ارتباط دلبستگی و تنظیم هیجان را میتوان در قالب سبکهای دلبستگی مطرح کرد.
پیشینه داخلی و خارجی:
دارد
منابع فارسی:
دارد
منابع لاتین:
دارد
نوع فایل:
Word قابل ویرایش
تعداد صفحه:
78
ارتباط دلبستگی و تنظیم هیجان را میتوان در قالب سبکهای دلبستگی مطرح کرد. الف) ایمنی در دلبستگی و تنظیم هیجان سازنده: هنگامی که افراد دلبسته ایمن با محرکها و رخدادهای تهدیدآمیز بیرونی یا درونی مواجه میشوند، در فرایندهایی چون حل مسئله، برنامهریزی و ارزیابی شناختی درگیر میشوند؛ در رخدادهای منفی غرق نشده و نگاهی از فراسو به مسئله دارند و از افراد حمایت کننده برای حل مسئله و کاهش سطح استرس کمک میگیرند. افراد ایمن از مهارتهای خود آرامشدهی برخوردارند، و خودشان را با تکنیکهای تنظیم هیجانی آشکار و یا نهانی که از نگارههای دلبستگیشان آموختهاند آرام میسازند (میکالینسر و شیور، 2007). اپستین و میر (1989) به این تلاشهای تنظیمی «روشهای سازنده انطباق» میگویند.
از دیدگاه نظری، رویکرد سازنده انطباقی افراد ایمن در تنظیم هیجان در نتیجه تعامل با نگارههای دلبستگی حساس و پاسخگو به نیازهای آنها بوجود آمده است. در طی چنین تعاملی، افراد ایمن میآموزند که جستجوی مجاورت به حمایت، راحتی و آرامش میانجامد، در نتیجه آنها با اعتماد به نفس زیاد و روشهای مؤثر به سمت دیگران میروند. علاوه بر این تعامل مثبت با نگارههای دلبستگی انتظارات مثبتی را در ارتباط با وجود حمایتهای اجتماعی برای فرد به ارمغان میآورد (میکالینسر و شیور، 2007).
تعامل مثبت با نگارههای دلبستگی حمایت کننده حل مسئله را نیز در فرد تسهیل میکند. یک قسمت مهم و اساسی در حل مسئله این نکته است که فرد فعالیت غلط قبلی خود را تشخیص داده و برای موفقیت در حل مسئله در آن تغییر ایجاد کند. نگارههای دلبستگی ایمن به افراد این اجازه را می دهند که اعتقادات غلط خود را بدون سرزنش و شک نسبت به خود تصحیح کرده و در حل مسئله موفق شوند (میکالینسر و شیور، 2007). بنابراین اعتماد به نفس در این افراد قوت میگیرد و بدین ترتیب، افراد ایمن ذهن خود را بر روی اطلاعات جدید باز میکنند و نقشههای خود را بصورت منعطفی با واقعیت تنظیم میسازند. این اعتقاد که حمایت در زمان نیاز موجود است، افراد ایمن را به سمت موقعیتهای چالشزا و تحمل ابهامات و تردیدها سوق میدهد.
افراد ایمن میتوانند موقعیت را ارزیابی مجدد سازند، رخدادها را بصورت نسبتاً بیخطر بازسازی کنند، بصورت نمادی رخدادها را به چالش کشیده، حس مثبت نسبت به خودکارآمدییشان را حفظ کرده و رخدادهای نامطلوب را به علتهای قابل کنترل، موقتی و وابسته به موقعیت نسبت میدهند. این افراد دید بسیار مثبتی نسبت به خود و دنیا دارند. در اثر تعامل با نگارههای حمایتگر، افراد ایمن آموختهاند که پریشانیها قابل کنترل و موانع قابل برداشتن هستند (میکالینسر، شیور و هورش، 2006). بنابراین چون افراد دلبسته ایمن رخدادهای هیجانانگیز را اداره کرده و ارزیابی مجدد میسازند، بنابراین اغلب نیازی به تغییر یا سرکوب هیجانها ندارند. این افراد نسبت به هیجاناتشان باز و پذیرا هستند؛ آزادانه و صریح احساسات خود را بیان میکند و آنها را بدون تحریف تجربه میکنند (میکالینسر و همکاران، 2003).
