طرح واره به طور كلی به عنوان ساختار ، قالب یا چارچوب تعریف می شود.
تاریخچه طرحواره
طرح واره به طور كلی به عنوان ساختار ، قالب یا چارچوب تعریف می شود. در فلسفه یونان باستان قدیم منطقیون رواقی ، مخصوصاً فروسیپوس (206 الی 279 ق.م) اصول منطقی را در قالب « طرح واره ی استنباط » مطرح كردند (نوسبام ،1994 به نقل از یانگ و همکاران 2003) و از آنچه بین همه اعضا یك طبقه مشترك است .همچنین بعضی از حوزه های گوناگون دیگری كه در آن از مفهوم طرح واره استفاده شده است، شامل نظریه مجموعه ها، هندسه جبری، آموزش، نقدهای ادبی، و برنامه نویسی كامپیوتری است. زیربنای نظریه طرح واره در كارهای ایمانوئل كانت (1929،1781) ردیابی می شود.
او توصیف كرد كه طرح واره ی سگ یك الگوی ذهنی است كه می تواند تصویر یك سگ چهارپا را در كلیتی توضیح دهد كه بدون محدودیت برای تجربه ی هر تصویر معین یا بازنمایی هر تصویر ممكن به صورت ملموس و عینی می باشد(آجیده ،2003). طرح واره در نظام فلسفی كانت به عنوان «درك ودریافت نقطه اشتراك تمام عناصر یك مجموعه» تعریف می شود. او معتقد بود ادراك و حافظه، نتیجه تجارب حسی دنیای خارج هستند كه تحت ساختارهای شناختی متأثرمی شوند و تغییر شكل می دهند(پیس ،1988؛ استین ،1992 و استین و یانگ،1992).
كسی كه اولین بار مفهوم طرح واره را بسط داد بارتلت در سال 1930 بود .بارتلت(1932) با بسط نظریه طرح واره اش برای روان شناسان عصر خود یك چهارچوب طرح واره ایجاد كرد و در رابطه با اطلاعات جدید به تأثیر آگاهی قبلی بر ادراك و حافظه پرداخت. او دریافت فراخوانی حافظه الزاماّ توسط سرشت و منش تعیین می شود و گذشته فرد در جریان رویدادهای كنونی به طور مداوم بازسازی می شود. متخصصان بالینی قبل از1980، اختلالات شخصیت را با اصطلاح «منش» مشخص می كردند. امروزه در ارتباط با بعد روان شناسی، برای اختلالات شخصیت به جای واژه «منش» از اصطلاح «طرحواره» استفاده می شود.
بیشتر اوقات اگر نگوییم همیشه، فرآیندهای مربوط به طرح واره به صورت خودكار و بدون آگاهی بر بخشی از سیستم دریافتی ـ ادراکی ما اتفاق می افتد. بدین ترتیب از اوایل دهه ی 1980، نظریه طرح واره وسیله ای مقدماتی برای درك جنبه های روان شناختی فرهنگ نیز شده است. واژه طرح واره در روان شناسی و به طور گسترده تر در حوزه شناختی، تاریخچه ای غنی و برجسته دارد. در حوزه رشد شناختی، طرح واره به عنوان «نقشه انتزاعی شناختی» در نظر گرفته می شود كه راهنمای تفسیر اطلاعات و حل مسئله است. بنابراین ما به یك طرح واره زبانی برای فهم یك جمله و به یك طرح واره فرهنگی برای تفسیر یك افسانه نیاز داریم(یانگ،کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپورو اندوز،1389).
شناخت درمانی، بك (1976) در اولین نوشته هایش به مفهوم طرح واره اشاره كرد. با این حال در بافتار روان شناسی و روان درمانی طرح واره به عنوان اصل سازمان بخش كلی در نظر گرفته می شود كه برای درك تجارب زندگی فرد ضروری است. یكی از مفاهیم جدی و بنیادی حوزه روان درمانی، این است كه بسیاری از طرح واره ها در اوایل زندگی شكل می گیرند، به حركت خود ادامه می دهند و خودشان را به تجارب بعدی زندگی تحمیل می كنند، حتی اگر هیچ گونه كاربرد دیگری نداشته باشند. این مسئله، همان چیزی است كه گاهی اوقات به عنوان نیاز به هماهنگی شناختی از آن یاد می شود، یعنی «حفظ دیدگاهی در مورد خود یا دیگران؛ حتی اگر این دیدگاه نادرست یا تحریف شده باشد. با این تعریف كلی، طرح واره می تواند مثبت یا منفی، سازگار یا ناسازگار باشدو همچنین می تواند در اوایل زندگی در سیر بعدی زندگی شكل بگیرد (یانگ،کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپورو اندوز،1389).
تعریف طرح واره:
برای طرح واره تعاریف گوناگونی ارائه شده است و هر یك از این تعاریف به جنبه ای از این تعاریف پرداخته اند. در زیر به چند تعریف اشاره می شود: یانگ(1999،1990) این فرضیه را مطرح ساخته است كه بعضی طرح واره ها(به ویژه طرح واره هایی كه عمدتاً و در اصل در نتیجه تجارب تلخ دوران كودكی ایجاد شده اند) می توانند بنیان و مركز اختلالات شخصیت، مشكلات منشی ملایم تر و بسیاری از اختلالات مزمن محور یک باشند. برای بررسی این فرضیه، و زیر مجموعه ای از طرح واره ها كه آن ها را طرح واره های ناسازگارانه اولیه نامید تعریف كرد.
