• الگوی آشفتگی تکوینی:
این مدل در یادگیری اجتماعی یا الگوهای رفتاری ریشه دارد. الگوی آشفتگی تکوینی نیز پیشنهاد می کند که رفتارهای ستیزه جویانه ـ خصوصاً در طول تعارض ـ موجب فرسایش جنبه های مثبت ازدواج می گردنند(کلمنتس، 2004).
گویاترین نمونه مدل آشفتگی آنی، «الگوی آبشار طلاق» ارائه شده توسط گاتمن 1994، است.
او در این الگو اشاره کرده است که طلاق ها عمدتاً پیامد یک فرآیند سلسله مراتبی و طی شده هستند.
این فرآیند به ترتیب عبارتست از: کاهش رضایت زناشویی، توجه به جدایی یا طلاق، جدایی عاطفی و روانی، طلاق. دستاوردهای مهم الگوی آشفتگی تکوینی اشاره به این مطلب است که: «رفتارهای منفی و ناکارسازی که مهرورزی را فرسایش می دهند. از مهارت های ضعیف همسران در مدیریت تعارض برمی خیزد».
• الگوی سرخوردگی: این الگو مانند الگوی تکوینی بر این فرضیه که تازه عروس دامادها به شدت به یکدیگر مهر می ورزند، تأکید دارد. خاستگاه این فرضیه، کلیشه معروف و تقریباً جهان شمولی است که می گوید «وقتی افراد در احساسات رمانتیک غرق می شوند، تصمیم می گیرند که باقی عمرشان را در کنار هم بگذارنند و همین تصمیم عمدتاً به ازدواج می انجامد (برم، میلر، 2002).
از نقطه نظر الگوی سرخوردگی، بسیار دشوار است که افراد بتوانند در روزهای پس از شیفتگی نیز تصویر ایده آل سازی شده همسرشان را در ذهن حفظ نمایند. از آنجا که فقدان مهرورزی، به خودی خود یأس آور است، همین سرخوردگی عاطفی سرانجام به بی تفاوتی منجر خواهد شد.
به گفته هاستون و همکاران (2001)، خیال پردازی های غیر واقع بینانه «نسبت به ازدواج» یکی از عوامل مهم ایجاد سرخوردگی پس از ازدواج است که زوج ها را به سوی جدایی می کشاند» (حسینی، ص 657).
• الگوی پویایی های دیرپا: برخلاف دو الگوی قبل، پویایی های دیرپا چنین فرض می کند که دوره شیفتگی و معاشقه فقط شامل ایده آل سازی ها و محبت های افراطی نیست: وقتی زوج ها وارد ازدواج می شوند، علاوه بر تصوراتی که در مورد خوشبختی جاودان در ذهن دارند، از خصلت های باثبات و منفی یکدیگر نیز آگاهند. بنیان گذاران الگوی پویایی های دیرپا (کاقلین، هاتسون و هاتس، 2000) بر این باورند که هر کس دارای خصلت های دیرپا و ثابتی است که آنها را به صورت الگوهای رفتاری شخصی وارد رابطه می کند. هاتسون و هاتس در تأیید مفروضات پویایی های دیرپا به این یافته پژوهشی اشاره می کنند: میزان تعارض پیش از ازدواج، با مقدار تعارضات پس از ازدواج رابطه مثبت و معنادار دارد.
• الگوهای همسازی: نگرش اول براساس فرضیه چرخه زندگی بنا شده و اشاره می کند که مشکلات شخصیتی افراد و برون ریزی های ناسازگارانه ایشان، پس از ازدواج به سطح می آید و نمایان می گردد. از این رو سال های اولیه از ازدواج، اوقاتی پر چالش اند که تعارضات در آن دوران در اوج خود قرار می گیرد. اما این ستیزه جویی ها با سازگاری همسران با یکدیگر و شناختی که نسبت به هم پیدا می کنند، کاهش خواهد یافت. نگرش دوم: این نگرش بر رویدادها یا رفتارهای دشوار و استرس زایی تأکید می کند که ممکن است در مراحل گوناگون ازدواج پدیدار می گردند.
الگوی تطابق با رویدادهای زندگی چنین فرض می کند که تجربه رویدادهای دشوار زندگی خود، همسازی و تطابق می آفریند. معتبرترین الگوی برخاسته از این مدل، به کارهای کارنی و بردبری (1995) برمی گردد. این پژوهشگران در «مدل استرس ـ آسیب پذیری ـ انطباق» خود چنین می گوید: «افراد با سطوح گوناگونی از آسیب پذیری ها تأثیر کمی روی رابطه بگذراند. اما زمانی که رویدادهای استرس زا و مهمی در زندگی پدیدار می شود، اوضاع فرق خواهد کرد.
در این شرایط افرادی که آسیب پذیری های دیرپای اندکی دارند احتمالاً آشفتگی موقتی را در رابطه تجربه می کنند و سرانجام کاهش ایجاد شده در کیفیت رابطه را به حداقل می رسانند (همسازی)» (همان منبع، ص 661).