افراد مبتلا به نارسایی هیجانی، تهیج های بدنی بهنجار را بزرگ می کنند، نشانه های بدنی برانگیختگی هیجانی را بد تفسیر می کنند، درماندگی هیجانی را از طریق شکایت های بدنی نشان می دهند، و در اقدامات درمانی نیز به دنبال درمان نشانه ها جسمانی هستند (تیلور ، پارکر ، بگبی ، اکلین ، 1992).
همراه با این ویژگی های اساسی، ویژگی های متعدد دیگری مانند دشواری در پردازش اطلاعات هیجانی (ساسلو و جوقونز ، 2002)، دشواری در فهم بیان چهره ای(پارکر و همکاران، 1993) و ظرفیت کمتر برای همدلی (گاتمن و لاپورت ، 2002) نیز در مبتلایان به ناگویی هیجانی مشاهده شده است. به دلیل بی تفاوتی و بی علاقگی نسبت به دیگران در این افراد، مشکلات بین شخصی متعدد در آنها مشاهده شده است (وان هیولی و همکاران، 2006).
این افراد در بیان نیازهایشان به دیگران مشکل دارند و توانایی مقابله با چالش های بین شخصی در موقعیت های اجتماعی را ندارند(وان هیولی و همکاران، 2007). همچنین افرادی که با این صفت توصیف می شوند بین جنبه های شناختی و تجربی هیجان با جنبه های بیانی، رفتاری و نوروفیزیولوژیک آن یکپارچگی اندکی ایجاد می کنند. این ویژگی با هیجان نامنظم و نهایتا در بعضی موارد با بیماری روانی و فیزیکی ارتباط دارد (خداپناهی، 1390).
این بیماران نـه تـنها فاقد هیجانات هستند، بلکه همزمان از واژههایی چون اندوه عصبی و هول و هراس به وفور استفاده مینمایند، ولی قـادر نـیستند تـا حالتهایی که نشان دهنده هیجاناتی چون غـم، انـدوه عـصبانیت، نـا آرامـی و تـشویش میباشند را از خود نشان دهند. آنان بیشتر به توصیف شرایط پیرامونی که هیجانات را در میان گرفتهاند، میپردازند ولی از آنجا که منابع درونی محدودی بهره میبرند، لذا قادر نیستند حالتهای هیجانی را در چهره دیـگران میبینند، توصیف نمایند یا تشخیص دهند (مختار پور و همکاران، 1385).
آنان تنها قادرند تا هیجانات لذتبخشی چون شادی و عشق را در مقادیر کم و ناچیز تجربه نمایند.کسانی که مبتلا به نارسایی هیجانی شدید هستند، بعضی اوقات قادر نیستند به طـور گـسترده احساس لذت نمایند. به عبارت دیگر، به کلی فاقد احساس لذت میباشند. این افراد چون قادر به فهم احساساتشان نیستند، بنابراین نمیتوانند هیجانات دیگران را بخوانند. اغلب آنان افرادی فاقد همدلی هستند و نـمیتوانند بـا کسانی که دچار ناراحتی و مشکل میباشند، همدلی کرده و واکنش هیجانی مطلوبی نسبت به آنان از خود نشان دهند(مختار پور و همکاران، 1385).
افرادی که الکسی تیمیای شدیدی دارند، معمولا نمیتوانند از راهبردهای انطباقی و سـازشی چـون صـحبت کردن با دیگران بهره ببرند و نمیتوانند از منابع حمایت هیجانی در دسترس(از قبیل دوستان، اطرافیان و اعضای خانواده)استفاده نمایند.همچنین نـمیتوانند بـا دیگران روابط هیجانی مطلوب ونزدیکی داشته و دیگران را در احساسات خود شریک نمایند (مختار پور و همکاران، 1385). الکسی تیمیا به عنوان اختلالی ناشی از هوش هیجانی پایین: در کتاب مشهور چـارچوبهای ذهـن، هوارد گاردنر (1983) اعتقاد دارد که انسان دارای چندین نوع هوش است.
او در کتاب به هفت نوع هوش اشاره دارد که یکی از آنها هوش فردی است که به دو صورت دیده میشود، هوش درون فردی و هـوش بـین فردی . منظور از هوش درونی فردی، توانایی فرد از زندگی احساسی خود میباشد و از نظر مفهومی با دو بعد از سازه الکسی تییمیا یعنی اشکال در تشخصی احساسات خود، توصیف آنها برای دیگران و خودآگاهی هـیجانی کـه مایر و سالووی(1997) آن را به عنوان یکی از توانشهای اساسی و عالی هوش هیجانی تعریف کردهاند، همپوشی و تداخل دارد. قابلیت اساسی دیگری هم که در تعریف هوش هیجانی آنان وجود دارد، توانایی خواندن احساسات و هیجانات دیـگران اسـت کـه معمولا از آن به عنوان همدلی نـام مـیبرند کـه بخشی از آنچه که گاردنر آن را هوش درون فردی توصیف مینماید، است.
