تشخیص اختلالات رفتاری، رخدادی است که همه اعضای خانواده را تحت تاثیر قرار میدهد. والدین این کودکان پس از آگاهی از اختلال فرزندشان، نگرانیهای زیادی را تجربه میکنند (تیل ،1991).
برای دسترسی به فایل ورد WORD این مقاله ، بعد از پرداخت حق اشتراک فایل شماره 138 را دانلود کنید.
تشخیص اختلالات رفتاری، رخدادی است که همه اعضای خانواده را تحت تاثیر قرار میدهد. والدین این کودکان پس از آگاهی از اختلال فرزندشان، نگرانیهای زیادی را تجربه میکنند (تیل ،1991). آوید ، گریفین و براو (2000) واکنش های والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری و ناتواناییهای جسمانی و شناختی به تشخیص اختلال فرزندشان را بررسی کردند. نتایج مطالعه آن ها نشان داد که همه والدین احساس شوک، گیجی و نگرانی را پس از دریافت تشخیص تجربه کرده بودند.تشخیص اختلالات رفتاری در کودکان با تاثیراتی که بر والدین (ادراک منفی درباره تواناییهای والدگری، احساس ناشایستگی و شکست، احساس گناه و عزت نفس پایین) میگذارد فشار های زیادی را بر والدین تحمیل می کند (هایجین و همکاران، 2005).
مشکلات رفتاری و ارتباطی کودکان
یکی از منابع عمده استرس در والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری، مشکلات رفتاری و ارتباطی کودک است (ایستس و همکاران، 2009؛ تومانیک ، هریس و هاوکینز ، 2004). پژوهشهای مختلف نشان میدهد که والدین بالاترین میزان استرس را در ارتباط با مشکلات رفتاری کودک تجربه می کنند (کلر، استرلینگ- هانگ، 2004). از آنجا که مدیریت مشکلات رفتاری نیازمند سطح بالاتری از نظارت است، والدین ممکن است استرس و فشار های زیادی را متحمل شوند (کوئین، 2009). گری و هولدن (1992) نشان دادند که رفتار های آسیب رسان و قشقرق سهم به سزایی بر افزایش استرس والدین دارد.
علاوه بر مشکلات رفتاری، محدودیت های اجتماعی و ارتباطی کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری سهم عمدهای در استرس والدینی دارد. دیویس و کارتر (2008) نشان دادند که تاخیر در مهارت های اجتماعی یکی از مهم ترین عوامل افزایش استرس در والدین این کودکان است. بیتسیکا (2004) نیز در بررسی استرس مادران کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری نشان داد که تحریک پذیری، محدودیت در مهارتهای ارتباطی، انزوای اجتماعی و محدودیت در مهارت های خودیاری، همبستگی بالایی با سطوح بالای استرس والدینی دارد. شدت مشکلات رفتاری و ارتباطی نیز با میزان استرس در والدین مرتبط است.
هاستینگز و جانسون (2001) نشان دادند که والدین کودکانی که نقص و مشکلات شدید تری دارند، استرس بیشتری را تجربه می کنند. دورات ، بردین ، یازیگی و مونی (2005) نشان دادند مشکلات شدیدتر کودکان در بیان هیجانات و ارتباطات اجتماعی، تاثیر به سزایی بر افزایش میزان استرس مادران کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری دارد(آسبورن و رید، 2010).
سن کودک
سن کودک نقش مهمی در میزان استرس والدینی دارد. از نظر جانسون و پاتوی (2003) انتقال از دوره کودکی به نوجوانی برای بسیاری از والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری استرس برانگیز است. پژوهش های مختلف نشان میدهد که والدین نوجوانان مبتلا به اختلالات رفتاری استرس بیش تری را نسبت به والدین کودکان مبتلا به این اختلالات تجربه میکنند. فرسودگی روانی والدین به علت مراقبت های طولانی از کودک، تلاش کودک برای استقلال علی رغم نداشتن توانایی لازم، احساس افسردگی و انزوا به تبع آگاهی نوجوان از محدودیت های خود، خطرات بیش تر پرخاشگری به سبب افزایش نیروی جسمانی و قدرت بدنی و رشد آگاهی های جنسی موجب افزایش استرس والدین در دوره نوجوانی میشود (مارکوس و اسچاپلر ، 1987؛ کروسما، 2007).
