعه شده است. هرچه تعداد مطالعات در این حوزه بیشتر باشد تدوین شاخص های توسعه با دقت بیشتری انجام می گیرد(رضوانی و منصوریان، 1387).
از سوی دیگر توجه به کیفیت زندگی از دیدگاه اجتماعی باعث تغییرات گسترده ای در نوع مطالعات این سازه شده و ابعاد جدیدی را بر این مفهوم افزوده است که باعث کاربرد بیشتر و گسترده تر سازه کیفیت زندگی در کشوری مانند ایران به لحاظ مطالعاتی و سیاست گذاری از دو بعد درونی و بیرونی ضرورت و اهمیت دارد. از بعد درونی، ضرورت کاربرد این مفهوم را می توان در مواردی چون ارزیابی اثرات سیاست های اجتماعی، ارزیابی تصمیم گیری های صورت گرفته در سطح خرد و کلان، بهبود خدمات رسانی، ترغیب مشارکت عمومی، اعتلای حقوق انسانی، توزیع برابر منابع و مانند اینها جست و جو کرد.
ابعاد بیرونی ضرورت توجه به سازه کیفیت زندگی در کشور با روند رو به رشد جهانی شدن شدت بیشتری می یابد. در عصر جهانی شدن، مناطق مختلف در جذب سرمایه هایی که مرز های ملی را به رسمیت نمی شناسند با همدیگر رقابت می کنند. از طریق ارتقای کیفیت زندگی است که بسیاری از افراد و سرمایه ها تمایل می یابند تا در آن منطقه به سکونتف کار و سرمایه گذاری بپردازند. از این رو می توان ادعا کرد که در وضعیت کنونی دستیابی به توسعه از هر بعد آن بدون توجه به سازه کیفیت زندگی امکان پذیر نمی باشد. با توجه به این ضرورت در سال های اخیر مطالعات سازه کیفیت زندگی در ایران از ابعاد مختلفی دچار تغییر شده است. بررسی این تغییرات می تواند نشان دهنده میزان توجه به این سازه در مطالعات داخلی و درک جایگاه کیفیت زندگی در مطالعات توسعه باشد (رضوانی و منصوریان، 1387).
تاریخچه کیفیت زندگی
کیفیت زندگی مفهوم جدیدی نیست. این مفهوم سابقه در فلسفه یونان دارد و ارسطو در بحث از شادکامی بدان اشاره کرده است. همچنین در دوران جدید فیلسوفانی چون کیرگه گارد، ژان پل سارتر و دیگران به آن توجه داشته اند (غفاری و امیدی، 1388). با این وجود کسی که برای اولین بار به مفهوم کیفیت زندگی به صورت مستقیم اشاره کرد پیگو بود. پیگو عبارت کیفیت زندگی را اولین بار در سال 1920 در کتاب «اقتصاد و رفاه» مورد استفاده قرار داد.
در این کتاب، پیگو درباره حمایت دولت از قشر های کم در آمد جامعه و تاثیر این حمایت بر آنها و همچنین بودجه ملی بحث می کند. آن زمان نظریه او شکست خورد و تا بعد از جنگ جهانی دوم به فراموشی سپرده شد.. بعد از جنگ جهانی دوم دو حادثه مهم رخ داد. اولی مربوط به سازمان بهداشت جهانی بود. در این زمان سازمان بهداشت جهانی تعریف گسترده ای از سلامت ارائه کرد که در این تعریف سلامت شامل سلامت فیزیکی، روانی و اجتماعی می شد. این اقدام سازمان بهداشت جهانی منجر به مذاکرات زیادی در مورد سلامت و چگونگی اندازه گیری ان شد.
دومین رخ داد مهم بعد از جنگ جهانی دوم که زمینه توجهات ویژه به کیفیت زندگی را فراهم آورد بحث بی عدالتی های وسیع در جوامع غربی بود. همین مساله باعث یک سری فعالیت های اجتماعی و ابتکارات سیاسی از دهه 1960 به بعد شد. به اعتقاد فیشر و شوسلر عبارت کیفیت زندگی به صورت خاص اولین بار در سال 1960 در گزارش کمیسیون ریاست جمهوری درباره اهداف ملی آمریکا مطرح شد (وود ، 1999). گزارش کمیسیون مذکور متمرکز بر برنامه های اجتماعی مانند آموزش و نیروی انسانی، توسعه اجتماعی و مسکن، سلامتی و رفاه بود (لیندا و دیانا ، 2005). بر همین اساس گزارش کمیسیون ریاست جمهوری آمریکا در زمینه اهداف ملی و تحقیق باوئر در سال 1966 در زمینه اثرات ثانویه برنامه های مکانی ملی در آمریکا را می توان به عنوان اولین کارهایی ذکر کرد که به مقوله کیفیت زندگی به عنوان یک حوزه تحقیقاتی خاص پرداخته اند (شوسلر و فیشر، 1985).