اگرچه در تعریفی که از الکسی تیمیا به عمل آمده، بر اشکال در تنظیم و مـدیریت احـساسات و هـیجانات خود ودیگران اشاره ای نمیشود، ولی برخی از روان درمـانگران گـزارش دادهاند، افرادی که به شدت دچار اختلال الکسی تیمیا میباشند، نمیتوانند به خوبی با دیگران همدلی نمایند، احتمالا علت ایـن امـر هـم تا حدودی به خاطر ناتوانی آنان در تشخیص هیجانات در چهره دیـگران است و نتایج چندین پژوهش هم از دیدگاه حمایت مینمایند (مختار پور و همکاران، 1385).
تیلور، پارکر و بگبی(1999) در مطالعهای که اخیرا برای بررسی رابطه بین آزمون الکـسی تـیمیا و پرسـشنامه هوشبهر هیجانی بار-آن انجام دادند، به گردآوری اطلاعات از 734 نفر آزمودنی بـزرگسال کـه در شهرک های حومه انتاریو زندگی میکردند، پرداختند و پس از جمعآوری و تحلیل اطلاعت و نتایج، مشاهده کردند که نمرههای حـاصل بـه صـورت منفی و معناداری با نمره آنان در آزمون I-QE همبستگی دارد.
شیوع نارسایی هیجانی:
گزارش پژوهش های مختلف نشان می دهد که الکسی تایمی در بیماران مبتلا به انواع آسیب های روانپزشکی و بالینی(اسپیرنزا ،لوز ، ولی یر و کورکوس ، 2007) و حتی در جمعیت های غیر بالینی مشاهده می شود، اما فقدان بینش و سبک تفکر برون مدار در این افراد می تواند در ظرفیت سود جستن از مداخلات روان درمانی، تداخل ایجاد کند (فرنز و همکاران، 2008). مطالعات مربوط به شیوع نارسایی هیجانی که در نمونه های مختلف افراد بزرگسال صورت گرفت، نشان داده است که نارسایی هیجانی با جنسیت مذکر، سطح تحصیلات و وضعیت اجتماعی-اقتصادی پایین (هونکالامپی و همکاران، 2000)، مشکلات روان شناختی(گونزلامان ، کامپفر و برالر ،2002)، کیفیت زندگی وابسته به سلامت(ماتیلا و همکاران، 2009) و تجرد و طلاق(کوکنین و همکاران، 2001؛ فرنز و همکاران، 2008) مرتبط شنا خته شده است.
برخلاف پژوهش های صورت گرفته بر بزرگسالان، شیوع نارسایی هیجانی در دختران نوجوان بالاتر از پسران است(جوکاما و همکاران، 2007؛ هونکالامپی و همکاران، 2000) و شیوع آن پس از 30 سالگی تغییری نمی کند (ماتیلا و همکاران، 2006). همچنین شیوع این سازه در میان جمعیت بیماران روان تنی (مانند سندروم روده تحریک پذیر یا بیماری های انسدادی ریه) بسیار بالاتر از نمونه های غیر بالینی گزارش شده است (اگلسی اس-ری و همکاران، 2012؛ تیسی لیبیس و همکاران، 2010).
سبب شناسی نارسایی هیجانی:
سبب شناسی الکسی تیمیا از سه دیدگاه روان کاوی، فیزیولوژیک و فرهنگی اجتماعی بررسی می شود. الکسی تیمیا در دیدگاه روانکاوری از دو بعد، به عنوان نوعی مکانیسم دفاعی واپس روی و به عنوان نوعی نقص در ساختار روانی در نظر گرفته می شود. دیدگاه فیزیولوژیک فقدان ارتباط نورونی مناسب بین دستگاه لیمبیک و نئو کورتکس را مطرح می کند که محل بازنمایی هوشیارانه احساسات و تخیل است. همچنین دیدگاه فرهنگی اجتماعی نیز الکسی تیمیا را مربوط به طبقه ی اجتماعی و تفاوت های هوشی بین بیماران و طبقه ی متوسط و پایین جامعه می داند(جانکاما، 2004؛ برنبایوم ، راقوان ، هیون-نیو ، 2002).
به اعتقاد کینگ و همکاران (1992) الکسی تیمیا ساختاری است که احتمالا با کنترل هیجان مرتبط است، زیرا الکسی تیمیا، عدم ابراز هیجان به دلیل نقص در توانایی در پردازش و تنظیم هیجان ها یا بازداری آگاهانه تر ابراز هیجان است. در واقع افراد مبتلا به الکسی تیمیا قادر به تشخیص احساسات و بیان هیجان های خود نیستند و این در حالی است که قابلیت های هیجانی می تواند سازگاری مناسبی را در ارتباط با محیط و دیگران به همراه داشته باشد.