افراد دلبسته ایمن با پریشانیهای خود بدون ترس از دست دادن کنترل یا غرق شدن در موقعیت برخورد میکنند. برای افرادی که نگارههای دلبستگی در دسترس و پاسخگو دارند، بیان هیجانهای منفی معمولاً به حمایتهای آرامشبخش و راهنماییهای مفید منجر میشود. بنابراین این افراد میآموزند که پریشانیها میتوانند به نحو صادقانهای بیان شوند، بدون اینکه روابطشان به خطر بیافتد. این حالت، تعادل بین تجربه و ابراز هیجان را افزایش میدهد (با داشتن اهداف معقولانه در ذهن و بدون خصومت، کینه و اضطراب از دست دادن کنترل یا ترس از ترک شدن). به عقیده کسیدی (1994) «تجربه امنیت بر اساس انکار اثرات منفی نیست بلکه به توانایی تحمل اثرات منفی موقتی در جهت تسلط بر تهدید ها یا موقعیتهای ناامید کننده مربوط است» (ص 123). به بیان دیگر، در افراد ایمن«تنظیم هیجان» به اجتناب، سرکوب یا انکار هیجانها نیاز ندارد (میکالینسر، گیلات و شیور، 2002).
ب) اجتناب دلبستگی و سرکوب تجارب هیجان: افراد با سبک دلبستگی اجتنابی به هیجانها اجازه ابراز آزادانه نمیدهند. دفاعهای اجتنابی اغلب در جهت ممانعت از تجربه حالتهای هیجانی است که باعث غیر فعالسازی سیستم دلبستگی شود (مین و وستون، 1982). ممانعت دفاعی مستقیماً در جهت هیجانهایی چون ترس، اضطراب، خشم، غم، شرمندگی، گناه و پریشانی است زیرا این هیجانها بوسیله تهدیدها فعال شده و باعث فعال سازی ناخواسته سیستم دلبستگی میگردد. علاوه براین، هیجان خشم مستلزم این امر است که فرد در روابط شرکت ورزد، و این مشارکت اتکا به خود را در افراد اجتنابی کاهش میدهد (کسیدی، 1994).
علاوه بر این ترس، اضطراب، غم، شرمندگی و گناه به عنوان نشانههای ضعف یا آسیبپذیری تفسیر میشود که با حس قدرت و استقلال افراد اجتنابی در تضاد قرار دارد. افراد اجتنابی با هیجان شادی و لذت راحت نیستند؛ چون این هیجانها نزدیکی بین فردی را توسعه داده و بوسیله افراد بصورت سرمایه گذاری در روابط تفسیر میشود (کسیدی، 1994). افراد اجتنابی اغلب از عکسالعملهای هیجانی نسبت به در دسترس نبودن نگارههای دلبستگی ممانعت میورزند، چون این عکسالعملها بر نیازها و وابستگی دلالت دارد. در حالی که افراد ایمن معمولاً ارتباطات، مصالحات خود را افزایش میدهند و در جهت حفظ آنها تلاش میکند؛ افراد اجتنابی در جهت کمتر کردن نزدیکیها و ارتباطات بین فردی تلاش میکنند (میکالینسر و شیور، 2007).
رویکرد اجتنابی در فرایند تنظیم هیجان اغلب در جستجوی مجاورت، حل مسئله و ارزیابی مجدد مداخله میکند. برای افراد اجتنابی، کسانی که بر فاصله بین فردی و اتکا به خود تأکید دارند، جستجوی مجاورت در زمان نیاز بصورت امری خطرناک و سخت میباشد. علاوه براین آنها با حل مسئله و ارزیابی مجدد نیز مشکل دارند، چون این راهبردهای انطباقی به تشخیص تهدیدها یا خطاها نیاز دارد؛ فعالیتهایی که افراد اجتنابی آن را به علت اعتماد به نفس کاذب انکار میکنند. افراد اجتنابی از حل مسئله رویگردان میشوند، بویژه هنگامی که امکان شکست و غیر قابل حل بودن مسئله وجود داشته باشد، چون این حالات با حس برتری و خود تعیینی کاذب آنان در تضاد است (شیور و کلارک ، 1994).
