برای تعریف سلامت روانی لازم است سلامت عمومی تعریف شود.
سلامت عمومی عبارت است از علم و هنر پیشگیری از بیماریها و طولانی کردن سلامت و توانایی بشر که از راه کوششهای دسته جمعی افراد به منظورهای زیر انجام میشود:
سالم سازی محیط، کنترل بیماریهای واگیردار، آموزش سلامت عمومی، ایجاد خدمات پزشکی و پرستاری برای تشخیص زودرس و درمان به موقع بیماریها، ایجاد و توسعه یک سیستم اجتماعی که در آن هر فرد از وسایل لازم زندگی برای نگهداری سلامت روانی خود بهره مند باشد، به طوری که هر یک از افراد اجتماع بتوانند از حق طبیعی خود یعنی سلامت و زندگی طولانی بهره مند شوند(مطلبی، 1373، به نقل از معنوی پور، 1391)
حال به برخی تعار ارائه شده در مورد سلامت روانی میپردازیم:
دربارة تعریف مفهوم سلامت روانی، هر فرهنگی بر اساس معیارهای خود به دنبال تعریفی از آن است؛ این تعریف نه تنها در فرهنگهای مختلف متفاوت است بلکه در زمانهای مختلف نیز فرق دارد (برانون و فیست ، 1996).
دو تعریف عمده برای سلامت روانی وجود دارد، در تعریف اول منظور از سلامت روانی، رشته ای از سلامت عمومیاست که در زمینه کاستن بیماریهای روانی در یک اجتماع فعالیت میکند و در تعریف دوم سلامت روانی، به معنای سلامت فکر است و منظور نشان دادن وضع مثبت و سلامت روانی است که خود میتواند نسبت به ایجاد سیستم با ارزشی درباره ایجاد تحرک و پیشرفت و تکامل در حد فردی، ملی و بین المللی کمک میکند(حسینی، 1374 به نقل از معنوی پور، 1391).
امروزه سلامت روانی را جنبه ای از مفهوم کلی سلامت میدانند. حال تعریف سلامت روانی چیست؟، آیا سلامتی، فقط نبود بیماری است؟ طبق نظر جورج استون (1987) سلامتی در دو گروه جای میگیرند: گروه یک، آنهایی هستند که سلامتی را نبود بیماری میدانند و همه تلاش میکنند تا به این حالت ایده آل برسند؛ گروه دیگر آنهایی هستند که سلامتی را تنها نبود بیماری نمیدانند بلکه حرکت به طرف سلامتی بیشتر را بهتر از حرکت در جهت متضاد میدانند(علی اکبری دهکردی و همکاران، 1390). آنها معتقدند سلامتی یعنی بهزیستی، یعنی استفاده خوب از توانمندیها؛ این گروه، سلامتی را در همه جنبههای زندگی زیستی، روانی و اجتماعی جستجو میکنند(برانون و فیست، 1996)؛ برای نمونه تعریف سازمان بهداشت جهانی از مقوله سلامت روانی(1974) چنین است: سلامت روانی در مفهوم کلی بهداشت جای میگیرد و بهداشت یعنی داشتن توانایی کامل برای ایفای نقشهای اجتماعی، روانی و جسمیو در واقع، بهداشت تنها نداشتن بیماری یا عقب ماندگی نیست (برانون و فیست، 1996).
تعریف سلامت روانی همواره در حال تغییر بوده به طوری که تعریف مورد قبول در آغاز قرن بیستم، امروزه ناقص به نظر میرسد(کافی وهارت من ، 2008). در دهههای اخیر از سوی متخصصان تعاریف متعدد و گوناگونی ارائه شده است، به همین دلیل پیدا کردن تعریفی جامع برای آن امری دشوار است. پزشکان و افرادی که با دید پزشکی به مساله نگاه میکنند، بهنجاری یا سالم بودن را نداشتن علائم بیماری تلقی میکنند و به عبارتی سلامتی و بیماری را در دو قطب مخالف یکدیگر قرار میدهند و برای اینکه فردی سالم، بیمار شود بایستی از قطب سالم به قطب مخالف برود(ذیمرمن و همکاران، 2008). نبود علائم بیماری روانی یا از بین رفتن علائم بیماری در اثر درمان، به این معنی نیست که فرد دارای سلامت روانی و سالم است (میلانی فر، 1378؛ ویلیامز ، 2008، به نقل از معنوی پور، 1391).