تعریف جامع و بازبینی شده یانگ از طرح واره های ناسازگارانه اولیه، عبارت است از:
• مضمون یا الگویی وسیع و منتشر
• شامل خاطره ها، هیجانات، شناخت ها و احساسات بدنی
• درباره خود شخص و ارتباط های او با دیگران
• ایجاد شده در طول دوران كودكی و نوجوانی
• گسترش یافته در طول دوره زندگی فرد
• تا حد قابل ملاحظه ای معیوب و ناكارآمد.
به طور خلاصه، طرح واره های ناسازگارانه اولیه الگوهای هیجانی و شناختی خودشكنانه ای هستند كه در اوایل دوره رشد،آغاز شده و در طول دوره زندگی تكرار می شود. براساس این تعریف رفتار افراد خود، بخشی از یك طرح واره نیست. بر اساس نظریه شناختی، هنگامی كه یكی از طرح واره های ناسازگارانه فراخوانده می شوند.
بیمار هیجان منفی قوی و شدیدی همانند سوگ، شرم، ترس یا خشم را تجربه می كند. البته همه طرح واره ها به دلیل ضربه ها یا بدرفتاری های كودكی شكل نمی گیرند. مثلاً افراد می توانند طرحواره وابستگی - بی مهارتی را داشته باشند، بدون اینكه در كودكی ضربه یا صدمه ای دیده باشند. اگر چه ریشه و منشأ همه طرح واره ها تروما نیست
همه آن ها مخرب بوده و بیشترشان به دلیل حوادث آزارنده مكرر ودائمی در طول دوره كودكی تا برزگسالی، به وجود آمده اند. تأثیر همه این تجارب مرتبط تلخ، تراكمی است و مجموعه ی این تجارب است كه فرد را به سوی یك طرح واره تمام عیار هدایت می كنند(یانگ،1999؛ به نقل از یانگ و همکاران،2003).
طرح واره های ناسازگار اولیه تلاش می كنند كه ماندگار شده و ادامه پیدا كنند. این كنش طرحواره، نتیجه سائق انسان برای ثبات و استحكام است. طرح واره چیزی است كه افراد آنرا می شناسند و هرچند موجب رنج وعذاب می شود. راحت و در دسترس است و به طور كلی "درست" به نظر می رسد. اینطور به نظر می رسد كه مردم تحت تأثیر حوادثی هستند كه طرح واره های آن ها را فعال می سازند و این یكی از دلایلی است كه طرح واره ها بر فرایند تجارب بعدی تأثیرمی گذارند. بر نحوه فكر، احساس، عمل كردن بیماران، یا اینكه با دیگران چگونه ارتباط برقرار كنند، نقشی اساسی دارند و موجب می شوند كه افراد در بزرگسالی همان تجارب آسیب زای دوران كودكی شان را به طور سهوی دوباره تجربه و بازسازی كنند. طرح واره ها در ابتدای كودكی و نوجوانی به عنوان بازنمایه های مبتنی بر واقعیت محیط كودكی شروع می شوند.
طبیعت معیوب طرح واره ها همیشه در مراحل بعدی زندگی، هنگامی كه بیماران به تكرار مكرر طرح واره هایشان در تعامل با سایر افراد ادامه می دهند، بارزتر می شود. طرح واره های ناسازگارانه اولیه و شیوه های ناسازگارانه ای كه بیماران برای مقابله با آن ها یاد می گیرند اغلب زیربنای علائم اختلالات مزمن محورI همانند اختلالات اضطراب، افسردگی، سوءمصرف مواد و روان تنی هستند(یانگ،1999؛ به نقل از یانگ و همکاران،2003).
طرح واره ها چند بعدی هستند، بدین معنی كه آن ها سطوح متفاوتی از شدت گستردگی را دارا می باشند. طرح واره های شدیدتر توسط تعداد بیشتری از موقعیت ها فعال می شوند. به عنوان مثال اگر یك فرد در دوران كودكی بارها و به مشكلی افراطی و به وسیله هر دو والدین مورد انتقاد قرار گیرد، در دوران بزرگسالی تقریباً با هر فردی كه ارتباط برقرار می كند به گونه ای رفتار می كند كه موجب می شود طرح واره ناكارآمد مربوط به آن انتقاد در وی فعال شود.
اگر فردی انتقاد را در طول سنین بعدی زندگی و به طور اتفاقی و ملایم تری تجربه كند و یا اینكه انتقاد تنها توسط یكی از والدین صورت گیرد. در بزرگسالی طرح واره مربوط كمتر در وی فعال می شود. برای مثال احتمالاً این طرح واره شاید تنها به وسیله یك منبع قدرت پر توقع كه همجنس والد انتقادگر است فعال شود. بعلاوه در حالت كلی هر چقدر طرح واره ای شدیدتر و عاطفه منفی همراه آن نیز قوی تر باشد هنگامی كه فعال می شود، زمان بیشتری دوام می یابد(یانگ،1990،1994).
علاوه بر این كه می توان طرح واره ها را دو گروه اولیه و دیر آغازتر دسته بندی كرده آن ها را می توان به دو گروه مثبت و منفی نیز طبقه بندی كرد، در تبیین افسردگی یا هر اختلال روانی دیگری، طرح واره های ناسازگار منفی بیشتر مدنظر پژوهشگران هستند. بارتلت(1930) طرح واره را به عنوان «سازماندهی فعال واكنش ها یا تجارب گذشته توصیف كرد كه به طور معمول با عمل كردن به صورت پاسخ سازگار . منسجم فرض می شود». طبق تعریف بك(1979)، طرح واره ها « الگوهای شناختی ثابتی هستند كه پایه ای برای غربالگری، تمایز و كدگذاری محركی كه فرد در مقابل آن قرار گرفته است، فراهم می آورد». در تعریف دیگری، بك(1990)، بیان كرده است: «طرح واره ها قوانین خاصی را برای پردازش اطلاعات و رفتار ایجاد می كنند».
