سبک های ابراز و مهار خشم
ماهیت خشم
خشم، هیجان مثبتی است که در هنگام مواجه شدن با تهدید عاطفی، جسمی و روانی بروز میکند. خشم مناسب بـه ما ایـن امـکان را میدهد تا از خود در مقابل صدمات و خطرهای عاطفی و جـسمی مـحافظت کنیم. بنابراین خشم مناسب یک عکس العمل طبیعی به فقدان و ضرر و آسیب است.
در پشت این خشم، معمولا عواطف و احساسات طبیعی از قبیل حس آسیبپذیری، ناامیدی و تـرس از فـقدان وجود دارد. در حـقیقت خشم یک مشکل نیست، بلکه این که ما در هنگام خشم دست بـه چه اقداماتی میزنیم، ممکن است یک مشکل باشد (پور حسین دناک، 1384).
به همین دلیل مردم دربارهء خشم دچار تعارض میشوند، چون از یک سو واکنشی طبیعی اسـت و از سـوی دیـگر، میتواند مانعی در راه رسیدن به اهدافشان باشد. در ارتباط با ماهیت و چگونگی خشم، تحقیقات وسیعی انـجام شـده است که نتایج به دست آمده نشان میدهند:
1. خشم، هیجان رایجی است که اغلب نسبت به اشخاص مورد علاقه که بـه آرزوهـا و تـمایلات ما بیاعتنایی میکنند، احساس میشود. 2. خشم اغلب به وسیلهء نرسیدن به آن چه میخواهیم، برانگیخته میشود. 3. واکنش افراد به ابـراز خـشم، اغلب مـنفی است. 4. اگر چه ما آگاهی بعد از ابراز خـشم احـساس رضـایت میکنیم،اما ضرورتا به اهدافمان در بلند مدت نمیرسیم (مرادی،1381).
تعریف خشم
«داروین» رفتارشناس معروف انگلیسی، که عواطف را در حیوانات و انسانها مورد مطالعه قرار داده، معتقد است که «خشم واکنشی ساده در بـرابر تـهدید اسـت که باعث میشود ارگانیزم در برابر وضعیت نامطلوب از موجودیت خود دفاع کند.» او بـراین بـاور بـوده است که خشم مهمترین هیجانی است که به بقای ارگانیزم کمک کرده است و طـبق ایـن دیـدگاه میشود چنین استنباط کرد که ارگانیزمی که خشم بیشتری دارد، فرصت بیشتری برای بقا و گـسترش نـسل خود دارد(تقی لو، 1384).
نگاهی اجمالی به این دیدگاه نشان میدهد که درک داروین بسیار ساده انگارانه بـوده اسـت. به ایـن دلیل که داروین به مانند بسیاری از رفتارگرایان به آن خاصیت مکانیکی بخشیده و نقش شناخت (باورها، اعتقادات، نگرشها و...) را در پدیـدهی خـشم مورد توجه قرار نداده است. درحالیکه اهمیت مقولهی شناخت در تعریف خشم چنان بارز اسـت کـه عـدهای از روان شناسان آن را«هیجان اخلاقی» نامیدهاند. به این دلیل که انسانها اغلب زمانی دچار خشم میشوند که ارزشـها و مـعیارهای اخلاقی آنان در معرض تهدید قرار گرفته باشد( تقی لو، 1384).
براساس تعریف هوولس و رایت(8791) «خشم»به عنوان یک حـالتی ذهـنی، از برانگیختگی هیجانی، «خصومت»، به عنوان یک بازخورد همراه با یک ارزیابی منفی درازمدت از دیگران و رویدادها و«پرخاشگری»، به عنوان رفتاری آشکار به صورت درگیر شدن و آسیب رساندن به دیگران مشخص شده است (به نقل از مختاری، فرزاد و فراهانی، 1387). امروزه در تعریف خشم علاوه بر اسـتفاده از مـتغیرهای روان شـناختی از شاخصهای فیزیولوژیکی نیز استفاده میشود. اما چون تغییرات فیزیولوژیکی که در زمان خشم دیده میشود، منحصر به خـشم نـیست. بلکه در هـیجانات دیگر نیز دیده میشود. بنابراین نقش محدودتری در تعریف خشم ایفا میکند. بههمین سبب در دیـدگاههای اخـیر، خشم بر اساس کیفیتهای ذهنی و پدیدار شناختی تعریف می شود. به طوری که اسپیلبرگر معتقد است؛ «خشم» یک حالت هیجانی اسـت کـه شدت آن از عصبانیت ملایم تا خشم و غضب شدید گسترده است( تقی لو، 1384).
