پرخاشگری، معمولاً به رفتاری اطلاق می شود که هدف از آن، صدمه رساندن جسمانی یا زبانی به شخص دیگر، یا نابود کردن دارایی آن است
پرخاشگری
تعریف پرخاشگری پرخاشگری، معمولاً به رفتاری اطلاق می شود که هدف از آن، صدمه رساندن جسمانی یا زبانی به شخص دیگر، یا نابود کردن دارایی آن است. بنابراین، آسیب زدن اتومبیل یک شخص به دست شخص دیگر، خفه کردن زنان توسط یک جانی و خشونتی که دولت برای برقراری نظم و قانون اعمال می کند، تماماً اعمالی هستند که در تعریف پرخاشگری می گنجد. بهترین و جامع ترین تعریفی که از پرخاشگری ارائه شده، تعریف براون است. او، پرخاشگری را هر نوع عمل و رفتاری می داند که به طور مستقیم در جهت هدفی و به منظور آزار و اذیت رساندن به دیگران که مایل نیستند مورد آزار و اذیت قرار گیرند، اعمال شود. همچنین پرخاشگری را می توان هرگونه رفتاری دانست که متوجه آسیب رساندن و یا مجروح ساختن موجودی دیگر است.
هر چند سطح پرخاشگری کودکان از موقعیتی به موقعیت دیگر فرق می کند ولی کودکان از لحاظ تداوم رفتار پرخاشگرانه در طول زمان با هم فرق دارند. کودکانی که در سال های اولیه بشدت پرخاشگرند، به احتمال زیاد در جوانی و بزرگسالی نیز پرخاشگر خواهند بود و کودکانی که پرخاشگر نیستند، به احتمال زیاد در بزرگسالی هم پرخاشگر نخواهند بود. البته، کودکان هنگامی که با وقایع تنش زا مثل جدایی پدر و مادر، یا بدنیا آمدن کودک جدید روبرو می شوند، بیشتر پرخاشگر می شوند. در واقع، پرخاشگری وسیله ای کودکانه است که گاهی بسیار خطرناک و زیانبار بوده و به جای حل مشکل و کاستن از فشار و ناراحتی، باعث دردسر و رنج تازه، برای شخص می شود (صادقی و مشکبیدحقیقی، 1385).
نشانه های پرخاشگری
نشانه های پرخاشگری، متعدد است. از جمله این نشانه ها می توان به فحش دادن، پرتاپ اشیاء، لگد زدن، جنگ و ستیز کردن، شکستن اشیاء و ضربه زدن، حمله به دیگران، دروغگویی، بر هم زدن نظم، برانگیختگی بیش از حد، فرار از خانه و مدرسه، نگاه های تند و خشن، به هم فشردن دندان ها و جیغ زدن، اشاره کرد. نشانه های پرخاشگری در یک کودک پرخاشگر عبارتند از :
1- ایجاد مزاحمت کردن و حالت دفاعی به خود گرفتن؛ 2- دیگران را سرزنش کردن؛ 3- با کودکان دیگر به جنگ و ستیز پرداختن؛ 4- نظم کلاس و مدرسه را به هم ریختن؛ 5- به دزدی و دروغگویی دست زدن؛ 6- از رابطه خود با اطرافیان رضایت نداشتن؛ 7- از مدرسه و معلم خاطره خوش نداشتن؛ 8- از بازگو کردن احساسات خود علیه والدین، وحشت داشتن و آن را در مورد کودکان دیگر تلافی کردن (هاشمی و همکاران، 1389).