از اواخر دهه 1970 علاقه به مفهوم کیفیت زندگی به شکل معناداری افزایش یافت. از این تاریخ به بعد بحث های کیفیت زندگی بیشتر در سه حوزه پزشکی، روان شناسی و علوم اجتماعی متمرکز شد. بیشترین تمرکز تحقیقات انجام شده بر روی حوزه پزشکی می باشد. از سال 1966 تا 2005 تعداد 76698 مقاله از سوی پایگاه داده های پابمد منتشر شده که عبارت «کیفیت زندگی» عنوان موضوعی یا چکیده آنها را شامل می شود. از نیمه دهه 1960 تعداد کارهای منتشر شده با این موضوع رشد تصاعدی داشته است. در سال 1966، 002/0 درصد از کل کارهای منتشر شده در پابمد با موضعیت کیفیت زندگی بوده در حالیکه همین مقدار در سال 2005 به 36/1 درصد رسیده است (مونز و همکاران، 2005).
ابعاد مفهومی کیفیت زندگی
با وجود گذشت چندین دهه از رواج مفهوم کیفیت زندگی و تحقیقات متنوع صورت گرفته در این زمینه تعریف واحدی که مورد قبول همه باشد وجود ندارد. مرور متون مرتبط به کیفیت زندگی (فلس و پری ، 1995؛ ماسام ، 2002؛ لیی ، 2005؛ فیلیپس ، 2006؛ سرجی ، 2006) حاکی از تاکید دیدگاه صاحبنظران مختلف درباره ابهام مفهومی در تعریف این سازه است. هر محقق با توجه به حوزه مطالعه، شرایط و ویژگی های جامعه تحقیق تعریفی از کیفیت زندگی ارائه می دهد. رومنی و همکارانش مجموعه استدلال هایی برای پاسخ به این پرسش ارائه می دهند که چرا تعریف پذیرفته شده جهانشمولی برای کیفیت زندگی وجود ندارد. این مجموعه عبارتند از:
الف) فرایندهای روان شناختی مرتبط با تجربه کیفیت زندگی را می توان از دریچه زبان ها و دهلیزهای مفهومی مختلف توصیف و تفسیر کرد.
ب) مفهوم کیفیت زندگی تا حد زیادی با ارزش داوری همراه است.
ج) مفهوم کیفیت زندگی متاثر از رشد درک انسانی و فرایندهای توسعه در طول زندگی افراد در اجتماع محلی و میزان تحت تاثیر قرار گرفتن این فرایندهای روان شناختی توسط عوامل محیطی و سیستم های ارزش فردی است. از این رو به دلیل فقدان تعریف عملیاتی واحد از کیفیت زندگی، واژه های مرتبط دیگری مانند بهزیستی، سطح زندگی، استاندارد زندگی، رضایتمندی از زندگی و خشنودی ظهور کرده اند (ماسام، 2002).
یکی از اختلافات مهمی که بین متخصصین کیفیت زندگی وجود دارد دیدگاه آنها در رابطه با ذهنی یا عینی بودن این مفهوم است. بر همین اساس می توان محققین کیفیت زندگی را به سه دسته تقسیم کرد. دسته اول کسانی هستند که فقط به بعد ذهنی کیفیت زندگی توجه دارند. این ها در کارهای خود یا بعد عینی کیفیت زندگی را لحاظ نمی کنند و یا آن را از لحاظ اهمیت در سطح بسیار پایینی قرار می دهند. دسته دوم کسانی هستند که بر خلاف دسته اول کیفیت زندگی را از لحاظ عینی بررسی می کنند البته تعداد این افراد در قیاس با گروه اول بسیار کم است. اما دسته سوم که به نظر روز به روز بر تعداد آنها افزوده می شود کسانی هستند که دید جامع تری نسبت به این مفهوم داشته و معتقدند که کیفیت زندگی را باید از دو بعد عینی و ذهنی مورد بررسی قرار داد (غفاری و همکاران، 1391).