مسائل مالی
کمبود منابع مالی در همه خانواده های کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری (صرف نظر از وضعیت اقتصادی- اجتماعی) دیده میشود. هزینه هایی مانند ارزیابی ها، برنامه های خانگی، سازگار کردن محیط خانه و درمان های متعدد می تواند منابع مالی خانواده را به شدت کاهش دهد. خانواده ای که پدر و مادر شاغل دارد، ممکن است تبدیل به خانواده ای با یک منبع درآمد شود، چون یک والد شغل خود را ترک می کند تا مراقب اصلی کودک شود. فکر و خیال هزینه های مراقبت از کودکان استرس زیادی را در والدین به وجود می آورد (کوئین، 2009).
واکنش جامعه
در حالی که والدین میتوانند کاملا رفتارهای کودک مبتلا به اختلال رفتاری را در خانه بپذیرند، همین رفتار در جامعه ممکن است باعث افزایش چشمگیر استرس در آن ها شود. ممکن است مردم خیره شوند، نظر بدهند، رویداد های ناگوار و سوء رفتار هایی را که اتفاق می افتد، درک نکنند و یا والدین را مقصر رفتارهای کودک بدانند (بندریکس، 2006؛ کوئین، 1388). این نگاه ناشایست جامعه استرس زیادی را بر والدین تحمیل می کند و باعث کناره گیری آن ها از جامعه می شود (کاتلر و کازلوف ، 1987؛ کروسما، 2007).
انزوای والدین
کناره گیری از دوستان، خویشاوندان و جامعه در میان والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری متداول است. تمایل والدین به تنهایی و انزوا، ناشی از طرد جامعه و احساس شرمساری والدین نسبت به رفتارهای عجیب و غریب کودکان در مکان های عمومی است (کلر و استرلینگ- هانگ، 2004). پژوهشهای مختلف نشان میدهد که اغلب والدین پس از دریافت تشخیص اختلال، به دنبال کسب حمایت از جامعه و دوستان و اطرافیان می باشند. اما پس از مدت زمان کمی متوجه میشوند که جامعه و اکثر دوستان و اطرافیان شرایط آنها را درک نمیکنند. همین امر موجب میشود که والدین از کمک گرفتن و حمایت از دوستان و اطرافیان صرف نظر کرده و از جامعه کناره گیری کنند (بوید ، 2002). این انزوا ، دسترسی والدین را به حمایت های اجتماعی و هیجانی محدود می کند (رافعی، 1386).
ناسازگاری در روابط زناشویی
والدین ممکن است به علت مراقبت و نگهداری از کودک مبتلا به اختلال رفتاری ، زمان کم تری را برای یکدیگر صرف کنند. این کم توجهی به روابط زناشویی عامل مهمی برای افزایش نارضایتی زناشویی در آن ها است (مارکیانو ، 2005). این نارضایتی زناشویی سهم به سزایی بر افزایش استرس والدینی دارد. بروبست و همکاران (2009) نشان دادند که بین استرس والدینی و سطح رضایت زناشویی همبستگی منفی وجود دارد. بر این اساس والدینی که استرس بیش تری را تجربه کرده بودند، رضایت زناشویی کم تری داشتند(رافعی، 1386).