اسلاوین (2006)، طرح واره به عنوان «شبكه های ذهنی متشكل از مفاهیم وابسته به هم كه بر اطلاعات تازه تأثیر می گذارد» معرفی شده است. طبق تعریف نیشیدا (1999)، «مجموعه ای از دانش تعمیم یافته از تجربیات گذشته كه به صورت مجموعه ای از دانش مرتبط سازماندهی می شوندو برای راهنمایی و یا رفتار در موقعیتی عادی به كار می روند، طرحواره نامیده می شوند». در تعریف ارائه شده از مک کارتی (1999)، طرح واره ها « اطلاعات اساسی هستند كه عاملی می باشند در جهت هم راستا شدن داده ها و اطلاعات جدید با دانش قبلی». و بالاخره در تعریف فتسکو و مک کلور (2005)، طرح واره عبارت است از «الگوهای سازمان یافته اندیشه و عمل كه در تعامل بین انسان و محیط به كار می روند».
ریشه های تحولی طرحواره های ناسازگار اولیه
نیازهای هیجانی اساسی: بر این باوریم که طرح واره ها به دلیل ارضاء نشدن نیازهای هیجانی اساسی دوران کودکی بوجود آمده اند. ما معتقدیم که انسان ها پنج نیاز هیجانی اساسی دارند: 1- دلبستگی ایمن به دیگران (شامل نیاز به امنیت، ثبات، محبت و پذیرش) 2- خودگردانی ، کفایت و هویت. 3- آزادی در بیان نیازها و هیجان های سالم. 4- خودانگیختگی و تفریح. 5- محدودیت های واقع بینانه و خویشتن داری .
این نیازها، جهان شمول هستند. همۀ انسانها، این نیازها را دارند، اگرچه شدّت این نیازها در بعضی افراد بیشتر است. فردی که از سلامت روان برخوردار است، می تواند این نیازهای هیجانی اساسی را به طور سازگارانه ای ارضاء کند. گاهی اوقات تعامل بین خلق و خوی فطری کودک و محیط اولیّه، به جای ارضاء این نیازها، منجر به ناکامی می شود هدف طرحواره درمانی، این است که به بیماران کمک کند تا راه های سازگارانه تری برای ارضاء این پنج نیاز هیجانی بیابند(یانگ،کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپورو اندوز،1389).
تجارب کودکی و طرح واره های ناسازگار
ریشه تحولی طرح واره های ناسازگاری اولیه در تجارب ناگوار دوران كودكی نهفته است. طرح واره هایی كه زودتر به وجود می آیند معمولاً قوی تر و از خانواده های هسته ای نشأت می گیرند تا حد زیادی، پویای های خانواده، بازتاب دقیق پویای هایی جهان ذهنی كودك هستند. اخیراً بالینگران شناختی در بحث مورد بیماران شان بر تأثیرگذاری تجارب كودكی بر باورهای ناسازگار آن ها تمركز كرده اند و تعدادی از نظریه پردازان پیشنهاد كرده اند كه رخدادهای اولیه، اثر بحرانی و مهمی بر تحول طرحواره ها دارند(بک،1991؛ فریمن،1993؛ سافران و همکاران،1990؛سگال،1988؛ یانگ،1994).
بک(1991) و سگال(1988) بیان كرده اند افراد مستعد افسردگی، پیش شرط روان شناختی برای افسردگی را از خلال تجارب دردناك كودكی كسب می كنند. تجارب دردناك برخی شامل این موارد است: • از دست دادن زود هنگام والدین • پذیرش آن ها یا عدم وجود آن ها • عدم تأیید قدرت و استقلال از طرف والدین • نقایص جسمانی و دریافتن اینكه ارزش شخص به عنوان یك فرد در عملكرد موفق، تصادفی است. یانگ و لیندمن(1992)؛ بریکر یانگ و فلانگان (1993)؛ گایدانو و لیوتی(1985)، چنین می گویند كه رشد طرح واره های ناسازگار اولیه در دوران كودكی، معمولاً نتیجه تجارب اولیه منجر به اختلاف فزاینده در كاركرد (به عنوان مثال: افسردگی شدید، طرد، سوء استفاده، عدم ثبات، بحران یا رها شدن)، با سرپرستان مهم می باشد.
چهار دسته از تجارب اولیه زندگی، روند اكتساب طرح واره ها را تسریع می كنند. اولین دسته از تجارب اولیه زندگی، ناكامی ناگوار نیازها هستند. این حالت وقتی اتفاق می افتد كه كودك تجارب خوشایندی را تجربه نكند. طرح واره هایی مانند: محرومیت هیجانی یا رهاشدگی به دلیل نقص در محیط اولیه بوجود می آید. معمولاً در محیط زندگی چنین كودكی، ثبات، درك شدن یا عشق وجود ندارد. نوع دوم تجارب اولیه زندگی كه طرح واره ها را به وجود می آورد، آسیب دیدن و قربانی شدن هستند. در چنین وضعیتی، كودك آسیب می بیند و طرحواره هایی مثل : بی اعتمادی/ بدرفتاری، نقص/ شرم یا آسیب پذیری نسبت به ضرر در ذهن او شكل می گیرد. در نوع سوم تجارب، مشكل در تجربه كردن زیادی چیزهای خوب توسط كودك می باشد، والدین برای رفاه كودك هركاری انجام می دهند، در حالیكه تأمین رفاه در حد متعادل برای رشد سالم كودك لازم است. در اثر این گونه تجارب در ذهن كودكان طرح واره هایی نظیر وابستگی / بی كفایتی یا استحقاق / بزرگ منشی به وجود می آید.
