دیدگاه های موجود درباره شخصیت، به دو دسته اصلی تقسیم میشوند الف) التقاط گرایی خیرخواهانه ب) طرفداری متعصبانه بسیاری از موارد درباره شخصیت، در یکی از این دو دسته قرار میگیرند؛ اما نوع سومی هم هست که دارای اهمیت قابل توجهی است
دیدگاه های موجود درباره شخصیت، به دو دسته اصلی تقسیم میشوند الف) التقاط گرایی خیرخواهانه ب) طرفداری متعصبانه بسیاری از موارد درباره شخصیت، در یکی از این دو دسته قرار میگیرند؛ اما نوع سومی هم هست که دارای اهمیت قابل توجهی است. این دسته، از گرایش التقاط گرایی خیرخواهانه، گستردگی و موازنه را کسب میکند که برای بررسی بسیاری از نظریه های مربوط به شخصیت ضروری است.
همچنین از طرفداری متعصبانه، این عقیده را وام میگیرد که برخی از نظریهها از سایرین بهترند. رویکرد کلی تحلیل تطبیقی است با هدف پرده برداشتن از شباهت ها و تفاوت های میان بسیاری از رویکردهای موجود به شخصیت. تحلیل تطبیقی در جستجوی فهم بهتر، جامع، منظم و ارزیابی کننده است. اگر چه رویکردهای التقاطگرایی خیرخواهانه و طرفداری متعصبانه، هر یک مزایایی مختص به خویش دارند، با این حال، هنگامی که تعدادی از نظریههای سازگار در دسترس باشند، نه رویکرد التقاطگرایی خیرخواهانه موجب رشد این حوزه علمی خواهد شد و نه رویکرد طرفداری متعصبانه (وطن خواه و ابوالقاسمی،1388).
ساختار و اندازه گیری شخصیت
از نظر آیزنك شخصیت هر فرد گرایش های دیرپای سرشت او و آن واقعیت بنیادین است كه زمینه ساز تفاوت های فردی در رفتار محسوب می شود. او براساس مطالعات روان شناسختی و فلسفی دریافت كه توصیفات مشابهی از انواع شخصیت های خاص انسانی پدید آمده و این توصیف ها در طول تاریخ حفظ شده اند (آیزنك، 1953) از زمان فلاسفه یونان تا روان پزشكی قرن بیستم تمایل به طبقه بندی افراد وجود داشته و دارد. یونانیان از چهار طبقه استفاده كرده اند: سوداوی ، صفراوی ، دموی و بلغمی . اینها طبقاتی هستند كه افراد را در آنها جای می دادند. اما یك شخص را نمی توان با یكی از این طبقات توصیف كرد. روش دیگر برای فهم تفاوت های فردی، استفاده از بعد است.
مفهوم بعد از این نظر از مفهوم تیپ متفاوت است كه افراد را به هر صورت می توان در یك بعد قرار داد اما تعلق یك فرد یه تیپ خاصی مسئله همه یا هیچ است، یعنی در تیپ ها حالت مركبی وجود ندارد. آیزنگ از تئوری كرچمر درباره پسیكوزها بهره گرفته است. براساس آن تئوری فرض شده افراد بهنجار و نابهنجار را می توان تنها در یك بعد یا پیوستار پسیكوزی در دامنه ای از اسیكزوفرنی تا افسردگی- شیدایی درجه بندی كرد. بیماران مبتلا به اسكیزوفرنی و افسردگی- شیدایی در دو سر طیف وافراد بهنجار در وسط آن قرار می گیرند (مانی،1383).
آیزنک از تئوری یونگ درباره شخصیت نیز تأثیر پذیرفته است. یونگ معتقد بود كه افراد یا تمایل به برونگرایی دارند یعنی جهت انرژی غریزی یا لیبیدوی شخص (كه صرفاً جنسی نیست) به سمت بیرون است و یا تمایل به درونگرایی دارند، یعنی جهت اثر غریزی آنها به سمت دنیای درونی ذهنی است (آیزنك، 1988 ص 9). یونگ این مفهوم را برای تبیین اختلال های روانی نیز بكار برده، معتقد بود افراد مستعد علائم نوروتیكی هیستری، برونگرا ، و افراد مستعد اختلال های اضطرابی، درونگرا هستند.آیزنگ معتقد است كه یونگ در گسترش مفاهیم برونگرایی و درونگرایی سهمی نداشته و درباره او می گوید: «هر آنچه در نظرش تازه است درست نیست و هرآنچه درست است تازه نیست». نظر آیزنك درباره شخصیت طوری طرح شده تا همه این دیدگاه ها را دربر گیرد. او دیدگاه چند بعدی را كه در تضاد با رویكرد تیپ شناسی است پذیرفته است.
ابتدا آیزنك (1953) تصور می كرد فقط دو بعد برای توصیف شخصیت آدمی كافی است؛ درونگرایی-برونگرایی و نوروزگرایی - ثبات بعداً (آیزنك وام دبلیو آیزنك، 1985) او بعد سومی بنام پسیكوزگرایی را نیز اضافه كرده است.
دو بعد درونگرایی- برونگرایی و نوروزگرایی- ثبات چهار طبقه تشكیل می دهند كه قابل انطابق با تیپ های یونانی هستند. صفراوی ها و دموی ها دارای سلسله ویژگی های مشتركی هستند كه باید بنا به اصطلاحات امروزی آنها را برونگرا نامید، حال آنكه سوداوی ها و بلغمی ها به درونگرایی شبیه ترند. بعد كرچمر كه بوسیله آیزنك استفاده شده مشابه بعد درونگرایی و برونگرایی است. دو تعبیر نوروزها از یونگ یعنی اضطراب و هیستری مشابه درونگرایی نوروتیك و برونگرایی نوروتیك، یا تیپ های یونانی سوداوی و صفراوی است (مانی،1383).