ناتوانی یا نخواستن افراد اجتنابی در مورد برخورد با هیجانهای دردناک باعث می شود که افراد اجتنابی با یک گزینه تنظیمی یعنی سرکوب هیجان مواجه میشوند؛ لازاروس و فولکمن (1984) به آن انطباق فاصلهای و گروس (1999) به آن تنظیم هیجان پاسخ محور میگویند. این تلاشهای تنظیمی شامل انکار یا سرکوب افکار یا خاطرات هیجانی، گرفتن توجه از موضوعات هیجانی، سرکوب تمایلات رفتاری هیجانی و ممانعت یا پوشاندن تظاهرات کلامی و غیرکلامی هیجانی میباشد. جلوگیری از تجربه هشیار و عدم ابراز هیجانها در افراد اجتنابی باعث میشود تجارب هیجانی آنها در حافظه یکپارچه نگردد. بنابراین این افراد از تجارب خود بطور موثر در پردازش اطلاعات یا رفتارهای اجتماعی سود نمیبرند. برای این افراد، بهتر است که هیجانها پنهان یا سرکوب شوند تا اینکه از آنها بصورت منعطفی در تنظیم رفتار استفاده کنند، چون آنها آموختهاند که بیان پریشانیها و ضعفها عمدتاً منجر به تنبیه و طرد میگردد (کسیدی، 1994).
ج) اضراب دلبستگی و تشدید هیجانهای نامطلوب: بر خلاف افراد ایمن و اجتنابی که تمایل دارند هیجانهای منفی خود را بصورت ناهماهنگ با اهداف دلبستگی خود در نظر بگیرند و این هیجانها را بصورت مؤثر اداره یا سرکوب نمایند؛ افراد اضطرابی اغلب این هیجانها را هماهنگ با اهداف دلبستگی خود میدانند و سعی بر آن دارند که به آنها ارزش داده یا حتی در آنها اغراق کنند. افراد اضطرابی بوسیله آرزوی برآورده نشدهی بدست آوردن توجه و حمایت قابل اعتماد نگارههای دلبستگی هدایت میشوند، بنابراین به هیجانهای مربوط به کسب توجه و مراقبت شدت می بخشند، هیجاناتی که بر نیازمندی و ضعف آنها دلالت دارد مانند غم، اضطراب، ترس و شرم. بیشفعال سازی اضطرابی در تلاش برای حفظ و شدت بخشیدن به هیجانهای که سیستم دلبستگی را فعال میسازند تجلی مییابند، هیجانهای چون ترس و دلهره راجب طرد شدن و شک راجب کارآمدی فردی (شیور، کولینز و کلارک، 1996).
افراد اضطرابی در حل مسئله به گونهای عمل میکنند که موقعیت مسئلهزا را دائمی سازند و بیان نیازمندی و نارضایتی شان ادامهدارشود. علاوه براین حل مسئله موفق خلاف تعریف «خود» افراد اضطرابی بصورت فردی ناتوان و ناشایسته میباشد. افراد اضطرابی همچنین در رفتار جستجوی مجاورت مشکل دارند. چون اگرچه آرزوی شدید آنها برای امنیت و حمایت اغلب تلاشهای جستجوی مجاورت آنها را شدت میبخشد، شک آنها در مورد در دسترس بودن حمایت، با ترس طرد شدن همراه میگردد و در زمان نیاز در درخواست آنها برای کمک تردید و دودلی بوجود میآید. در نتیجه ممکن است در مورد جستجوی مجاورت بصورت مستقیم تردید ورزند و بصورت غیر مستقیم این کار را انجام دهند که احتمال رد درخواست را کم سازند (میکالینسر، فلورین، کوان و کوان، 2002).
چگونه بیشفعالسازی اضطرابی حفظ و حمایت میشود؟ راههای زیادی وجود دارد مثل ارزیابیهای مصیبتبار، شدت بخشیدن به تهدیدهای هرچند کوچک، حفظ اعتقادات ناامید کننده راجع به ناتوانی فرد در اداره پریشانیها، نسبت دادن رخدادهای تهدید آمیز به دلایل غیر قابل کنترل و عدم کفایتهای فردی. یک راهبرد برای شدت بخشیدن به هیجانهای منفی، این گونه است که افراد در برخورد با تهدیدها دچار هراس شده و شکست را میپذیرند، بنابراین به گونهای عمل کرده که به شکست منجر شود. این راهبردها یک چرخه خود شدتبخشی پریشانی بوجود میآورند، که حتی بعد از طرف شدن پریشانی نیز وجود دارد.
