خانواده طي روند تكاملي خود مراحلي را پشت سر مي گذارد. در اين ميان از درون با فشارهاي ناشي از رشد و تغييرات تعاملي اعضاي خود روبه روست كه بايد خود را با آن تطبيق دهد.
خانواده طي روند تكاملي خود مراحلي را پشت سر مي گذارد. در اين ميان از درون با فشارهاي ناشي از رشد و تغييرات تعاملي اعضاي خود روبه روست كه بايد خود را با آن تطبيق دهد. از طرف ديگر منابع استرس زا خارجي باعث بروز دشواري در خانواده مي شود. يكي از منابع تماس يك عضو خانواده با نيروها و عوامل موجد استرس«برون خانواده» است. مثلا تغيير شغل يا بيكاري پدر. اگر خانواده براي حمايت از عضو دچار استرس نتواند با وضعيت او برونسازي كند، ممكن است كار به تشنج بكشد و حتي در مواردي كل خانواده به علت عوامل استرس زاي خارجي مثل بحران اقتصادي، نقل مكان و يا فقر دچار مشكل شده و امكان مقابله با فشارهاي خارجي را از دست مي دهد. بطور كلي مراحل عمده تكامل خانواده عبارتند از: دوره ی نامزدي و تشكيل خانواده،خانواده داراي فرزندان كوچك، خانواده داراي فرزندان مدرسه اي و نوجوان(اواسط زناشويي)، خانواده داراي فرزندان بزرگ و بالاخره دوره ی بازنشستگي و پيري. هريك از اين مراحل مشخصات خود را دارد و اعضاي خانواده نيز در مراحل مختلف وظايف خاص آن مرحله را خواهند داشت(هارلي، بی تا؛ ترجمه آرام نیا، 1388).
اولسون و ديگران(1989) براي سيكل زندگي خانوادگي مرحلهاي را مطرح كردند و معتقداند رضايت از زندگي زناشويي در هر يك از مراحل متفاوت است. مراحلي را كه مطرح مي كنند عبارتند از : 1- زوجهاي جوان بدون بچه 2- خانواده با بچه هاي پيش دبستاني 3- خانواده با بچه هاي دبستاني 4- خانواده با فرزندان نوجوان كه در اين مرحله خانواده را ترك گفته اند 5- خانواده با بچه هاي كه شروع به ترك خانه مي كنند 6- خانواده در دوران بازنشستگي و پيري. تحقيقات اولسون نشان داد: 1- رضايت از زندگي زناشويي در شوهران بيشتر از زنان است. 2- رضايت زنان در مرحله اول بيش از مردان است. 3- رضايت زن و شوهر در مرحله چهارم كاهش مي يابد. 4- رضايت زن و شوهر در مرحله 6 در مقايسه با مراحل 2، 3 و 4 بالاتر گزارش شده است. 5- گرايش به جدايي و طلاق در مرحله دوم و چهارم در زنان و مردان بيشتر از مراحل ديگر گذارش شده است(هالفورد، بی تا؛ ترجمه تبریزی، 1391).
در تاييد نتايج اولسون در مورد تفاوت رضايتمندي در زنان و مردان، هيستروم (1996) در تحقيقات خود به اين نتيجه رسيد كه بالا بودن ميزان رضايتمندي از زندگي زناشويي در مردان مي تواند به اين دليل باشد كه: ازدواج براي مردان در اغلب موارد مواضع مسلطي را در خانه ايجاد مي كند. اين ساختار قدرت، احتمالا مسئول برخي نارضايتي ها در زنان است. فاين (1996) در تحقیق خود به اين نتيجه رسيد كه: از آنجا كه زنان تعهد و حساسيت بيشتري نسبت به رابطه شان در زندگي مشترك دارند، تلاش بيشتري براي حفظ و نگهداري از رابطه مي كنند و اين مي تواند يكي از علل احتمالي براي بالا بودن ميزان رضايتمندي از زندگي زناشويي در مردان باشد(هارلي، بی تا؛ ترجمه آرام نیا، 1388).
