اصطلاح adolescence (نوجوانی) از کلمه لاتین adolescere مشتق شده است که به معنای«رسیدن به بزرگسالی» است.
دوران نوجوانی:
مفهوم نوجوانی :
اصطلاح adolescence (نوجوانی) از کلمه لاتین adolescere مشتق شده است که به معنای«رسیدن به بزرگسالی» است. شروع آن با بلوغ است و با عهده دار شدن مسئولیت های بزرگسالی خاتمه می یابد؛ فیلسوفی می گوید نوجوانی با زیست شناسی آغاز می شود و با فرهنگ خاتمه می یابد. از این رو دوران نوجوانی ممکن است در بعضی از جوامع ابتدایی تر کوتاه باشد و در بعضی جوامع پیشرفته طولانی تر. شروع آن با تغییرات سریع در انتظارات و توقعات جامعه از نوجوانان یا انتقال تدریجی از نقشهای قبلی به نقش های تازه همراه است(ماسن، کیگان، هوستون، و کانجر، بی تا؛ ترجمه یاسایی، 1387).
درتعریف نـوجوانی گفته شده است: «نوجوانی مرحلهای است که پس از کودکی رخ میدهد و بین کودکی و بزرگسالی قرار دارد». نـوجوان از طرفی بسیاری از ویژگیهای مـربوط بـه کودکان را داراست (وابستگی به اطرافیان ،به خصوص پدر و مادر) و از طرفی برخی رفتارهای بزرگسالان را دارد (ویژگی استقلال). در هرحال تغییرات مهمی در این دوره رخ میدهد که موجب رهایی از وابستگیهای خاص مرحلهی کودکی و احساس نیاز به استقلال و هویت در بزرگسالی میشود. به تـدریج که نوجوانان بالغتر میشوند، شباهت کمتری با کودکان و همانندی بیشتری با بزرگسالان پیدا میکنند(نفر، 1386).
زمان دقیق شروع و طول دورهی نوجوانی مشخص نیست، ولی معمولا 12 تا 19 سالگی در بر میگیرد. نوجوانی را به سه مرحله تقسیم میکنند: آغاز،میانه و پایان .در هردوره، نوجوانان وضـعیت و ویـژگیهای خاصی دارند و غالبا در پایان نوجوانی، از لحاظ رشد جسمی و جنسی کامل میشوند، از نظر تواناییهای شناختی به قدرت تفکر انتزاعی دست مییابند، از نظر رشد روانی-اجتماعی مهارتها و ارزشهایی را که خانواده و جامعه از آنها انتظار دارد، کـسب مـیکنند و به درک صحیح و مطلوبی از خود میرسند(نفر، 1386).
2-1-1. تکالیف مرتبط با رشد در نوجوانی نوج.انان را بر حسب میزان رشدی که در سطح توانایی ها و مهارت های مورد نیاز، برای رفتار اثر بخش (همانند بزرگسالان) به دست می آورند، نیز می توان شناخت. این تکالیف مربوط به رشد عبارتند از: کسب احساس هویت، کسب استقلال عاطفی و مالی از والدین، برقراری رابطه اثر بخش با همسالان، بالغ شدن و آمادگی برای انتخاب شغل(بیابانگرد، 1390).
در مقایسه با کودکان، نوجوانان از نظر جسمانی بالغ تر، از نظر تواناییهای شناختی ماهرتر، از نظر شخصیتی کامل تر و منسجم تر و از نظر اجتماعی مهارت های اثربخش تری دارند. این تغییرات بدان معناست که نوجوانان در مقایسه با کودکان، قادر به ایفای نقش اجتماعی فعال تری در جریان رشد خود هستند(بیابانگرد، 1390).
2-1-3. دیدگاههای نظری در مورد نوجوانی در حال حاضر نظریه ای واحد و جامع که فرآیند رشد را در دوره نوجوانی تبیین کند وجود ندارد. در مقابل نظریه های زیادی وجود دارد که نوجوانی را از زوایای مختلفی بررسی کرده و هر کدام برجنبه یا جنبه های خاصی از رشد آنها (فیزیولوژیکی، شناختی، شخصیتی و اجتماعی) توجه دارند(بیابانگرد، 1390).