مشکلات خواهران و برادران
اغلب والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری زمان محدودی را صرف مراقبت از سایر فرزندان خود می کنند. بنابراین خواهران و برادران این کودکان حمایت کمتری را از والدین دریافت میکنند (لینهارت ، 1991؛ به نقل از کروسما، 2007). عدم توجه والدین به برآوردن نیاز های خواهران و برادران باعث میشود که والدین احساس شکست کنند. این امرخود بر میزان استرس والدین می افزاید (بکستر و همکاران، 2000).علاوه بر این، مشکلات رفتاری كودك میتواند باعث افزایش اضطراب، عملکرد ضعیف اجتماعی، انزوا، محدودیت در روابط بین فردی، مشکلات رفتاری و احساس تنهایی در خواهران و برادران شود (هاستینگز، 2003). این مشکلات میتواند استرس و فشار های زیادی را بر والدین تحمیل کند (رافعی، 1386).
سازگاری با استرس در والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری
اگرچه عوامل فوقالذکر، اکثر والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری را در معرض خطر بروز بالای استرس و مشکلات در سلامت روان قرار میدهد، اما بعضی از والدین مشکلات کمتری را تجربه میکنند (بنسون و کارلوف، 2009). پژوهشهای مختلف نشان میدهد که داشتن کودک مبتلا به اختلال رفتاری میتواند اثرات مثبتی مثل افزایش رشد شخصی، بهبود روابط خانوادگی و افزایش صبر و همدردی داشته باشد (پاکنبام ، و سامیوز ، 2005؛ هاستینگز و تانت ، 2002). بنابراین والدین در برابر شرایط استرس زا (مثل داشتن کودک مبتلا به اختلال رفتاری) به گونههای متفاوت عمل می کنند. بعضی از آن ها ممکن است آشفتگیهای زیادی را تجربه کنند و بعضی دیگر به خوبی خود را با این شرایط سازگار کنند (بنسون، 2010).
الگوهای مختلفی در زمینه فرایند سازگاری خانواده با شرایط استرسآمیز وجود دارد. لازاروس و فولکمن (1984) سازگاری را یک فرایند متداوم میدانند که تحت تاثیر ارزیابیهای شناختی شخص قرار می گیرد. آنها دو نوع فرایند ارزیابی شناختی را معرفی کردند:
1- اررزیابی اولیه
2- ارزیابی ثانویه. ارزیابی اولیه برآورد شخص از درجه تهدید آمیز بودن محیط است در حالی که ارزیابی ثانویه شامل برآورد تواناییهای شخص برای کنار آمدن با شرایط استرس زا است. بنابراین اگر افراد اطمینان داشته باشند که توانایی لازم برای کنار آمدن با شرایط استرس زا را دارند، کمتر دچار استرس می شوند. کاربرد این الگو در بحث الگو های استرس والدینی مورد بررسی قرار گرفته است.
الگوی دیگری كه مکمل الگوی لازاروس و فولکمن بوده و سازگاری خانواده را بررسی کرده است، الگوی دوگانه ABC-X می باشد. این الگو متغیر های روانی، اجتماعی و خانوادگی را نیز دربر میگیرد (هاستینگز و جانسون،2000). بر اساس این مدل، سازگاری نتیجه تعامل شدت استرس، مهارتهای سازگاری و حمایت های اجتماعی، انسجام خانواده، ارزیابی شرایط استرسزا و توانایی خانواده برای کنار آمدن با شرایط استرسزا است (مک کوبین و پترسون ، 1983).
این الگو برای بررسی فرایند سازگاری در خانوادههایی که کودک مبتلا به اختلال رفتاری دارند، به کار گرفته شده است (هاستینگز و جانسون،2000). پژوهش های مختلف در این زمینه نشان میدهد که ارزیابی والدین از توانایی های خود برای مدیریت مشکلات رفتاری کودکشان (خودکارآمدی والدینی) نقش به سزایی بر سازگاری خانواده دارد. بر این اساس والدینی که احساس خودکارآمدی بیش تری در تعامل با کودکشان داشته باشند، استرس کمتری را تجربه می کنند (کن و کارتر ،2006).