شامل تنبیه بدنی و محرومیت است. تهدید و تنبیه بدنی شدید با پرخاشگری فیزیکی در کودکانی که رفتار والدین خود را الگو قرار می دهند همبسته است
تکنیک قدرتی-اثباتی
شامل تنبیه بدنی و محرومیت است. تهدید و تنبیه بدنی شدید با پرخاشگری فیزیکی در کودکانی که رفتار والدین خود را الگو قرار می دهند همبسته است
تکنیک امری- کاربردی
تکنیکی دستوری بدون استفاده از تنبیه یا تهدید آشکار به تنبیه. موفقیّت این تکنیک به پذیرش تسلط والدین از سوی کودک بستگی دارد. اگر کودک تسلط والدین را نپذیرد و از دستورات آنها سرپیچی کند باید با نوعی تنبیه منطقی با عدم اطاعت وی مقابله کرد.
تکنیک القایی خودگرا
تأکید مستدل بر منافع بدست آمده و هزینه هایی که کودک ممکن است در نتیجۀ رفتار خود مجبور به پرداخت آن شود. این تکنیک بر کودکان تأثیر مثبتی دارد. یکی از مطالعات نشان داده است که، فرزندانی که مادرانشان رهنمود یا رهنما کننده باشند، در میان همسالان خود محبوبیت بیشتری دارند و رفتار اجتماعی تری در زمین بازی از خود نشان می دهند
تکنیک های القایی
تأکید مستدل بر اصول مذهبی و اخلاقی، نوعی دوستی یا وظایف فردی و ارائه دلایل به کودکان در اثبات ضرورت تغییر رفتارشان. این تکنیک به درونی سازی ارزش ها و رفتارهای قابل پذیرش کمک می کند. تأثیر استدلال به تنهایی منوط به ترکیب آن با تنبیه در موارد قبلی است. یافته های پژوهشی نشان می دهد که کاربرد تنبیه به عنوان پشتوانه استدلال در اغلب موارد جنبۀ اساسی دارد. والدینی که با پشتوانه قرار دادن تنبیه برای استدلال، صورت قابل قبولی از استدلال درست می کنند سرانجام فرزندانی خوش رفتار خواهند داشت که دلایل والدین را مورد توجه قرار می دهند و نیاز چندانی به تنبیه ندارند. این دسته از والدین وقتی به رفتار نامناسب فرزند خود واکنش نشان می دهند استدلال آنها کار می افتد، چون از طریق تنبیه در سال های پیش دبستانی تقویت شده است
محروم سازی از عشق
سردی یا طرد موقت به منظور وادار کردن کودک به اطاعت. این روش ممکن است احساس امنیت کودک را به مخاطره افکند
اندرز
موفقیت این تکنیک منوط به آن است که تا چه حد خبرگی والدین مورد تأیید فرزندان باشد.
اندرز موفقیت این تکنیک منوط به آن است که تا چه حد خبرگی والدین مورد تأیید فرزندان باشد
حفظ رابطه
تلاش برای ساختن و حفظ رابطه ای مثبت با کودکان در زمان اعمال قدرت بر آنها (گلاسکو ، دومباچ ، ترویر ، استینبرگ و رایتر ، 2007).
سنخ شناسی فرزندپروری
در دهه های اخیر، تحقیقات بسیاری در مورد اثرات شیوه های فرزندپروری والدین بر رشد کودک انجام گرفته است. بیشتر تحقیقات پیشین نشان می دهند که کودکان والدین مقتدر بدون توجه به سن، عملکرد بهتری در مدرسه داشته، مشکلات کمتری دارند و سازگاری عاطفی بهتری نسبت به سایر کودکان نشان می دهند. اگر چه پژوهش های گذشته نشان می دهند که کودکان از داشتن والدین مقتدر بیشترین سود را می برند، اما اکثر این پژوهش ها روی مادر متمرکز بوده اند. پژوهشگران، بیشتر سبک فرزندپروری مادر را ارزیابی کرده و این گونه تصور می کنند که پدران نیز از همان سبک پیروی کرده اند.