2-1-3-1. دیدگاه زیستی در اوایل قرن بیستم، نظریه پردازان عمده، دیدگاه طوفان و استرس را اختیار کردند. با نفوذ ترین آنها جی استانلی هال بود، عقاید خود را درباره رشد بر نظریه تکامل داروین استوار کرد. هال (1904) نوجوانی را به صورت دوره پر آشوبی توصیف کرد که به دورانی شباهت دارد که در آن، انسان ها از موجودات وحشی به موجودات متمدن تبدیل شدند (برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387).
استانلی هال دوران نوجوانی را «تولد دوباره» نیز نامیده است زیرا در این مرحله تکامل یافته ترین خصوصیات انسانی و اولین ویژگی های تمدن ظاهر می شود (احدی و جمهری، 1389). طبق نظریه هال مرحله رشدی که نوجوانی را در بر می گیرد «بلوغ» نامیده می شود و تقریبا از 12 تا 24 سالگی ادامه دارد. بسیاری از روان شناسان معاصر، نظریه هال را به خاطر تاکید بیش از اندازه بر تعیین کننده های زیستی مورد انتقاد قرار داده اند. در واقع، او معتقد بود که تاثیرات فرهنگی نقش بارزتری در نوجوانی دادند تا کودکی (بیابانگرد، 1390).
همچنین آنا فورید (1969) که نظریه پدر خود زیگموند فروید را برای تمرکز روی نوجوانی گسترش داد، سال های نوجوانی را به صورت «آشفتگی رشد» همگانی که مبنای زیستی دارد در نظر گرفت. در مرحله تناسلی فروید، تکانه های جنسی دوباره بر انگیخته می شوند و تعارض روان شناختی و رفتار بی ثبات را به وجود می آورند. هنگامی که نوجوانان شریکی صمیمی پیدا می کنند، نیروهای درونی به تدریج به تعادل جدید و پخته ای می رسند و این مرحله به ازدواج، زایمان، و بزرگ کردن فرزند ختم می شود. به این طریق، جوانان سرپرست زیستی خود را به انجام می رسانند: تولید مثل و بقای گونه(برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387).
2-1-3-2. دیدگاه اجتماعی اولین پژوهشگری که به تنوع زیاد در سازگاری نوجوانان اشاره کرد، مارگارت مید (1928) انسان شناس بود(برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387). مید معتقد بود که در بررسی ماهیت بحرانی نوجوانی نقش نهادها و ارزش های فرهنگی در شکل گیری رفتار کودکان و نوجوانان در نظر گرفته شود(احدی و جمهری، 1389). مید دیدگاه دیگری را مطرح ساخت که به موجب آن، محیط اجتماعی کاملا مسئول تجربیات نوجوانان است، از تجربیات آشفته و پریشانی گرفته تا تجربیات آرامش بخش و بدون استرس (برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387).
این قبیل مطالعات فرهنگی منجر به ارائه مفهوم جبرگرایی فرهنگی و نسبیت فرهنگی شدند. بدین معنا که در فرهنگ های مختلف، شخصیت های متفاوت شکل می گیرد (احدی و جمهری، 1389). خانم رودت بندیک مردم شناس دیگر نیز اطلاعات وسیعی را در زمینه نقش فرهنگی بررسی کرده است. او استدلال می کند که مشکل عمده نوجوان بیشتر به پیوستگی یا نا پیوستگی نقش فرهنگی آنان بستگی دارد. در بعضی از جوامع، میان نقش دوران کودکی و بزرگسالی نوعی پیوستگی به چشم می خورد، در حالی که در جوامع دیگر، بین این دو نقش شکافی عمیق وجود دارد(احدی و جمهری، 1389).
2-1-3-3. دیدگاهی متعادل نیروهای زیستی، روان شناختی، و اجتماعی با هم بر رشد نوجوان تاثیر می گذارند. تغییرات زیستی همگانی هستند- در تمام پستانداران و تمام فرهنگ ها یافت می شوند. این فشارها درونی و انتظارات اجتماعی همراه آنها-اینکه نوجوانان باید رواش های بچه گانه را کنار بگذارد، روابط میان فردی تازه ای را برقرار کند، و مسئولیت بیشتری را بپذیرد-احتمالا لحظه های بلاتکلیفی، خود نابروری، ناامیدی را در تمام نوجوانان ایجاد می کنند. تجربیات قبلی و جاری نوجوانان بر موفقیت آنها در غلبه کردن بر این چالش ها تاثیر می گذارند(برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387).