کیفیت زندگی به مثابه سازه ای ذهنی
کیفیت زندگی به احساسات، انتظارات، اعتقادات و پندارهای فرد بستگی دارد. بدین معنا که حتما باید توسط خود شخص، براساس نظر او و نه فرد جایگزین تعیین گردد. لذا در مطالعات کیفیت زندگی ارزیابی خود فرد از سلامت و یا خوب بودنش عامل کلیدی می باشد (نازنجات، 1387؛ رستمی و صالحی، 1378). پترا بونک (2007) برای بررسی کیفیت زندگی به بعد ذهنی این موضوع یعنی رضایت از زندگی توجه دارد. او معتقد است که کیفیت زندگی یک جامعه در واقع انعکاس ذهنی افراد جامعه در زمینه ضایت از زندگی است. کامنس کیفیت زندگی ذهنی را به عنوان یک مفهوم چند بعدی تعریف کرده است. به نظر او کیفیت زندگی شامل هفت حوزه زندگی می شود که هر کسی بر حسب اهمیتی که هر حوزه برای او دارد آن را مورد ارزیابی قرار می دهد لذا این هفت حوزه وزن های مختلفی از دید مردم پیدا می کنند. این هفت حوزه که از آن به عنوان شاخص های کیفیت زندگی یاد می کند شامل موارد زیر است: 1. بهزیستی جسمانی ؛ 2. بهداشت ؛ 3. بهره وری ؛ 4. صمیمیت ؛ 5. امنیت ؛ 6. اجتماع ؛ 7. بهزیسی عاطفی (چیپور و همکاران، 2002).
شوسلر و فیشر (1985) معتقدند که جنبه ذهنی کیفیت زندگی معمولا برای بیان حالت های وابستگی و رضایت به کار می رود مانند حس شخصی از رفاه، رضایت یا نارضایتی از زندگی یا خوشحالی یا ناراحتی. سازمان بهداشت جهانی (WHO) نیز کیفیت زندگی را اینگونه تعریف می کند؛ درک افراد از جایگاه شان در زندگی با توجه به بافت فرهنگی و نظام ارزشی که در آن زندگی می کنند. در این حالت درک افراد از زندگی در ارتباط با اهداف، انتظارات، ملاک ها و عقایدشان می باشد. سازمان بهداشت جهانی مفهوم وسیعی از کیفیت زندگی را مد نظر قرار می دهد که این مفهوم تلفیقی از سلامت فیزیکی، وضعیت روان شناختی، سطح استقلال، روابط اجتماعی، اعتقادات فردی و ارتباط این عوامل با ویژگی های محیطی می باشد. (کار گروه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی، 1993). این تعریف از کیفیت زندگی نشان می دهد که این مفهوم جنبه ذهنی داشته و در بافت فرهنگی، اجتماعی و محیطی محاط می باشد. به عنوان یک تجربه ذهنی، کیفیت زندگی ارزیابی درکی فرد از وقایع و پاسخ عاطفی به این وقایع را شامل می شود (چیپور و همکاران، 2002).
افکانس و مارون معتقدند که رفاه ذهنی وسیله ای برای شناسایی کیفیت زندگی است. آنان جنبه های ذهنی و روانی و فیزیکی شخصیت انسان را مورد بررسی قرار داده و تاثیرات این ابعاد را روی بخش ذهنی کیفیت زندگی لحاظ می کنند. فاکتورهای عینی مانند درآمد، مسکن و آموزش برخلاف ویژگیهای ذهنی نقش کمتری را در بحث های مربوط به کیفیت زندگی در تحقیقات افکاس و مارون دارند (لیندا و دیانا، 2005).
در این نگاه کیفیت زندگی را با سنجش احساس های ذهنی شخص از خشنودی درباره جنبه های گوناگون زندگی می توان ارزیابی کرد (شیخاوندی، 1388). بیشتر روان شناسان طرفدار استفاده از مفهوم ذهنی کیفیت زندگی بوده و معتقدند که رفاه هر فرد یا گروه از افراد دارای اجزای عینی و ذهنی است. اجزای عینی رفاه یا بهزیستی با آنچه که به طور معمول به عنوان استاندارد زندگی یا سطح زندگی نامیده می شود، ارتباط دارد و اجزای ئهنی آن به کیفیت زندگی اطلاق می شود.
