نشخوار فکری
از آنجا که نشخوارفکری با هـیجان غـم و اندوه همراه است و غم و اندوه یکی از هیجانات اصلی انسان است، لذا هرکس به فراخور خود آن را تجربه میکند.
اما تعریف آن به سادگی تجربه آن نیست. مارتین وتسر (1989، 1996) نشخوار فکری را اصطلاحی کلی میدانند که به طبقهای کامل از افکار اشـاره مـیکند کـه تمایل به تکرار دارند از دیـدگاه آنـها نـشخوار فکری مجموعهای از افکار آگاهانه معرفی مینمایند که حول یک موضوع مهم میگردد و حتی در صورت غیبت تقاضاهای محیطی فوری و ضروری این افکار پدیـدار مـیشوند. محیط بـیرونی با ارائه نشانههایی ممکن است موجب حفظ این افکار شـود امـا در عین حال حفظ این افکار و ادامه آن وابسته به نشانههای محیطی نیست (یوسفی، 1388).
نالن هاک سما (1991) نشخوار فکری را به عنوان افکار منفعلانه و مـکرر درباره عـلائم افـسردگی، علل و نتایج آن مفهوم سازی کردند. برطبق این دیدگاه نشخوارفکری روی این حـقیقت که فرد افسرده است، روی نشانههای افسردگی و روی علل، معنا و نتایج افسردگی، استوار است.کانوی، سنک، هلم و یلیک (2000) نشخوارفکری را افکار مربوط به احساس غم میدانند و از آن تحت عـنوان نـشخوارفکری روی غـم و اندوه یاد میکنند. برطبق تعاریف ذکر شده نشخوارهای فکری افکاری هستند که:
1)به حوادث یا ماهیت خلق افسرده مـربوطند،
2)هدفمدار نـبوده و افـراد را به طرح و عمل خاصی راهنمائی نمیکنند،
3)زمانی که فرد درگیر نشخوارفکری است از لحـاظ اجـتماعی بـا محیط همخوانی و مشارکت ندارد(پاپاجورجیو ولز ، 2001).
یکی دیگر از راههای تعریف نشخوار فکری ذکر تفاوت آن با دیگر فرآیندها و مـحصولات شناختی است: نشخوارفکری در مـقابل افـکار اتوماتیک منفی پاپاجورجیو و ولز(2001) میگویند افکار اتوماتیک منفی، ارزیابیهای کوتاه و مختصری از شکستها و باختها در بیماران افسرده است در حالیکه نـشخوارفکری زنـجیری طولانی از افکار تکراری چرخان و خود متمرکز بوده و پاسخی به افکارمنفی اولیه میباشند.
نشخوارفکری در مقابل توجه خـود مـتمرکز و خـودآگاهی خصوصی پیزونسکی و گرین برگ (1997) میگویند خود متمرکز بودن افسردهساز روی کاهش ناهمخوانیها بین حالت ایدهآل و حالت واقعی استوار اسـت ولیـ نشخوارفکری بیشتر فرضیه سازی برای مقابله با مشکل به شیوه حل مسئله است کـه ضـرورتا هـم پس از شکست رخ نمی دهد. نشخوارفکری در مقابل نگرانی اگرچه نگرانی در بیماران اضطرابی دیده میشود ولی به نظر میرسد در بیمارات افسرده نیز بالا بـاشد(استارسویک ، 1995).
نگرانی بـه عنوان زنجیری از افکار و تصورات و عواطف منفی سنگین و احتمالا غیرقابل کنترل شناخته میشود. چنین افـکاری تـلاش بـرای مشارکت در یک حل مسئله درونی،روی موضوعی است که پیامد نامعلومی داشته و یک یا بیش از یک نـتیجه منفی دارد(نـالن هـاک سما و مارو ، 1995). در حالیکه نشخوارفکری ممکن است روی موضوعاتی از شکست یا گذشته فردی اسـتوار بـاشد(بورکرک و همکاران، 1983).
به هرحال برخی از تعاریف ذکر شده از بستر نظری خاص خود برگرفته شدهاند. به طور کلی نظریه عمده از سـالهای 1989 تـا سال 2004 شکل گرفته و تکمیل شدهاند
:1)نظریه سبک پاسخ،
2) نظریه فراشناخت نشخوارفکری و مدل عملکرد اجـرایی خـود نظمی،
3) نظریه نشخوارفکری به عنوان عملکرد پیشرفت هـدف فـعالیت نـیمکرههای مغزی(پاپاجورجیو و ولز ترجمه یوسفی، بهرامی برکتین،1385)
نظریههای نشخوار فکری
نظریه سبک پاسخ یکی از نظریات نـشخوارفکری کـه تاثیر بسزایی در شکلگیری و رشد تحقیقات داشته نظریه سبک پاسخ است.این نظریه توسط نالن هـاک سـما و همکارانش(1991)شکل گرفت. او به دنبال پاسـخگویی بـه چرایی تـفاوت شـیوع افـسردگی در بین زنان و مردان برآمد و نشخوارفکری را بـه عـنوان علت آن معرفی کرد.او براین باور است که افراد به سه روش با خلق افـسرده روبـرو میشوند.