در این حالت والدین به ندرت با كودك جدی برخورد می كنند و كودك لوس بار می آید و در نتیجه نیازهای هیجانی كودك به خودگردانی یا محدودیت های واقع بینانه ارضاء نمی شود. یا اینكه والدین بیش از حد درگیر زندگی كودك می شوند و یا بدون هیچ محدودیتی، آزادی عمل زیادی به كودك می دهند. نوع چهارم تجارب زندگی كه منجر به شكل گیری طرح واره ها می شود، درون سازی انتخابی یا همانندسازی با افراد مهم زندگی است. كودك به طور انتخابی با افكار، احساسات، تجارب و رفتارهای والدین خود را همانند سازی كرده و آن ها را درون سازی می كند(مثلاً یادگیری افكار، احساسات و رفتارهای بزرگسالان بدرفتار و به كار بردن آن ها در شرایط گوناگون زندگی)(خسروی، سیف،عالی،1387).
ذهنیت های طرح واره ای
تجارب بالینی نشان داده است كه كودكان به طور انتخابی با جنبه های خاصی از افراد زندگی همانندسازی كرده و آن ها را درون سازی می كند. برخی از این همانندسازی ها و درون سازی ها به طرح واره ها و بعضی به سبك های مقابله ای یا ذهنیت تبدیل می شوند. یكی از مؤلفه های نظری طرح واره ها، مفهوم ذهنیت های طرح واره ای است. بك مفهوم از ذهنیت را بسط و گسترش داده است. ذهنیت، شبكه یكپارچه ای از مؤلفه های شناختی، عاطفی، هیجانی و رفتاری است. یك ذهنیت ممكن است بسیاری از طرحواره های شناختی را در برگیرد.
این ذهنیت ها، افراد را به سمت واكنش های افراطی سوق می دهند و آن ها در دستیابی به اهداف خاصی جهت دهی می كنند. ذهنیت ها مانند طرحواره ها عمدتاً خودكار هستند و احتیاج به فعال سازی دارند. فعال سازی یك ذهنیت خاص، حاصل میراث ژنتیكی فرد و باورهای فرهنگی و اجتماعی اوست. بك معتقد است ذهنیت ممكن است لزوماً به هنگام برانگیختگی طرح واره ها، فعال شود. حتی زمانی كه مؤلفه های شناختی طرح واره برانگیخته می شود، ممكن است هیچكدام مؤلفه انگیزشی یا رفتاری را مشاهده نكنیم(یانگ،کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپورو اندوز،1389).
خلق و خوی هیجانی و طرح واره های ناسازگار
هر كودكی از زمان تولد، شخصیت یا خلق و خوی منحصر به فرد و متمایزی دارد، برخی از كودكان تحریك پذیرند، برخی خجالتی و برخی پرخاشگر. پژوهش های زیادی نشان داده است كه عوامل زیستی در شكل گیری و تحول شخصیت از اهمیت فوق العاده ای برخوردارند. کاگان و همکارانش پژوهش های زیادی درباره صفات خلق و خویی نوزادان انجام دادن و به این نتیجه رسیدن كه بیشتر این صفات، حتی با گذشت زمان ثابت می ماند. در زیر به برخی از خلق و خوی هیجانی اشاره می شود كه به نظر ما اكثر آن ها مادرزادی هستند و نسبتاً غیرقابل تغییر، مگر از طریق روان درمانی
پایداری بی ثبات خوش بین افسرده خو خونسرد مضطرب حواس پرت وسواسی پرخاشگر منفعل بازیگوش تحریك پذیر اجتماعی خجالتی خلق و خوی هر انسانی، تركیب منحصر به فردی از این ابعاد است. خلق و خوی هیجانی كودك در تعامل با وقایع دردناك دوران كودكی منجر به شكل گیری طرح واره ها می شود. خلق و خوهای متفاوت، كودكان را در معرض شرایط گوناگونی قرار می دهد
محیط اولیه فوق العاده محبت آمیز یك خانواده ممكن است بتواند حتی یك كودك خجالتی را به كودكی دوست داشتنی و مهربان تبدیل كند و برعكس اگر محیط اولیه طرد كننده باشد، حتی یك كودك اجتماعی ممكن است منزوی شود. همچنین خلق و خوی هیجانی افراطی می تواند بر محیط پیرامون چیره شود و بدون هیچگونه توجیه آشكاری در تاریخچه زندگی بیمار منجر به آسیب روانی گردد (یانگ،کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپورو اندوز،1389).
حوزه های طرح واره و طرح واره های ناسازگار اولیه
طرح واره های ناسازگار اولیه مطابق با پنج نیاز تحولی به پنج حیطه وسیع تقسیم می شوند و فرض ما این است كه اگر این پنج نیاز تحولی در كودك از سوی والدین ارضاء نشود، طرح واره های گفته شده در كودكان به وجود نمی آید. این پنج نیاز تحولی عبارتند از: نیاز به پیوند و پذیرش، خودگرایی و عملكرد مختل، محدودیت های واقع بینانه، خود جهت مندی، بیان خویشتن و خود انگیختگی(ذوالفقاری، فاتحی زاده، عابدی، 1387).