کیفیت زندگی به مثابه ی سازه ی عینی
در مقابل دسته اول که بعد ذهنی کیفیت زندگی را لحاظ می کنند. گروه دیگری نیز هستند که بحث خود را بیشتر بر روی جنبه عینی این مفهوم متمرکز کرده اند. اگر چه تعداد این محققین زیاد نیست ولی رویکردی متفاوت از دیگران را در پیش گرفته اند. کسانی همانند مازلو و مک کال کیفیت زندگی را از بعد عینی مورد بررسی قرار داده و معتقدند با لحاظ کردن جنبه های عینی کیفیت زندگی بهتر می توان به تحلیل این مفهوم پرداخت. این دو طرفدار استفاده از شاخص های عینی منطبق با هر فرهنگ برای اندازه گیری کیفیت زندگی هستند (غفاری و امیدی، 1388).
کیفیت زندگی به مثابه سازه ای ترکیبی
رویکرد سوم تلاش می کند تا با ترکیب دو رویکرد یاد شده دید جامع تری در رابطه با کیفیت زندگی مطرح کند. نقطه شروع این کار را می توان در طبقه بندی فرانس دید. فرانس (1992) معتقد است که از لحاظ مفهومی، کیفیت زندگی هم جسمی است و هم ذهنی ولی جنبه ذهنی آن غلبه دارد. فرانس کیفیت زندگی را ادراک فرد از رفاه خود می داند و معتقد است که اگر درک فرد از کیفیت زندگی اش کاهش یابد سایر ویژگی های او تحت تاثیر قرار گرفته و باعث تحلیل آنها و در نهایت افت کیفیت زندگی می شود. اگر چه از لحاظ وسعت مفاهیم بررسی شده در زمینه کیفیت زندگی، فرانس را جزو طبقه سوم به حساب می آورند یعنی جزو اندیشمندانی که کیفیت زندگی را هم از بعد عینی بررسی کرده اند و هم از بعد ذهنی. ولی بررسی کارهای او (فرانس 1992، 1996) نشان می دهد که بیشتر این کارها متمرکز بر بعد ذهنی کیفیت زندگی است و بخش عینی این مفهوم بازنمایی مناسبی به مثابه کارهای انجام شده توسط فلیپس را نشان نمی دهد.
فلیپس در زمینه کیفیت زندگی به بررسی این مفهوم در ابعاد فردی و جمعی با استفاده از مولفه های عینی و ذهنی پرداخته است. از دید فلیپس لازمه کیفیت زندگی فردی در بعد عینی، نیازهای اساسی و برخورداری از منابع مادی جهت بر آوردن خواسته های اجتماعی شهروندان است و بعد ذهنی به داشتن استقلال عمل در موارد زیر اشاره دارد:
1. افزایش رفاه ذهنی شامل لذت جویی، رضایتمندی، هدفداری در زندگی و رشد شخصی.
2. رشد و شکوفایی در مسیر سعادت و دگر خواهی.
3. مشارکت در سطح گسترده ای از فعالیت های اجتماعی، منابع اجتماعی درون گروهها و جوامعی که در آن زندگی می کنند شامل انسجام مدنی، هم کوشی و یکپارچگی، روابط شبکه ای گسترده و پیوندهای موقتی در تمامی سطوح جامعه، هنجارها و ارزش هایی اعم از اعتماد، نوع دوستی و رفتار دگر خواهانه، انصاف، عدالت اجتماعی و برابری طلبی تاکید دارد (فلیپس، 2006). توجه روز افزون به کیفیت زندگی به عنوان سازه ای ترکیبی باعث شده که بر تعداد قلمرو ها یا حوزه های مطالعاتی این سازه افزوده شود. هکر در تحقیقات خود در رابطه با بیماری های سرطانی سه قلمرو را برای کیفیت زندگی نام می برد که شامل قلمرو های فیزیکی، روانی و اجتماعی است (لیندا و دیانا، 2005).
در زمینه ابعاد کیفیت زندگی، لیی معتقد است که سه حوزه محیطی، اجتماعی و اقتصادی سه ستون اصلی کیفیت زندگی هستند که می توانند برای تشخیص مفهوم زندگی مناسب و پایدار و همچنین برای توضیح معنای کیفیت زندگی مورد استفاده قرار گیرند (لیی، 2005).