در نتیجه افراد اضطرابی هیجانهای منفی زیادی را تجربه میکنند، فرایندشناختی آنها اغلب بوسیله پریشانی مختل می شوند و جریان هشیاری بوسیله افکار و احساسات مربرط به تهدید پر میشود ( گروس، 2007). اگرچهراهبردهای بیش فعال سازی و غیر فعال سازی به تظاهرات هیجانی متضاد (شدت بخشی و سرکوب) منجر میشوند، افراد اجتنابی وجود تجارب هیجانی سازنده را بوسیله مسدود کردن هشیاری برای کسب آنها از دست میدهند و افراد اضطرابی امکانهای سازنده را با توجه زیاد به جنبههای مخرب هیجان از دست میدهند.
د) تمایل به جستجوی حمایت: مطالعات متعددی رابطه بین دلبستگی ایمن و جستجوی حمایت را تأیید کردهاند. برای مثال، فلورین، میکالینسر و باچولتز (1995) دریافتندکه افراد ایمن (در مقابل همتایان غیر ایمن) تمایل بیشتری برای جستجوی ابزاری و هیجانی حمایت از والدین، دوستان نزدیک و همسر دارند. بطور مشابهی لاروس ، برنیر ، سووی و داچزن (1999) دریافتند که افراد دلبسته ایمن برای کمک به دنبال منابع حرفهای مثل معلمها، اساتید و مشاورها هستند. این یافتهها در یک مطالعه طولی نیز یافته شد (سیفگ-کرنک و بیرز ، 2005).
در تحقیق دیگری نیز که به تأثیر دلبستگی بر پاسخهای فیزیولوژیکی مربوط به استرس پرداخت، پاسخهای فیزیولوژیکی زنان (ضربان قلب و فشار خون) به رخدادهای هیجانانگیز (انجام تکلیف های پر استرس) در حضور و غیاب همسرشان اندازهگیری شد. زنان ایمن پاسخهای فیزیولوژیک ملایمتری نسبت به سبکهای اضطرابی و اجتنابی در هر دو حالت حضور و غیاب همسر نشان دادند. نتیجه مهم این مطالعه این بود که سطح استرس زنان اضطرابی و اجتنابی در حضور همسر افزایش مییافت. به عقیده این محققان همسر بر استرس زنان ایمن تأثیر نداشت چون این زنان از توانایی تنظیم هیجان برخوردار بودند. برای زنان غیر ایمن، حضور همسر سطح استرس را بالا میبرد چون همسر آنها در گذشته برای آنها حامی منتقد و بیکفایتی بوده است (کارپنتر و کرکپاتریک ، 1996).
مکگوان (2002) از افراد خواست به نگارههای دلبستگی مهم خود فکر کنند و همزمان یک تکلیف پر استرس را انجام دهند. افراد ایمن با این فکر سطح استرسشان پایین آمد و عزت نفسشان بالا رفت. اما سطح استرس افراد غیرایمن با تفکر راجع به نگاره های دلبستگی مهم افزایش یافت. مطالعات مربوط به دلبستگی اجتنابی بطور پیوسته نشان دادند که اجتناب با تمایل ضعیف جستجوی حمایت همراه است (لاروس و همکاران، 1991؛ لوپز، ملندز ، سائر ، برگر ، ویسمن ، 1998).
در تحقیقی که هارت ، شیور و گلدنبرگ (2005) (مطالعه 3 و 4) انجام دادند، دانش آموزان آمریکایی یا یک متن منفی یا خنثی راجع به آمریکا مطالعه کردند، یا در معرض بازخورد شکست یا بدون بازخورد در مورد انجام یک تکلیف شناختی قرار گرفتند. در ادامه دستکاری، این شرکت کنندگان میزان میل خود را به روابط عاشقانه گزارش کردند. از آنها خواسته شد که رابطه عاشقانه ایدهآل خود را تصور کنند و اینکه چقدر این رابطه نزدیک خواهد بود، و اینکه آنها چقدر میتوانند روی دلسوزی و حمایت همسرشان حساب کنند. هر دو مطالعه نشان داد که افراد اجتنابی حتی در حالتهای خنثی (متن خنثی و یا بدون بازخورد) میل کمتری را برای ایجاد صمیمت نسبت به بقیه افراد نشان دادند. مهمتر اینکه در حالت منفی یعنی خواندن مقاله منفی نسبت به آمریکا یا بازخورد منفی افراد اجتنابی کاهش زیادی در میل به صمیمیت و روابط نزدیک نشان دادند.