حوزه های طرح واره: هجده طرح واره بر طبق پنج نیاز هیجانی ارضاء نشده تقسیم می شوند که حوزه های طرحواره نامیده می شوند. پنج حوزۀ طرحواره و طرحواره های مربوط به هریک از حوزه ها عبارتند از: حوزۀ اول: بریدگی و طرد این حوزه مربوط به ارضاء نشدن نیاز به امنیت و برقراری ارتباط رضایت بخش با دیگران است. انتظار اینكه نیازهای شخصی برای امنیت، ثبات، محبت، همدلی، احساسات مشترك، پذیرش و احترام به شیوه قابل پیش بینی ارضاء نخواهد شد. بیمارانی که طرح واره هایشان در این حوزه قرار دارند، نمی توانند دلبستگی های ایمن و رضایت بخشی با دیگران برقرار کنند. خانواده های اصلی آن ها معمولاً بی ثبات(رهاشدگی/ بی ثباتی)، بدرفتار(بی اعتمادی/ بدرفتاری)، سرد و بی عاطفه (محرومیت هیجانی)، طرد کننده (نقص/ شرم) یا منزوی (انزوای اجتماعی / بیگانگی) هستند.
بیمارانی كه طرح واره رهاشدگی / بی ثباتی دارند، معتقدند روابطشان با افراد مهم زندگی ثباتی ندارد و این افراد در كنار آنان نمی مانند. این افراد از نظر هیجانی، بی ثبات، غیرقابل پیش بینی و اعتماد ناپذیرند و انتظار دارند هر لحظه افراد مهم زندگیشان آن ها را رها كند و یا بمیرد. بیمارانی كه طرح واره بی اعتماد / بدرفتاری دارند، اعتقاد دارند كه دیگران با كوچك ترین فرصت از آنان سوء استفاده می كنند و به آنان آسیب می زنند. بیماران طرح واره محرومیت هیجان ، انتظار دارند دیگران به اندازه كافی به نیازهای عاطفیشان پاسخ ندهند. محرومیت در سه طبقه تقسیم بندی شده است كه عبارتند از: محرومیت از محبت (فقدان عاطفه یا توجه).
محرومیت از همدلی (به حرف دل فرد گوش ندادن و درك نشدن). محرومیت از حمایت (رها نشدن از سوی دیگران). بیمارانی كه طرح واره نقص / شرم دارند، احساس می كنند افرادی ناقص، بد، حقیر و بی ارزش هستند و بدون شك از طرف دیگران طرد می شوند. این طرح واره معمولاً با احساس شرم نسبت به نقایص ادراك شده همراه است. این نقص ها ممكن است شخصی(مثل خودخواهی، تكانه های پرخاشگری) یا عمومی (مثل ظاهر غیرجذاب، نابرازندگی اجتماعی) باشند. بیمارانی كه طرح واره انزوای اجتماعی / بیگانگی دارند، احساس می كنند با دیگران متفاوتند و وصله ناجور اجتماع هستند. این بیماران خود را متفاوت و نامتناسب از اجتماع می دانند و معمولاً به هیچ گروه یا جامعه ای احساس تعلق خاطر ندارند
حوزۀ دوم: خودگردانی و عملکرد مختل در این حوزه انتظارات فرد از خودش و محیط را در مورد امكان جدا شدن، مستقل شدن، بقا و عملكرد موفقیت آمیز دربرمی گیرد. افراط و تفریط در حمایت از كودك منجر به بروز مشكلاتی در حوزه خودگردانی می شود. والدین این گروه از بیماران اغلب به اعتماد به نفس كودك خود لطمه می زنند و در تقویت عملكرد ماهرانه او در خارج از خانه موفق نیستند. در نتیجه این بیماران نمی توانند هویت مستقلی در مورد خودشان بدست بیاورند و نمی توانند زندگیشان را بدون دریافت كمك های بی شائبه دیگران اداره كنند. نمی توانند برای خودشان اهداف مشخصی درنظر بگیرند و در مهارت های مورد نیاز تبحر پیدا كنند لذا از نظر كارایی و كفایت در دوران بزرگسالی، مثل یك كودك كم سن و سال عمل می كنند.
خودگردانی یعنی توانایی فرد برای جدا شدن از خانواده و عملکرد مستقل. این توانایی در مقایسه با افراد هم سن و سال سنجیده می شود. خانواده های اصلی آن ها معمولاً وابستگی / بی کفایتی، آسیب پذیری نسبت به ضرر یا بیماری، خود تحول نیافته/ گرفتار، شکست هستند. بیمارانی كه طرح واره وابستگی/ بی کفایتی دارند، این بیماران احساس می كنند بدون كمك جدی دیگران نمی توانند از عهده مسولیت های روزمره شان برآیند(مثل حل مشكلات روزانه، تصمیم گیری صحیح) این طرحواره اغلب خودش را به شكل منفعل بودن و درماندگی افراطی نشان می دهد. بیمارانی كه طرح واره آسیب پذیری نسبت به ضرر یا بیماری دارند، ترس افراطی از وقوع فاجعه ای نزدیك دارند و شدیدا می ترسند نتوانند با آن مقابله كنند. معمولاً این افراد از چنین فجایعی می ترسند:
حوادث پزشكی(مانند بروز حملات قلبی،ابتلا به بیماری ایدز). وقایع هیجانی(مانند دیوانه شدن، از دست دادن كنترل). حوادث محیطی(مانند وقوع تصادف،جنایت،بلایای طبیعی). بیمارانی كه طرح واره خود تحول یافته / گرفتار دارند، اغلب در خصوص ارتباطشان با یكی یا چند نفر از افراد مهم زندگیشان(اغلب والدین)، بیش از حد اشتغال ذهنی دارند و به همین دلیل، فردیت و رشد اجتماعی بیماران به آن ها وابسته است. غالباً فردی كه دچار طرح واره گرفتاری است بدون حمایت دیگری قادر به ادامه زندگی نیست و نمی تواند شاد زندگی كند. بیمارانی كه طرح واره شكست دارند، معتقدند بدون شكست در دستیابی به حد معمول پیشرفت شكست خواهند خورد ودر مقایسه با همسن و سالانشان، بسیار بی كفایت اند. افرادی كه این طرح واره را دارند اغلب خودشان را كم هوش، بی استعداد یا ناموفق می دانند.