یکی از دقیقترین تـعریفها دربـارهی خشم مربوط به دیدگاه بریکویتز(1933) است. او که بـا مـطالعهی هـود بر روی هیجان خشم توانست، تغییراتی معقول درنظریهی نـاکامی- پرخـاشگری ایجاد کند، معتقد است خشم علاوه بر بعد شناختی (افکار،اعتقادات و باورها) و فیزیولوژیکی(هورمونها و انتقال دهـندههای عـصبی) از ابعاد دیگری چون پدیدار شـناختی (آگـاهی ذهنی از احـساسات خـشم) و رفـتاری نیز(بروز ظاهری و چهرهای و همینطور،رفتاری کلامی) برخوردار اسـت و در نـهایت خشم را اینچنین تعریف میکند: «خشم برچسبی است که ما به یک تجربهی ذهـنی نـامطلوب میزنیم، این هیجان با شناختها و واکنشهای کـلامی و چهرهای خودکار در ارتباط اسـت.
خشم در فـرهنگ و خرده فرهنگهای یکجامعه نقشی اجـتماعی اسـت که نوع خاصی از رفتار را فرا میخواند، این رفتار با تجربههای درونی تداعی میشود و نـسبت بـه دیگران تنبیهکننده است. پس خشم در آگـاهی هـشیار انـسان احساس میشود و از طـریق کـلمات و واکنشهای بدنی بروز داده میشود( تقی لو، 1384).
خشم یک واکنش هیجانی نسبتا قوی است که در انواعی از موقعیت های (حقیقی یا خیالی) همانند به بند کشیده شدن، مداخله بی مورد دیگران، ربوده شدن متعلقات و مورد تهدید یا حمله واقع شدن ظاهر می گردد و با بر انگیختگی فیزیولوژیک و افکار ستیزه جویانه همراه است و اغلب رفتارهای پرخاشگرانه به دنبال دارد(قدیری، 1384).
با توجه به تعریف مزبور، دو عامل تسریع کننده بروز خشم هستند:
1. ناکامی از رسیدن به هدف؛
2. پیش بینی ناکامی. لازم به ذکر است که خشم لزوما به پرخاشگری منتهی نمی شود، فرد ممکن است خشم خود را متوجه درون خود کند یا ممکن است فقط با کمک وسایل کلامی خشم خود را بیرون بریزد(قدیری، 1384).
عوامل مـؤثر در بروز خشم
عوامل جسمی. افراد خشمگین، حداقل دو مشخصه دارند که میتوانند در بروز خشم مؤثر باشند: سیستم ضعیف پاراسمپاتیک و سیستم ضعیف دفاعی. سیستم عـصبی سـمپاتیک در افراد خشمگین، مرکز ترشح هورمونهای اضطراب(آدرنالین و نور آدرنالین) در هنگام بروز خشم است، برعکس سیستم پاراسمپاتیک بـه سبب تـرشح تـرکیبات شیمیایی استیل کولین، اثر آرامش بخش دارد. سیستم سمپاتیک در فرد خشمگین با کوچکترین تحریکی فعال میشود و موجب یک سلسله تـغییرات زیـستی مانند بـرانگیختگی، برافروختگی، تغییر رنگ، تپش قلب و... در فرد میشود. همین امر موجب عصبانیت فرد شده، او را به سمت ابراز خـشم میکشاند (مرادی،1381 ).
مواجه شـدن با الگوهای خشم. رابطهء بین بروز خشم و قرار گرفتن در معرض خشونتهای تلویزیونی مورد توجه قرار گرفته است. کودکانی که فـیلمهای خـشن را در تلویزیون تماشا میکنند، خشونت و خشم بیشتری نسبت به دیگران نشان خواهند داد. به نظر مـیرسد ایـن رابطه با گذشت زمان عمیقتر خواهد شد کـه حـاکی از تـأثیر خشونت در وسایل ارتباط جمعی است (سادوک و سادوک،2002؛ ترجمه پورافکاری،1390).
تحریک مستقیم توسط دیگران. بررسیهای حـاکی اسـت که بدرفتاری و اهانت کلامی دیگران غالبا عامل عمدهای در بروز خشم است. وقتی فرد خشمگین شود، معمولا الگـویی فـزاینده پیدا میکند و در نتیجه حتی ضـربهای خـفیف یا کـلامی بـیاهمیت مـیتواند موجب تحریکات قوی شود (سادوک و سادوک،2002؛ ترجمه پورافکاری،1390).
تأثیر آلودگیهای محیطی. گزارش شده است کـه قـرار گرفتن در معرض بوهای مضر(مانند بوهای کارخانههای سازندهء مواد شیمیایی)ممکن است موجب تحریک افراد و بـروز خـشم در آنها شود. از سویی، افرادی نیز که در معرض صـداهای بـلند و تحریک کننده قرار میگیرند، خشونت مستقیم شدیدتری نسبت به افرادی که در معرض این شرایط نیستند، از خـود نـشان خواهند داد (سادوک و سادوک،2002؛ ترجمه پورافکاری،1390).