یافتهها در ارتباط با اضطراب دلبستگی و جستجوی حمایت ثبات متوسطی را نشان میدهند. اگرچه نیمی از مطالعات نشان میدهند که اضطراب دلبستگی با عدم جستجوی حمایت در ارتباط است اما مطالعات دیگر رابطه معناداری پیدا نکردند. این نتایج بی ثبات ممکن است ناشی از رویکرد دوسوگرایی افراد اضطرابی در جستجوی حمایت باشد (آرزوی شدید برای امنیت، با شک راجب در دسترس بودن نگاره های دلبستگی همراه می شود).
ووجل و وی (2005) دو مسیر علّی از سمت اضطراب دلبستگی به جستجوی مجاورت مشخص کردند. در یک مسیر، اضطراب دلبستگی با پریشانی شدید همراه شده در نتیجه حمایت افزایش یافته است. در مسیر دوم اضطراب دلبستگی با درک منفی حمایت دیگران همراه شده و به کاهش جستجوی حمایت منجر میشود. این همراهی درک منفی در دسترس بودن حمایت و کاهش جستجو در تحقیق سیمپسون و رولز (2004) نیز دیده میشود.
در مجموع، تحقیقات نشان میدهد که دلبستگی ایمنی جستجوی حمایت را بصورت سازنده و مؤثر پرورش میدهد، در حالی که دلبستگی ناایمن در جستجوی حمایت مؤثر مداخله کرده یا از آن ممانعت میکند. افراد اجتنابی با راهبردهای غیرفعالسازی از بیان رفتاری نیاز به مراقبت و حمایت جلوگیری میکنند. افراد اضطرابی در جستجوی مراقبت عدم ثبات نشان میدهند، به این علت که میل شدید به مراقبت با شک راجع به حمایتگر بودن نگارهها همراه میشود و باعث دوسوگرایی و عدم ثبات آنها میگردد. گاهی این افراد از تقاضای کلامی و مستقیم حمایت جلوگیری میکند و نیاز و پریشانی خود را بصورت غیرمستقیم و غیرکلامی نشان میدهند.
ه) الگوهای ارزیابی: جهتگیری دلبستگی با اعتقادات و انتظارات افراد در مورد تواناییشان در مقاومت در برابر استرس یا انطباق مؤثر با آنها در ارتباط است. حس کارآمدی در افراد ایمن با «تابآوری خود » (جرد ، انیشی و کارلسون ، 2004؛ کوباک و اسکیری ، 1988) و درک وجود منابع حمایت کننده همراه است (بلو ، لیدون ، جانسون ، 2002). دلبستگی ایمن با انتظارات مثبت مربوط به تنظیم خلق منفی (مولر ، مک کارتی و فولادی ، 2002)، اطمینان بیشتر به تواناییهاشان در حل مسائل زندگی (وی ، هاپنر و مالینکرودت ، 2003)، دیدگاه مثبتنگر و امیدوارانه به زندگی (هینونن ، ریکونن ، کیلتیکانگاس و استراندبرگ ، 2004) و مقاومت و پایداری بیشتر در مقابل استرس (میسلس ، 2004) همراه است. در مقابل، اضطراب دلبستگی و اجتناب دلبستگی با سطوح پایین تابآوری و طاقت و دوام و دیدگاه ناامیدانه و منفی گرا نسبت به زندگی همراه است (میکالینسر و شیور، 2007).