در عین حال، ضروریات و فشاره ای نوجوانی در فرهنگ های مختلف بسیار تفاوت دارند. اغلب جوامع روستایی و قبیله ای، بین کودکی و پذیرش کامل نقش های بزرگسالی، مرحله کوتاهی دارند. در کشوره های صنعتی، که مشارکت موفقیت آمیز در زندگی اقتصادی به چند سال تحصیلات نیاز داردف هنگامی که نوجوانان برای زندگی شغلی ثمر بخش آماده می شوند، با چند سال وابستگی اضافی به والدین و به تعویق انداختن ارضای جنسی روبه رو هستند. در نتیجه نوجوانی به مقدار زیاد طولانی می شود – آن قدر طولانی که پژوهشگران معمولا آن را به سه مرحله تقسیم می کنند(برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387): اوایل نوجوانی (11 تا 14 سالی): این دوره تغییرات بلوغ سریع است.
اواسط نوجوانی (14 تا 16 سالگی): تغییرات بلوغ اکنون تقریبا کامل شده است. اواخر نوجوانی (16 تا 18 سالگی): نوجوانان کاملا ظاهر بزرگسالی کسب می کنند و انتظار دارند که نقش های بزرگسالی را بر عهده بگیرند. هرچه محیط اجتماعی به نوجوانان در رسیدن به مسئولیت های بزرگسالی بیشتر کمک کند، آنها بهتر سازگار می شوند. به رغم تنش های زیستی و بلاتکلیفی درباره آینده که نوجوانان احساس می کنند، اغلب آنها با موفقیت از پس این دوره بر می آیند (برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387).
2-1-4. جنبههای مهم رشد شخصیتی نوجوان
2-1-4-1. مفهوم خود،عزّت نفس و هویت مفهوم خود. اشاره بـه آن جـنبههایی از یـک شخص دارد که به صورت«من» معین میشود و معمولا مشتمل بر ادراکات و احساسات در مورد بدن خود، کفایتهای شخصی، ارزشها و عـلایق، است. درحالیکه برخی متخصصان (برای مثال، اریکسون) مفهوم خود را به صورت دیدگاهی از مجموعهء خود میبینند (تمام جـنبهها را باهم در نظر میگیرند)، دیگران (جرجن، روزنبرگ) مـیگویند هـریک از ما مفاهیم مختلفی از خودمان داریم (من آدم شوخطبع، باهوش، از نظر جسمانی سالم، از نظر سیاسی لیبرال،کم حوصله،...هستم). همچنین، به نظر میرسد که بعضی از مؤلفههای مفهوم خود ما از دیگر مؤلفهها مهمتر باشد. علاوه بر این، برخی موقعیتها ممکن است جـنبههای خاصی از مفهوم خود ما را برجسته سازد. برای مثال،وقتی در حال دادن یک امتحان هستیم،از نظر خود راجع به هوش خود بیشتر آگاه هستیم (بیابانگرد، 1390). از اواسط تا اواخر نوجوانی، تغییرات شناختی نوجوانان را قادر می سازد تا صفات خود را در یک سیستم سازمان یافته ترکیب کنند(برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387).
برخی روانشناسی خاطرنشان میسازند که تفکر صوری راهحلی برای سازه مفهوم خود، که به صورت نظریهای در مورد خود دیده میشود، میباشد. تفکر صوری این امکان را به نوجوانان میدهد تا از چـهارچوب مـراجع خـود فراتر رفته و به گونهای عـینیتر خـود را ارزیـابی کنند. همانطور که خود محوری از میان میرود، آنها میتوانند مفاهیم خود واقعیتری بنا سازند(بیابانگرد، 1390).