1)نشخوارفکری
2)تمرکززدایی از خلق افسرده
3)حل مسئله.
همانگونه که قـبلاً ذکر شد از دیدگاه او نـشخوارفکری افـکار منفعلانه و مکرر درباره نشانه های افـسردگی، علل مـمکن و نتایج افسردگی است. بنابراین به هنگام نشخوارفکری افراد مکرر افکاری مانند(چرا نمیتوانم از عهده وظایفم بـرآیم؟چه اشـتباهی کردهام؟احساس میکنم نمیتوانم براین حالاتم غـلبه کـنم)را مـرور میکنند.
این افکار مـانع حـل مسئله میشوند. به این ترتیب ایـن افـکار چند مشکل عمده را به همراه دارند:
1)نشخوار فکری اثر خلق افسرده روی فکر را افزایش میدهد و باعث مـیشود تـا به احتمال بیشتر افراد افکار و خاطرات مـنفی را بـرای فهم خـلق افـسرده و شـرایط حاضر استفاده کنند،
2)نشخوارفکری از طریق بـدبینی مانع حل مسئله مؤثر میگردد،
3)نشخوارفکری مانع شکلگیری رفتار سازنده میشود،
4)افرادنشخوارکننده فکری حمایت اجتماعی را از دست میدهند(برکوک و همکاران 1993).
پژوهشهایی کـه خـاستگاه آنها نظریه نالن هاکسما بوده بـا تـوجه بـه چـهار مـوضوعی که مورد توجه او و هـمکارانش بـوده است شکل گرفتهاند این موضوعات عبارتند از:
1)اثرات نشخوارفکری روی سلامت روانی
2)منابع تفاوت فردی در نشخوارفکری،
3)تفاوتهای جنسی در نشخوارفکری و شیوع افـسردگی
4)پیـشآیندهای رشـدی نشخوارفکری(یوسفی، 1388).
نظریه فراشناخت نشخوارفکری و مدل عملکرد اجرایی خـودنظمی (S-REF) ولز و مـتیوس (1996) مدل (S-REF) را ارائه کـردند.
هدف ایـن مـدل، برقراری ارتـباط بین نظریه طرحواره بک،پردازش اطلاعات و خودنظمی میباشد.در این مدل ولز و متیوس ارتباط متقابل خودجوش و دو جانبهای را بین سطوح چندگانه شناخت مطرح کردند. این مولفههای چندگانه، باورها، فراشناخت،کنترل توجه،پردازش پیوسته و خودنظمی را شامل میشود.
ساختار مدل (S-REF) سه سـطح دارد. در پائینترین سطح محرک بیرونی،افکار و حساسیتهای بدنی(به عنوان مثال تعرق کف دست) بازنمایی میشود و افکار اتوماتیک فعال میگردد. این سطح به طور پیوسته فعالیت میکند و و طرحوارههایی را دربرمیگیرد. افکار اتوماتیک منفی در نظریه بک به این سطح اشـاره دارد در ایـن سطح محرک و حوادث بیرونی،افکار ویژه مربوط به خود را تحریک میکنند. زمانیکه این افکار خاص شروع به فعالیت کنند سطح دوم که سطح اجرایی وابسته به نظارت است فعالی میشود،این کار توسط پیـوندهای نـزدیک بین دو سطح صورت میگیرد در سطح دوم محرک بیرونی به همراه افکار درونی با توجه به اهداف فردی و محدودیتهای اجتماعی مورد ارزیابی قرار میگیرد.
پس از این ارزیـابی جـستجو برای انتخاب راهبرد مقابلهای آغاز مـیشود و راهـبرد مقابلهای خاصی با توجه به موقعیت پذیرفته میشود. مجددا راهبرد مقابلهای ارائه شده در سطح دوم مورد نظارت قرار میگیرد و برای برخورد با محرک بیرونی توسط سطح پائین بـه کـار میرود. با توجه به ایـن مـدل،دو نوع راهبرد مقابلهای وجود دارد، مقابله هیجانمدار و مقابله مسئلهمدار(یوسفی، 1388). سطح سوم با توجه به دانش مربوط به خود که باورهای فراشناختی و طرحوارههای ناکارآمد میباشد نوع طرح مقابله را ارائه میکند.(ولز و متیوس ، 1996).
