انتقام جویی ترکیبی است از هیجانات مـرتبط بـه هـم، شامل رنجش، ناخوشایندی، نفرت، خصومت، خشم درون مانده، و ترس (ورثینگتون و وید ، 1999) که این حالات هیجانی پس از تـوجه بـه یک تخطّی حاصل می آیند.
انتقام جویی ترکیبی است از هیجانات مـرتبط بـه هـم، شامل رنجش، ناخوشایندی، نفرت، خصومت، خشم درون مانده، و ترس (ورثینگتون و وید ، 1999) که این حالات هیجانی پس از تـوجه بـه یک تخطّی حاصل می آیند. تخطّی آمیزه ای از توهین و اذیّت تلقّی می شـود. بـه مـیزانی که فرد این تخطّی را اذیّت تلقی می کند، به آن بی درنگ همراه با ترس واکـنش نـشان می دهد (ورثینگتون، 1998).
به میزانی که این تخطّی توهین تلقی می شود، شـخص بـه آن بـی درنگ با خشم پاسخ خواهد داد (فیتزگیبسون، 1986).
ترس و خشم، انتقام جویی نیستند. انتقام جویی هنگامی رخ مـی دهـد کـه افراد یک واقعه، پیامدهای آن، واکنش هایشان نسبت به آن، انگیزه هـای فـرد خطاکار، و واکنش های بالقوّه خود یا فرد خطاکار را نشخوار ذهنی کنند. این نشخوار ذهنی می تـواند حـالت هیجانی رنجش، ناخشنودی، نفرت، دشمنی، خشم درون مانده، و ترس را موجب شود، که مـا آن را انتقام جویی می نامیم. (ورثینگتون و همکاران، ترجمه حیدری، 1383).
افراد، احساس انتقام جویی را خـوش نـمی دارنـد. اگرچه خشم و انگیزه انتقام جویی می تـواند بـه افراد، نیرو و قدرت بدهد، آنان معمولاً سعی می کنند سریعاً از حس انتقام جویی بـکاهند، آن را از صفحه ذهن خود محو کـنند، یـا از آن پرهیز کـنند. افـراد، بـه شیوه های مختلف، از انتقام جویی اجـتناب مـی کنند یا از شدت آن می کاهند (ورثینگتون، 1998).
این شیوه ها عبارتند از: عدالت جویی (عـدالت جـویی اجتماعی، تلاش در جهت جبران خسارت، واگـذار کردن اجرای عدالت بـه خـدا)، حل منازعات، تلاش در جهت بـرقراری عـدالت اجتماعی، نفی انتقام جویی، فرافکنی تقصیر، ذکر روایت دیگری از آن عمل که حاوی تـوجیه یـا عذر تراشیدن باشد، و چشم پوشـی (یـعنی پذیـرش) خطا. تمام ایـن تـلاش ها به منظور مـهار هـیجانات و اعمال پرخاشگرانه، ضد اجتماعی، انتقام جویانه یا خصمانه انجام می شود. راه دیگر کاهش انتقام جویی عبارت است از افزایش حالات هیجانی مـهرآمیز، اجـتماع گرایانه، پیـوندجویانه، بـه عـبارتی، از طریق عفو و گذشت. گـذشت، از طریق افزایش همزمان حالات هیجانی مثبت، انتقام جویی را کاهش می دهد(ورثینگتون و همکاران، ترجمه حیدری، 1383).
بخشش و ا نتقام به عنوان خصلت های شخصیتی پژوهـش هـا در زمینه روان شناسی اجتماعی پایه و تحقیقات مداخله ای که به منظور افزایش عفو و گذشت انجام یافته اند تقریباً به صورت انحصاری بر گذشت فردی متمرکز شده اند(ورثینگتون و وید، 1999) .
تفاوت های فردی در زمینه تمایل به بخشش و گذشت، بسیار کم مورد مطالعه قرار گرفته اسـت. رابرتس (1995) به منظور تفکیک گرایش شخصی یا خصلت فضیلت مندانه از مـوارد خـاص گـذشت، اصطلاح (بخشایندگی) را برای اشاره به (گرایش پایدار به عمل یا فرایند عفو و گذشت) پیشنهاد می کند. فـردی کـه در (بخشایندگی) در سطح بالایی است، احتمال گذشتش از یک خطای خاص در مقایسه با فردی کـه در ایـن ویـژگی در سطح پایینی است، بیشتراست. بسیاری از بحث ها در مورد فایده عفو و گذشت برای سلامتی و بهزیستی, دست کـم تلویحاً، درباره بخشایندگی می باشد. اغلب سنت های دینی تلاش دارند باورهایی را در افـراد بپرورانند و روش هایی را به آنـان آمـوزش دهند که می توانند بخشایندگی را تسهیل نمایند(پارگامنت و ری ، 1998).
هدف ثانویه تدابیر غیر دینی برای افزایش میزان گذشت از خطا، آموزش افراد برای گذشت کارآمدتر است، تا در نتیجه بخشایندگی ملکه ای و استعدادی در آنان پرورش یابد. تـصور بر این است که خصیصه بخشایندگی ای که سال های متعدد تداوم یافته است ـ نه گذشت از یک خطای خاصّ ـ سلامتی را افزایش می دهد(ورثینگتون و همکاران، ترجمه حیدری، 1383).