فرهنگ روان شناسی ربر (1996) واژه سلامت روان را برای توصیف اشخاصی به کار میبرد که در بالاترین سطح کنش وری رفتاری و سازش پذیری هیجانی و سازش یافتگی رفتاری هستند و فقط به این مفهوم به کار نمیرود که شخص دچار بیماری نباشد (مارکس و وودز ، 2007 به نقل از معنوی پور، 1391).
سازمان جهانی سلامت، سلامت روانی را چنین تعریف میکند: «سلامت روانی در درون مفهوم کلی سلامت قرار میگیرد و سلامت روانی یعنی توانایی کامل برای ایفای نقشهای اجتماعی، روانی و جسمی: سلامت تنها نبود بیماری و یا عقب ماندگی نیست» (گنجی، 1379). گی و همکاران (2010) نیز سلامت روانی را استعداد روان برای هماهنگ، ناخوشایند و موثر کارکردن، برای موقعیتهای دشوار انعطاف پذیر بودن و برای ارزیابی خود تعادل داشتن تعریف کرده اند. شاملو (1378: 18)
در تعریف سلامت روانی آن را عبارت از مجموعه عواملی دانسته است که در پیشگیری از ایجاد یا پیشرفت روند وخامت اختلالات شناختی، احساسی و رفتاری در انسان نقش موثر دارند. سهرابی و نوبخت (1379) در تعریف سلامت روانی میگوید: سلامت روانی عبارت است از وضعیتی که در ضمن آن فرد توانایی بالقوه خود را برای انجام دادن وظایف شخصی و اجتماعی به کار گرفته و در نتیجه این وضعیت هم به بالفعل کردن استعدادهای درونی اقدام کرده و هم قادر شده است که با اجتماع کنار بیاید. از نظر کاپلان و بارون بهداشت روانی حالت خاصی از روان است که سبب بهبود، رشد و کمال شخصیت انسان میشود و به فرد کمک میکند که با خود و دیگران سازگاری داشته باشد. مازلو بهداشت روانی را حاصل تامین نیازها و شکوفا شدن استعداد ذاتی انسانها میداند(میرکمالی، 1375).
به اعتقاد كارل منینجر سلامت روانی عبارت است از «سازش فرد با جهان اطرافش با حداكثر امكان، به گونه ای كه باعث شادی و برداشت مفید و موثر و به طوركامل شود»(آقا بابا، 1385: 58). از نظر لوینسن و همكاران نیز سلامت روانی عبارت است از اینكه : فرد چه احساسی نسبت به خود، محل زندگی، اطرافیان به خصوص باتوجه به مسئولیتی كه در مقابل دیگران دارد، چگونگی سازش وی با درآمد خود و شناخت موفقیت مكانی و زمان خویشتن (پورسلطانی، 1382: 32).
سلامت روانی، یك وضعیت روانی ذهنی است كه از ویژگیهایی نظیر: بهبود و مهارهیجانات، توانایی برقراری ارتباط با دیگران، توانایی مقابله با « تنیدگی» و مشكلات زندگی، و كنار گذاشتن هرگونه «اضطراب» و « نشانههای ناتوانی» برخوردار است(آزاد، 1374: 20).
سلامت روانی حالت عملکرد موفقیت آمیز کنش روانی است که حاصل آن فعالیتهای ثمر بخش، روابط رضایت بخش با دیگران، توانایی سازگاری با تحولات و کنارآمدن با ناملایمات است(رسولی. اسلامی، 1392). سلامت روان به عنوان یكی از ملاكهای تعیین كننده سلامت عمومیافراد در نظر گرفته میشود كه مفهوم آن عبارت از احساس خوب بودن و اطمینان از كارآمدی خود، اتكاء به خود، ظرفیت رقابت، تعلق بین نسلی و خودشكوفایی تواناییهای بالقوه فكری، هیجانی و... میباشد(جهانیهاشمی، 1386؛ حدادی کوهسار و همکاران، 1385 به نقل از مهری و صدیقی، 1390: 298).