تحقیقات متعددی نشان دادهاند که سبک دلبستگی با ارزیابی و روش انطباق افراد با تهدید رابطه دارد (برانت ، میکالینسر و فلورین، 2001الف، 2001ب، مولر، فولادی، مککارتی و هتچ ، 2003). این یافتهها در مورد دلبستگی ایمن و اضطرابی با ثبات و هماهنگ است و در مورد دلبستگی اجتنابی کمتر ثبات وجود دارد. دلبستگی ایمن با ارزیابی رخدادهای تهدیدآمیز به صورت کمتر تهدیدآمیز و آرامبخش و ارزیابی مثبت تواناییهای خود در برخورد با مسائل همراه است. در مقابل دلبستگی اضطرابی با ارزیابیهای افزایش دهنده و شدت بخش تهدید و توانایی کم خود در برخورد با مسائل همراه است. همانطورکه گفته شد یافتهها در مورد دلبستگی اجتنابی از ثبات کمی برخوردار است. در ارتباط با ارزیابی توانایی خود در برخورد با مسائل، بیشتر تحقیقات نشان میدهد که ارزیابیهای افراد اجتنابی بسیار شبیه به افراد دلبسته ایمن است (خود را در برخورد با مسائل توانا میداند). در ارتباط با ارزیابیهای تهدید، بیشتر تحقیقات نشان میدهد که افراد اجتنابی شبیه به افراد اضطرابی، رخدادها را بسیار تهدیدآمیز ارزیابی میکنند (برانت و همکاران، 2001الف و 2001ب؛ ویلیامز و ریسکند ، 2004).
و) انطباق مسئله محور: در ارتباط با روش «انطباق مسئله محور» بعضی تحقیقات نشان دادند که افراد دلبسته ایمن بیشتر از افراد غیر ایمن از این روش استفاده میکنند (میکالینسر و فلورین، 1998) اما بعضی مطالعات رابطه معناداری پیدا نکردند(میکالینسر و فلورین، 1995؛ میکالینسر، فلورین و ولر ، 1993؛ برانت و همکاران، 2001الف). بسیاری از تحقیقات بین سبک اجتنابی و انتخاب راهبردهایی همچون فاصلهگیری مثل انکار استرس، عدم توجه به مسئله و عدم درگیری شناختی و رفتاری با مسئله، سرکوب (جرد و همکاران، 2004؛ میکالینسر و اورباچ، 1995) و رفتارهای کندکننده (پرت کردن حواس برای اجتناب در برخورد با ایجاد کنندههای استرس) رابطه معنیدار یافتهاند.
فقط در یک مطالعه (برانت و همکاران، 2001الف) افراد ایمن شبیه به افراد اجتنابی از روش انطباقی فاصلهگیری استفاده کردند. در این مطالعه مادران ایمن کودکان سالم و کودکانی که به نوعی بیماری کلیوی با شدت کم مبتلا بودند، روشهای انطباقی جستجوی حمایت و حل مسئله را مورد استفاده قرار دادند؛ اما مادران ایمنی که فرزندانشان از بیماری قلبی شدیدی رنج میبردند به راهبردهای فاصلهگیری تمایل داشتند. این نتیجه حاکی از این مطلب است که مادران ایمن در شرایطی از راهبردهای فاصلهگیری استفاده میکنند که تفکر راجع به شرایط استرسزا، کارکرد مؤثر مادری آنها را تخریب میکند. سرکوب افکار دردناک راجع به بیماری فرزندشان به این مادران اجازه میدهد به ارزیابی مثبتی از نحوه مادری خود برسند. همگام با این یافته اشمیت ، ناچتیگال ، وتریچ-مارتون و اشتراس (2002) دریافتند که دلبستگی ایمن با انعطاف در روشهای انطباقی همراه است.
محققانی که راهبردهای انطباقی هیجانمدار (مثل تفکر آرزو مدار، سرزنش خود و نشخوار فکری) را مورد ارزیابی قرار دادند، بصورت باثباتی ارتباط بین اضطراب دلبستگی و راهبردهای انطباقی هیجانمدار را تأیید کردهاند. در مطالعات انجام شده (برانت و همکاران، 2001الف؛ شارف ، میسلس و کیونسون-بارون ، 2004؛ میکالینسر و فلورین، 1998) افراد دلبسته اضطرابی نسبت به افراد دلبسته ایمن از راهبردهای هیجانمدار بیشتر استفاده کردند. آنها تمایل دارند که توجه خود را بیشتر بر پریشانی حاصل از مسئله متمرکز کنند تا راهحلهای ممکن مسئله.
در حقیقت نتیجه تحقیقات پیشین در این زمینه نشان داده است که بین راهبردهای انطباقی و سبکهای دلبستگی ارتباط وجود دارد. دلبستگی ایمن با راهبردهای انطباقی مسئله مدار همراه است و مکانیزم فاصلهگیری، زمانی شکل میگیرد که فکر کنند مسئله قابل حل نیست. دلبستگی اضطرابی با راهبردهای انطباقی هیجانمدار و دلبستگی اجتنابی با راهبردهای فاصلهگیری همراه است.