اما، متاسفانه اطلاعات ناچیزی در مورد صحت این تصور در دست است و این در حالتی است که برخی محققین معتقدند ترکیب های متفاوت شیوۀ فرزندپروری پدرانه یا مادرانه با سازگاری و سلامت نوجوانان ارتباط دارد. البته برخی پژوهش ها سبک فرزندپروری پدر و مادر را با هم ارزیابی کرده اند اما تنها خانواده هایی را وارد مطالعه نموده اند که پدر و مادر سبک های مشابهی در فرزندپروری داشته اند. به طور کلی، باید گفت که اطلاعات چندانی در راستای تأیید تشابه سبک های فرزندپروری پدر و مادر در دست نیست و انتظار می رود که آنها اغلب روش های متفاوت سرپرستی را در پیش گرفته باشند. لذا، بامریند (1991)، از بعد کنترل والدینی برای مشخص نمودن سه سبک فرزندپروری استفاده کرد. این سه سبک ها عبارتنداز:
سبک مستبدانه یا سلطه گر که شامل قوانین اجباری و سخت و سطوح پایین پذیرش است، سبک مقتدر که ترکیبی از کنترل حمایت و علاقه مندی منطقی است و اعمال قوانین ثابت همراه با نشان دادن پذیرش در این دسته از والدین یافت می شود و سبک سهل گیر که با سطوح پایین کنترل مربوط است. همچنین مک کوبی و مارتین (1983)، مطالعات بامریند را با افزودن پذیرش والدینی به عنوان بعد دوم، توسعه بخشیدند و با استفاده از دو بعد کنترل (سختگیری) و پذیرش، سبک شناسی چهارگانه ایی را برای سبک های والدینی شکل داده اند. این سبک شناسی چهار وجه زیر را در بر می گیرد
سبک فرزندپروری سهل گیر
که سطوح بالای پذیرش و سطوح پایین کنترل و تأثیرات والدین را بر ظاهر و رفتار های نوجوانان اعمال می کند.
سبک فرزندپروری بی اعتنا
که در آن نوجوان احساس می کند مورد انتقاد واقع می شود، انتظارات والدین غیرمنطقی است و حمایت کافی از وی به عمل نمی آید
سبک فرزندپروری مقتدر
که سطوح بالای پذیرش را اعمال می کند اما بر خلاف سبک اول با سطوح بالای حمایت، کنترل و تأثیر والدین بر ظاهر و رفتار نوجوان همراه است
سبک فرزندپروری مستبد یا سلطه گر
که با سطوح پایین تر پذیرش، همراه با سطوح بالای کنترل شناخته می شوند (به نقل از آشر ، 2006). محققان اغلب روش های فرزندپروری مادر را مورد توجه قرار داده اند و حتی زمانی که سخن از سبک های فرزندپروری والدین به میان می آید، تمرکز چندانی روی تعامل روش های فرزندپروری پدر و مادر و اثرات این تعامل بر کودک نشده است. به عنوان مثال، بامریند خانواده ها را به سه گروه مقتدر، مستبد و آزادگذار تقسیم کرد. در چنین حالتی هر دو والد باید سبک مشابهی می داشتند در غیر این صورت از پژوهش حذف می شدند. اگر خانواده ای در یک سبک خاص نمرۀ بالایی قرار نمی گرفت، به عنوان سبک فرزندپروری خالص تلقی می شد و سایر خانواده ها دارای سبک متغیر قلمداد می شدند. از آنجا که فرزندان خانواده ای دارای سبک متغیر، میانگین پایینی در عملکرد تحصیلی داشتند. لذا، نتیجه گرفت که داشتن سبک خالص فرزندپروری بهتر است. متأسفانه این پژوهش این احتمال را که یک سبک متغیر ترکیبی بین پدر و مادر می تواند مؤثرتر از یک سبک خالص باشد به حساب نیاورده است و همچنین از اثرات محافظتی سبک های متغیر غافل بوده است.
آنچه مسلم است فرزندپروری والدین تأثیر شگرفی بر رشد فرزندان دارد. یکی از دوره هایی که به دلیل ویژگی های خاص خود تأثیرات والدین را بیشتر آشکار می کند، دورۀ نوجوانی است. نوجوانی دورۀ رشد بی همتایی از زندگی است که فرد را در حالت گذار از کودکی به جوانی و بزرگسالی قرار می دهد. این تجربه با دوری از خانه برای اولین بار همراه است. برای بسیاری از نوجوانان امروز، این اتفاق با رفتن به دانشگاه روی می دهد. این تغییر که در برخی موارد ناگهانی نیز هست تا حدودی اعضای خانواده را دچار بی ثباتی می کند. از آنجا که نوجوانی گذر از روابط وابسته پدر و مادر به روابط مستقل با آنها است. نظام فرزندپروری می تواند نقش وحدت بخشی را در کمک به نوجوان برای رویارویی با این چالش بزرگ ایفا کند (حیدری، 1387).