ارزش های اخلاقی و شخصی نیز موضوعات مهمی هستند که در نوجوانان پدیدار می شوند. هنگامی که نوجوانان برداشت خود را از خودشان طوری اصلاح می کنند که عقاید و برنامه های بادوام را در بر گیرد، به سمت وحدت خود پیش می روند که برای تشکیل هویت اهمیت دارد (برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387). عزت نفس. به این معناست که ما در مجموع چگونه خود را ارزشـیابی مـیکنیم یـا چه احساسی در مورد خود داریم. نوعا، آزمونهای روان شناختی عزت نـفس را بـه صورت «کلی» اندازهگیری میکنند (بیابانگرد، 1390).
در دوره نوجوانی، متمایز شدن عزت نفس، که جنبه ارزیابی کننده خودپنداره است، ادامه می یابد. نوجوانان چند بعد تازه ارزیابی خود، مانند دوستی صمیمانه، جازبه رمانتیک، و شایستگی شغلی را به ابعاد اواسط کودکی اضافه می کنند (برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387).
افرادی که عزت نفس بسیار مطلوبی دارند، کاملا سازگار، معاشرتی و وظیفه شناس هستند. در مقابل عزت نفس پایین در تمام زمینه ها، با مشکلات سازگاری ارتباط دارد. اما برخی از عوامل عزت نفس ارتباط نیرومندی با سازگاری دارند. نوجوانانی که از روابط والدین بسیار ناخشنود هستند، اغلب پرخاشگر و ضد اجتماعی می شوند. آنهایی که عزت نفس تحصیلی پایینی دارند، مضطرب و آشفته و آنهایی که روابط منفی با همسالان دارند، مضطرب و افسرده هستند (برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387).
هویت. یکی از جنبه های رشد فردی و اجتماعی در دوره نوجوانی کسب هویت است و می توان گفت که یکی از وظایف اصلی نوجوانان در جامعه، یافتن پاسخی عملی به این سوال است که «من کیستم؟» هرچند قرن ها پیش به این موضوع پرداخته شده ولی در چند دهه اخیر در مرکز توجه روان شناسی قرار گرفته و اولین بار اریک اریکسون به طور جامع به آن پرداخته است (ابوالقاسمی، 1386).
هویت عبارت است از افتراق و تمیزی است که فرد بین خود و دیگران می گذارد. هویت شخصی یک سازه و ساختار بدنی، روانی و اجتماعی است. یعنی شامل برداشت بدنی و طرز فکرها و عقایدی می شود که معرف فرد است و نحوه ارتباط با دیگران را نیز می سازند(احمدی، 1382). نوجوان به طور دایم، برای کسب هویت تلاش می کند، تلاشی که هم خود را به تلاطم وا می دارد و هم دیگران را. نوجوان متوجه می شود که در جسم، افکار، هیجان ها، آرزوها و روابط با دیگران دگرگونیهایی به وجود می آید. همگام با این دگرگونی، نوجوان متوجه می شود که وجود دارد، تغییر می کند و می خواهد تغییر کند در لابه لای این جوش و خروش تغییر شکل ها، باز اوست که خود را تعریف می کند(وندر زندن، 2001؛ ترجمه گنجی، 1384).
نوجوانان و بزرگسالانی که احساس هویت در آنان قوی است خود را افرادی مجزا و متمایز از دیگران می دانند. کلمه فرد که معادل کلمه شخص است، نشان دهنده نیازی همگانی به درک خود به عنوان کسی که به رغم داشتن چیزهای مشترک با دیگران، از آن جداست. نیاز به ثبات رای و حس یکپارچگی نیز ارتباط نزدیکی با آن نیاز همگانی به درک خود دارد. وقتی که از یکپارچگی خود سخن می گوییم، مقصود جدایی از دیگران است و در عین حال یگانگی خود، یعنی انسجام عملی نیازها، انگیزه ها و الگوهای واکنش شخص (ماسن، و همکاران، بی تا؛ ترجمه یاسایی، 1387؛ ابوالقاسمی، 1386).
2-1-4-2. رشد شناختی نوجوان با ورود به دورهی نـوجوانی تـحولی کیفی در تفکر پیدا میشود. تغییر رفتار و گفتگوها و استدلالها و اظهارنظرها و دیدگاههای انتقادی نوجوانان این باور را استحکام بخشیده است. به طـور کـلی انتقال از کـودکی به نوجوانی، مستلزم رشد کیفیت تازهای از تفکر است (نفر، 1386). تفکر نوجوانان در این دوره وارد مرحله تفکر عملیات صوری می گردد. علاوه براین، فراشناخت شکل پیچیده ای به خود می گیرد و به همین علت، نوجوانان در مقایسه با کودکان از تمایز بین صرف ادراک چیزی و انباشن آن در حافظه آگاه ترند. در ضمن آنان برای کمک به حافظه خود از روش های پیچیده تری استفاده می کنند (ابوالقاسمی، 1386).
