مدل کلارک و ولز (1995) فنون درمانی (باتلر و ولز، 1995؛ ولز و کلارک، 1997؛ ولز، 1997) که مخصوصاً عوامل نگهدارنده ی پیشنهادی برای اختلال اضطراب اجتماعی را هدف گرفته اند ابداع کرده است
مدل کلارک و ولز (1995) فنون درمانی (باتلر و ولز، 1995؛ ولز و کلارک، 1997؛ ولز، 1997) که مخصوصاً عوامل نگهدارنده ی پیشنهادی برای اختلال اضطراب اجتماعی را هدف گرفته اند ابداع کرده است. مطابق با کتاب راهنما (ولز، 1997) ابتدا اجتماعی شدن در مدل صورت می گیرد. آزمایش های بعدی به بررسی کارکرد متمرکز بر خویش و رفتارهای ایمنی پرداختند. از این گذشته بازخورد ویدئویی و آزمایش های دیگر که تمرکز خارجی توجه را بر می انگیزند قصد دارند توجه متمرکز بر خویش را کاهش دهند و خودانگاره از دید ناظر را به چالش می کشند. ضبط افکار و اکتشاف هدایت شده برای به چالش کشیدن افکار منفی خودبخود به کار گرفته می شوند، در حالی که پردازش انتظاری و پس مرگی بررسی شده و تحلیل می-روند. سایر آزمایش های رفتاری، رفتارهای ایمنی و اجتناب را هدف می گیرند. و بالاخره، کتاب راهنما فنون متعددی را برای به چالش کشیدن فرض ها و باورهای غیر انطباقی پیشنهاد کرده است.
یک مطالعه جهت ارزیابی این پروتکل تأثیر این شناخت درمانی (CT) در برابر SSRI (فلوکستین) همراه با مواجه سازی و قرص دارونما (پلاسیبو) همراه با مواجه سازی (کلارک و همکاران، 2003) را مقایسه کرد. نتایج نشان دادند که تمام درمان ها در کاهش دادن اجتناب و اضطراب اجتماعی خود گزارش شده مؤثر بوده اند. با این وجود CT (شناخت درمانی) با کاهش بیشتری همراه بود در حالی که وضعیت شبه دارو و فلوکستین با یکدیگر فرقی نداشتند. بعلاوه تمام درمان ها در کاهش دادن اضطراب و خلق افسرده به یک اندازه مؤثر به نظر رسیدند.
در گروه CT بیشتر بهبودها بعد از سه ماه ثابت ماندند. اما در گروه فلوکستین بهبودهای بیشتری مشاهده شدند. بعلاوه موفقیت های درمانی در تمام گروه ها در پیگیری 12 ماهه حفظ شدند اما گروه CT در مقایسه با گروه فلوکستین با بهبود بیشتری مرتبط بود. در پایان، این مطالعه دریافت که CT میزان تأثیر زیادی در دامنه ی 14/2 تا 53/2 را به وجود آورد در حالیکه فلوکستین و مواجه سازی میزان تأثیر کمتری در دامنه ی 92/0 تا 36/1 را به وجود آوردند (کلارک و همکاران، 2003).
این نوع شناخت درمانی در شکل گروهی اش (از این به بعد CT گروهی خوانده می شود) در درمان اضطراب اجتماعی با نرخ بهبود 70 درصد مؤثر بود (بورگ، هفارت، سکستون، کلارک، مارکوئیتز و مک مانیوس ، 2008). با این حال میزان تأثیر مربوطه (74/0 M= در پس درمان و 06/1 M= در پیگیری یکساله) کوچکتر از آن در مطالعات قبلی بودند (کلارک و همکاران، 2003). این نتیجه گیری با نتایج قبلی سازگاری دارد که شناخت درمانی فردی و گروهی را مقایسه کردند (استنجیر، هیدنریچ، پیتز، لاوترباچ و کلارک ، 2003).