حوزۀ سوم: محدودیت های مختل طرح واره های این حوزه نمایانگر نقص در مسولیت ها و محدودیت های فردی برای خود از قبیل مسولیت پذیری نسبت به دیگران یا جهت گیری نسبت به اهداف بلند مدت زندگی می باشد. بیماران این طرح واره ها اغلب، خودخواه، لوس، بی مسولیت یا خودشیفته به نظر می رسند، و معمولا ًدر خانواده های خیلی سهل انگار و بیش از حد مهربان بوده اند. این طرح واره منجر به مشكلات روابط با رعایت حقوق دیگران و همكاران با دیگران، تعهد یا هدف گزینی و رسیدن به اهداف واقع بینانه می شود.
بیمارانی که طرح واره هایشان در این حوزه قرار دارد، محدودیت های درونی آن ها در خصوص احترام متقابل و خویشتن داری به اندازۀ کافی رشد نکرده است. آن ها ممکن است در خصوص احترام به حقوق دیگران، همکاری کردن، متعهد بودن یا دستیابی به اهداف بلند مدت مشکل داشته باشند. خانواده های اصلی آن ها معمولاً استحقاق/ بزرگ منشی، خویشتن داری/ خودانظباطی ناکافی هستند. بیمارانی که استحقاق/ بزرگ منشی دارند خودشان را یك سر و گردن بالاتر از دیگران می دانند و در نتیجه حقوق و امتیازات خاصی برای خودشان قایلند. این بیماران، خود را نسبت به رعایت احترام متقابل كه پایه و اساس تعاملات اجتماعی سالم است، موظف نمی دانند. این بیماران اغلب بیش از حد پرتوقع و سلطه گرند و در روابط اجتماعی با مشكلات دیگران همدلی نمی كنند.
بیمارانی که خویشتن داری/ خودانظباطی ناکافی دارند، نمی توانند برای دستیابی به اهدافشان، خویشن داری نشان دهند و ناكامی را به قدر كافی تحمل كنند. از سوی دیگر نمی توانند ابراز هیجان ها و تكانه هایشان را كنترل كنند. در شكل های خفیف تر این طرح واره، بیمارن بر اجتناب از ناراحتی خیلی تأكید می كنند، به عنوان مثال سعی می كنند در روابط بین فردی، تعارضی ایجاد نكنند و از پذیرفتن مسئولیت های بیشتر طفره می روند
حوزۀ چهارم: دیگر جهت مندی نمایانگر تمركز بیش از حد فرد بر تمایلات و احساسات دیگران و در مقابل نادیده گرفتن نیازهای خود به منظور دریافت عشق و پذیرش، تداوم ارتباط با دیگران یا اجتناب از انتقام و تلافی جویی صورت می گیرد. بیمارانی که طرح واره هایشان در این حوزه قرار دارد، به جای رسیدگی به نیازهای خود به دنبال ارضای نیازهای دیگران هستند. آن ها کارها را برای دستیابی به تأیید، تداوم رابطۀ هیجانی یا اجتناب از انتقام انجام می دهند. خانواده های اصلی آن ها معمولاً اطاعت، ایثار، پذیرش جویی/ جلب توجّه هستند. بیمارانی که طرح واره اطاعت دارند، كنترل خود را به دست دیگران می سپارند و در برابر آن ها تسلیم می شوند، زیرا احساس می كنند كه مجبورند این كار را انجام دهند.كاركرد طرح واره اطاعت معمولاً اجتناب از خشم، انتقام یا رهاشدگی است(خسروی و همكاران،1378).
بیمارانی که طرح واره ایثار دارند، نیازهای دیگران را با میل خود و حتی به قیمت از دست دادن رضایت مندی شخصی ارضاء می كنند. آن ها این كار را برای كاهش رنج و گرفتاری دیگران، دوری از گناه، دست یابی به احساس ارزشمندی و تداوم رابطه هیجانی با افراد نیازمند انجام می دهند. بیمارانی که طرح واره پذیرش جویی/ جلب توجّه دارند، دست یابی به تأیید یا توجه به دیگران را سرلوحه زندگی خود قرار می دهند، احساس ارزش مندی آن ها بیشتر به واكنش دیگران بستگی دارد تا به واكنش های خودشان(یانگ،کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپورو اندوز،1389).
