نظریه زیگموند فروید
به عقیده فروید ویژگیهای خاصی برای سلامت روانشناختی ضرورت دارد. نخستین ویژگیهای هشیاری (خودآگاهی) است بعضاً هر آنچه ممکن است در ناهشیاری (ناخودآگاهی) موجب مشکل شود بایستی خودآگاه شود.
واپس زنیهای ناخودآگاه و غیرضروری بایستی دگرگون شوند و انرژی صرف شده برای نگهداری آنها در ناخودآگاه بایستی به «من» باز گردانیده شود. تجارب کودکی ناخودآگاه بایستی گشوده شوند و از این طریق به فرد کمک شود تا شیوه ارضای نیازهای کودکانه را رها نماید. در نهایت، خودآگاهی حقیقی ممکن نیست مگر اینکه کنترل غیر واقعی و غیر ضروری یا زاید «من برتر» درهم شکسته شود، زیرا گنجایش ناخودآگاه من برتر بازتابی از این تحریمها، ممنوعیت و ایده آلهای والدین فرد است و این مسائل در انسان نوعی احترام غیرمنطقی و انعطاف پذیر جایگزین وجدان سخت گیر و اخلاقی میشود.
این بدین معنی نیست که اگر کنترلهای ناخودآگاه من برتر تضعیف شوند و خواستههای واپس رانده خودآگاه شوند میتوانیم زندگی لذت آوری را شروع کنیم. خودآگاهی لذت طلبی نیست، خودآگاهی عنصر اصلی سلامت روانشناختی است و در شخص بالغ نتیجه واپس زنی تمایلات غریزی جایگزین محکومیت آنها میشود. به نظر فروید خودآگاهی برای سلامتی روانشناختی کفایت کننده نیست. در نتیجه فرد بیگانگی منطقی از علاقمندیها و اشتیاقهای عمومیرا معیار نهایی سلامت روانشناختی میداند (کورسینی، 1973، نقل از حسین پور، 1389: 49). )
نظریه کورت لوین
کورت لوین با نظریه میدانی در بین روان شناسان شناخته شده است. از دیدگاه لوین نظریه میدانی تنها به حیطه خاصی محدود نمیشود، بلکه مفاهیمیرا در بر میگیرد که با آن میتوان حقایق روان شناختی مختلفی را نمایش داد. اما نظر لوین در ارتباط با سلامت روان بر این است که سلامت و کمال روان شناختی موجب افتراق و تمایز یافتگی بیشتر شخص و محیط روان شناختی او میشود و استحکام و استواری مرزهای سیستم روانی فرد به وجود میآورد. بنابراین فرد سالم از نقطه نظر روان شناختی به نظر لوین کسی است که بین خودش و محیط روان شناختی خود تمایز و افتراق قائل میشود (خدا رحیمی، 1373، نقل از همان منبع، ص 50). )
نظریه آدلر
بنابر نظریه آدلر فرد برخوردار از سلامت روانشناختی، توان و شهامت یا جرات عمل نکردن را برای نیل به اهدافش دارد. چنین فردی جذاب و شاداب است و روابط اجتماعی سازنده و مثبتی با دیگران دارد. فرد سالم به عقیده آدلر از مفاهیم و اهداف خودش آگاهی دارد و عملکرد او مبتنی بر نیرنگ و بهانه نیست. فرد دارای سلامت روان مطمئن و خوش بین است و ضمن پذیرفتن اشکالات خود در حد توان اقدام به رفع آنها میکنند (کورسینی، 1973، نقل از همان منبع). )
نظریه سالیون
ویژگیهای سلامت روانشناختی از دیدگاه وی عبارتند از : 1ـ شخصیت برخوردار از سلامت روانشناختی «انعطاف پذیری» است و با توجه به موقعیتهای بین فردی نوین، در روابطش با دیگران به طور متناسب تغییر پذیر است. 2ـ فرد سالم قادر به تمایز گذاری بین افزایش و کاهش «تنش» و رفتار او در جهت کاهش تنش معطوف میشود. 3ـ به گفته سالیون شخصیت سالم بایستی بنا به گفته چارلز اسپیرمن در حال «آموزش و فراگیری روابط و ارتباطات » میباشد. 4ـ زندگی شخص برخوردار از سلامت روان، دارایی جهت یافتگی است. بدین معنی که امیالش را به نحوی یکپارچه میسازد که منجر به رضایتمندی شود یا اضطراب او را نسبتاً کم کند یا از بین ببرد. ما برای این شخصیت سالم کسی است که دستگاه روانی او حداقل تنش را داشته باشد و چنین فردی معمولاً روابط اجتماعی انعطاف پذیر، واقعی و اعتماد آمیز دارد (سالیون، 1953، به نقل از همان منبع، ص51). )
نظریه کارل راجرز
به عقیده راجرز آفرینندگی مهمترین میل ذاتی انسان سالم است همچنین شیوه ای خاصی که موجب تکامل و سلامت فرد میشود و به میزان قسمتی بستگی دارد که کودک در شیرخوارگی دریافت کرده است. ارضای توجه مثبت غیر مشروط و دریافت غیر مشروط محبت تایید دیگران برای رشد و تکامل سلامت روانی افراد با اهمیت است. شخصیت سالم فاقد نقاب، ماسک هستند و با خودشان رو راست هستند. چنین افرادی آمادگی تجربه را دارند. به عقیده راجرز اساسی ترین خصوصیت سالم، زندگی هستی داراست، یعنی آماده است که در هر تجربه ساختاری را دریابد و بر اساس مقتضیات تجربه لحظه بعدی به سادگی دگرگون شود. انسان سالم به ارگانیزم خودش اعتماد میکند. هرچه سلامت روان انسان بیشتر باشد آزادی عمل و انتخاب بیشتری را احساس و تجربه میکند، انسان سالم محدودیتهای فکری و عمل خویش را آزادانه انتخاب میکند.انسان سالم آفرینش گری دارد، زیرا انسان خلاق با محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی هماهنگی و سازش منفعلانه ندارد، تدافعی نیست و به تمجید و ستایش دیگران نیز دلخوش نمیکند(همان منبع). )
نظریه آلبرت الیس
الیس در پیدایش بیماری عاطفی یا سلامت روانشناختی، هر سه عامل فیزیولوژیکی، جسمانی و روانشناختی را مورد توجه قرار میدهد. الیس از لحاظ گرایشهای انسانی تا حدودی زیاد با مازلو شباهت دارد به نظر وی سلامت روانی انسان از تمایلات ذاتی و نامطلوب هر انسانی برای نیاز مفرط به برتری از دیگران و همه فن حریف شدن، توسل به عقاید احمقانه و بدبینانه، پرداختن به تفکرات آرزومندانه و توقع خوش رفتاری و خوبی مداو دیگران، محکومیت خویشتن و تمایلات عمیق به زود رنجی و آشفتگی ناشی میشود(محرابی، 1387، به نقل از همان منبع، ص 52).