انواع رفتارهای پرخاشگرانه
طبق نظر مویر (1976)، پاسخ های پرخاشگرانه انواع گوناگون دارد که محرک های درونی و بیرونی مختلف، آنها را به وجود می آورد. در ادامه این بحث، هفت طبقه از رفتارهای پرخاشگرانه معرفی می شوند. به دلیل همپوشی این طبقات، امکان تمایز میان انواع این رفتارها به سهولت امکانپذیر نیست، لذا این احتمال وجود داردکه رفتار پرخاشگرانه، حاصل تلفیقی از دو یا چند عامل زیر باشد:
پرخاشگری خشمگینانه
طبق نظر دارلی و همکاران (1988)، این نوع پرخاشگری، نوع اصیل و شناخته شده پرخاشگری است. هنگامی که مردم کلمه پرخاشگری را می شنوند، این نوع خاص فوراً به ذهن آنان متبادر می شود. این نوع پرخاشگری عموماً با نشانه های از برانگیختگی هیجانی توأم بوده و علت آن غالباً درد یا ناکامی است. برای مثال، اگر دو موش را در قفس رها کنیم، سپس ضربه های برقی متناوب و مختصری به آنان وارد شود، پس از آن، به یکدیگر حمله می کنند. در این حالت، اگر حتی یک موش وجود داشته باشد، مثلاً به عروسک حمله ور خواهد شد. هاچینسون (1965) معتقد است بروز ناکامی، عدم موفقیت در یک رفتار هدف گرا می باشد. برای مثال، پیشگیری از دستیابی حیوان به غذا معمولاً باعث رفتار پرخاشگرانه می شود. کبوتری که یاد گرفته است برای دریافت دانه به کلیدی نوک بزند، اگر دانه ای دریافت نکند به کبوتر دیگر حمله خواهد کرد
پرخاشگری تجاوزکاران
گاهی اوقات یک حیوان، آرام و پاورچین به حیوان گوشتخوار دیگری مانند شغال، گرگ و یا یکی از جانوران رده ی گربه سانان حمله می کند. البته تردید وجود دارد که این رفتار پرخاشگرانه باشد، بنابراین برچسب «جست و جوی غذا» احتمالاً مناسب تر است
کیو (1930) معتقد بود برخی از موجودات از طریق تقلید این رفتار را می آموزند. بچه گربه در صورتی در چهارماهگی حمله و کشتن موش ها را فرا می گیرد که بتواند به طور طبیعی کشتن موش ها توسط مادرش را ببیند.
پرخاشگری ناشی از ترس
به طور کلی، اگر با یک موضوع ترس آور به حیوانی نزدیک شویم، حیوان می ترسد و احتمالاً شروع به پرخاشگری می کند. همچنین اگر حیوانی اهلی و رام، توسط حیوانی قویتر از خود، به گوشه ای رانده شود، در تنگنا قرار گرفته و با خشونت، به حیوان قوی حمله می کند.
پرخاشگری کنشگر
طبق نظر لیو (1967) و لوراس (1961) هر موجود زنده ای ممکن است به دلیل دریافت پاداش از انجام عمل پرخاشگرانه، به این رفتار مبادرت ورزد. بزرگسالان و کودکانی که به اظهار نظرهای خصمانه تشویق شده اند، تمایل به رفتار پرخاشگرانه در آنان بیشتر دیده می شود. اشخاصی که برای کشتن، پول دریافت می کنند، نمونه ای از این نوع پرخاشگری هستند. در انواع شرطی شدن کنشگر، نیازی نیست که برای تقویت رفتار پرخاشگرانه هر پاسخی را پیگیری کنیم، هنگامی که رفتاری آموخته می شود، پاداش ها و تنبیه هایی گاه و بی گاه برای تثبیت و نگهداری آن کفایت می کند و این مسئله مخصوصاً در پدیده پرخاشگری فرمانبردارانه، کاملاً روشن و مسلم است. در این نوع پرخاشگری، شخص به کسی حمله می کند و یا او را به قتل می رساند زیرا به وی دستور انجام آن ابلاغ شده است و به دنبال چنین رفتاری پاداشی دریافت می کند که باعث تقویت رفتار می شود (به نقل از امبرگتس و همکاران ، 2009).
