وجود تعارض و کشمکش در رابطه زناشویی، زن و مرد و کل خانواده را متحمل تنش و فشار شدیدی میکند. نحوهی واکنش زن و مرد به درگیریهای زناشویی متفاوت است
پیشینه داخلی و خارجی:
دارد
منابع فارسی:
دارد
منابع لاتین:
دارد
نوع فایل:
Word قابل ویرایش
تعداد صفحه:
29
وجود تعارض و کشمکش در رابطه زناشویی، زن و مرد و کل خانواده را متحمل تنش و فشار شدیدی میکند. نحوهی واکنش زن و مرد به درگیریهای زناشویی متفاوت است. به نظر میرسد ازآنجاییکه برای زنان داشتن ارتباط عاطفی و صمیمیت اهمیت فراوانی دارد پس از اختلافات زناشویی تا مدتها به مسئله فکر میکنند و مرتباً آن را در ذهن خود مرور میکنند. از طرف دیگر مردان حساسیت کمتری به گرمی و صمیمیت در روابط زناشویی نشان میدهند؛ بنابراین، مردان، احتمالاً کمتر در تعارضات زناشویی متأثر میشوند و بیشتر به استقلال و رشد شخصی اهمیت میدهند.
درحالیکه زنان بیشتر از فرازوفرودهایی که در زندگی به وجود میآید متأثر میشوند؛ اما درمجموع مسلم این است که اختلافات زناشویی کل خانواده را درگیر میکند و مخصوصاً بیش از همه فرزندان را تحت تأثیر قرار میدهد (مهدی خان، 1382).
بر اساس پژوهش مازیک و می یر (2010) تعارض زناشویی والدین در کوتاهمدت سبب ایجاد مشکلات تحصیلی کودکان و مشکلات درون نمود در آنها میشود و در بلندمدت احتمال سوءمصرف مواد و ازدواج زودهنگام آنها که جداییهای زودهنگام را در پی دارد، در آنها افزایش میدهد. درحالیکه زندگی با مادر بهتنهایی و یا حتی زندگی با مادر و ناپدری البته درصورتیکه تعارض و اختلافی وجود نداشته باشد با مشخصههای بهزیستی بیشتری همراه است.
آبلو و همکاران (2009) معتقدند، بسیاری از کودکان خود را در تعارضات زناشویی والدین مقصر میدانند دچار اختلالات درون نمود (افسردگی و اضطراب) میشوند. در بسیاری از موارد تعارضات و درگیریهای والدین و نارضایتی زناشویی آنها سبب کاهش منابع روانی و اجتماعی و عدم توانایی آنها در به وجود آوردن جوی گرم و مطمئن در خانواده میشود و چنان قابلیتهای روانی و مهارتهای فردی و اجتماعی والدین را تضعیف میکند که دیگر والدین توانایی حفظ بهزیستی خانواده را نخواهند داشت و بنابراین پیش از آنکه طلاق اتفاق بیفتد، سلامت روحی و روانی فرزندان بهشدت تحت تأثیر قرار میگیرد (استروچن ، 2005).
اختلافات زناشویی به دلیل شرایط ناآرامی که در کل محیط خانواده ایجاد میکند سبب ایجاد خلق منفی و انواع اختلالات درون نمود در کودکان خردسال میشود. در چنین وضعیتی کودکان خردسال اغلب اوهام و پندارهای ترسناکی را تجربه میکنند، احساس تنها ماندن دارند و مایل هستند واقعیت وضع خانواده را نادیده بگیرند. والدین به دلیل تنشی که خوددارند، اغلب نمیتوانند کودکان را امیدوار و کمکشان کنند تا وضع موجود را درک کنند. کودکان بزرگتر نیز احساس درماندگی میکنند، قدرت تفکر و مقابله خود را از دست میدهند و حتی نشانههای روانتنی بروز میدهند که نشانگر اضطراب آنها است. درنهایت این قبیل کودکان در مقابل عوامل فردی و اجتماعی آسیبپذیر خواهند شد لذا تابآوری در آنها شکل نمیگیرد (اسوین ، 2011).
میتوان بیان داشت که پدر و مادر باید به ارضای نیازهای عاطفی، روانی و جسمانی کودک پرداخته و شرایط را طوری آماده کنند که فرزند، خاطرات خوب و تصویر مثبتی از زیستن و برقراری ارتباط با دیگران پیدا کند. والدین و اطرافیان کودک هرگاه خواستههای طبیعی و نیازهای اساسی کودک را تأمین نکنند، عمل کودکآزاری اتفاق افتاده است و ازآنجاییکه یکی از حقوق کودک داشتن محیط امن و آرام در خانه است پس مشاجرهی والدین با یکدیگر بهنوعی کودکآزاری ناآگاهانه است. پدر و مادر کودک همانطور که حق تنبیه بدنی او را ندارند، نباید او را به لحاظ روحی و روانی مورد آزار قرار دهند. زمانی که پدر و مادر بر سر کوچکترین مسائل جلوی چشم کودکان خود باهم مشاجره کرده و اوضاع خانواده را متشنج میکنند بهمرورزمان آثار سوء و منفی بر فرزندانشان بر جای میگذارد.