حوزۀپنجم: گوش به زنگی بیش از حد و بازداری افرادی كه طرح واره های مربوط به این حیطه را دارند بیش از حد و به شیوه كاملاً افراطی وا پس زنی احساسات درونی و تكانه های خودانگیخته تأكید دارند. و انتظارات و قوانین درونی شده آن ها در خصوص عملكرد و رفتار اخلاقی چنان سخت گیرانه است كه مانع برقراری روابط صمیمانه، خوشحالی و آرامش فرد می شود. این بیمارن معمولاً در احساس بدبینی، نگرانی و ترس به سر می برند، به طوری كه معتقدند اگر نتوانند در تمام لحظات زندگی خود هوشیار و مراقب باشند ممكن است زندگی شان از هم بپاشد. بیمارانی که طرح واره هایشان در این حوزه قرار دارد، احساسات و تکانه های خودانگیخته را واپس زنی می کنند. آن ها اغلب تلاش می کنند تا بتوانند طبق قواعد انعطاف ناپذیر و درونی شدۀ خود، عمل کنند؛ ولو به قیمت از دست دادن خوشحالی، ابراز عقیده، آرامش خاطر، روابط صمیمی یا سلامتی. خانوادۀ اصلی آن ها معمولاً منفی گرایی/ بدبینی، بازداری هیجانی، سرسختانه/ عیب جویی افراطی، تنبیه هستند. بیمارانی كه طرح واره های منفی گرایی/ بدبینی دارند، به جنبه های منفی زندگی (مثل درد، مرگ، فقدان، ناامیدی و خیانت) خیلی توجه می كنند، درحالیكه جنبه های مثبت را كم ارزش جلوه می دهند. وقتی طرح واره این بیماران فعال می شود، دست به پیش بینی های افراطی می زنند. این بیماران از اشتباه خیلی می ترسند و این نوع طرز فكر به نوبه خود منجر به گرفتاری های مالی و در مخمصه افتادن آن ها می شود
بیمارانی كه طرح واره بازداری هیجانی دارند، رفتارها، احساسات و روابط بین فردی خودانگیخته شان را محدود می كنند. آن ها معمولاً این كار را برای جلوگیری از مورد انتقاد واقع شدن یا از دست دادن كنترل روی تكانه هایشان انجام می دهند. شایع ترین حوزه های بازداری عبارتند از: 1) بازداری خشم، 2) بازداری تكانه های مثبت(مثل شوخی، محبت، برانگیختگی مثبت و بازیگوشی) 3) مشكل در بیان آسیب پذیری و 4) تأكید بر عقلانیت و نادیده گرفتن هیجان ها، این بیماران اغلب افرادی كسالت آور، مقید، منزوی یا سرد و بی عاطفه به نظر می رسند. بیمارانی كه طرح واره معیارهای سرسختانه / عیب جویی افراطی دارند معتقدند باید تلاش كنند تا به معیارهای بلند پروازانه خود دست یابند و این كار را به خاطر اجتناب از عدم تأیید یا خجالت زدگی انجام می دهند. این طرح واره معمولاً منجر به احساس فشار مداوم و عیب جویی افراطی از خود و دیگران می شود. این وضعیت در صورتی به عنوان یك طرح واره ناسازگار اولیه در نظر گرفته می شود كه منجر به اختلال و سلامت، احساس ارزشمندی، روابط بین فردی یا لذت بردن از زندگی می شود. شكل های بروز این طرح واره عبارتند از: بی نقص گرایی(مانند: نیاز به انجام دقیق كارها، توجه غیر عادی به جزئیات یا كم برآورده كردن كارایی) 2) قواعد و بایدهای نعطاف ناپذیر در بسیاری از حوزه ها از جمله معیارهای اخلاقی، فرهنگی و مذهبی غیر واقع گرایانه 3) اشتغال ذهنی با زمان و بازده كار.
- بیمارانی كه طرح واره تنبیه دارند، بر این باورند كه افراد باید بخاطر اشتباهات خود سخت تنبیه¬شوند. در چنین طرح واره ای، تمایل تنبیهی شدیدی وجود دارد، نسبت به كسانی كه طبق معیارشان¬عمل نمی كنند(حتی خود فرد). این بیماران معمولاً نمی توانند از اشتباهات دیگران چشم پوشی كنند و آن ها را ببخشند زیرا نمی توانند موقعیت های مشكل زا، نقص ها و كمبودهای انسان را مد نظر قرار دهند و از پذیرش این موارد طفره می روند(یانگ،کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپورو اندوز،1389).
بیولوژی طرح واره های ناسازگار اولیه
پژوهش ها به این نكته اشاره دارند كه تنها یك سیستم هیجانی در مغز وجود ندارد، بلكه چندین سیستم با هیجان های مختلفی وجود دارد كه درگیر مكانیسم های حیاطی هستند، پاسخ به خطر، جستجوی غذا و رابطه جنسی، به نظر می رسد كه هر یك از آن ها توسط شبكه مغزی منحصر به فردی واسطه مندی می شوند. مطالعات انجام شده بر روی بیولوژی مغز به نواحی خاصی اشاره می كند كه توسط طرح واره های مبتنی برحوادث آسیب زای دوران كودكی مانند رهاشدگی یا بدرفتاری، برانگیخته می شوند. لودو (1966) در جمع بندی خود از پژوهش های انجام شده درباره بیولوژی حوادث آسیب زا می نویسد: در حین بروز یك حادثه آسیب زا، خاطرات هوشیار توسط سیستمی ذخیره می شوند كه با هیپوكامپ و نواحی قشر مغز مرتبط است و خاطرات ناهوشیار، توسط ساز و كارهای شرطی شدن ترس شكل می گیرند. كه این سازو كارها از طریق سیستم آمیگدال عمل می كنند. این دو سیستم به طور موازی فعال می شوند و درباره تجربه آسیب زا، اطلاعات متفاوتی ذخیره می كنند
هریك از این دو سیستم می توانند به محض روبرو شدن به محرك هایی كه در طول حادثه آسیب زا وجود داشته است، خاطرات خود را بازیابی كنند. نتایج سیستم بازیابی آمیگدال، به صورت آمادگی پاسخ های بدنی در مقابل خطر ظاهر می شوند و سیستم هیپوكامپ نیز خاطرات را به صورت هشیارانه به یاد می آورد. طبق نظر لودو، بین ساز و كارهای مغزی سهیم در ثبت، ذخیره و بازیابی خاطرات هیجانی یك حادثه آسیب زا و ساز و كارهای مرتبط با پردازش شناختواره ها و خاطرات هشیار همان حادثه، تفاوت وجود دارد. آمیگدال، خاطرات هیجانی را دخیره می كند، در حالیكه هیپوكامپ و قشر عالی مغز، خاطرات شناختی را نگهداری می كند. لدو معقتد است سیستم آمیگدال، ویژگی هایی دارد كه آنرا از سیستم هیپوكامپ و قشر عالی مغز متمایز می كند. این ویژگی ها به شرح ذیل می باشد.