راههای ابراز خشم
شیوه های ابراز خشم در افراد با هم فرق دارند. دانستن و تأمّل در شیوه های ابراز خشم می تواند ما را در بازشناسی خشم خود و دیگران کمک کند تا واقع بینانه تر به اداره آن بپردازیم.
در ذیل، این شیوه ها ذکر می شوند(قدیری، 1384).
1. واپس رانی و سرکوب: خشم در اینجا به ناخودآگاه فرستاده می شود.
2. جابه جایی: خشم به شیء یا فردی که عامل اصلی خشم نیست منتقل می شود; مثلا، کارمندی که از دست رئیس خود عصبانی است، به اشیا لگد می زند یا خشم خود را سر همسر و فرزندان خود خالی می کند.
3. گریستن و خندیدن: خشمی که تخلیه هیجانی و کلامی نشده است به شکل گریه ظاهر می شود. ممکن است این خشم با ابراز کلامی نیز همراه باشد. البته گاهی نیز خشم با شوخی، کنایه و جوک ابراز می گردد و فرد به باد استهزا گرفته می شود.
4. واکنش افراطی: فرد نسبت به عمل فرد مقابل واکنش بیش از حد نشان می دهد که با کرده فرد تناسب ندارد.
5. رویارویی مثبت: پاسخ مستقیم، صریح و قاطع فرد نسبت به عامل خشم و بیان احساس و دلایل برانگیخته شدن خشم خود.
6. پاسخ انفعالی: فرد خشم خود را به طور واضح و مستقیم ابراز نمی کند که این قسم در انواع گوناگونی ظاهر می شود:
الف) خشونت انفعالی: در حضور دوست اعتراض نمی کند، اما در غیابش اقدام به تخریب اموال او و... می کند.
ب) رفتار مخفیانه: غیبت، ناسزاگویی زیرلب، سکوت، پرهیز از تماس چشمی، تحقیر، شکایت، فریب کاری و سخن چینی از این قبیل اند(قدیری، 1384).
ج) بازی دادن: در اینجا، فرد به تخریب روابط، تمارض و تحریک دیگران به اعمال خشونت و کنار کشیدن می پردازد.
د) از خود گذشتگی: فرد به کمک فراوان طرف مقابل می پردازد، اما از او کمکی نمی پذیرد
هـ.) رفتارهای وسواسگرانه: اعتیاد، تعصّب، انتقادجویی و سرزنش از این قبیل اند.
7. انکار: بسیار دیده شده که افراد عصبانی منکر عصبانیت خود هستند. این واکنش گرچه به ظاهر خبر از تعادل عاطفی فرد در قبال دیگران می دهد، اما معرّف حقیقت نیست.
8. انفجار مستقیم (خشم فعّال): انفجار خشم در این حالت همانند آتشفشانی است که مواد مذاب آن جز ویرانی اطراف خود، ثمر دیگری ندارد.
9. فرافکنی: در اینجا، فرد مرتب خشم خود را به دیگران نسبت می دهد و دیگران را خشمگین می شمارد(قدیری، 1384).
در مجموع، می توان گفت: ابرازخشم ازچندوجه خارج نیست: الف. درون ریزی و سرکوب: این امر منشأ بیماری های گوناگون روانی مثل افسردگی و روان تنی (زخم معده و مانند آن) می شود و در درازمدت می تواند به کینه و تلخی عمیقی منجر شود که نگرش فرد را نسبت به خود و محیطش با طرز فکر منفی اش تحت تأثیر قرار می دهد. ب. خالی کردن به سر دیگران (مستقیم و غیرمستقیم): این کار موجب صدمات بدنی و روحی و خدشه دار شدن روابط بین فردی می گردد. ج. پذیرش، کنترل و جهت دادن مثبت به خشم: با این کار، این انرژی عظیم را مهار می کنیم و در پیشبرد اهداف سازنده از آن سود می بریم (قدیری، 1384).
پیامدهای خشم
الف)آسیبهای جسمی خشم تحقیقات وسیعی ارتباط بـین خـشم و بـه خطر افتادن سلامت جـسمی را نـشان میدهند. در این بررسیها، به ارتباط بـین خـشم و میزان کلسترول خون تأکید شده است. کلسترول بالا جدیترین خطری است که سلامت فرد را تـهدید مـیکند و افراد خشمگین هم عموما میزان بـالایی از کـلسترول دارند. این افـراد در مـوقعیتهای تـنش و اضطراب نیز مقدار زیادی آدرنـالین در خونشان ترشح میشود. کلسترول و آدرنالین بسیار در خون منجر به سخت شدن سریع و زیاد شریانها شده، احتمال ابتلا بـه بـیماریهای قلبی -عروقی را در این افراد افزایش خواهد داد (ویلیامز و ویلیامز، بی تا؛ ترجمه کدخدایان و زرینکلک، 1387).