به عقیده آدلر 1973، سلامت روان یعنی داشتن اهداف مشخص، روابط خانوادگی و اجتماعی مطلوب، کمک به همنوعان و کنترل عواطف و احساسات خود است(وردی، 1381). در حقیقت مفهوم سلامت روانی جنبه ای از مفهوم کلی سلامت است و به کلیه روشها و تدابیری اطلاق میشود که برای جلوگیری از ابتلا به بیماریهای روانی به کار میروند. در سالهای اخیر، انجمن کانادایی بهداشت روانی این مفهوم را در سه قسمت تعریف کرده است؛ قسمت اول نگرشهای مربوط به خود که شامل تسلط بر هیجانهای خود، آگاهی از ضعفهای خود و رضایت از خوشیهای ساده است، قسمت دوم نگرشهای مربوط به دیگران که شامل علاقه به دوستیهای طولانی و صمیمی، احساس تعلق به یک گروه و احساس مسئولیتها، انگیزه توسعه امکانات و علایق خود، توانایی اخذ تصمیمهای شخصی و انگیزه خوب کار کردن است. تعاریف ارائه شده از سلامتی، عموماً در سطح فردی و اجتماعی قابل طرح هستند و یکی از مهمترین و پذیرفته شده ترین آن، تعریف سازمان بهداشت جهانی در سال 1948 است : «سلامتی حالت رفاه و آسایش کامل روانی، جسمیو اجتماعی است و نه فقط فقدان بیماری و یا نقص عضو»(سازمان بهداشت جهانی ، 1998: 1).
مفهوم سلامت روانی شامل : تندرستی ذهنی، درک خود اثربخشی(کارایی)، استقلال، شایستگی، وابستگی بین نسلی و شناخت توانایی برای درک منطقی و پتانسیل عاطفی میباشد. همچنین در شرایط سلامت، زمانی که افراد تواناییهای خود را میشناسند و توانایی مقابله با استرسهای معمول زندگی را دارند و میتوانند به طور موثری در ساختن جامعه خود عمل کنند هم سلامت روانی تعریف میشود (گزارش سازمان جهانی بهداشت، 2008؛ گیلبرت ، 2008: 5، به نقل از هزارجریبی و مهری، 1391: 47 ).
به عقیده فروید انسان متعارف، کسی است که مراحل رشد جنسی را با موفقیت گذرانیده باشد و در هیچ یک از مراحل بیش از حد تثبیت نشده باشد. وی انسان نامتعارف را به دو گروه روان نژند و روان پریش تقسیم میکند و هسته مرکزی بیماری روانی را اضطراب میداند(شفیع آبادی وناصری، 1385: 52).
از نظر اونگ فرایندی که موجب یکپارچگی شخصیت انسان میشود، فردیت یافتن یا تحقق خود است. در انسان فردیت یافته هیچ یک از وجود شخصیت، مسلط نیست نه هشیار و نه ناهشیار، نه یک کنش یا گرایش خاص و نه هیچ یک از الگوهای کهن همه آنها به توازنی هماهنگ رسیده اند(بیانی، 1384: 144 به نقل از هزار جریبی و مهری، 1391: 47).
آدلر «تلاش برای برتری» را واقعیت اساسی زندگی به شمار میآورد. این برتری به معنای کمال است و نه احساس خودپسندانه و یا سلطه جویانه نسبت به دیگران (شولتز و شولتز، 1381: 98).
البته افراد دیگری چون اریک فروم و هنری، مورای کارن هورنای و... با رویکردهای روانکاوی جدید به بهداشت و سلامت روان به شکل مستقیم و غیر مستقیم پرداخته اند. هنگامیکه رشد انسان و سازمانهای اجتماعی به نحو متناسب هماهنگ میشود، در هر کدام از مراحل رشد روانی ـ اجتماعی، تواناییها و استعدادهای مشخصی ظهور مینماید. سلامت روان شناختی را میتوان در قبال این تواناییها و در هر مرحله از رشد روانی ـ اجتماعی تعریف نمود (خدا رحیمیو قریب، 1374: 78).
نگرش فرانکل به سلامت روان، تاکید عمده را بر اراده معطوف به معنا میگذارد جستجوی معنا مستلزم پذیرفتن مسئولیت شخصی است. هیچ کس و هیچ چیز به زندگی انسان معنا نمیدهد مگر خودش. انسان بایستی با احساس مسئولیت آزادانه با شرایط هستی و زندگی روبرو شود و معنایی در آن بیابد. به نظر فرانکل ماهیت وجودی انسان از سه عنصر «معنویت»، «آزادی» و «مسئولیت» تشکیل شده است و سلامت روان مستلزم تجربه شخصی این سه عامل است (فرانکل، 1375: 55).
به نظر گلاسر انسان سالم کسی است که دارای ویژگی قبول واقعیت، قضاوت در درستی یا نادرستی رفتار و پذیرش مسئولیت رفتار و اعمال باشد و چنانچه در شخصی این سه اصل تحقق یابد، نشانگر سلامت روانی او است(خدا رحیمیو قریب، 1374: 44).