نتيجه بررسي هاي مختلف در مورد رضايتمندي از زندگي زناشويي در مراحل تكامل خانواده به اختصار در زير آمده است: 1- خانواده در سالهاي اول ازدواج، (قبل از تولد فرزند) عوامل موثر در اين دوره عبارتند از: مقيد بودن به اصول و تعهدات زناشويي، رعايت اصول اخلاقي نسبت به يكديگر، برنامه ريزي مالي جهت رفع نيازمنديهاي بعدي كودك ... زوجهايي كه اين دوره را با موفقيت طي كرده اند افرادي هستند كه در سالهاي اوليه ازدواج مسائل و مشكلات را بطور دو جانبه و در كمال تفاهم و خشنودي حل كرده اند. معمولا رضايتمندي در اين مرحله بالاست. اولسون(1989) در مطالعات خود به اين نتيجه رسيد كه 40% زنان و شوهران بسيار رضايتمند، 40% رضايتمند و تنها 10% از زندگي خود ناراضي بودند(هارلي، بی تا؛ ترجمه آرام نیا، 1388).
2- تولد نخستين فرزند رضايتمندي از زندگي زناشويي در اين دوره نسبت به دوره قبل كاهش يافته است. البته نمي تواند جنبه كلي داشته باشد و به مسائل ديگري از قبيل: معاشرتهاي قبل از ازدواج ،پايبندي به تعهدات و نگهداري حد و مرز قيود و اخلاقيات،همگي در خشنودي از رضايت زناشويي در دوران پدر و مادر شدن موثر است. با پيدايش نقشهاي تازه احتمالي حذف نقشهاي قبلي وجود دارد. زن و شوهر نمي توانند نقش خلوت دو نفري قبل از تولد فرزند را داشته باشند. علل مختلفي در اين دوره موجبات نارضايتي را ايجاد مي كند. مردان نيز ممكن است بدليل كاهش رابطه جنسي با همسرشان احساس كمبود توجه و محبت كنند و در نتيجه اغلب زوجها در اين مرحله افسردگي خفيفي را تجربه مي كنند(هارلي، بی تا؛ ترجمه آرام نیا، 1388).
3- خانواده با بچه هاي پيش دبستاني و دبستاني والين (1953) يك تحقيق طولي روي 1000 زوج سفيد پوست طبقه متوسط به منظور ارزيابي رضايتمندي زن و مرد از روابط زناشويي خود در دوران تربيت فرزندانشان همراه با بررسي ساير جنبه هاي روابط دو جانبه انجام دادند. نتيجه نشان داد، همسران در مورد مسائل مهمي از جمله پرورش كودكان، مشكلات مالي، روابط با خويشاوندان كاملا توافق نداشته و همين امر باعث نارضايتي و عدم هماهنگي در تصميم گيري آنهاست. اگر شوهران در اين دروه بيشتر اوقات خود را صرف كار خود كنند، آنها همسران خود را رها كرده تا به تربيت بچه و خانه داري بپردازند و اين علت مي تواند تهديدي براي همبستگي در زندگي زناشويي به شمار آيد(سيف، 1387). بررسي ديگري را لاكي در سال 1966 بر روي 80 زن و مرد انجام داد، اين گروه سال هفتم ازدواج را پشت سر گذاشته بودند. تعداد 40 زوج از زندگي اظهار رضايت كرده و 40 زوج ديگر تا حدودي اظهار رضايت كرده اند، پس از گذشت 6 سال، يعني در سال 13 زناشويي، اين بررسي ادامه يافت و نتيجه نشان داد كه هر دو گروه اظهار نارضايتي از زندگي كرده اند(سيف، 1387).
