موارد استفاده : تحقیق و آموزش
منابع فارسی: دارد
منابع لاتین: دارد
پیشینه داخلی جدید: دارد
پیشینه خارجی جدید: دارد
نوع فایل: Word قابل ویرایش
تعداد صفحه: 37 صفحه
شماره فایل : 201 mg
در سال 1969 آقای جان گالبریت اولین کسی بود که از اصطلاح سرمایة فکری استفاده کرد. اما در اواسط دهة 1980 حرکت از عصر صنعت به سمت عصر اطلاعات آغاز شد و شکاف عمیق بین ارزش دفتری و ارزش بازار شرکت ها بوجود آمد و در اواخر دهة 1980 اولین تلاشها برای تدوین صورتهای مالی حسابهایی که سرمایة فکری را اندازهگیری کنند صورت گرفت و کتابهایی در این موضوع از قبیل مدیریت داراییهای دانش توسط آمیدن تألیف شد.
در اوایل سال 1990، اولین بار نقش مدیریت سرمایههای فکری با تخصیص یک پست رسمی، در سازمان مشروعیت یافت و آقای ادوینسون به عنوان مدیر سرمایههای فکری شرکت اسکاندیا معرفی شد. همچنین در این دوره مفهوم رویکرد ارزیابی متوازن توسط کاپلان و نورتن مطرح گردید و در مجله فورچون مقالاتی در این زمینه منتشر گردید. اما در اواسط سال 1990، شرکت اسکاندیا اولین گزارش سرمایههای فکری را منتشر کرد و همایشی در سال 1996 توسط SEC با موضوع سرمایة فکری ترتیب داده شد.
در اوایل سال 2000، اولین مجله معتبر با محوریت سرمایههای فکری و اولین استانداردهای حسابداری سرمایة فکری توسط دولت دانمارك منتشر گردید. كندریك (1990) که یکی از مشهورترین اقتصاددانان مطرح کشور آمریکا است میگوید، در سال 1929، نسبت سرمایههای تجاری نامشهود به سرمایههای تجاری مشهود 30 به 70 بوده است، ولی در سال 1990 این نسبت به میزان 63 به 37 رسیده است و همچنین لئو مطرح نموده است که فقط در حدود 10 تا 15 درصد کل ارزش بازاری سازمانها، از داراییهای مشهود و فیزیکی است و داراییهای نامشهود در حدود 85 درصد کل ارزش بازاری سازمان را تشکیل میدهند که هنوز هیچ کاری در مورد اندازهگیری آنها صورت نگرفته است (سیتارمن، زایینی و ساراوانان، 2002).
همچنین یک سری مطالعات انجام شده در سال 1999 در زمینة ترکیب داراییهای هزاران سازمان غیرمالی و سرمایههای فكری آنها در طی سالهای 1978 تا 1998 نشان داد که رابطه بین داراییهای نامشهود و مشهود بطور قابل ملاحظهای تغییر کرده است در سال 1978، نسبت داراییهای مشهود و نامشهود 80 به 20 بوده ولی در سال 1998، این نسبت درست عکس دو دهة گذشته تقریباً به 20 به 80 رسیده است.
این تغییر قابل ملاحظه؛ زمینههای لازم برای ابداع برخی روشها برای محاسبة ثروت سازمانهایی شده است که مهمترین داراییهای آنها، داراییهای نامشهود بویژه فکری و دانشی بوده است. در طی دهة گذشته، اکثر سازمانها اهمیت مدیریت داراییهای نامشهود خود را درک کردهاند و بدین جهت توسعه مارکها ، روابط سهامداران، شهرت و فرهنگ سازمانها ، را به عنوان مهمترین منابع مزیت پایدار تجاری خود در نظر گرفتهاند. در این اقتصاد، توانایی خلق و استفاده از ارزش این داراییهای نامشهود، منجر به ایجاد یک نوع شایستگی اصلی برای سازمانها میشود (كانان و آلبور، 2011). پیتر دراكر (1993) اندیشمند معروف علم مدیریت میگوید: ما در حال وارد شدن به یک جامعه دانشی هستیم که در آن منابع اقتصادی، منابع طبیعی و نیروی کار بیشتر و... منابع اصلی نیستند، بلکه منبع اقتصادی اصلی دانش خواهد بود. دانش به عنوان یكی از مهمترین اجزای دارائیهای نامشهود محسوب میشود.
اگر در گذشته بیشتر دارائیهای سازمانها مشهود بودهاند ولی امروزه قسمت اعظم دارائیهای سازمانها نامشهود هستند (سولیوان، هال و سولیوان، 2000). در این بین میتوان گفت كه موفقیت سازمانها به توانایی مدیریت دارائیهای نامشهود بستگی دارد، برای اینكه بتوانیم این دارائیها را مدیریت كنیم ابتدا میبایستی آنها را شناسایی و اندازهگیری كرده و در نهایت بتوانیم آنها را مدیریت كنیم.
بدین ترتیب و برای نایل شدن به این شایستگیها امروزه سازمانها باید داراییهای خود را از نو و دوباره طبقهبندی نموده و این موضوع را درک کنند که چگونه این داراییها میتوانند اهداف استراتژیک آنها را حمایت کنند و سهم آنها را در تولید ارزش برای سازمان بصورت کمی درآورده و بتوانند مقایسه درستی از داراییهای خود با داراییهای سایر سازمانها، داشته باشند (آشنا، یوسفی و صادقی، 1391).
ادامه مقاله به طور کامل در فایل اصلی موجود است.