بونگ (2007) سه حوزه مهم که به بررسی کیفیت زندگی می پردازد را شامل روان شناسی، جامعه شناسی و اقتصاد می داند. روان شناسی ویژگی های شخصیتی را بر رفاه و بهزیستی ذهنی موثر می داند. جامعه شناسی بر نقش الگوها و عوامل اجتماعی و جمعیتی بر رفاه و بهزیستی ذهنی تاکید دارد، و نهایتا اقتصاد نقش در آمد را در رفاه و بهزیستی ذهنی مهمتر از سایر حوزه ها می داند. با توجه به مباحث مطرح شده در زمینه کیفیت زندگی می توان سه ویژگی مهم برای این سازه را بر شمرد. این ویژگی ها شامل چند بعدی بودن کیفیت زندگی، ذهنی بودن آن و پویایی این سازه می باشد.
عوامل موثر بر کیفیت زندگی
کیفیت زندگی مفهومی چندوجهی، نسبی، متأثر از زمان و مکان و ارزشهای فردی و اجتماعی است. عوامل موثر بر آن بـه دوره زمـانی و مکان جغرافیایی و شرایط فرهنگی تغییر مـی کنند. شکی نـیست کـه واقـعیتها و شـرایط عینی جامعه و وضـعیت مـادی زندگی فرد نیز در آن نقش تعیینکننده دارند(خوارزمی، 1382).
از دید الیور و همکاران(1997) عوامل تعیینکنندهی کیفیت زندگی در سه طبقه قرار دارند: 1. مشخصات فردی شامل مـتغیرهای دموگرافیک؛ 2. شاخصهای عـینی کـیفیت زندگی که شرایط محیطی هستند و بر مـتغیرهای مـربوط بـه رفـاه عمومی، بهداشت مـحیط اجـتماعی، تحرک، فرهنگ و مذهب، محیط طبیعی و سیاستها. 3. شاخصهای ذهنی کیفیت زندگی که با مفاهیمی همچون احساس رضایتمندی از زندگی،رفا و آسایش جسمی و روانی و شادکامی توصیف میشود. فرانس (به نقل از اسلامی،1384) ارتباط عوامل مرتبط با کیفیت زندگی را به صورت دیاگرام زیـر نشان داده است: همانطوری که دیاگرام بالا نشان میهد. این چهار متغیر میتواند مستقلا یا توأم با یکدیگر بر روی کیفیت زندگی تأثیرگذار باشند. درک فرد از کیفیت زندگیش نیز میتواند به هر کدام از مـتغیرهای نـام برده تأثیر بگذارد.
مرکز مطالعات کیفیت زندگی از مدلها و تکنیکها استفاده میکند که ادعا میشود هم وجه عینی و هم وجه ذهنی کیفیت زندگی را میسنجد و بر تعریفی از زندگی مبتنی است که همسطح و همعمق زندگی را دربردارد و ضـمن تـوجه به وضعیت فرد از نظر ثروت مادی و پایگاه اجتماعی و سلامتی، معنایی که این شرایط برای فرد دارد و احساس خوب و رضایت از زندگی را نیز دربر میگیرد. نمونهای از یافتههای ایـن مـرکز به این شرح است:
1. در ارتباط بـا کـیفیت زندگی، مهم نیست که از عینی فرد چه شرایطی داشته باشد (جنسیت، قد، تحصیلات، شغل و...)کیفیت زندگی او به مقدار زیاد بستگی دارد به اینکه چه احساسی درباره خودش دارد. 2. میزان درآمد سالانه، همبستگی چندانی بـا کـیفیت زندگی فرد ندارد. 3. نوع شغل فـرد رابـطه مستقیمی با کیفیت زندگی او ندارد. مسئله اساسی این است که فرد از کارش راضی باشد و با همکاران خود رابطه خوبی داشته باشد. 4. در رابطه با سلامتی، کیفیت زندگی اغلب با این تشخیص که فرد بیمار اسـت، آسیب میبیند، ولی بـیشتر به این دلیل که بیماری مشکلات و دردسرهایی برای فرد میآفریند و روال عادی زندگی را بر هم میزند. 5. کیفیت زندگی تقریبا هیچ ارتباطی با مصرف الکل و سیگار و عادات غذا خوردن و ورزش ندارد (خوارزمی،1382).
فایل اول :
پیشینه داخلی و خارجی:
دارد
منابع فارسی:
دارد
منابع لاتین:
دارد
نوع فایل:
Word قابل ویرایش
تعداد صفحه:
31 صفحه
دارد
منابع فارسی:
دارد
منابع لاتین:
دارد
نوع فایل:
Word قابل ویرایش
تعداد صفحه:
15 صفحه