از دیدگاه پردازش اطلاعات نوجوانان در مقایسه با کودکان خردسالتر بیشتر قادرند اطلاعات را پردازش کنند و اطلاعات پیچیده تری را به نحوی موثرتر و سریعتر پردازش کنند. شاید تا حدودی به این دلیل که بهتر می توانند به مسئله ای توجه کنند و آن را به خاطر بسپارند و تا حدودی به این دلیل توانسته اند راهبردهای مختلف پردازش اطلاعات را بیاموزند. و قادرند این راهبردها را به انتخاب خود مطابق با تکلیف خاصی به کار برند (ماسن، و همکاران، بی تا؛ ترجمه یاسایی، 1387).
دانیل کیتینگ(1980)، با یکی از محققان، پنج ویژگی اساسی تفکر دورهی نوجوانی را به ایـن شـرح مـشخص کرده است( به نقل از لطف آبادی، 1393):
تفکر دربارهی ممکنات : بر خلاف کودکان دبستانی،که استدلالهای سادهای از مشاهدات خود به عمل میآورند،نوجوانان به امکانپذیرها و احـتمالات دیـگری،که به طور مستقیم در معرض نظرشان نیست،فکر میکنند.
تفکر آیندهنگر: نوجوانی دورهای است که فرد به انجامدادن کارهایی در آیـنده و در بـزرگسالی فـکر میکند.
تفکر با کمک فرضیات : نوجوان بیشتر به آزمون فرضیهها میپردازد و غالبا به موقعیتهایی متفاوت از واقعیتهای ساده فکر میکند.
اندیشیدن بـه تـفکر : در دورهی نوجوانی، اندیشیدن به فرایندهای فکر خود، یعنی تفکر فراشناختی پیچیدگی بسیار بیشتری مییابد. در این دوره نوجوان مـیتواند قـوانینی را از مـجموعه قوانین موجود استخراج و قوانین نظامهای جداگانه را با هم مقایسه کند و به طور نظامدار و عمیق، به طرز فـکر و خـواستههای دیگران بیندیشد.
تفکر در ورای حدود قراردادی : نوجوانان از تواناییهای شناختی جدید خود برای بررسی مجدد مسائل اساسی مـربوط بـه مناسبات اجـتماعی، اخلاقیات، سیاست و مذهب استفاده میکنند. آنان میکوشند راهحلی برای تعارض میان خلاقیتهای موجود در مسائل و عملکرد واقعی بزرگسالان پیـدا کـنند و راهی صحیحی را برای خود برگزینند(لطف آبادی، 1393).
2-1-4-3. رشد عاطفی نوجوان رشد عاطفی در طی نوجوانی به چندین دلیـل اهـمیت ویـژهای دارد:
تغییرات طبیعی که با بلوغ فیزیکی روی میدهد نقش مهمی در تشدید برخی هیجانها دارد. تغییرات شـناختی نـوجوانان را قـادر میسازد تا در مورد احساسات خود و آنچه که در نظر دارند فکر کنند؛ نقشهای اجتماعی تـازه بـر نوجوانان فشار میآورد تا با موقعیتهایی جدیدی که ناکامی، ترس، شعف، و دیگر تجربیات هـیجانی را در پی دارنـد مـقابله کنند؛ نوجوانان احساس آگاهی روزافزونی در زمینهء احساساتشان در مورد خود، دیگران و احساسات دیگران در مورد خود، تجربه میکنند. علاوه بـر ایـن، به نوجوانان تاریخچهای از حساسیتهای هیجانی خاص، ترسها و نیروهایی که در طی کودکی شکل گرفتهاند انتقال داده شـده اسـت. همهء ایـن عوامل بر تجربهء هیجانات در دوره نوجوانی تأثیر میگذارد(بیابانگرد، 1389).