یکی دیـگر از عـوارض جـسمی خـشم، بیماری فـشار خون است. شواهد نشان مـیدهند کـه تنیدگی، خشم و خصومت ممکن است در به وجود آوردن و تداوم فشار خون نقش اساسی داشته باشند. احتمال ابتلای افراد دارای فـشار خـون بـالا به خشم، رنسبت به افرادی که فشار خونشان طـبیعی اسـت بیشتر مـیباشد.
تحقیقات وایدنر، فریند، فیکاروتو و مـندل (1989) نیز مـشخص کـردهاند که مردان و زنانی که خشم بالایی دارند، در واکنش به موقعیتهایی که منجر به بدگمانی و بیاعتمادی میشود، بیشتر از دیگران دچار فشار خون بالا میشوند. همچنین اسکن بر اساس نتایج به دست آمده توسط رز و چـسنی (1986) به نظر میرسد در افراد دارای واکنش قلبی-عروقی(یعنی کسانی که عوامل عاطفی ضربان قلب آنان را تحت تأثیر قرار میدهد)، میزان فشار خون بالاتر است.(پور حسین دناک، 1384).
ب)آسیبهای فردی-اجتماعی خشم یکی از زیانهای خشم، منزوی شدن فرد است. سوء ظن و بدبینی و رفتارهای خشمگینانه غالبا وی را در جامعه منزوی میکند و بـاعث مـیشود در مواردی که به حمایت دیگران نیاز دارد، از آن بیبهره بماند. یا انزوا در هنگام بروز بیماری، سبب تشدید آن میشود و حتی اگر فرد خشمگین بیمار هم نباشد جدایی از دیگران به سلامت او دیر یا زود لطمه خواهد زد. از سویی انزوا مـیزان اضـطراب و تنش او را افزایش داده، منجر به آسیب جسمی میشود (ویلیامز و ویلیامز، بی تا؛ ترجمه کدخدایان و زرینکلک، 1387).
زندگی خانواگی نیز برای افراد خشمگین مسئله برانگیز است. در ازدواجهایی که یکی از زوجین یا هر دوی آنها ابراز خشم مـیکنند و اصـرار دارند که حرف خودشان را بـه کـرسی بنشانند، یکی از طرفین که آسیبپذیرتر است زوتر سرخورده شده، از نظر احساسی آسیب میبیند. بدین ترتیب، دیگر اشتیاقی برای ارتباط با زوج خویش نشان نمیدهد، اعتماد به کلی از بین میرود و در بین آنها دیـگر مکالمههای صـمیمانه صورت نمیگیرد. ممکن است آنـها خشم خـود را پنهان کنند، ولی کم کم متوجه میشوند که از آن زندگی رؤیایی خود دور شدهاند(ویلیامز و ویلیامز، بی تا؛ ترجمه کدخدایان و زرینکلک، 1387).
فرد خشمگین در محیط کار هم با مشکلات زیادی رو به روست. وی در هنگام کار دچار تنشهای بسیار است و در انجام کارهایش کمتر موفق اسـت، چون نـسبت به کار همکارانش دیدگاه منفی دارد(ویلیامز و ویلیامز، بی تا؛ ترجمه کدخدایان و زرینکلک، 1387).
فرد خشمگین استعداد زیادی در پذیرش عادتهای مضر مانند افراط در خوردن،دنوشیدن مشروبات الکلی و سیگار کشیدن دارد که این عادات هم میتوانند سلامت او را هر چه بیشتر به خطر بیندازند (ویلیامز و ویلیامز، بی تا؛ ترجمه کدخدایان و زرینکلک، 1387).
سرانجام، یکی دیگر از پیامدهای مـضر خـشم که در جـوامع اتفاق میافتد، غیبت و سخنچینی است. غیبت شکلی از خشونت منفل است که آسیبزننده میباشد. غیبت ممکن است در ظاهر یک عمل بیضرر باشد ولی میتواند هرج و مرج و بینظمی در میان مردم و سازمانها ایجاد کند. غیبت، صداقت و درستی را کاهش میدهد، تفرقه و جـدایی از شـدت مـیبخشد و قسمت اعظم پیوند بین گروهها را از بین میبرد (میدلتن و همکاران،2003؛ به نقل از پور حسین دناک، 1384).