بدون تردید، عواملی در خانواده وجود دارد که به طور وسیعی مسئول مشکلات نوجوانان امروز است. با قاطعیت می توان گفت که :«محیط خانواده و شیوه های فرزندپروری نتایج مهمی را در رشد روانی اجتماعی فرزندان به بار می آورد. افسردگی کودکان و نوجوانان یکی از بهنجارهایی است که تعاملات منفی والد فرزند در شکل گیری آن نقش مهمی ایفا می کند». همچنین، یافته های پژوهشی نشان دهندۀ آن است که داشتن حداقل یک والد مقتدر پیامدهای بهتری را برای فرزندان خانواده به دنبال دارد. در این پژوهش نیز بهترین پیامدها یعنی کمترین میزان اضطراب و افسردگی مربوط به نوجوانان خانواده هایی است که دو والد مقتدر دارند و پس از آن خانواده هایی است که حداقل یک والد مقتدر داشته باشند. بر اساس پژوهش ها به سختی می توان گروهی را یافت که در آن اقتدار دارای اثرات منفی برای نوجوانان باشد یا گروهی که در آن، بی اعتنایی والدین، نتایج مطلوبی را در بر داشته باشد
همانگونه که پیشتر نیز بیان شد، اقتدار حاصل از محبت و کنترل هم زمان است و شاید علت پیامدهای مثبت اقتدار برای نوجوانان این باشد که فرزندان کنترل بالا به همراه محبت بالا را نشانه اهمیت رسیدگی والدین می دانند. نکته جالب اینکه، داشتن دو والد آزادگذار یا سهل گیر نیز به اندازۀ داشتن یک والد مقتدر در کاهش اضطراب نوجوان مؤثر است. این مسأله می توان به این دلیل اتفاق بیافتد که سبک فرزندپروری سهل گیر، حاصل محبت بالا و کنترل پایین است که به نوعی پذیرش بی قید و شرط نوجوانان از طرف والدین است. ضمن اینکه، کنترل پایین از سوی والدین بهترین هدیه به نوجوانی است که در جستجوی استقلال می باشد.
در سمت مقابل، خانواده هایی قرار دارند که هر دو والد بی اعتنا هستند. فرزندان اینگونه خانواده ها بالاترین میزان اضطراب را تجربه می کنند. این پیامد می تواند به این دلیل رخ دهد که نوجوان بدون دریافت محبت والدین و اعمال کنترل از سوی خانواده احساس رها شدگی و معلق بودن می کند و پناهگاه امنی برای زمان های بحرانی نمی یابد. لذا، اضطراب بیشتری را تجربه می کند. خانواده های دارای یک والد بی اعتنا نیز نسبتاً نمرات بالایی در اضطراب بدست می آورند و اثرات منفی آن زمانی بیشتر است که مادر بی اعتنا باشد که این یافته تأکیدی بر نقش انکار ناپذیر مادران در جامعه ایرانی است. نتایج متوسط اضطراب متعلق به سنخ هایی است که یک والد آزادگذار یا سهلگیر را در بر می گیرند (رئیسی و همکاران، 1387).
در زمینۀ افسردگی نیز بهترین نتایج مربوط به نوجوانان خانواده هایی است که از سنخ فرزندپروری مقتدر سود می برند. این نوجوانان بطور معنی داری کمتر از سنخ های مادر سهلگیر- پدر مستبد، مادر سهلگیر- پدر بی اعتنا، مادر بی اعتنا-پدر بی اعتنا افسردگی را تجربه می کنند. اگر چه سهل گیری والدین که حاصل محبت بالا و کنترل پایین است می تواند افسردگی نوجوانان را کاهش دهد، اما شاید بر مسائلی مانند؛ تعهد تحصیلی، پیشرفت تحصیلی، و در کل عملکردهایی که علاوه بر محبت بالا نیاز به کنترل، نظم و برنامه ریزی دارد، تأثیرات منفی داشته باشد.
هر خانواده ای شیوه های خاصی را در تربیت فردی و اجتماعی فرزندان خویش بکار می گیرد. این شیوه ها که شیوه های فرزندپروری نامیده می شود متأثر از عوامل مختلفی از جمله عوامل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و غیره می باشد. بنابراین، نگرش ها، اعتقادها و رفتارهای والدین که در قالب الگوی خانوادگی یا شیوه های فرزندپروری نمود پیدا می کند، عامل بسیار مهمی در تکوین شخصیت و تثبیت خصوصیات اخلاقی فرزندان و هویت محسوب می شود. هر کدام از این شیوه های خاص تربیتی، می تواند در شکل گیری شخصیت و هویت کودک نقش اساسی داشته باشد. چنانکه رشد یافتن در یک محیط خانوادگی گرم و صمیمی بطور حقیقی با رشد روانی سالم در طول دوران نوجوانی مرتبط است. اعتقادات، نگرش ها، فعالیت ها، و اقدامات والدین در قالب الگوهای خانوادگی یا سبک های فرزندپروری والدین نمود پیدا می کند.
اینکه والدین کدام یک از سبک های مختلف تربیتی را در خانواده اتخاذ می کنند خود تحت تأثیر عوامل گوناگونی است و بسیاری از این عوامل از شرایط محیط جامعه و فرهنگ غالب ناشی می شود. امّا هدف همۀ سبک های فرزندپروری، شکل دهی به شخصیت روانی و تقویت شایستگی های کودک است. اهمیت به این دو هدف، و توجه به دو بعد از رفتارهای والدین یعنی پذیرش در برابر طرد و سختگیری در برابر آسانگیری موجب شده که امروزه محققان در خصوص سبک های فرزندپروری والدین و تأثیراتی که هر کدام از آنها بر رشد کودکان دارند به بحث و بررسی پردازند و الگوها مختلفی را ارائه دهند. امّا تقریباً همه الگوهای در این چهار شیوۀ فرزندپروری خلاصه می شود. والدین مقتدر-سهل گیر، مستبد، بی توجه یا مسامحه گر (رئیسی و همکاران، 1387).