سطح سوم از راهبردهای مقابلهای هیجانمدار حمایت میکند. آرایش فـکری بـه شکل نشخواری به ایجاد یک سندرم توجهی-شناختی ختم میشود که علامتی از توجه متمرکز برخود است. در واقع نشخوارفکری نوعی راهبرد مقابلهای توصیه شده از جانب مدل (S-REF) است که به حفظ این سندرم توجهی-شناختی مـنجر مـیشود و به ایـن ترتیب پردازش اطلاعات به شکل نگرانی و یا نشخوارفکری با نظارت بر تهدید همراه است و مانع اصلاح باورها و دانش مـیشود. زیرا فرد را از مواجهه با موقعیت باز میدارد(پاپاجورجیو و ولز ترجمه یوسفی، بهرامی برکتین 1385). ولز و متیوس(1996)در نـظریه خـود بـه چند موضوع اهمیت خاص دادهاند و آن را در جهتگیریهای خود دنبال کردهاند:
1)نتایج فعالیت مدل (S-REF)
2) مفهومسازی نشخوارفکری در این مدل
3)باورهای مربوط بـه نـشخوارفکری
4)ارتباط بین نشخوارفکری، افسردگی و باورهای فراشناخت
5)پیشآیندهای فعالیت مدل (S-REF)
6) نشخوارفکری در اختلالات متفاوت
7)ارائه چهارچوب درمـانی ویـژه بـرای نشخوارفکری(ولز، 2000).
نظریه نشخوارفکری به عنوان عملکرد پیشبرد هدف و عملکرد نیمکرههای مغزی مارتین و همکاران(1996) میگویند زمانیکه افراد به طور روشـن و ثابت بازخوردی از پیشرفت خود به سمت اهدافشان دریافت نکنند، به منظور دستیابی به چـنین بازخوردی وارد فعالیتهای روانی مـیشوند کـه هدف از آنها فرمولبندی مجدد شیوههای جایگزین، ارزیابی مجدد مطلوبیت هدف و ساختاربندی مجدد رفتاری مرتبط با هدف است. زمانیکه این فعالیت روانی در دورههای طولانی تکرار شود تفکر از الگوی نشخواری پیروی میکند. مارتین و همکارانش(1996) موفق شدند تا ارتباط بـین نشخوارفکری و فعالیت نیمکرههای مغزی را کشف کنند(مارتین وتسر ، 1994).
برای پیشرفت هدف خاص، افراد حداقل به دو مهارت کلی نیازمندند:
1)نیاز دارند تا روی هدف متمرکز شوند حتی اگر با مانع یا موانعی روبرو شوند،
2)مهارت دوم کمی عـجیب است و آن تـوانایی رها کردن هدف است.این مهارت زمانی ضرورت پیدا میکند که راهبردهای اولیه در دستیابی به هدف مفید نباشد. به هرحال تعقیب موفقیتآمیز هدف، علیرغم مشکلات به پشتکار نیاز دارد. به طرز شگفتانگیزی این دو مهارت در عـملکرد نمیکرههای مـغزی قابل مشاهده است.
نیمکره چپ از دستورات طرحوارهای پیروی میکند یعنی حتی اگر محرکهای محیطی باعث حواسپرتی شود مقاومت میکند و افکار مداخلهگر را هرس مینماید و عمل مؤثر و سریع را تقویت میکند.
در مقابل نیمکره راسـت بـا محرکهای بیرونی هماهنگ است و اطلاعات را از تصاویر موجود ذهنی منحرف میکند. ویژگی برجسته فعالیتهای نیمکره راست سامان گریزی است. اگرچه فعالیت نمیکره راست در موقعیتهای جدیدی که فرد از آن پیش تصویری ندارد مفید است لیکن نقش مـهمی در نـشخوارفکری بـه عهده دارد(یوسفی، 1388).
نیمکره چپ تمایل دارد حتی در صورت دریـافت بـازخورد غـیرحمایتی فرضیات قبلی را حفظ کند در حالیکه نیمکره راست تمایل دارد تا فرضیات را تغییر دهد حتی اگر صحت آنها تأیید شده باشد. نیمکره چپ به هـنگام روبـرویی بـا وظایف جدید به اندازه نیمکره راست کارآیی ندارد بـنابراین نـیمکره راست کشف و یادگیری راهبردهای جایگزین را تسهیل میکند سپس نیمکره چپ از آنها به عنوان تصاویر موجود در راهنمایی رفتار استفاده میکند(مارتین وتسر، 1984).
مـارتین و هـمکاران(1996) با تـوجه به تحقیقات موجود پیشنهاد کردند که فعالیت نمیکره راست با عـواطف منفی بیشتر، ارزیابی منفیتر از خود و تمایل پایین برای عمل رابطه دارد(مارتین وتسر، 1984).
پژوهشهای مربوط به این نظریه در عناوین خاصی شکل گـرفتهاند از جـمله:1)فعالیت نیمکرههای مـغزی بهویژه نیمکره راست و ترتیب فعالیت این دو نیمکره در پیگیر هدف 2) ارزیابی پیـشرفت بـه سمت اهداف 3)قوانین توقف نشخوارفکری 4)خلق به عنوان دروندادی برای دوام و یا قطع نشخوارفکری(برکوک و همکاران، 1983).