بهترین برخورد با خشم
برخورد عاقلانه با خشم، ما را در بهبودسازی روابط بین فردی (حل تنش های روابط زناشویی، تربیتی، شغلی و مانند آن) و سلامت جسمانی و روانی و رسیدن به اهداف کمک می کند. بنابراین، یاد گرفتن آن به شکل آموزش رسمی توصیه می شود اما به طور خلاصه برخورد مناسب با خشم در قالب مراحلی انجام می شود:
الف. پذیرش: این نقطه آغاز برخورد مثبت با خشم است. منظور از «پذیرش» آن است که در وهله اول، واقعیت وجود خشم را در خود رد نکنیم.
ب. تمدید خشم: پس از پذیرش عصبانیت خود، باید به خشم قدری زمان بدهیم.
این عمل همچون سرد کردن ماشینی است که تازه جوش آورده است، راه های پایین آوردن تدریجی نقطه جوش خشم در اشخاص متفاوتند. برخی استحمام می کنند، عده ای پیاده روی می کنند، برخی دیگر فعالیت بدنی انجام می دهند. به عبارت دیگر، این مرحله ما را آماده ارزیابی صحیح از خشم خود می کند.
ج. ابراز خشم: پس از پایین آمدن قابل توجه نقطه جوش و ارزیابی علل خشم، باید ناراحتی خود را با شخصی که از او عصبانی شده ایم در میان بگذاریم. پایین آمدن سطح خشم به ما کمک می کند ضمن ابراز ناراحتی، به سخنان شخص دیگر گوش دهیم و به عبارت دیگر، تفسیر او را نیز از وقایع دریابیم. (ناراحتی باید در فضایی همراه با احترام بیان شود.
د. ارزیابی خشم: در این مرحله، ما به بررسی علل خشم و ریشه های خشم خود می پردازیم; خوب است که از خود بپرسیم: چرا عصبانی شدم؟ آیا زود نتیجه گیری نمی کنم؟ آیا درگیر قضاوت عجولانه نشده ام؟ آیا انتظارات معقولی (از خود، دیگران، جهان و خدا) دارم؟ آیا چیزی در من وجود دارد که حس ترس و حقارت مرا بالا می برد و در نتیجه، مرا خشمگین می کند. به عبارت دیگر، آیا نقطه آغاز خشم من دیگری است، یا مسایل درونی خودم(قربانی،1380).
دیدگاههای مـختلف درباره خشم
دیدگاه روان تحلیلگری
فروید در نخستین کار خود پرخاشگری را در زمینه آزارگری مورد بررسی قرار داد و با تـعیین آزارگری بـه منزله مؤلفه پرخاشگری غریزه جنسی، تصریح کرد که برانگیختگیهای خشونتآمیز از منابعی مستقل از جنسیت برنمیخیزد، بلکه در یک مرحله ابـتدای بـا آن درآمیختهاند و بدین ترتیب فروید وجود یک غریزه مستقل را در کنار غرایز"صیانت ذات و جنسی"نپذیرفت (فروید، 1905و1909، بـه نـقل از دادستان،1390).
اما فروید تدریجا با توجه به دریافت جـامعتری از جـایگاه غـریزهها در ساختار روانی، به بازنگری تضاد موجود بین غرایز صـیانت ذات و جنسی پرداخت و نظریه دوگانه جدیدی را در خصوص غریزههای نخستین ارائه و در کتاب "فراسوی اصل لذت"یا طـرح غـریزه مرگ در برابر غریزه زندگی، پرخاشگری را به مـنزله نـمود و نشانهای از غـریزه مـرگ تـلقی کرد (فروید 1930،به نقل از دادستان،1390).
کلاین با وسعت بخشیدن بـه نـظریه دوگانگی غرایز مرگ و زندگی، تعارض مبنایی این دو غریزه را اساس نظریه تحول نخستین قـرار داده اسـت و اگرچه درنظام تحلیلی خویش، پرخاشگری را نیروی کـاملا ویرانگر میداند، اما در عین حـال آنـرا واجد بیشترین ارزش در رشد به شـماره آورده و به نقش تثبیتهای پرخاشگرانه در والاگرایی اشاره میکند(کلاین، 1988،1986 به نقل از دادستان،1390).
آنا فروید که به تـوصیف مـنظومهای از مکانیزمهای دفاعی در مراحل رشد بـهنجار پرداخـته، فرایندهای دفـاعی مرتبط با پرخـاشگری، مانند هـمانندسازی با پرخاشگر، بازگشت پرخاشگری عـلیه خود و پرخـاشگری براساس دیگر دوستی را متمایز کرده و با ظرافت تحلیلی در خور توجه، رابطه پرخاشگری و فرامن را تعیین کرده اسـت، او هـمچنین آثار متفاوت پرخاشگری را چه از لحاظ خطری کـه بـرای سازش یـافتگی اجـتماعی بـه همراه دارد و چه از حیث نـقش سودمندی که رشد بهنجار ایفا میکند مشخص نموده است (آنا فروید،1980-1985 به نقل از دادستان،1390).