این مؤلفان دریافتند که هر دو نوع درمان مؤثر بوده اند. با این حال شناخت درمانی فردی در مقایسه با درمان گروهی با کاهش بیشتر در معیار خود گزارش شده ی اضطراب اجتماعی و نرخ بهبود بیشتر توأم بود. اما شناخت درمانی گروهی با کاهش نشانه های عمومی و خلق و خو ارتباط داشت. هر دو درمان قدری برتری بر وضعیت لیست انتظار را نشان دادند. درمان فردی بهبود بیشتر در پیگیری 10 ماهه را بر خلاف شناخت درمانی گروهی نشان داد. CT فردی (در پس درمان 77/1-25/0 و در پیگیری 34/2-46/0) میزان تأثیر قدری بیشتر از CT گروهی را نشان داد. میزان تأثیر برای CT گروهی در پس درمان در دامنه ی 37/0 و 60/0 و در پیگیری بین 59/0 تا 86/0 بود.
به علاوه بورگ و همکاران (2008) اعلام کردند CT گروهی و گروه درمانی میان فردی به یک اندازه در درمان اختلال اضطراب اجتماعی در افرادی که قبلاً با موفقیت درمان نشده بودند مؤثر واقع شدند. ب علاوه معلوم شد CT گروهی در مجموعه های واقعی مؤثر است، یعنی در یک کلینیک سلامت روانی اجتماعی که تمام سنین را مداوا کرد و تمام همبودی های بیماری را در بر داشت (مک اووی ، 2007). در خاتمه، در یک سری موردی از 6 فرد دارای اضطراب اجتماعی که درمان شناختی را دریافت کردند نتایج امیدبخش بودند (ولز و پاپاجورجیو، a2001). درمان بر اساس مدل فراشناختی که قبلاً تشریح شده کوتاه شد (ولز و متیوس، 1994).
این درمان شامل ضبط افکار نبود. چالش رفتارهای ایمنی کمتر بود و بر توجه متمرکز بر خویش بیشتر تأکید می شد. این درمان بر طبق پروتکل اصلی بازخورد ویدئویی داشت. به علاوه به مقابله با نگرانی و نشخوار فکری پرداخت و آزمایش های رفتاری را که باورها و پیش بینی های منفی را به چالش می کشیدند در بر داشت. درمان زمانی خاتمه یافت که تغییر خاصی در توجه متمرکز بر خویش شرکت کنندگان حاصل می شد. شرکت کنندگان به مدت 6 ماه جلسات فردی 60 دقیقه ای هفتگی داشتند. نتایج حاکی از آن بود که این نوع درمان در کاهش معیارهای خود گزارش شده اضطراب اجتماعی، سطح باورها، خودآگاهی و افسردگی مؤثر بود. با این حال با توجه به کوچک بودن نمونه و نبود گروه شاهد باید این مطالعه را با احتیاط تفسیر کرد.
رپی و همکاران (2009) جهت بررسی بیشتر این برداشت کلی که پروتکل های پیشرفته می توانند در درمان اضطراب اجتماعی مؤثرتر باشند به مقایسه ی رفتار درمانی شناختی استاندارد (بازسازی شناختی و مواجه سازی)، مدیریت استرس بدون مواجه سازی و رفتار درمانی شناختی پیشرفته پرداختند. مورد آخر شامل فنون مختص به مدل شناختی نظیر بازخورد ویدئویی و بازآموزی توجهی بود.
نتایج نشان دادند تعداد بیشتری از شرکت کنندگان پس از CBT استاندارد و تقویت شده در پس درمان در مقایسه با مدیریت استرس، فاقد تشخیص اضطراب اجتماعی بودند. با این وجود تمام فنون به یک اندازه در کاهش دادن رفتارهای ایمنی و باورهای هسته ای (رپی و همکاران، 2009) مؤثر بودند اما CBT استاندارد در بعضی معیارها بهتر از مدیریت استرس بود. این مطالعه ارزیابی پیگیرانه را به کار نبست، پس معلوم نیست که موفقیت ها در بلند مدت حفظ شده اند یا خیر یا اینکه بهبود بیشتری وجود داشته یا خیر. رویهم رفته پروتکل های درمانی مختص به مکانیسم های شناختی مهم در اضطراب اجتماعی امیدبخش به نظر می رسند. با این وجود شناسایی مفیدترین و مقرون به صرفه ترین مداخلات نیاز به تحقیق بیشتر دارد.