برخی از ویژگی های عاطفی دوران نوجوانی عبارتند از (اقلیدی نژاد، 1382):
عدم تعادل و بیثباتی عاطفی: نوجوان به سرعت خشمگین میشود و در کنترل رفتار خویش ناموفق عمل میکند. از سوی دیگر حاضر نیست به سخن و توصیه اطرافیان توجه نماید، امـا بـه زودی پشـیمان شده، خود را سرزنش میکند. از خـصوصیات بـرجسته وی در ایـن دوره زود رنجی او است که وابسته به غدد داخلی و ترشحات هرمونی و نوع تربیت و آموزش وی میباشد.
گرایش به همسالان: به سوی دوستان و همسالانش گرایش دارد و دایـره دوسـتیهایش را افـزایش میدهد. از این رو ارزش بزرگسالان و والدین نزد او رو به کاهش مـیگذارد و سـطح ارتباط او با آنان پایین میآید. در واقع او در این مرحله به سوی استقلال عاطفی گام برمیدارد.
انتقاد ناپذیری: نوجوان تحمل شنیدن انـتقاد را نـدارد، امـا به شدت از دیگران انتقاد میکند. او ممکن است انتقاد را تا آنـجا ادامه دهد که روابط صمیمانه خویش با والدیناش را به مخاطره بیاندازد. از خود گذشتگی: حس فداکاری در او جلوهگر میشود و در برابر سـتم مـیایستد و حـاضر نیست در برابر حرف زور ساکت بماند.
احساس شخصیت: تلاش میکند به دیگران بـقبولاند فـردی مستقل و کارآمد است؛ از این رو از هر نوع بیتوجهی آزرده خاطر میشود و به شدت موضعگیری میکند.
ناامیدی: در صورت شکست دچـار یـأس و افـسردگی میگردد. در مواقعی به گوشه تنهایی پناه میبرد و در حالتهای افراطی به خاطر فـرار از احـساس سـرشکستگی دست به بزه و خطا میزند.
وضع ظاهری: مقداری از وقت خود را صرف وضعیت ظاهری خود مـیکند و سـعی دارد خـود را شخصی آراسته بنمایاند. وی برخلاف دوران کودکی در پوشش و آرایش ظاهر خود سختگیری به خرج میدهد و هـمین امـر سبب درگیری او با مربیان و والدین میشود.
تخیل: نوجوان در این دوران به خیالپردازی روی میآورد و دنـیایی رؤیـایی بـرای خود میسازد. این مسئله گاه آنچنان شدت میگیرد که موجب سرزنش وی از سوی اطرافیان میگردد.
آیـنده: در عـین حال نوجوان به سوی آینده نیز نیم نگاهی دارد و نگران سرنوشت تحصیلی، شغلی، اقـتصادی، خـانوادگی و اخـلاقی خویش است. همین مسئله در مواردی وی را دچار پریشانی و اضطراب خاطر مینماید(اقلیدی نژاد، 1382).
دوستیها: روان شناسان در این دوران دسـت کـم سه نوع دوستی را بیان میکنند(اقلیدی نژاد، 1382):
1) دوستیهایی که نوجوان با همجنس و همسال خـویش بـرقرار مـیکند. این نوع دوستیها با تقدیم هدیه و احساسات پاک به اوج خود میرسد و نوعی انحصارطلبی در آن مشاهده میشود.
2) نـوجوان گـاه با کودکان خردسال روابط صمیمانه برقرار میسازد و به حمایت از آنها میپردازد. در ایـن گـونه موارد از آنجا که احتمال انحرافهای جنسی وجود دارد مناسب است به دقت این روابط مورد توجه والدیـن و مـربیان قرار گیرد.
3) در نوع سوم دوستی بین نوجوان و شخص بزرگسالتر رخ میدهد. در این حـال شـخص بزرگتر طرف اعتماد نوجوان قرار میگیرد، حـتی مـمکن اسـت این رابطه به ارتباطی تنگاتنگ بدل شـود. در ایـن موارد بایستی خانواده و اطرافیان نوجوان بر این نوع دوستی نظارت کاملی را اعمال نـمایند و از پاکـی و صداقت دوست بزرگسال مطمئن شوند(اقلیدی نژاد، 1382).