دیدگاه یادگیری اجتماعی
در این دیدگاه منابع برانگیزانده پرخاشگری کمتر مورد توجه قرار گرفته است و به احـتمال وقوع یا عدم وقوع تقویت در محیط و تأثیر آن بر پاسخ پرخاشگری توجه گردیده است. بندورا نماینده این موضعگیری بر این واقعیت تأکید میکند بیشتر رفتارهای کودک از خلال تقلید کم و بیش مستقیم الگوی والدینی بـا هـمسالان شکل میگیرد. والترز و بندورا (1963)در انتقاد از نظریه ناکامی-پرخاشگری، اظهار میدارند، اگرچه ناکامی به منزله منع تقویت مثبت، با افزایش انگیزشی که در تشدید موقعیت یک پاسخ منعکس میشود، مرتبط است، اما اهمیت پاسخ ناکامی بر آموزش اجتماعی اولیه آزمودنی نـاکام شـده، یعنی شیوههای تقویت و الگوبرداری از پیش تجربه شده مبتنی است (احمدی، آذربان، فاتحی زاده، 1386).
به طور خلاصه از دیدگاه یادگیری اجتماعی پرخاشگری یا عدم پرخاشگری یک فرد در موقعیت خاص به عنوان بیشمار مـانند تـجربههای گذشته، تقویتکنندههای کنونی تسهیلکننده پرخاشگری و متغیرهایی کـه افـکار و ادراکهای فرد را شکل میدهند وابسته است. پرخاشگری از طریق مشاهده یا تقلید آموخته میشود هرچه بیشتر تقویت شود احتمال وقوع آن بیشتر میشود. فردی که به علت عـدم دسـتیابی به هدف ناکام مـانده اسـت، یا به خاطر حوادث تنشزا دچار ناراحتی شده است. برانگیختگی هیجانی نامطلوبی را تجربه میکند، پاسخی که این برانگیختگی هیجانی برمیانگیزه به پاسخهای آموخته شده برای کنار آمدن با موقعیتهای تنشزا وابسته است. فرد ناکام شده از دیـگران یـاری بطلبد یا پناه بردن به الکل یا داروهای مخدر خود را تخریب کند. طبق این نظریه، ناکامی به ویژه کسانی را به پرخاشگری برمیانگیزد که یاد گرفتهاند در برابر موقعیتهای ناکامکننده رفتار و بازخوردهای پرخاشگرانه نشان دهند.(صادقی،1380).
نظریه جامعهشناسی
درحالی که دیـدگاه روانـشناسی به شـخص، خانواده و گروه کوچک به عنوان واحد تجزیه و تحلیل میپردازد، دیدگاه اجتماعی به ساختهای اجتماعی یا گروههای اجتماعی میپردازد. بنابراین توصیف پرخـاشگری در انسان از یافتن فاکتورهای درون شخصی به جامعه و سیتم اجتماعی تغییر میکند، در این زمـینه نـه تـنها دیدگاه متفاوتی وجود دارد بلکه پدیدهها، بسیار متفاوت دیده می شود، بنابراین موضوع توصیف یک چیز به راههای گوناگون نیست بـلکه تـفاوت دیدگاهها در مشاهده متفاوت پدیدههاست. پرخاشگری در جامعه عمدتا مربوط به اشخاص فقیر، تحصیل نکرده و طـبقه پایـین مـیباشد. خشونت فردی و جمعی عمدتا مربوط به طبقات پایین جامعه میباشد. از دیدگاه اجتماعی مشکلات مربوط به پرخـاشگری در اثر ساخت اجتماعی نه آسیبشناسی روانی است. تعدادی از دیدگاههای اجتماعی در مورد انحراف و جرم از جمله نـظریه نابسامانی اجتماعی و نظریه تعارض پرخـاشگری را مـحصول نظم اجتماعی میداند، نظریه ساختار اجتماعی معتقد است که محدودیتهایی که برای طبقه پایین اجتماع در جامعه به وجود میآید باعث افزایش پرخاشگری میشود(احمدی و همکاران، 1386).
رویکرد عقلانی-رفتاری-عاطفی
الیس در دهه 1950 درمان عقلانی را بنیاد نهاد. از دیدگاه الیس منابع ایجادکننده پرخاشگری در افراد بـه شرح زیر است: 1. فرد بر اثر یک منبع درونی و یا بیرونی دچار ناکامی شده است، در این صورت پرخاشگری فرد میتواند متوجه خودش یا افراد دیگر و یا دنیا باشد. 2. پرخاشگری زمانی ایجاد میشود که فرد احساس مـیکند دیـگران قصد تجاوز و پایمال کردن حقوقش را دارند و یا به نحوی حریمش را پایمال میکنند(صادقی،1380). 3. فرد احساس میکند که دیگران با عمل، حرف، رفتار، اشاره و...عزتنفسش را تهدید میکنند یعنی فرد احساس میکند که عزتنفسش زیر سؤال میرود و آسیب میبیند.
