هایکرفت و بلیست (2010) در پژوهششان دریافتند که به طور کلی اختلالات خوردن ارتباط معکوسی با شیوه فرزندپروری مقتدرانه والدین دارد. همچنین فرزندان تربیت شده به شیوه سهل گیرانه نشانه هایی از اختلالات تغذیه ای دارند.
یافته های پژوهشی در خارج از کشور
هایکرفت و بلیست (2010) در پژوهششان دریافتند که به طور کلی اختلالات خوردن ارتباط معکوسی با شیوه فرزندپروری مقتدرانه والدین دارد. همچنین فرزندان تربیت شده به شیوه سهل گیرانه نشانه هایی از اختلالات تغذیه ای دارند. اندر و گولای (2009) در نتایج پژوهشی به دست آمده از بررسی کودکان پیش دبستانی و دبستانی گزارش کردند که فرزندان تربیت شده به شیوه سهل گیرانه اغلب خودخواه می شوند، به احساس ها و تفکرات دیگری جز احساس و تفکرات خود علاقه ای نشان نمی دهند،خود کنترلی کافی ندارند، اعتماد به نفس کمی دارند و ممکن است مهارت های اجتماعی پایینی داشته باشند
راتر (2009) نيز دريافت كه تجارب تلخ زندگي خانوادگي در دوران كودكي موجب به وجود آمدن مشكلات رفتاري بعدي چون جدايي در ازدواج و بزهكاري مي گردد. بالدوين (2008) طی پژوهشی نتیجه گرفت كه نگرش هاي پذيرنده و دموكراتيك والدين امكان رشد را به حداكثر مي رساند. فرزندان چنين والديني رشد ذهني، ابتكار و امنيت عاطفي فزاينده اي را نشان مي دهند، در مقابل فرزندان والدين طرد كننده و سلطه جو افرادي متزلزل، سركش، پرخاشگر و ستیزه جو هستند.
وست و فارنيگتون (2007) دريافتند كه كودكاني كه مورد بي رحمي واقع شده اند، والدين آن ها سهل انگار و غفلت كننده بوده اند، انضباط خشن و ناپايدار اعمال كرده اند و يا فاقد تعامل كافي با كودكان خود بوده اند، بيشتر به اختلالات رفتاری و بزهكاري متبلا شده اند.