پرخاشگری به منظور حفظ قلمرو
کردار شناسان این نوع از رفتار پرخاشگرانه را به صورت گسترده، مورد بررسی و مطالعه قرار داده اند (لورنتس (1966). برای مثال، برخی از کردارشناسان معتقدند که هم انسان و هم حیوان به طور فطری پرخاشگرند، اما در حیوانات، به مرور، مکانیسم هایی برای کنترل تکانه های پرخاشگرانه به وجود آمده، در حالی که آدمیان فاقد چنین مکانیسم هایی هستند. لورنتس معتقد است، پرخاشگری غریزه ای فطری است که باید راهی برای خود پیدا کند. نسخه ای که او برای جامعه برخوردار از صلح و صفا تجویز می کند، متضمن ایجاد راه هایی بی خطر برای ابراز پرخاشگری است؛ مثل شرکت در مسابقه های ورزشی، گسترش قبیله و قلمرو، به نحوی که شامل افراد بیشتری شود، و نیز شناخت محرک هایی که رها سازنده پرخاشگری هستند؛ مثلاً وجود افراد درونگرای مورد تهدید یا برونگرای مورد نفرت و سرایت هیجان در گروهی از مردم خشمگین که به طور جمعی عمل می کنند
پرخاشگری نوع دوستانه
پرخاشگری یک پرنده یا محافظت مادری از فرزند خود و دفاع زنبوران سرباز از لانه خود، نمونه هایی از پرخاشگری نوع دوستانه هستند. مویر (1976)، اصطلاح پرخاشگری مادرانه را برای توصیف رفتار خشمگینانه ماده پستاندارانی استفاده می کند که خانه و کاشانه خود را در خطر می بینند. محققانی مثل ویلسون (1971)، ویلسون (1975)، دورو (1979)، بک (1979)، و اشبورن (1978)، بررسی های مفصلی در خصوص رفتار نوع دوستانه انجام داده و معتقدند که برخی از ابعاد اجتماعی، مبانی ژنتیکی دارند و به طور طبیعی شکل می گیرند. از این دیدگاه چنین رفتاری صرفاً برای بقای شخص نیست بلکه بقای گروه، هدف و منظور اصلی رفتار پرخاشگرانه است (به نقل از امبرگ و همکاران، 2009).
پرخاشگری ناشی از نر بودن
رابارتز (1968) معتقد است در بعضی از گونه ها، واکنش یک نر بالغ به نر بالغ و ناآشنای دیگر، واکنش خصمانه است. در واقع، حیوان دائماً بدون تحریک حمله می کند. این رفتار از آن جهت با پرخاشگری مربوط به قلمرو، تفاوت دارد که در هر ناحیه و منطقه ای روی می دهد. مطالعه بر روی موش ها نشان داده است، محرکی که باعث حمله می شود، بوی حیوان نر دیگری است که اگر این بو به هر طریقی مثل عمل جراحی یا استفاده از نقاب را از بین برود، احتمالاً حمله ای صورت نخواهد گرفت
