مدل دراگوتیز و همکاران (1973)
این مدل یکی از پر استفاده ترین ابزارهای تشخیصی روان پزشکی در ایالات متحده است( بیر و همکاران، 2006 به نقل از معنوی پور، 1391 ).
این آزمون برای ارزیابی علائم روانی است که به وسیله پاسخ گو گزارش میشود. این آزمون ابتدا برای نشان دادن جنبههای روان شناختی بیماران جسمیو روانی طرح ریزی شده است. با استفاده از این آزمون میتوان افراد سالم را از افراد بیمار تشخیص داد. این مدل را دراگوتیز و همکاران، در سال 1973 معرفی نمودند و بر اساس تجربیات بالینی و تجزیه تحلیلهای روان سنجی راجع به آن تجدیدنظر شد و فرم نهایی آن در سال 1967 تهیه شد. این آزمون را روان پزشکان و روان شناسان در ایران به کرات به کار برده اند. این آزمون 9 بعد مختلف را میسنجد که عبارت هستند از : شکایات جسمانی، پرخاشگری، وسواس ـ اجبار، اضطراب فوبیک، حساسیت بین فردی، افکار پارنوییدی، افسردگی، روان پریشی و اضطراب(معنوی پور، 1391). )
مدل گلدبرگ و همکاران (1979) این مدل شامل 4 بعد علائم جسمانی، اضطراب، افسردگی و اختلال در عملکرد اجتماعی است (گارلند و همکاران، 2009به نقل از معنوی پور، 1391). )
مدل راتر و همکاران (1970) این مدل را در سال 1970 راتر، گراهام، یول، تیزارد و تیمر ابداع نمودند(بوور و همکاران، 2006). هدف اصلی آنها از تدوین این مدل تهیه یک تست کوتاه، ساده و متمرکز بر مشکلات عاطفی روزمره بود. این مدل چندین جنبه اختلالات روانی را میسنجد. از جمله اختلالات سایکوستومیک، اختلالات اضطرابی، اختلالات عاطفی و وجود یا نبود بیماریهای روان ـ تنی، تحریک پذیری، ترسها، ترسهای مرضی، فوبیا و افسردگی در فرد است(چمبرز و همکاران، 2009). )
مدل ریف و همکاران (1926) زمینه زندگی خوب و سلامت روانی را ریف گسترش داده است. او چارچوب نظری رفاه، زندگی خوب و سلامت روانی مثبت را براساس نظریههایی چون نظریههای رشد در گستره عمر (به عنوان مثال اریکسون، 1959) نظریههای رشد شخصی و انسان گرایی (به عنوان مثال مازلو، 1968) و معیارهای سلامت روانی مثبت فرموله شده توسط جاهودا ، 1958 به نقل از معنوی پور، 1391) و بررسی تلاش فلسفی برای تعریف زندگی خوب تدوین کرده است. علاوه بر اینها، بینش او از پژوهشهای خود در گستره عمر در طی دوره زندگی(ریف و کیئز ، 1995) نیز در این مفهوم سازی سهم مهمیداشته است. او استدلال میکند که تمام این دیدگاهها معیارهای مشابه و عملکردهای مثبت سلامت روانی یکسانی دارند. شباهت مهم این نظریهها در این است که معیار همه آنها برای سلامت روانی تاکید بر ابعاد سلامت به جای بیماری است. در واقع، این دیدگاه به تولید یک مدل جدید از سلامت روانی بر اساس مفهوم سلامت به عنوان «نه تنها نبود بیماری، بلکه حضور چیزی مثبت» اقدام کرده است(سازمان بهداشت جهانی، 1996).
در این مدل ریف شش بعد اصلی را گسترش داده است. ابعاد نظری مشتق شده از سلامت روانی مثبت پذیرش خود، روابط مثبت با دیگران، استقلال، تسلط محیطی، هدف در زندگی، و رشد شخصی(ریف، 2006). ریف و همکارانش 6 الگوی بهزیستی روانشناختی یا بهداشت روانی مثبت را ارائه نمودند. بر اساس الگوی ریف بهزیستی روانشناختی از 6 عامل تشکیل میشود:
1ـ پذیرش خود : داشتن نگرش مثبت به خود 2ـ رابطه مثبت با دیگران : برقراری روابط گرم و صمیمیبا دیگران و توانایی همدلی 3ـ خود مختاری : احساس استقلال و توانایی ایستادگی در مقابل فشارهای اجتماعی 4ـ زندگی هدفمند : داشتن هدف در زندگی و معنا دادن به آن 5ـ تسلط بر محیط: توانایی فرد در مدیریت محیط 6ـ رشد شخصی(ریف، 2006). اخیراً درباره این مدل بررسیهای فراوانی انجام شده است. اسپرینگر و هوآزر (2006) شک و تردید جدی درباره صحت این مدل شش عاملی را مطرح نموده اند. نتایج آنها نشان داد که چهار عامل از شش عامل (به عنوان مثال، رشد شخصی، هدف در زندگی، پذیرش خود، تسلط و محیط زیست) تجربی ممکن است تنها در یک بعد قرار گیرند.
فرنچ (1976) در مدل خود چهار بعد را برای سلامت روانی در نظر میگیرد که شامل انطباق عینی فرد با محیط، انطباق ذهنی فرد با محیط، انطباق واقعی و شناخت و دسترسی به خود میباشد(فرح بخش و همکاران، 2007). مورگان (1979) درباره مبانی نظری مدلهای مختلف سلامت سازمانی با عنوان چارچوبهای پنداشتی بحث کرده است. او بر این عقیده است که چارچوب نظری مدلهای سلامت روانی بر اساس مبانی هستی شناسانه، معرفت شناسانه، روش شناسانه و انسان شناسانه استوار شده است؛ یعنی بر اساس نوع برداشت ما از هستی، چگونگی شناخت ما از دنیای اطراف، پنداشت ما از ماهیت انسان و چگونگی ارتباط او با دنیای اطراف و همچنین روش ما در کشف دانش(نصیری ولیک بنی و همکاران، 1391).