دیدگاه عقلانی-رفتاری-عاطفی در درمـان خـشم شامل عناصر زیر است (الیس،1998):
1. بررسی زیربنای خشم و عصبانیت. 2. تمایز افکار منطقی و غیرمنطقی و احساس مناسب و نامناسب. 3. نقش افکار و باورها بر نوع پاسخهای هیجانی و احساسات. 4. بررسی افکار غیرمنطقی زیربنای خشم. 5. پذیرش خود به عنوان تکنیک هیجانی مقابله با خشم. 6. جدل با افکار غیرمنطقی. 7. جایگزینی افـکار مـنطقی و احساسات مناسب. 8. آموزش جرأت ورزی به عنوان تکنیک مقابله با خشم(احمدی و همکاران، 1386).
نظریه خشم از دیدگاه اسپیلبرگر
اسپیلبرگر(1999)، مطرح می کند که خشم، خصومت و پرخاشگری که در متون روانشناختی اغلب بهجای یکدیگر بهکار رفتهاند، هریک به پدیدههای متفاوت، اما در عین حال مرتبط بـاهم اشـاره دارنـد. از نظر وی، «خشم» به عنوان یک مفهوم اساسیتر از خصومت و پرخاشگری مـطرحشده و بـه حالتی هیجان روان-زیستی گفته میشود که در شدت از تحریکپذیری خفیف تا خشم و غیظ شدید، متفاوت است و بهطور عمدی، با تنش ماهیچهای و برانگیختگی سیستم عصبی خـودکار و غـدد درونـریز همراه است. اسپیلبرگر،علاوه بر تمیز خشم و خصومت و پرخاشگری، به متمایز نمودن خـشم حالتی و خشم صفتی نیز پرداخته است. اولین تمایز حالتی-صفتی که توسط کتل و شی یر مطرحشده، در تحقیقات مربوط به اضطراب مـفید واقـع شـده است(اسپیلبرگر،9991).
کاربرد این تمایز، در تحقیقات مربوط به خشم به روشن نمودن این مـوضوع نـیاز دارد که آیا این سازه به حالتی هیجانی گذر یا به تفاوتهای فردی در صفات نسبتا پایدار شخصیتی اشـاره دارد. در رویـکرد اسـپیلبرگر، تجربه خشم با عنوان دو عامل خشم حالتی و خشم صفتی مطرح شده است. خشم حالتی، به عـنوان حـالتی هـیجانی روانی-زیستی یا حالتی آشکار شده به واسطه احساسات ذهنی تعریف شده که در شدت، از تحریکپذیری خـفیف تـا خـشم و غیظ شدید متفاوت است. شدت خشم حالتی، به عنوان واکنش به بیعدالتی، ضربه و تهدید توسط دیگران و یا ناکامی نـاشی از مـمانعت رفتار معطوف به هدف، متفاوت است. خشم صفتی نیز براساس تفاوتهای فردی در آمادگی برای تفسیر بـسیاری از مـوقعیتها، به عـنوان موقعیت های ناکامکننده یا آزاردهنده و گرایش به پاسخ دادن چنین موقعیتهایی، با افزایش خشم حالتی تعریف شده اسـت. افراد دارای خـشم صفتی بالا، اغلب خشم حالتی بیشتر و شدیدتری نسبت به افراد دارای خشم صفتی پایین تـجربه میکنند(اسپیلبرگر، 1999).
اسپیلبرگر، بروز خـشم و کـنترل خشم را دارای چهار عامل میداند. عامل اول، «بروز بیرونی خشم»، شامل بروز خشم به طرف اشخاص یا اشیا است. عامل دوم، «بروز درونـی خشم»، که نشاندهنده خشمی که به طرف درون جهتدهی شده، یا احساسات خشمگینانهای که سرکوب گـشتهاند، و عـامل سـوم، «کنترل بیرونی خشم» است که کنترل احساسات خشمگینانه، بهوسیله ممانعت از بروز خشم به طرف اشخاص یا اشیا را نشان میدهد. عامل چـهارم، «کنترل درونـی خـشم» است که بر کنترل احساسات خشمگینانهای سرکوبشده بهوسیله آرام شدن هنگام عصبانیت مربوط میشود(اسپیلبرگر، 1999). پس طبق دیدگاه اسـپیلبر مولفههای تشکیل دهندهی خشم عبارتند از1- خشم حالت و خشم صفت2- بروز درونی خشم و بروز بیرونی خشم3- تنظیم درونـی خـشم و تنظیم بیرونی خشم، که به هـریک از مـولفهها بـه صـورت جـداگانه میپردازیم.