4- خانواده با بچه هاي نوجوان هنگامي كه كودك به سنين نوجواني گام مي نهد ، تنش بين همسران رو به فزوني مي گذارد. چرا كه خانواده با افزايش تقاضاها و نيازهاي نوجوان دست و پنجه نرم مي كنند. در اين دوره خانواده نه تنها با فشارهاي ناشي از تغييرات رشدي افراد و حركت آنها و رفتن آنها از خانه روبرو مي شود، بلكه با فشارهاي مالي زيادي نيز مواجه مي شود. مسائل خاص نوجواني، طرد ارزشها ي والدين،استقلال طلبي، اولين تجربه هاي جنسي، مواد مخدر،همگي به ايجاد دشواريهايي براي والدين مي انجامد. هنگامي كه فرزندان به مرز نوجواني مي رسند ، پدران در نيمه راه زندگي مرحله بحراني شغل خود قرار دارند و مادران در آستانه ورود به دوره يائسگي هستند. اين مسائل موجب بحراني تر شدن اوضاع مي شود.به نظر مي رسد كه اين مرحله از پر استرس ترين مراحل زندگي زناشويي است. به همين دليل معمولا در اين دوره رضايت از زندگي زناشويي به پايين ترين حد خودش مي رسد. 5- خانواده بدون فرزند فرزندان بعد از 20 تا 25 سالگي زندگي با خانواده به تدريج شروع به ترك خانه مي كنند.
اين وضعيت باعث تغيير در نقش والدين مي شود و به دوره اوليه زناشويي انتقال مي يابد. اين دوره براي زنان از لحاظ فيزيولوژيك آخرين حد قابليت آنان در بارداري است. مردان نيز تغييرات اين دوره را مي آزمايند. اين دوره ، دوره بازنشستگي مردان است. همچنين نشانه هاي فيزيولوژيك پيري نمايانگر مي شود. در اين دوره كار و درآمد زن و شوهر معمولا به حداكثر خود مي رسد. و مجال استفاده بيشتر از وقت خود را دارند. آنها مي توانند مسافرت و گردش بروند، امكاناتي كه قبلا با حضور فرزندان و عدم امكانات مالي مقدور نبود. اوسين و كول (1975) در يك تحقيق مقطعي چنين نتيجه گرفتند كه تنشهايي مربوط به نقشهاي زناشويي پس از استقلال زندگي فرزندان نسبت به زماني كه در خانواده حضور داشتند كمتر شده و همسران شكايات كمتري از يكديگر دارند(سيف، 1387).
6- دوران سالمندي و نياز به مصاحبت آخرين و طولاني ترين مرحله است كه گاهي بيش از 12 سال طول مي كشد. زوجهاي مسن براي مقابله با آينده نامطمئن خود مي توانند يار و مددكار باشند. زوجهاي كه در دوره قبل از زندگي زناشويي خود رضايت نداشتند و شادكاميها و لذايذ زندگي آنها محدود بود، احتمالاً در دوره پيري نمي توانند شاهد تغيير ناگهاني در وضع خود باشند و رضايت خود را به حد كمال برسانند. برقراري ارتباطهاي محبت آميز متقابل باعث ارتقاء و ادامه روابط عاطفي مي شود. چنين الگوي ارتباطي، همسران را در اجراي وظايف خانوادگي ياري مي دهد و از گسستن و شكست در زندگي دوره سالمندي ممانعت بعمل مي آورد. بطور كلي زوجهاي خوشبخت و سعاتمند براي مقابله با ضعف و ناتواني دوره پيري ، با گسترش روابط صميمانه و تفاهم، معاشرتهاي دوستانه را جايگزين وجد و سرور اوليه زندگي زناشويي مي كنند(سيف، 1387). نتيجه مطالعات اولسون(1989) نشان داده است كه در دو مرحله آخر معمولاً زنان و شوهران رضايتمندي بالايي از زندگي خود گزارش كرده اند(سيف،1387). بعنوان نتيجه مي توان گفت گذر از مراحل مختلف تكامل خانواده با استرس توام است و خانواده همواره در حال كشمكش با استرسورهاي طبيعي و غير طبيعي است.