موارد استفاده : منبع کمکی انجام پژوهش
منابع فارسی: دارد
منابع لاتین: دارد
پیشینه داخلی جدید: دارد
پیشینه خارجی جدید: دارد
نوع فایل: Word قابل ویرایش
تعداد صفحه: 36 صفحه
شماره فایل 555
نظریه های شناختی اختلال هیجانی، مثل نظریه بک (1976 ) بر این اصل استوار هستند که اختلال های روانشناختی با محتوای تفکر بیمار ارتباط دارند. این محتوای تفکر و تفسیرهای سوی گیرانه آنها ست که باعث ایجاد اختلال می شوند. این افکار منفی و تفسیرهای آن، از فعال شدن باورهای منفی ذخیره شده در حافظه بلند مدت که بر اثر تجارب پیشین بدست آمده است، به وجود می آیند. با توجه به این رویکرد، اختلال هیجانی با فعالیت طرحواره های نا کار آمد مرتبط است.
طرحواره ها، ساختارهای حافظه هستند که دو نوع اطلاعات را شامل می شوند: باورها و مفروضه ها. باورها ساختارهای اصلی( هسته ای ) هستند که در ماهیت نا مشروط هستند( مثل، من آسیب پذیر هستم، جهان خطرناکی است و غیره )، و به عنوان حقایقی در مورد خود و جهان پذیرفته می شوند.
مفروضه ها مشروط بوده و وابستگی هایی بین وقایع خود ارزیابی ها را بازنمایی می کنند( برای مثال، اگر من نشانه های جسمانی بی دلیل داشته باشم، بدین معنی است که باید حتماً مریض باشم و غیره). به نظر می رسد این طرحواره های ناکار آمد که اختلال هیجانی را مشخص می سازند، غیر قابل انعطاف، سخت و عینی تر از طرحواره های افراد بهنجار باشند و تصور می شود که محتوای طرحواره، مختص آن اختلال باشد. برای مثال طرحواره های اضطراب، از باورها و مفروضه هایی درباره خطر و عدم توانایی در مواجهه تشکیل می شوند.
در افسردگی، طرحواره ها متمرکز بر موضوعات « مثلث شناختی منفی» می شوند که در آن تجارب اولیه، پایه ای برای تشکیل مفاهیمی درباره خود، آینده و جهان برونی فراهم می کنند. هرگاه طرحواره های ناکار آمد فعال شوند، سوگیریهایی در پردازش و تفسیر اطلاعات ایجاد می کنند. این سوگیریها به عنوان افکار خود آینده منفی در جریان هوشیاری ظاهر می شوند.
ارزیابی های منفی از این نوع، تظاهری از ساز وکارهای اساسی شناختی هستند که اختلال هیجانی را نگه می دارد( بک، 1976). هرچند هنوز مفید و غنی بودن مدل طرحواره از لحاظ بالینی مورد تأکید است، با این حال، چندین نظریه پرداز مشکلات نشأت گرفته از نظریه طرحواره و شناخت درمانی را مشخص ساخته اند. برای نمونه، تیزدل و بردنارد ( 1993 ؛ به نقل از ولز ، 2000 ) این مشکلات را خلاصه کرده اند. برای مثال شواهد نشان می دهد که تفکر منفی ممکن است پیامد افسردگی باشد تا پیش آیند.
نگرشهای ناکار آمد فقط در طی حالات افسردگی آشکار می شوند و با اصلاح و درمان افسردگی، این نگرشها نیز به صورت طبیعی در می آیند. یک انتقاد جدی دیگر این است که این مدل فقط با یک سطح از شناخت تماس دارد و نمی تواند تمایز بین باور سرد و گرم ( عقلانی در برابر هیجانی) را تبیین کند.
تیزدل و برنارد برای بازنمایی تمام جنبه های شناخت در نگهداری افسردگی و برای حل مشکلات ذکر شده، مدل پردازش اطلاعات جالب تری را که به نظریه زیر سیستم های شناختی تعاملی معروف است، ارائه داده اند ( تیزدل ، 1999 ).
ادامه مقاله به طور کامل در فایل اصلی موجود است.