سیستم آمیگدال، ناهشیار است. واكنش های هیجانی می توانند بدون ثبت هشیارانه محرك اتفاق بیفتند. در این رابطه زاینس (1984)سال ها مدعی بود، هیجان ها می توانند بدون شناختواره ها به وجود بیایند. ویژگی دوم سیستم آمیگدال در سریع تر عمل نمودنش می باشد. در این حالت علایم خطر از طریق تالاموس، هم به آمیگدال می روند و هم به قشر مغز این علایم با سرعت بیشتری به آمیگدال می رسند. زمانی كه آمیگدال پاسخ دهی به علامت خطر را آغاز می كند، قشر مغز هنوز مشغول شناسایی خطر است. زاینس(1984) معتقد بود كه هیجان ها می توانند قبل از شناختواره ها به وجود بیایند. ویژگی سوم آمیگدال، خودكار بودنش است. زمان ارزیابی خطر توسط این سیستم، هیجان ها و پاسخ های بدنی به صورت خودكار ارتباط زیادی ندارد. ویژگی متمایز پردازش شناختی، انعطاف پذیری در پاسخ دهی است. زمانی كه شناخت داریم، حق انتخاب نیز داریم.
ویژگی چهارم بر دوام و ماندگاری خاطرات هیجانی در سیستم آمیگدال اشاره می كند. لودو می گوید: خاطرات ناهشیار مربوط به ترس كه از طریق آمیگدال ثبت می شوند، دائماً در مغز شعله ور می گردند. آن ها احتمالاً در تمام طول زندگی با ما هستند. این خاطرات نسبت به خاموشی مقاوم اند. حتی خاطراتی كه به نظر می رسد خاموش شده اند، اغلب تحت شرایط فشارزا به طور خودانگیخته دوباره سرو كله آن ها پیدا می شود. خاموشی تنها با كنترل قشر مغز بر پاسخ های آمیگدال امكان پذیراست، نه از بین بودن خاطرات آمیگدال. به همین دلیل معتقدیم كه احتمالاً طرحواره ها نمی توانند به طور كامل بهبود یابند. پنجمین ویژگی سیستم آمیگدال این است كه این سیستم از تفاوت ها شناخت دقیقی ندارند. سیستم آمیگدال به محض روبرو شدن با محرك های آسیب زا، در برانگیختن پاسخ های شرطی شده ترس دچار سوءگیری می شود. زمانی كه یك خاطره هیجانی در آمیگدال ذخیره می شود، كوچكترین مواجه با محرك هایی كه در طی حادثه آسیب زا وجود داشته اند، باعث بروز واكنش ترس می شود.
آخرین ویژگی سیستم آمیگدال این است كه این سیستم از نظر تكاملی، مقدم بر قشر مغز است. وقتی كه فرد با یك واقعه تهدیدكننده روبرو می شود، آمیگدال، پاسخ ترس را برمی نگیزد. این پاسخ در طول سالیان متمادی دست خوش تغییرات بسیاری شده است، ولی با پاسخ حیوانات وحتی سایر موجودات رده های پایین تر نردبان تكاملی، مشترك است. هیپوكامپ، بخشی از قسمت های قدیمی تر مغز از نظر تكاملی به شمار می رود كه به قشر عالی مغز متصل است. قشر عالی مغز دربرگیرنده بخش هایی است كه در طول تكامل انسان، رشد یافته است(یانگ،کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپورو اندوز،1389).
عملکردهای طرح واره
دو عملکرد اصلی طرح واره ها عبارتند از تداوم طرح واره و بهبود طرح واره . هر فکر، احساس، رفتار و تجربۀ مرتبط با طرح واره را می توان تداوم بخش طرح واره ـ طرح واره را تثبیت و تقویت می کند ـ یا بهبود دهندۀ طرح واره ـ باعث ضعیف شدن آن می شود ـ در نظر گرفت
تدوام طرح واره:
تدوام طرح واره به هر چیزی اشاره دارد كه بیمار انجام می دهد (درونی یا رفتاری) تا وضعیت فعلی طرح واره را حفظ كند. تدوام طرح واره، تمام افكار، احساس ها ورفتارهایی را در برمی گیرد كه به جای بهبود طرح واره، در نهایت باعث تقویت آن می شود به عبارتی تمام پیش گویی های خود - كامبخش فرد . طرح واره ها توسط سه سازكاراولیه تدوام می یابند: تحریف های شناختی ، الگوهای زندگی خود ـ آسیب رسان و سبك های مقابله ای. فرد از طریق فرآیند تحریف های شناختی، موقعیت ها را به گونه ای سوء تعبیر می كند كه باعث تقویت طرح واره می شود. فرد از طریق تحریف، بر اطلاعات همخوان با طرحواره انگشت می گذارد و اطلاعاتی را كه با طرح واره منافات دارند، نادیده می گیرد یا كم ارزش می شمرد..
از نظر عاطفی، فرد ممكن است هیجان های مرتبط با یك طرح واره را بلوكه كند. وقتی كه عاطفه بلوكه می شود، طرح واره به سطح آگاهی نمی رسد، لذا نمی توان در جهت تغییر یا بهبود آن، گام های مؤثری برداشت. از نظر رفتاری، فرد، درگیر الگوهای خود - آسیب رسان، انتخاب ناهشیارانه و ماندن در موقعیت ها و روابطی می شود كه باعث برانگیختی و تدوام طرح واره می شوند و در عین حال از برقراری كه روابطی منجر به بهبود طرحواره می شوند، اجتناب می كند.از لحاظ بین فردی، بیماران به گونه ای با افراد ارتباط برقرار می كنند كه پاسخ های منفی آن ها را برمی انگیزند، لذا این كار منجر به تقویت طرح واره خودشان می شود