علاوه بر این در بعضی از حیوانات از جمله سگ ها و گرگ ها (لورنتس، 1966)، تا زمانی که حیوان وضعیت تسلیم و فرمانبرداری خاصی را به خود بگیرد، حمله ای صورت نخواهد گرفت. ظاهراً هورمون تستوسترون ، نرینه، اهمیت ویژه ای در این طبقه از پرخاشگری دارد. تستوسترون هورمونی مردانه است که بسیاری از خصوصیات جسمانی نرینه را تعیین می کند. تحقیقات اخیر حاکی از آن است که در آدمیان نیز، زیاد بودن تستوسترون با پرخاشگری بیشتر همراه است؛ در یک تحقیق گسترده در آمریکا، 4400 سرباز از جنگ برگشته، به آزمون های روانی مختلف که بعضی از آنها پرخاشگری را می سنجیدند پاسخ دادند. برای تعیین میزان تستوسترون از این افراد نمونه ی خون گرفته شد. کسانی که میزان تستوسترون در آنها زیاد بود تا حدی سابقه پرخاشگری نیز داشتند. از آنجا که رفتار پرخاشگرانه در مردها گاهی به رفتارهای ضداجتماعی می انجامد می توان انتظار داشت که زیادی تستوسترون به دلیل افزایش رفتار پرخاشگرانه سد راه موفقیت اشخاص در جامعه آمریکا شده است. به عنوان مثال در این تحقیق مشخص شد، کسانی که میزان تستوسترون آنها زیاد بود در مقایسه با دیگران موقعیت شغلی پایین تری داشتند. این یافته ها شواهدی هستند برای اثبات این نکته که پرخاشگری در انسان اساس زیستی دارد و می توان آن را در زمره غرایز دانست. با این حال، در این قبیل تحقیقات گاهی رابطه بین تستوسترون و پرخاشگری شکل ظریف تری پیدا می کند و اثر این هورمون وقتی نمایان می شود که تعداد آزمودنی ها زیاد باشد. این موضوع نشان می دهد که عوامل پرخاشگری را باید در حیطه های دیگری به جز زیاد بودن تستوسترون نیز، جستجو کرد (به نقل از امبرگ و همکاران، 2009).
انواع پرخاشگری از لحاظ تعداد افراد
پرخاشگری شخصی کودک، نوجوان یا جوان نسبت به افراد بالغ یا هم سن خود، پرخاشگری نشان می دهد. این حملات، بصورت شخصی است، شخص سعی در پنهان کردن اعمال خشونت آمیز خود ندارد و معمولاً در جمع به صورت شخصی گستاخ و بیش از حد به خود مطمئن و بی رحم، نسبت به اطرافیان و همسالان شناخته می شود. این شخص نسبت به اولیای مدرسه و افراد خانواده، گستاخ است و بدون دلیل، مرتباً دروغ می گوید؛ به تنهایی دست به فرار از منزل یا مدرسه می زند؛ با دیگران دوست نمی شود و یا تک دوست دارد؛ رفتار خود را از دیگران پنهان نمی کند؛ اگر مورد بازخواست قرار گیرد؛ گناه خود را به گردن دیگران می اندازد؛ در کارهای جمعی همکاری نکرده و با افراد کوچک تر از خود، قلدری می کند.
پرخاشگری جمعی
در این پرخاشگری، شخص پرخاشگری خود را به صورت گروهی نشان می دهد؛ نسبت به گروه خود وفادار است؛ رفتارهای ضداجتماعی از خود نشان می دهد؛ دوستانی از سنین خود انتخاب می کند و به صورت جمعی به کتک کاری مبادرت می ورزند؛ در صورت دزدی، دوستان خود را لو نمی دهد؛ چنین شخصی، دچار افت تحصیلی بوده و بعضی از علایم بیماری روان رنجوری، نظیر اضطراب و افسردگی را از خود بروز می دهد؛ معمولاً دوستان متعددی دارد و در مقابل رفتارهای نامناسب خود، احساس پشیمانی کاذب دارد (بقرآبادی و همکاران، 1389).