خشم حالت و خشم صفت
تـفکیک حـالت صفت در انواع هیجانات برای اولینبار توسط کتل و شییر صورت گرفت و توسط اسپیلبرگر به مطالعات خشم کشیده شـد، اسپیلبرگر مـعتقد اسـت، خشم، حالت زودگذر و موقتی است ولی با حضور دایمی مـحرکهای بـرانگیزانندهی خـشم مـمکن اسـت تـا مدتها باقی بماند. در عوض خشم صفت به نسبه پایدار است و اغلب ریشه در زمینههای بیولوژیک افراد دارد. اگر بخواهیم به صورت ساده تفاوت این دو را بیان کنیم، باید بگوییم کـه افراد همیشه در حالت خشم به سر نمیبرند، اما آمادگی این را دارند که در حضور عامل برانگیزانندهی خشم و با درنظر گرفتن آمادگیهای فیزیولوژیکی و شناختهای او درجاتی از خشم را احساس کند.به عبارت دیگر، خشم حالت اشاره بـه ایـن سئوال دارد که درحالحاضر فرد تا چهاندازه احساس خشم خواهد کرد. در کل،خشم صفت یک آمادگی برای بروز خشم است و خشم حالت، مقدار خشمی است که فرد اکنون احساس میکند(تقی لو، 1384).
بروز درونی و بیرونی خشم اسـپیلبرگر
بـراساس واکنش افراد در برابر خشم، آنان را به دو دسته درون دهنده و برون دهنده خشم طبقهبندی میکند.افراد درون دهندهی خشم، اغلب آن را سرکوب و به طرف خود جهتدهی میکنند. این شیوهی واکنش در بـرابر خـشم اغلب برای ناظران ناملموس اسـت و خـود را به صورت افزایش فشار خون، تنفس سریع، تنشهای ماهیچهای و... نشان میدهد. در مقابل افراد بروندهندهی خشم اغلب هیجان خود را بهطرف اشیا و افراد برانگیزندهی خشم متوجه میسازند و بـا عـامل خشم خود مقابله میکنند. این نـوع مـواجهه با خشم خود نمود بیرونی پیدا میکند و خود را به صورت پرخاشگری کلامی و فیزیکی نشان میدهد. علیرغم تفکیکی که اسپیلبرگر بین افراد درون دهنده و برون دهندهی خشم قائل است، باید گفت که این تـفکیک هـمیشه و همهجا ثابت نیست.
مثلا ممکن است فرد بروندهندهی خشم توسط یک فرد مهم(مثل رئیس، سرپرست، معلم یا پدر خود) دچار خشم شود. در این حالت ممکن است فرد برای در امان ماندن از ضررهای ناشی از بروز خـشم خـود در برابر چـنین افرادی، خشم خود را سرکوب یا آن را به ترس تبدیل کند. همچنین ممکن است یک فرد درون دهندهی خشم، به دلیل مواجهه بـا یک بیعدالتی و نا داوری، خشم خود را به صورت فیزیکی و کلامی نشان دهد. باوجود این، افراد در اغـلب مـواقع سـبک به نسبه ثابتی در واکنش به خشم خوددارند. (تقی لو، 1384).
تنظیم درونی و بیرونی خشم
پژوهشگران براین باورند که، اگر خشم به صورت سالم و تـنظیم شـده، ابراز نشود هیجان سالمی نخواهد بود، به خصوص اینکه این هیجان میتواند موجبات رفتارهای پرخـاشگرانه را فـراهم آورد از طـرفی افراد در مواجهه با خشم از محدودیتهایی برخوردارند بهطوری که برونریزی آن باعث تخریب افراد و اشیای بیرونی و درون ریـزی آن باعث ایجاد بیماریهای جسمانی و روانی میشود. بههمین علت بسیاری از روان شناسان به آن لقب«شمشیر دولبه»دادهاند(تقی لو، 1384).
اسپیلبرگر تـنظیم خشم را به دو صورت مـمکن مـیداند که عبارتند از تنظیم درونی و تنظیم بیرونی. در تنظیم درونی فرد سعی میکند از طریق آرام شدن و سکوت از بروز بیرونی خشم جلوگیری کند، به عبارت دیگر در این حالت فرد با استفاده از خویشتنداری به مراقبت از خشم خـود میپردازد اما در مراقبت بیرونی فرد تلاش میکند تا احساسات خشمگینانهی خود را طوری جهتدهی کند که آسیبی به اشیا و افراد وارد نشود. این تفکیک مطالعات بالینی و پزشکی از اهمیت خاصی برخوردار است(تقی لو، 1384).