نظریه های پرخاشگری
در پاسخ به این سوال که چرا آدمیان دست به پرخاشگری می زنند، از گذشته های دور تاکنون نظریه های علمی متفاوت و متنوعی ارائه شده است که به طور اختصار به بررسی آنها می پردازیم:
نظریه گرایش ذاتی
قدیمی ترین و احتمالاً شناخته شده ترین نظریه پرخاشگری بر این نکته تأکید دارد که آدمیان به خاطر ماهیت زیستی خود، به نحوی برای خشونت برنامه ریزی شده اند. این دیدگاه به نظریه غریزه نیز شهرت دارد. معروف ترین حامی این نظریه، زیگموند فروید (1933) بود. او معتقد بود که ریشه های پرخاشگری را عمدتاً در آرزوی مرگ یا غریزه مرگ جستجو کرد که بر همه اشخاص حاکم است. طبق دیدگاه وی، هدف از این غریزه، خود تخریبی است. اما به فوریت تغییر جهت داده، بیرون و دیگران را نشانه می گیرد. تکانه های پرخاشگرانه ای که از آن نشأت می گیرد، به مرور زمان فزونی یافته و چنانچه رها نشود، پس از رسیدن به درجات بالا، به اعمال خطرناک خشونت آمیز منجر می شود. قابل ذکر است که «غریزه مرگ» تا نیمه های عمر فروید، بخشی از نظریه او نبود. وی این مسئله را پس از آنکه قتل عام های خشونت بار و فاجعه آمیز انسان ها را در جنگ جهانی اول مشاهده کرد، به نظریه خود افزود. او علاوه بر غریزه مرگ، غریزه دیگری را به نام غریزه زندگی پیشنهاد کرد که هدف آن لذت، محبت، صمیمیت و باروری است. رابطه پیچیده میان این نیروهای قدرتمند آنقدر شدید بود که فروید را شیفته خود ساخته بود.
نظریه سائق
نظریه دیگری که در بین متخصصان علوم رفتاری طرفدارانی دارد، بر این فرض استوار است که چنین رفتارهایی عمدتاً، ریشه در سائق هایی برای آسیب رساندن به دیگران دارند. این رویکرد، در واقع نظریه های سائق در مورد پرخاشگری را مطرح می کند. این دیدگاه بیان می کند که موقعیت های گوناگون بیرونی (مانند ناکامی)، انگیزه ای نیرومند، برای تولید رفتارهای آسیب رسان به وجود می آورند و سائق پرخاشگرانه به نوبه خود به حمله آشکار به دیگران منجر می شود. مشهورترین نظریه های سائق به فرضیه ناکامی- پرخاشگری معروف است. بر اساس این فرضیه، ناکامی به برانگیختگی سائق منجر می شود که هدف اولیه آن صدمه زدن به دیگران یا اشیاء است؛ این سائق باعث حمله به هدف های گوناگون، خصوصاً منبع ناکامی می شود. از آنجایی که موقعیت های بیرونی بیش از گرایش های ذاتی در شیوع پرخاشگری نقش دارند، بنابراین در خصوص احتمال پیشگیری از این رفتار شاید بتوان گفت که، نظریه های سائق خوش بینانه تر از نظریه های غریزه هستند (به نقل از داگلاس و دوتون ، 2011).
نظریه واکنش به رویدادهای آزاردهنده
به زمانی فکر کنید که اعمال پرخاشگرانه ای از شما سر زده است. آیا به یاد می آورید که آن موقع چه احساسی داشتید؟ آیا احساس پریشانی خاطر، ناآرامی و آشفتگی نکرده اید؟ در این موقعیت ها احتمالاً بعضی از اثرات منفی را تجربه کرده اید که موجب شده است نسبت به دیگران پرخاشگری کنید. این رابطه میان احساس های منفی ناخوشایند با پرخاشگری آشکار، پایه ای برای شکل گیری سومین نظریه، درباره پرخاشگری است که اصطلاحاً به نظریه نو تداعی گرایی شناختی معروف است. این نظریه نشان می دهد که رویارویی با وقایع آزار دهنده، باعث ایجاد احساسات منفی می شود. این احساسات، به نوبه خود و به صورت خودکار، گرایش به سمت پرخاشگری و یا فرار و گریز را افزایش داده و باعث بروز عکس العمل های فیزیولوژیک، افکار یا خاطره های ناخوشایند مرتبط با این تجربه ها می شوند. بنابراین از دیدگاه طرفداران نظریه واکنش به رویدادهای آزار دهنده، پرخاشگری به عوامل گوناگونی از جمله افکار و شناخت های متنوع بستگی پیدا می کند.